خاطرات شکنجه زندان های ساواک 

 


مرضیه حدیدچی(دباغ) متولد ۱۳۱۸، از جمله زنان مبارز انقلاب اسلامی است که فعالیت ها و حرکت های سیاسی خود را از سال ۴۶ آغاز کرد؛ وی در طول مبارزات خود، توسط ساواک دستگیر شد و به همراه دخترش در زندان های مخوف رژیم پهلوی شکنجه های سختی را تحمل کرد. خانم دباغ که از چندی پیش به‌دلیل عارضه‌ی قلبی در بیمارستان بستری شده بود، صبح امروز (پنج‌شنبه ۲۷ آبان ۹۵) دار فانی را وداع گفت. 


این مبارز انقلاب اسلامی پس از آزادی از زندان به خارج از ایران رفته و در پاریس نیز به عنوان محافظ، حضرت امام خمینی(ره) را همراهی می کند. مسئولیت هایی چون فرماندهی سپاه همدان، ۳ دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی و قائم مقامی جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران علاوه بر مبارزات ایثارگرانه و شجاعانه در برگ های ذرین دفتر زندگی این بانوی مجاهد به چشم می خورد. در سی و سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بخشی از خاطرات این بانوی مبارز انقلابی را که به نقل از خودش در کتاب خاطراتش نقل شده مرور می کنیم.


سال ۱۳۵۲حدود ۲ ماه از شکسته شدن محاصره خانه می گذشت، اما من هیچ گاه از اندیشه لو رفتن و دستگیری فارغ نمی شدم. همسرم در این ایام چون در بازار مشکلاتی برایش پیش آمده بود به توصیه دیگر دوستانش در شرکت ملی ساختمان به عنوان حسابدار مشغول به کار شد و بیشتر ایام دور از خانه و در شهرستان به سر می برد. او شبی پس از سه ماه دوری برای دیدن خانواده اش آمده بود، من نیز تازه از سفر همدان برگشته بودم. چند روزی بود که به خاطر تولد بچه یکی از اقوام که خود در زندان بود به آنجا رفته بودم.



شبی که افراد خانواده دور هم جمع شده از احوال هم سخن می گفتیم ناگهان در خانه به صدا درآمد. دختر بزرگم رفت و در را باز کرد و آمد و گفت «مامان! پرویزخان آمده!» دریافتم که برای دستگیری ام آمده اند. شوهرم را به پشت بام فرستادم و گفتم «با تو کاری ندارند، به دنبال من آمده اند، شما بالای سر بچه ها بمانید!» پرویز و سایر مأموران از من خواستند که بدون سر و صدا همراه شان بروم. بچه ها دورم جمع شده بودند و گریه و زاری راه انداختند و داد می زدند «مامان ما را کجا می برید! مامان ما را نبرید!..».


ساواکی ها می خواستند به هر نحوی که شده آنها را ساکت کنند، می گفتند «با مادرتان کاری نداریم، پاسخ چند سؤال را که داد برمی گردانیمش، شما تا شامتان را بخورید، او برمی گردد!» به محض خروج از خانه در کوچه به فرزند یکی از اقوام داماد بزرگم برخوردم و گفتم «برو به فلانی (که از مرتبطین گروه بود) بگو که مرا بردند. مراقب خانه ما باشد»، مأموری متوجه این گفت وگوی کوتاه شد جلو آمد و سرزنشم کرد که «چرا حرف زدی؟» گفتم «او سلام کرد و من جوابش را دادم حرفی با او نزدم» ماشین شان را نشان داد و گفت «زیادی حرف نزن، برو سوار شو!»


مأموری جلوتر از من در صندلی عقب ماشین نشسته بود، دیدم اگر سوار ماشین شوم آن دیگری هم طرف دیگرم خواهد نشست و من میان آن دو قرار می گیرم. گفتم «من بین دو نامحرم نمی نشینم، به جلو می روم شما سه نفر عقب صندلی بنشینید» با اسلحه تهدیدم کردند «برو بالا! مسخره بازی در نیاور… دو تا نامحرم!» گفتم «بکشیدم ولی من بین دو نفر مرد نامحرم نمی نشینم» هر چه می گذشت زمان به نفع شان نبود، بالاخره همان طور که من می خواستم شد.


به نزدیکی های توپخانه (میدان امام خمینی) که رسیدیم، عینک دودی کاملاً ماتی به من دادند، گفتم «من عینکی نیستم» گفتند «عجب دیوانه ای است این…!» خلاصه عینک را به چشمم زدم و حرف های بی ربطی می زدم، تا خودم را بی خبر نشان دهم و گفتم «آقا هر چه زودتر سؤال های مرا بپرسید، باید زود برگردم، بچه هایم هنوز شام نخورده اند، صبح زود باید برای رفتن به مدرسه بلندشان کنم».


به کمیته مشترک رسیدیم، در کمیته فهمیدم ساواک اطلاعات زیادی از من در دست دارد، این که من با این تعداد بچه و مشکلات زیاد زندگی و با وجود زن بودنم دارای ارتباطات و فعالیت های سیاسی گسترده بودم، حساسیت شان را بیشتر برمی انگیخت.


شکنجه ها با سیلی و توهین و به تدریج با شلاق و باتوم و فحاشی جان فرسا شروع شد. چند بار دست و پایم را به صندلی بستند و مهار کردند و کلاهی آهنی یا مسی بر سرم گذاشته و بعد جریان الکتریسیته با ولتاژهای متفاوت به بدنم وارد می کردند که موجب رعشه و تکان های تند پیکرم می شد. شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی و گاهی حرفه ای صورت می گرفت. در مواقع حرفه ای آنقدر شلاق بر کف پاهایم می زدند که از هوش می رفتم. بعد با پاشیدن آب هوشیارم کرده مجبور می کردند تا راه بروم که پاهایم ورم نکند. دردی که بر وجودم در اثر این کار مستولی می شد، طاقت فرسا و جانکاه بود.


یک بار وقتی در اثر درد ضربات شلاق بیهوش شدم و دوباره چشم باز کردم، خودم را در داخل اتاقی که در آن یک میز و صندلی بود، دیدم. پشتم به شدت درد می کرد و زخم هایم می سوخت. از وحشت و ترس خود را به دیوار چسباندم تا اگر دوباره برای شکنجه آمدند، پشتم از ضربات شلاق درامان بماند؛ از شدت خستگی چشم هایم را نمی توانستم باز کنم، صدای پایی شنیدم. چشم هایم را نیمه باز نگه داشتم، دیدم مأموری وارد شد خدا عذابش را زیاد کند چشم هایم را کاملاً بستم و به خدا توکل کردم.

ادامه »

   پنجشنبه 27 آبان 1395نظر دهید »

دعا در قبرستان 


 


امام حسین علیه السلام وقتی وارد قبرستان می شد ؛ به همراهان دستور می داد تا این دعا را بخوانند .


« اللهم رَب هذه الارواح الفانیه ، و الاجساد البالیه ، و العظامِِ النَخره التی خَرَجَتْْ من الدنیا و هی بک مومنه ، أدخل علیهم روحاً منْک و سلاماًً منی :


 پروردگارا ! ای خداوند این ارواح فانی و اجساد پوسیده و استخوان های نرم شده که با ایمان و اعتقاد به تو از دنیا رفته اند ، بر آنان رحمت خود و سلام مرا ارزانی دار »

خداوند برای خواننده این دعا به تعداد انسان ها از زمان آدم علیه السلام تا روز قیامت ثواب و پاداش می نگارد .

 

 

 

دیده شده در کتاب نهج الحیاه ، فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام ، محمد دشتی ، حدیث ۲۰۴ ، ص ۱۸۱

   چهارشنبه 26 آبان 139512 نظر »

حکم دوچرخه سواری بانوان


دفتر مقام معظم رهبری در پاسخ به استفتای خبرگزاری فارس، مبنی بر اینکه «نظر امام خامنه ای در رابطه با دوچرخه سواری بانوان در پارک، خیابان و سایر مکان هایی که نامحرم حضور دارد چیست؟» نظر ایشان را بدین شرح ارسال کرد:

«دوچرخه‌سواری بانوان در مجامع عمومی و در منظر نامحرم، غالبا موجب جلب نظر مردان و در معرض فتنه و به فساد کشیده شدن اجتماع و منافی با عفت بانوان است و لازم است ترک شود و در صورتی که در منظر نامحرم نباشد اشکال ندارد.»۱ 


چندی پیش یکی از مسئولان دولتی در صفحه اجتماعی خود فتوایی را به رهبر معظم انقلاب نسبت داده و مدعی شده بود که ایشان با دوچرخه سواری بانوان در ملا عام در صورت رعایت مسائل شرعی مخالفتی ندارند، در حالی که بر اساس نظر رهبر انقلاب دوچرخه سواری بانوان تنها اگر در معرض دید عموم نباشد بدون اشکال است.



۱_ دیده شده در سایت رسمی امام خامنه ای ، #استفتائات جدید امام خامنه ای مدظله العالی.

   دوشنبه 24 آبان 13952 نظر »

شعرحسینی

 

 

 

چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبان اشک های بی صدا گفتم حسین

 

یاد تو شرط قبولی نمازم بوده است
در قنوت خویش قبل از ربنا گفتم حسین

 

در مناجات شب جمعه نمی دانم چه شد
خواستم بر لب برم نام خدا گفتم حسین

 

ماند هل من ناصرت بی پاسخ اما بارها
آمد از کرب و بلا لبیک تا گفتم حسین

 

نام زهرا را شنیدم هر کجا گفتم علی
نام زینب را شنیدم هر کجا گفتم حسین

 

کل ارض کربلا من تازه می فهمم چرا
در خراسان در نجف در سامرا گفتم حسین

 

عاشقی گفت آنچه میخواهد دل تنگت بگو
با دلی غمبار گفتم کربلا گفتم حسین

 

 

علی ذوالفقاری

   دوشنبه 24 آبان 1395نظر دهید »

پیاده روی اربعین


 

سوال : آیا  پیاده روی اربعین ثواب دارد؟

 

جواب : این کسانی که این راه را طی کردند و این حرکت عاشقانه را و مؤمنانه را دارند انجام میدهند، واقعاً دارند حسنه‌ای را انجام میدهند.
این یک شعار بزرگ است،«لا تُحِلّوا شَعائِرَ الله»، این بلاشک جزو شعائرالله است. جا دارد که امثال بنده که محرومیم از این‌جور حرکتها عرض بکنیم که «یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً عظیماً».

 

 

دیده شده در سایت سایت رسمی امام خامنه ای ،️بیانات امام خامنه ای در درس خارج فقه، ۹ آذر ماه سال ۱۳۹۴


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 23 آبان 13955 نظر »

بخش مهم دعاهای امام سجاد درباره انسان‌بینی و انسان‌شناسی است


 

وجود مبارک امام سجاد ضمن اينکه ما را به دعاي معناي معروفش آشنا مي‌کند، ما را به حقيقت دعا که چه بخوانيم و چه بخواهيم هم آشنا مي‌کند و دعا را در سه منطقه ملي و منطقه‌اي و بين‌المللي گسترش مي‌دهد تا محصول نهضت سالار شهيدان را جهاني کند.


دعاهاي آن حضرت تنها در اين نيست که خدايا مشکلات مرا حل کن، بيمار مرا شفا بده، مرض ما را درمان کن يا آمرزش گناهان نصيب ما بکن!

بخش مهم دعاهاي آن حضرت دربارهٴ جهان‌بيني و جهان‌شناسي و انسان‌بيني و انسان‌شناسي است. به خداي سبحان عرض مي‌کند: پروردگارا! «تَوِّجْنِي بِالْكِفَايَةِ»؛ خدايا آن توفيق را بده که جامعه ما خودکفا باشد و به بيگانه نيازمند نباشد، نياز به بيگانه ذلّت است . اين تاج خودکفايي را بر بالاي سر نظام ما مستقر بفرما! اين دعاي امام سجاد است.


اين دعا با اينکه خدايا من و پدر و مادر مرا بيامرز، خيلي فرق مي‌کند! «تَوِّجْنِي بِالْكِفَايَة؛ خدايا کشور ما را خودکفا بکن که ما در هيچ بخشي به بيگانه نيازمند نباشيم! خودکفايي يک مملکت به مديريت فهميده و مدبّريت عاقلانه و خردمندانه وابسته است؛ در جمله بعد عرض مي‌کند خدايا! «وَ سُمْنِي حُسْنَ الْوِلَايَةِ»، اين «سُمنِي» فعل امر از «وَسَمَ » است ، سيما به معناي علامت است.


عرض مي‌کند خدايا! اين توفيق را به من بده که هم من کاري داشته باشم و هم مدير لايقي باشم؛ نه بيراهه بروم و نه راه کسي را ببندم، بفهمم اين مملکت چه دارد، يک؛ چگونه بايد مصرف کند، دو؛ مردم آن را بي‌نياز کنم، سه؛ اين مي‌شود تدبير عاقلانه و ولايت خردمندانه، چون هر کسي وليّ زير مجموعه خودش است.


کسي که براي دَه نفر درس مي‌گويد، بايد بفهمد آن صاحب کتاب چه گفته، يک؛ بايد بفهمد چگونه تقرير بکند، دو؛ بايد بفهمد چگونه ذهن آنها را باز کند که آنها هم اشکال خوب بکند و هم سؤال خوب بکنند، سه؛ تا بشود تدريس خوب! عرض مي‌کند خدايا! اگر کسي در حوزه درس مي‌گويد بايد مدرّس بفهم باشد و شاگرد را خوب تربيت کند. شاگرد مقلِّد، شاگرد نيست؛ چه حوزه و چه دانشگاه! آن‌که چند سال درس مي‌خواند و قدرت ابتکار پيدا نمي‌کند يا نقص از اوست يا نقص از مدرِّس اوست، چون مدرِّس مقلِّد بار آورده نه محقق.


اگر کسي حوزوي و دانشگاهي است اين‌طور بايد باشد و اگر کسي ميزي دارد و کاري دارد و تدبيري دارد ـ چه نظامي و چه انتظامي، چه لشکري و چه کشوري ـ دعاي امام سجاد اين است: ـ چون هر کسي نسبت به زير مجموعه‌اش ولايت دارد ـ «وَ سُمنِي حُسنَ الولاية» که من واليّ خوبي باشم تا چهار نفر را خوب تربيت کنم و زيرمجموعه خودم را هَدَر ندهم؛ اگر مال است هَدَر ندهم، اگر علم است هَدَر ندهم؛ «وَ سُمنِي حُسنَ الولاية». ما آنچه که در مملکت کم داريم مدير بفهم و لايق است، وگرنه اين مملکت همه چيزي دارد.


يک بيان نوراني از اميرالمؤمنين اين است که ـ در غالب کتاب‌هاي ماست، حتي در وسائل فقهي ما هم هست و کمتر کسي است که اين حديث را نشنيده باشد! ـ «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّه‏»؛ مردم، ملت و نظامي که آب به اندازه کافي و خاک به اندازه کافي داشته باشد و «مع ذلک» بايد کالا از خارج وارد کند، خدا اين ملت را از رحمت خود دور کند، اين نفرين علي است!

ادامه »

   شنبه 22 آبان 13951 نظر »

حکم بلند کردن پاشنه پا  در نماز 

 

سوال :بلند كردن پاشنه پا در نماز چه حكمى دارد؟

 

جواب. : فى نفسه اشكال ندارد مگر اينكه با استقرار در نماز منافات داشته باشد و يا صورت نماز بهم بخورد.

 

 

استفتائات جدید امام خامنه ای ، دیده شده در سایت رسمی امام خامنه ای مدظله العالی .

   جمعه 21 آبان 13953 نظر »

نسخه برای ترک چشم چرانی


 

 

فردی نزد آیت‌الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آمد و گفت:


آقا! قبل از ازدواج، گاهی چشمم خطا می‌کرد، گفتم: ازدواج می‌کنم الحمدلله راحت می‌شوم، امّا هنوز هم خطا می‌کنم و یک موقعی چشمم به ناموس دیگران می‌افتد، استغفار می‌کنم، امّا چه کنم؟! گرفتارم ، یک نسخه بدهید؟!

فرمود: قانع نیستی.

اگر به آن چه که داری قناعت داشته باشی، اعضاء و جوارحت این قناعت را لمس می‌کنند و این‌طور نمی‌شود. اولیاء خدا یک نسخه داده اند که هر کس حتّی اگر تمکن مالی دارد، باید عمل کند و اتّفاقاً از لحاظ بهداشتی هم به دردمان می‌خورد.


می‌گویند: اوّلاً گرسنه شو و بعد سراغ غذا برو. بعد هم موقعی که گرسنه هستی و سر غذا نشستی، یک مقدار که خوردی، دیدی همچنان می خواهی، بگو: نمی‌خواهم!
اگر می‌خواهی قانع بشوی، حتی موقعی که ولو تمکن مالی داری، کمتر بخور، به تعبیر عامیانه دائم پرس روی پرس می‌خوری که چه؟!


می‌گویند: اگر می‌خواهید قناعت‌پیشگی را یاد بگیرید اوّل از لقمه شروع کنید (این نسخه اولیاء است که بیان می‌کنم)، اگر توانستی این شکم بی‌هنر را کنترل کنی، چیزهای دیگر را هم کنترل می‌کنی. آن‌وقت معلوم است دیگر، کسی که به حلالش مراقبت کند و کم بخورد، دیگر دستش به طرف شبهه‌ناک و حرام نمی‌رود.


لذا آیت‌الله آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمود : تو قانع نیستی ! یعنی چه ؟ اگر ما باشیم می‌گوییم که تو کنترل چشم نداری ، شهوت داری ، امّا ایشان گفتند: تو قانع نیستی ، یعنی در حقیقت سرچشمه را به او نشان داد.

 

اولیاء خدا می‌گویند: اگر یک قدم به نفست جواب دادی ، قدم دوم هم می‌خواهد . اگر یک‌بار گفتی : بیا این شربت به ظاهر گوارای دنیا را بگیر، باز هم می‌خواهد ، چرا که حریص و سیری ناپذیر است. تو را می‌کشد ، امّا سیر نمی‌شود، لذا باید خیلی مواظب باشیم.

 


دیده شده در کانال منبرهای دلنشین : https://telegram.me/joinchat/DBm2CT6rFHs4iC9sT8KLvA

   جمعه 21 آبان 1395نظر دهید »

شعری که مقام معظم رهبری خطاب به شهدا خواندند و گریه کردند؛



ما سینه زدیم و بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم آنها دیدند


ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند ۱

 

خطاب به آقا درجواب شعری که خواندند:

 

از اشک شما ارض و سما باریدند
بر آه شما انس و ملک نالیدند

 

گفتند همه “فدای اشکت آقا”
تصویر شما را شهدا بوسیدند

 

آقا خودتان حضرت خورشید هستید
از نور شما ستاره ها تابیدند

 

در مجلس خوبان شهدا هم بودند
اما همگان گرد شما چرخیدند

 

از اول و از آخر مجلس، شهدا
آقای جهان سید علی را چیدند 


۱_  سایت موسسه شهرستان ادب که یکی از موسسات پرطرفدار میان شعردوستان است پس از پیگیری شاعر این شعر را پیدا کرده و از قضا، شاعر این شعر، مدیر دفتر شعر این موسسۀ یعنی میلاد عرفان‎پور، شاعر جوان است.این رباعی از سری رباعی‎های عرفان‎پور برای شهدای ماجرای هیئت رهپویان وصال و بمب‎گذاری در شیراز است که در سال ۱۳۸۸ سروده شده‎است. (  دیده شده در سایت : http://www.bultannews.com/fa/news/250492)

   پنجشنبه 20 آبان 13954 نظر »

اسما متبرکه 


سوال : اگر بخواهيم كاغذى را پاره كنيم آيا لازم است كه نسبت به نبودن اسماء متبركه در داخل آن اطمينان حاصل كنيم؟

جواب : لازم نيست.



استفتائات جدید امام خامنه ای ، دیده شده در سایت رسمی امام خامنه ای مد ظله العالی .

   پنجشنبه 20 آبان 13951 نظر »

1 ... 54 55 56 ...57 ... 59 ...61 ...62 63 64 ... 96

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 1388
  • دیروز: 3289
  • 7 روز قبل: 21540
  • 1 ماه قبل: 47957
  • کل بازدیدها: 906988
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 11
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 22
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 20
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1