« ببخش...! | بخشی از مناجات دکتر چمران » |
روز فراق تو که نبینم جمال تو
با من حکایت شب یلدا کند همی
یگانه حامی ام!… چگونه مهربانی ات را وداع گویم؟… که تو تنها برایم همسر نبودی! انیس و قرین غربت هایم بودی که در عطش دعوت هایم، چشمه های معنوی و مادی خویش را به روی پیام های تشنه و آسمانی ام گشودی. مگر می شود آسمان دلم نگیرد و سیل اشکم به راه نیفتد که تو با سلاح صبر و سپر امید به آینده روشن اسلامٰ به مصاف زنان مکه رفتی و آنان را از کویر سوزان دل و فقر معنوی سرزمین جانشان با خبر ساختی!
و این زنان، همان کسانی بودند که در کوچه های شهر مادیت با خارهای سرزنش، پای دلت را بار ها و بارها زخمی کردند!… مادر مهربان شریعت … تو که نخستین چکامه خوان ایمان بودی و نگاهبان مرزهای فضیلت و عفت، چگونه به یاد بیاورم و نگریم که در آن وانفسای انکار و کفر و الحاد، دل به پیام آسمانی ام سپردی و روحت را به جانم پیوند زدی و شریک اندوه پیامبری ام شدی؛ آن گاه که همه مرا تکذیب می کردند، و در سختی های شعب پا به پایم آمدی!… مصیبتت جانکاه است و جراحت رفتنت داغی که بر سینه ام سنگینی می کند… بعد از تو کدامین ترنم سکوت خانه ام را خواهد شکست؟!… فاطمه را به که می سپاری خدیجه جان؟! دیگر چه کسی انگشت التیام بر پیشانی شکسته ام بنهد؟!… اینک به سوی خدا می روی و من دعای خیرم را بدرقه راهت می کنم و تو را به خدای خویش می سپارم و در این مصیبت از او شکیبایی می خواهم …
با سلام و احترام
موفق و سربلند باشيد.
شب عفو است و محتاج دعایم ، زعمق دل دعایی کن برایم
اگر امشب به معشوقت رسیدی ، خدا را در میان اشک دیدی
کمی هم نزد او یادی زما کن ، کمی هم جای ما او را صدا کن
بگو یارب فلانی رو سیاه است ، دو دستش خالی و غرق گناه است . . .
فرم در حال بارگذاری ...