| « دعای حضرت زهرا در روز چهارشنبه | حمله ناو وینسنس به هواپیمای مسافربری ۶۵۵ » |

حادثه گوهر شاد

زمینه ی قیام
زمزمه ترویج بیحجابی واکنش مردم را در پی داشت در دو شهر مذهبیتر قم و مشهد مخالفتهایی آغاز شد و با الزامی شدن کلاه فرنگی در سال ۱۳۱۴ این مخالفتها رنگ جدیتر به خود گرفت علمای مشهد به خصوص حاج آقا حسین قمی دست به مخالفت با سیاستهای ضد اسلامی رضا شاه زدند . حاج آقا حسین قمی رهبر مذهبی مردم خراسان با اینکه به اجرای احکام شرع تعصب داشت ولی دقت میکرد مخالفتهای او امنیت شهر را بر هم نزند او بیشتر به نصیحت اعتقاد داشت تا قیام.
پس از اینکه شهربانی مشهد با تندی به اجرای بخشنامه الزام کلاه فرهنگی پرداخت حاج آقا حسین دو تن از کارگزاران حکومتی را خواست و به آنها گفت :” من مناسب نمیدانم این امر فعلاً در مشهد اجرا شود مردم مخالفند شما دو نفر به شاه عرض کنید چرا میخواهند ما را شبیه مسیحیها فرمایند؟ مگر لباس دیگری نمیتوان درست کرد و پوشید غیر از لباس مسیحیها اعلیحضرت هر لباسی را دستور فرمایند من حاضرم اول خودم و بعد اولادم و کسانم آن را بپوشند مردم هم تبعیت خواهند نمود.” آنها به حاج آقا پاسخ دادند :” ما نمیتوانیم و جرات هم نمیکنیم این مطالب را به اعلی حضرت همایونی گزارش کنیم چارهای نیست…
حاج آقا حسین نماینده شاه آباد در آستان قدس برای مذاکره با شخص شاه راهی تهران شد به طوری که هنگام حرکت ۵۰۰۰ نفر از اهالی مشهد حاج آقا حسین را بدرقه کردند .

حاج آقا حسین هنگام حرکت به مردم گفت :"من اجازه نمیدهم این اجتماعات بشود ممکن است مفسده بشود چنانچه اطاعت داشته باشید باید هر کدام پی کسب و کار خود بروید و سکوت اختیار کنید.” حاج آقا حسین قمی به تهران رفت ولی به محض ورود به تهران در آستان شاه عبدالعظیم تحت نظر شهربانی قرار گرفت شاه ملاقات با او را نپذیرفت و به عراق تبعیدش کرد.
خبر بیاعتنایی و توهین به حاج آقا حسین به اهالی مشهد رسید و ۱۵۰ نفر از تجار و بزرگان مشهد در تلگرافی مؤدبانه به شاه بازگرداندن حاج آقا حسین قمی را استدعا کردند…
اما همه ۱۵۰ نفر امضا کنندگان تلگراف بازداشت و زندانی شدند و باعث شد ولوله عجیبی در شهر اتفاق بیفتد و این اوضاع شهر مشهد را در آستانه انفجار قرار داد فقط یک جرعه کافی بود دستگیری فرد واعظی در حرم امام رضا علیه السلام که جرقه این انفجار شد و قیامی چند هزار نفره در مسجد گوهرشاد انجامید.
ظهر روز پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۱۴ شیخ جوانی به نام محمد تقی بهلول در حرم امام رضا علیه السلام در حالی که عمامهاش را زیر سر گذاشته و خوابیده بود بازداشت شد کسی با لباس شخصی قصد انتقال او به شهربانی را داشت ولی مردم متوجه شدند و از انتقال او جلوگیری کردند. اوضاع متشنج شد و سرانجام با وساطت خدام حرم قرار شد شیخ جوان را در اتاقی نگه دارند تا رئیس شهربانی برای تعیین تکلیف او به حرم بیاید.
شیخ بهلول در یکی از اتاقهای صحن کهنه تحت نظر گرفتند.
خبر اینکه شیخی را بازداشت کردند مثل صدای بمب در شهر مشهد پیچید و مردم دسته دسته برای دیدن شیخ به صحن حرم میآمدند .
چهار نیروی شهربانی نیز گاهی به ملایمت گاهی به خشونت و حتی گاهی با پاشیدن آب مردم را متفرق کردند .
در آن روز گرم تابستان همین که غروب شد و آفتاب رفت جمعیتی عظیم در اطراف اتاق بازداشت شیخ گرد آمدند حیات صحن اتاقیها و حتی پشت بام صحن از مرد و زن پر شد و سر شب دیگر جای سوزن انداختن نبود .
در این بین شخصی از وسط جمعیت کلاه فرنگی خود را از سرم برداشت و فریاد زد : “ای مردم بیغیرت ۴ هزار نفر هستید چرا از چهار پلیس میترسید حمله کنید و شیخ را آزاد سازید نابود باد آن کسی که این کلاه بیغیرتی را سر ما گذاشت لعنت بر این کلاه .”
مردم با فریاد یا حسین به سوی اتاق هجوم بردند شیخ بهلول را سر دست گرفتند و با سلام و صلوات او را بر منبر گوهرشاد پایین گذاشتند.
رئیس اطلاعات شهربانی مشهد خواست از منبر رفتن شیخ جلوگیری کند مردم به سرش ریختند و او را کتک زدند به صورت فجیعی از مسجد بیرون انداختند .میگفتند او در همین بین کشته شده است.
مردم فریاد میزدند و شعار - مرگ بر شاه ، زنده باد اسلام ، مرده باد کفر، بر بهایی لعنت ، بر دشمن علما لعنت_ میدادند .
شعارهای مردم مثل زلزله صحنها را میلرزاند بهلول روی منبر با ملایمت به بازداشت افراد بیگناه اعتراض کرد آزادی آنان را خواست و همچنین گفت باید اقداماتی بشود که آقای قمی مراجعت فرماید.
رفته رفته جمعیت مردم به ۲۰ هزار نفر رسید رضا شاه پای تلگراف از وضعیت مشهد بیاندازه نگران بود. در آن دو روز شخصاً پای تلگراف مینشست و دستور میداد.
سحرگاه جمعه مسجد گوهرشاد تحت محاصره نظامیان قرار گرفت ارتش از ورود و خروج افراد به مسجد جلوگیری میکردند متحصنین در داخل مسجد نیز به خواندن دعای ندبه مشغول بودند.
جلوگیری از ورود مردم به مسجد به درگیری میان نظامیان و مردم انجامید.
نظامیها با سرنیزه و قنداق تفنگ و مردم با هر چیزی که در دست داشتند به مقابله با هم پرداختند کار به پرتاب سنگ کشید و مردم با سنگ بر سر نظامیها میکفتند .
سرانجام دستور شلیک صادر شد سربازی برای اینکه نمیخواست به مردم شلیک کند خودش را کشت.
افسری نیز به دست افسران دیگر به قتل رسید.
نظامیها عقبنشینی کردند راه مسجد باز شد و مردم بیرون حرم به جمع متحصنین پیوستند.
زد و خورد ادامه داشت و چندین نفر دیگر هم کشته شدند.
هیئتی ۸ نفره از سوی دولت برای گفتگو با متحسنین و حرم آمد هیئت مذکور به اطلاع شیخ بهلول رساندند که حاج آقا حسین قمی روز یکشنبه وارد مشهد میشوند.
بهلوز پاسخ داد ما حاضر هستیم از این ساعتها صبح یکشنبه دست به جنگ و خونریزی نزده و به حال آرامش باقی بمانیم اگر روز یکشنبه آیت الله قمی آمدند و حرف شما راست بود اختیار به خود ایشان واگذار خواهد شد و هر کاری بخواهند انجام میدهند و اگر نیامدند جنگ از سر گرفته خواهد شد . بهلول میگفت نمایندگان حکومت چون میخواستند وقت بخرند و با تجهیزات بهتری بر ما بتازند با پیشنهاد من موافقت کردند.
از صبح روز جمعه تا نزدیک ظهر ۲۲ نفر کشته شدند ۱۴ نفرشان از متحصنین و ۸ نفرشان از نظامیها بودند از این ۸ نفر نظامی نیز ۵ نفر به دست مردم کشته شدند.
یک نفر به دست یکی از نظامیان دیگر و دو نفر هم خودکشی کردند.
عصر روز جمعه شاه تلگرافی فرستاد که این قضیه به شب را فردا نکشد به هر طریقی که صلاح است مسجدیها را راضی کنند تا بدون خونریزی متفرق شوند .
روز شنبه نقاط مختلف شهر مشهد شاهد تظاهراتی در حمایت از متحصنین بود مردم نیز کمکهای نقدی و غیر نقدی بسیاری به مسجد گوهرشاد میرساندند بهلول میگفت بسیاری از زنها گوشواره دستبند طلا و زیورهای زنانه خود را به من هدیه کردند تا برای مایحتاج مردم مصرف کنند.
عصر روز شنبه چند دسته از مردم اطراف مشهد با وسایلی همچون بیل تبر داس قمه و شمشیر به متحصنین پیوستند آنها همچنین خبر دادند که صبح فردا دستههای بزرگتری از روستاهای اطراف به مشهد خواهند آمد.
روز جمعه برخی سربازان از دستورات فرماندهان خود سرپیچی کرده بودند این باعث شد روز بعد سربازهای غیر شیعه را به کار بگیرند.
سربازان یهودی . بهایی . زرتشتی . سنی و در آخر سربازان شیعه سست ایمان را برای مقابله با قیام سازماندهی کردند .
گویا شاه گفته بود" اگر بیش از این مسامحه کنید نه کلاه بر سر شما میماند و نه تاج بر سر من هر طور شده جمعیت را متفرق کنید حتی به قیمت ویران کردن حرم. “
شیخ بهلول میگفت دولتیها تلگرافی به تهران کردند که بهلول نامی در مسجد گوهرشاد قیام کرده تکلیف چیست؟ جواب کوتاه بود : بهلول کیست؟ مسجد چیست؟ آتشبار.
حمله
از فرماندهان وقت ارتش در مشهد اکثراً با خشونت علیه مردم موافق نبودند حتی سرهنگ سنی مذهب به شدت مخالفت کرد و گفت: به هیچ وجه حاضر به عمل تندی نیستند و نمیخواهم در فرماندهی و ورود به مسجد شرکت کنم .
سرانجام سرهنگ حبیب الله قادری فرماندهی عملیات را پذیرفت و گفت : ” ماما اگر دوتا شد سر بچه کج بیرون میآید من شخصاً قائله را خاتمه میدهم و افسران باید مطیع من باشند .”
از شامگاه شنبه دور تا دور مشهد از سوی ارتش سنگربندی شد تا افراد جدیدی به شهر وارد نشوند . چند فروند هواپیمای بمب انداز در فرودگاه حالت آماده باش گرفت توپها و مسلسلهای ارتش نیز در نقاط مشرف بر حرم مستقر شد اطراف حرم به میدان جنگ شبیه بود.
خیابانهای منتهی به حرم مسدود شد و کسی نمیتوانست ترددی به سوی حرم داشته باشد.
ارتش اتومبیلهای بسیاری از سواری و کامیون در اطراف حرم مستقر کرد دستور حمله و کشتن مردم با امر مخصوص شاه نیم ساعت پیش از اذان صبح روز یکشنبه صادر گشت و ۲۰۰۰ نظامی اقدام به شلیک با توپ و تفنگ و مسلسل کردند.
فریادهای الله اکبر _ یا علی _ یا حسین از مردم بلند شد و هر کسی با هرچه در دست داشت به مقاومت پرداخت.
هدایت نخست وزیر سابق میگفت آن روز از به کارگیری آتش هیچ مضایقه نشد دست آخر زور تفنگ و مسلسل و توپ بر مشت و خشت و تبر چربید و نظامیان توانستند وارد مسجد شوند.
مثل تگرگ در اطراف مسجد گلوله میبارید سرانجام شدت گلوله باران مردم را پراکنده ساخت و آنهایی که زنده ماندند هر کدام به سمتی گریختند . بهلول نیز موفق به فرار شد و به افغانستان رفت.
صبح یکشنبه فرمانده عملیات سرهنگ حبیب الله قادری به حضور فرمانده لشکر رسید تا گزارش بدهد و با مباهات گفت آنها را خر کردم و مثل گوسفند در مسجد و شبستانها و دارالسیاده از کشته پشته ساختم اگر ما آنها را نمیزدیم آنها ما را میزدند.

هیچگاه آمار درست و دقیقی از تعداد شهدای فاجعه گوهرشاد منتشر نشد ولی قادری فرمانده عملیات خودش میگفت از کشته پشته ساختم گزارشهای موجود از شاهدان عینی میتواند تا حدودی روشن کننده حرفی باشد که قادری زده بود یکی از همسایههای حرم به نماینده شاه گفته بود : پس از اتمام عملیات از بالای خانه آن وضعیت رقت بار را تماشا میکردم بلافاصله تعداد بسیاری اتومبیل و کامیون آمد و کشتهها را حمل میکردند یکی از رانندگان کامیون میگفت کشتگان را حمل کردیم و بردیم زیر باغ خونی و روبروی اراضی معجونی و عسکریه بالغ بر ۱۶۷۰ نفر بودند .
کامیونها و اتومبیلهایی که جنازه را حمل میکرد ۵۶ تا بود.
در اغلب این کامیونها صدای نالههای زخمیها هم شنیده میشد که التماس میکردند :” برای رضای خدا ما زندهایم” .
آمار کشتههای فاجعه گوهرشاد چند برابر کشتههای حمله ارتش روسیه به حرم مطهر بود.
منبع : کتاب رضاشاه ( تاریخ مصور پهلوی اول ) ، عماد داوری دولت آبادی، نشر اعتلای وطن . چاپ اول . ۱۴۰۴ صص ۵۴۰ _ ۵۴۵
فرم در حال بارگذاری ...