شهید سرلشکر مهدی باکری فرمانده لشکر عاشورا  

خاطره ای از رحمان رحمان زاده



 

محل استقرار  بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان نزدیک چادر فرماندهی بود ، در چادر بودم که از بیرون کسی مرا به اسم صدا زد . بیرون که آمدم آقا مهدی را جلوی چادر تدارکات بهداری دیدم ، سرِ گونی نان خورد را با یک دست گرفته بود و با دست دیگرش لای خرده نان ها را می گشت ، تا آخر قصه را خواندم .

 

سلام کردم . جواب سلامم را داد و تکیه نانی را از گونی بیرون آورد و به من نشان داد و گفت : 

 

_ برادر رحمان ! این نان را می توان خورد ؟

_ بله آقا مهدی ، می شود .

 

دوباره دست در گونی کرد و تکیه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد ؛ 

_ این را چطور ؟

 

من سرم را پایین انداختم ، چه جوابی می توانستم دهم ؟

آقا مهدی ادامه داد : « الله بنده سی »۱  پس چرا کفران نعمت می کنید ؟!  هیچ می دانی که این نان ها با چه مصیبتی از پشت جبهه ها به اینجا می رسد ؟! … هیچ می دانی هزینه هر نان از پشت جبهه به اینجا لااقل ده تومان است ؟! چه جوابی دارید به خدا بدهید ؟! ۲

 

 

۱_ به معنای « بنده خدا » این عبارت تکیه کلام آقا مهدی بود 

۲_دیده شده درکتاب ۱۴ سردار شهید ، احمد امامی راد ، انتشارات حدیث نینوا ، ص ۲۶.( 

   جمعه 24 دی 1395نظر دهید »

مرگ چیست ؟

 

 

یکی از مسائلی که هنوز برای عده زیادی از مردم جهان حل نشده است و معنی آن روشن نگردیده است ، مسئله « مرگ » و حقیقت آن می باشد . از این جهت است که مردم از آن می ترسند و از شنیدن نامش کراهت دارند اما همه آنان می خواهند بدانند که حقیقت مرگ چیست ؟

 

درباره حقیقت مرگ نظرات مختلفی وجود دارد بسیاری از دانشمندان برای روشن کردن آن مثال های گوناگونی زده اند و بیان داشته اند که مرگ یک امر حتمی است و اکثر مردم از آن در هراسند و حتی عده ای از شنیدن نام مرگ کراهت دارند .

 

بزرگان دین علت ترسیدن از مرگ را چند مسئله می دانند و بیان داشت اند :

 

اول : این که وقتی انسان حقیقت مرگ را فانی شدن و از بین رفتن پندارد ، از آن در هراس خواهد بود و از شنیدن نام آن میگریزد ولی اگر حقیقت آن را آن چنان که هست دریابد و بدان یقین کند ، ترس از بین خواهد رفت مرگ را جز کمال و ترقی نیز دیگری نخواهد بافت .

امیرالمؤمنین علی علیه السلام حقیقت مرگ را به روشنی دریافته و در مورد آن می فرماید : « وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ :به خدا سوگند، فرزند ابو طالب با مرگ مأنوس‏ تر از كودك به سينه مادر است.» .۱


دوم : دلبستگی به دنیا . ترس از مرگ گاهی به خاطر دلبستگی به دنیاست . انسانی که عمر خود را صرف تیمار بدن کرده باشد هنگام مرگ و انتقال روح به عالم جدید بسیار بیمناک است . چنین فردی دنیا را منزل حقیقی خود دانسته و به آن خو گرفته و از این رو هنگام مرگ حال عجیبی به او دست خواهد داد .

ولی همین انسان اگر در این عالم رشته ارتباط خود را با عالم آخرت محکم کند ، به پروردگار میل و علاقه و محبت بورزد و با ساکنین حرم قدس الهی آشنا شود ، به اهل بیت عصمت و طهارت تمسک جوید و همت خود را صرف دنیا نکند با اشتیاق فراوانی به علل دیگر خواهد رفت .


سوم : نداشتن ذخیره آخرت ؛ سومین علت ترس از مرگ این است که ما توشه راهی برای سفر آخرت آماده نکرده ایم و عمل نیکی انجام نداده ایم تا باعث نجات ما شود ، قرآن نیز اعمال نادرست و خلاف مردم را که موجب کیفر و عذاب الهی است ، تنها عامل ترس از مرگ معرفی می کند و می فرماید :« قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. ☆ وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللّهُ عَلِیمٌ بِالظّالِمِینَ :بگو: «اى یهودیان! اگر گمان مى کنید که (فقط) شما دوستان خدائید نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى گوئید (تا به لقاى محبوبتان برسید)»!☆ ولى آنان هرگز تمناى مرگ نمى کنند به خاطر اعمالى که از پیش فرستاده اند; و خداوند ظالمان را به خوبى مى شناسد»


آری کسانی از مرگ می ترسند که عمرشان را در غیر طاعت خدا سپری ساخته اند وگرنه افرادی که علی گونه زندگی کرده اند همانند او به مرگ بیش از قفل به سینه مادر علاقه دارد.

حضرت رسول صلی الله و علیه و آله و سلم می فرماید : « زیرک ترین افراد کسانی هستند که بیشتر به یاد مرگ باشند و خود را برای آن آماده نمایند .»۳  

 

 

۱_ دیده شده در نهج البلاغه ، ترجمه دکتر علی شیروانی ، خطبه ۵ .

 ۲_ سوره جمعه آیه ۶ و ۷.

۳_ دیده شده در کتاب انسان از مرگ تا برزخ ، نعمت الله صالحی حاجی آبادی ، به نقل از بحار ، جلد ۶ ، ص ۱۲۶.

۴_ دیده شده در کتاب انسان از مرگ تا برزخ ، نعمت الله صالحی حاجی آبادی ، انتشارات گلهای بهشت ، خلاصه ص ۲۹ تا ۳۴.

   پنجشنبه 23 دی 13951 نظر »

هدف از بعثت انبیاء 

 

استفاده می کنیم از داستان حضرت موسی علیه السلام برای این که وظایف خودمان را در شرایط مشابه درک کنیم و از حکمت ها و مواعظی که دراین داستان ها بیان شده در ببریم ، از سوره قصص شروع می کنیم که خدای متعال می فرماید : «نتلو عليك من نبإ موسى وفرعون بالحق لقوم يؤمنون؛ آیه ۳ » ما این داستان را به حق بیان می کنیم .

 

معمولا وقتی داستان بیان می شود گاهی یک کم و زیادهایی برای داستان اتفاق می افتد و گاهی هم یک مطلبی قاطی داستان می شود که جزء داستان نیست و قرآن جاهایی که می خواهد داستان تعریف کند می گوید : این داستان بالحق است . یعنی عین حقیقت است و عنصر اضافی ندارد و خداوند روی کلمه حق تاکید دارد .

 

و غیر از این که این داستان حق است و کم و زیاد ندارد بیان می دارد که هدف ما همه مردم نیست بلکه برای اهل ایمان می خواهیم داستان بیان کنیم و برای رشد ایمانشان خدای متعال از شیوه های متعددی استفاده می کند و یکی از شیوه ها هم ذکر داستان است .

 

و نکته هایی که در داستان می آید مسئله ایمان به خدا و ایمان به غیب است و شما صفحه اول قرآن را که باز می کنید می فرماید « الذین یومنون بالغیب » این کتابی است که برای اهل تقوا هستند و این تقوا برای کسانی به کار می رود که حواسشان به خودشان است و مواظب هستند که کارهایشان را درست انجام دهند و چنین کسانی که این انگیزه را داشته باشند خدا راه راست را به آن ها نشان می دهد .

 

اولین علامت برای کسانی که از هدایت خدا استفاده می کنند «یومنون بالغیب» یعنی ایمان به غیب است و ایمان به غیب یعنی چه ؟ 

انسان را خدا طوری آفریده که ادراکات آگاهانه او از نوع حواس است و به آنها حواس پنج گانه می گویند که البته عده ای می گویند این حواس بیشتر است . اما آیا چیزهایی که اصلا نمی شود  آنها را لمس کرد و چشم آنها را نمی بیند آیا آدم بگوید اینها نیست ، مثل عده ای که می گویند هر چه در حواس ما نباشد پس نیست مثل حس گراها ( پوزیتیویستی ) قرآن در مقابل اینها می گوید که اول بدانید که همه چیز را شماها نمی بینید و غایب از شماست و غیب است ولی باید ایمان داشته باشید . اصل خدا هم همینطور است ، چرا که ما خدا را هم نمی بینیم ، پس اساس کار انبیاء برای هدایت مردم این است که اول جا بیندازند که همه‌چیز دیدنی و حس کردنی نیست و خدا به ما عقل داده که ایمان بیاوریم و این اصل مسئله است .

 

ما تجربه کرده ایم که چیزهایی را که نمی بینیم سخت آنها را می پذیریم و بعضی وقتها آن را ناخودآگاه آن را قبول می کنیم .

 

از این جا یک معیاری برای درجات ایمان پیدا می شود ، بعضی ها هستند با این که پیغمبر را قبول دارند و به نحوی دین را می پذیرند اما خیلی به غیب باور ندارند . بعضی ها هم هستند که آن ها حقایق را بیشتر از حسیات باور دارند …

از ویژگی های بنی اسرائیل این بود که خیلی حس گرا بودند « لن نومن حتی نری الله جهره » هرگز ما حرفت را قبول نمی کنیم مگر این که خدا را به چشم ببینیم .

 

این دوقطبی که یکی می گوید « لن نومن حتی نری الله جهره» و یک قطب دیگر می گوید که « کیف یستدل علیک بما هو ، وجود چیزهای دیگر را با وجود نو می شناسم ، انتهای دعای عرفه ،»چشمی که تو به من دادی من با آن تو را می بینم ..

این دو نظر نقطه مقابل یکدیگر هستند و مراتبی غریب به بی نهایت از ضعیف ترین ایمان تا ایمان علی علیه السلام در میان این دو نقطه است  .

 

انبیاء یکی از اهداف مهمشان این بود که بشر را مومن بار بیاورند چرا که هر چه ایمان کامل تر باشد مومن تر خواهد بود . و خداوند هر وقت بخواهد بالاترین رحمت را به انسان ها بدهد ، بالاترین رحمت در سایه ایمان به وجود می آید .


آنهایی که ایمانشان ضعیف تر است می گویند بله انبیا درست گفته اند اما هدف انبیاء این بود که ( در سایه ایمان ) به هم ظلم نکنید ، خیانت نکنید ، دروغ نگویید .. و زندگی راست داشته باشید و برای این که مردم خوش باشند آن ها را از جهنم می ترسانند و الا لزومی نبود که بگویند جهنمی هست یعنی در واقع هدف از بعثت انبیاء راحتی زندگی دنیا برای مردم است که اسم آن را زندگی سعادتمندانه و سعادت توام با عدالت است ..



سخنان اخلاقی ، عرفانی آیت الله مصباح یزدی ، ۹۵/۱۰/۲۲ ، شنیده شده .

کلیدواژه ها: بعثت, حقیقت, داستان, غیب
   پنجشنبه 23 دی 13952 نظر »

رزق و روزی 



 

روایت شده است شخصی به حضور امیرالمؤمنین علیه السلام از تنگی معیشت خود حکایت کرد . امام فرمود : « لعلک تکتب بقلم معقود . فعال : لا .لعلک تمشط بمشط مکسور . فقال : لا .

فقال : لعلک تمشی امام من هو اکبر منه سناً . فقال : لا .

فقال : لعلک تنام بعد الفجر . فقال: لا .

فقال : لعلک تترک الدعا للوالدین . فقال ؛ نعم یا امیرالمؤمنین.

فقال علیه السلام ؛ فاذکر هما فانی سمعت رسول الله صلی الله و علیه و آله و سلم یقول : ترک الدعا للوالدین یقطع الرزق .»

 

یعنی « فقر و تنگدستی تو شاید به این سبب است که با قلم گره دار می نویسی . عرضه داشت : خیر یا امیرالمؤمنین .


فرمود : شاید با شانه شکسته موی خویش را می آرایی ، عرضه داشت : خیر یا امیرالمؤمنین.


فرمود : شاید از کسی که عمرش از تو بیشتر است جلوتر می روی ، عرضه داشت : خیر یا امیرالمؤمنین.


فرمود : شاید بعد از طلوع فجر می خوابی ، عرضه داشت : خیر یا امیرالمؤمنین.


فرمود : شاید که پدر و مادر خود را از دعای خیر دریغ می ورزی ، عرضه داشت : آری یا امیرالمومنین.


پس آن گاه امام فرمود که برای رفع بلای تنگ دستی ،پدر و مادر خود را از دعا فراموش نکنید و فرمود : از رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود : ترک دعای خیر برای پدر و مادر ، روزی آدمی را می برد و او را به تنگدستی مبتلا می سازد .»

 


دیده شده در کتاب نشان از بی نشان ها ، علی مقدادی اصفهانی( فرزند ذکور حاج شیخ حسنعلی نخودکی ) نشر جمهوری ، جلد ۱ ، ص ۴۲۶.

   چهارشنبه 22 دی 1395نظر دهید »

ذکر همراه بودن با اهل بیت علیه السلام در دنیا و آخرت 

 

« اسماعیل بن سهل » کفت : به امام رضا علیه السلام نوشتم : دعایی به من بیاموز که چون آن را بنگرم در دنیا و آخرت با شما باشم .

حضرت علیه السلام در پاسخ نوشت : « اناانزلناه » را بسیار تلاوت کن و لب هایت را با استغفار تر و تازه کن ( همواره استغفار بر زبانت باشد .)

 


دیده شده در کتاب ذکرها شگفت معصومین ، سید عباس اسلامی حسینی ، نشر بوستان قرآن ، ص ۴۸ 

   چهارشنبه 22 دی 13951 نظر »

هزار و سه پند شیطان !!


 

روزی حضرت موسی علیه السلام نشسته بودند که ابلیس لعین نزد او آمد و در ضمن گفتگوهایش به آن حضرت عرض کرد : می خواهم هزار و سه پند و حکمت به تو بیاموزم و با این پندها و اندرزها تو را موعظه کنم و راه تکامل و طریق سعادت را به تو بنمایم !!


موسی علیه السلام او را شناخت و اینگونه پاسخ داد : 

آنچه که تو می دانی ، بیشتر از آن را من می دانم ، تو برو خودت را موعظه کن و از بدبختی و فلاکت ابدی نجات بده ، تو اهل موعظه و پند نیستی ، اگر اهلیت این کار را داشتی هرگز در مقابل خدا قد علم نمی کردی و جسورانه دستوراتش را رد نمی کردی ، من موعظه و پند را می پذیرم و به آن سفارش می کنم ، اما نه از شخصی مثل تو ، نیازی به پندهای تو ندارم و موعظه دروغین تو را نمی پذیرم چون خدای متعال و آفریدگار مهربان دستور داده حرف تو را نپذیرم : 


أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ : اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد زيرا وى دشمن آشكار شماست ( سوره یس آیه ۶۰) 


اما مثل این که این بار با دفعات قبل متفاوت بود و جبرئیل امین نازل شد و پیام الهی را اینگونه به موسی علیه السلام نازل نمود :

« ای موسی ! خداوند متعال می فرماید :هزار  پند و نصیحت ابلیس فریب و دروغ است و می خواهد تو را و بندگان مرا در زیر نقاب موعظه و نصیحت گمراه کند ، اما سه پند او را گوش بسپار و به آن عمل کن و به دیگران برسان که راه درست و طریق نجات در آن است و با عمل به این سه پند و موعظه کمر ابلیس خم می شود و دستش از گمراهی شما قطع می شود »

پس از آن که موسی طبق دستور الهی از ابلیس خواست تا سه پند از هزار و سه پند و موعظه اش را بیان کند ، ابلیس شروع کرد به بیان آنها :


پند اول :

ای موسی ! هرگاه تصمیم بر انجام کار نیکی گرفتی در انجام آن کار خیر عجله کن ، وگرنه من تو را پشیمان می کنم و با تمام نیرو به تو حمله ور می شوم تا آن عمل نیک را انجام ندهی و کار خیری را به سامان نرسانی

 

پند دوم :

ای موسی ! اگر با زن نامحرمی خلوت کردی ، از من غافل مباش که سخت در فکر هلاک تو هستم و همه نیروی خود را در گمراه کردن تو به کار می گیرم و تا تو را به حرام نیندازم و پرده عفتت را پاره نکنم از پای نمی نشینم .

ای موسی ! نمی دانی چه انسان هایی را از طریق چشم چرانی و شهوت به ورطه سقوط و تباهی کشانده ام .

 

پند سوم :

ای موسی ! هرگاه خشمگین شدی و غصب کردی ، جای خود را عوض کن و هیچ کاری انجام نده که من حضور دارم و فتنه ای بر پا می کنم .

 

پس از آن که ابلیس پندهای خود کفت به موسی علیه السلام رو کرد و بیان داشت :ای موسی ! اکنون که تو را پند دادم به تو حقی پیدا کردم ، در عوض از خدا بخواه تا مرا بیامرزد چرا که تو مقام و منزلتی در درگاه خدا داری .

موسی به درخواست ابلیس پاسخ مثبت داد و از ابلیس شفاعت کرد ! خداوند متعال در پاسخ فرمود : شفاعت تو را می پذیرم اما شرط آمرزش شیطان آن است که بر قبر حضرت آدم علیه السلام سجده کند .

حضرت موسی فرمان خدا را به ابلیس ابلاغ کرد و ابلیس که همچنان در خودخواهی و تکبر غوطه ور بود گفت : ای موسی ! من در آن هنگام که آدم زنده بود بر او سجده نکردم حال چگونه می توان بر قبرش سجده کنم ….

 

 

دیده شده در کتاب سه پند شیطان ، سید اسماعیل شاکر اردکانی ، انتشارات فرهنگ اهل بیت علیه السلام خلاصه صفحه ۸ تا ۸۱ .

   سه شنبه 21 دی 1395نظر دهید »

خاطره ای از حجت الاسلام محمد جواد سامی 

 

 

روزی برای توجیه طرح عملیات محرم در گرمترین ساعات روز زیر یک چادر محقر و ساده ، کالک عملیاتی قرارگاه را مقابل آقا مهدی زین الدین گشودم . او با تواضع تمام با ذره بین نقشه را می کاوید و روی خطوط آن حرکت می کرد .


راننده ای که کنار چادر منتظر نشسته بود ، آنقدر شیفته حرکات متین و کلام دلنشین او شده بود که بی اختیار هر لحظه خودش را به او نزدیک می کرد . آقا مهدی انگار در عالم دیگری به سر می برد ، ناگهان سربلند کرد و صورتی را نزدیک صورت خود ، وسط نقشه دید . ملایم پرسید : « آقا کی هستند ؟ » 

 

وقتی مسولیت او را گوشزد کردم گفت : « چرا نگفتید مهمان داریم ؟! » ایشان را پای این چادر گرم معطل کرده ایم ! 

 

بعد رو به راننده کرد و گفت : « دوست من ! اینها برای شما مفهوم نیست . سر فرصت همه را برایتان توضیح می دهم .»

سپس دستور داد محل مناسبی برای او مهیا کنند . بعد از او عذر خواهی کرد .

 

در بازگشت به مقر ، راننده از مسولیت آقا مهدی و کار او پرسید . وقتی گفتیم که ایشان فرمانده لشکر هستند ، به حدی منقلب شد که تا چند لحظه قادر به حرکت نبود.

 


دیده شده درکتاب ۱۴ سردار شهید ، احمد امامی راد ، انتشارات حدیث نینوا ، ص ۲۷.

   دوشنبه 20 دی 13955 نظر »

عاقبت عمل خیر 


 

آیت الله آقای احمدی میانجی از علمای بزرگ قم یک بار نقل می کرد که در شهر میانه یکی از همشهری های ما مردی بود بی سواد و ثروتمند و عجیب دست و دل باز ، ایشان می گفت این پیرمرد یک خانه داشت با چندین اتاق که در همه اتاق اثاثیه لازم هم گذاشته بود تا اگر کسی هم نیاز داشت به آنهان می داد و یک خانه دیگر داشت این را آماده کرده بود برای عالم که در ماههای محرم و رمضان به علما میداد و تمام مخارج را نیز خودش می داد .

 

زکاتش را هم اینگونه حساب می کرد که یک قطعه زمین میداد با این که زمین خیلی بیشتر از پول زکاتش می شد ، ولی اینگونه زکات میداد .ماه مبارک رمضان در زمان قحطی نان درست می کرد خیلی زیاد با یک مقداری مایحتاج اولیه ، نزدیک افطار به خانه فقرا می رفت و به آنها میداد ..

 

آقای احمد میانجی می فرمود از قول پدرش که ایشان مریض شد و پدر آقای احمد میانجی به عیادت ایشان رفت و ایشان به پدر آقای احمد میانجی گفت من دیگر رفتنی هستم و شما تا من را غسل و کفن نکردند از اینجا نرو ….

 

وقتی که حال ایشان بد شد پدر آقای احمد میانجی کنار ایشان نشست و ایشان با بد حالی نشست و به ائمه اطهار سلام داد ( السلام علیک یا رسول الله ، السلام علیک یا امیرالمومنین … ) معلوم بود که چهارده معصوم علیهم السلام آمده اند . بعد یک جمله گفت که خدایا خودت فرمودی که به پیرمردها احترام بگذارید ، من هم پیرمرد شده ام و دارم می آیم خودت احترام ما را نگه دار .

 

اینگونه مرگ ها چقدر شیرین است .

 

چقدر زیبا با خدا معامله کرد در زندگی و آخر هم علم خود را برد که گفت خدایا پیرمرد شده ام احترام کن ، این است که اگر معارف را در قلب وارد کنیم چقدر شیرین است که در لحظه آخر شرمنده روی اهل بیت نخواهیم بود .شرمندگی بدترین عذاب است برای مومن .

 

 

سخنان استاد عالی ، شنیده شده .

   دوشنبه 20 دی 1395نظر دهید »

در درون هر فردی یک فرعون است ، ۱۹ / ۱۰ / ۹۵




در قرآن هر جا صحبت از تربیت می شود، از  دو کلید واژه «تعلیم» و «تزکیه» استفاده شده است، خداوند در قرآن واژه تزکیه را به جای اخلاق و تهذیب به کار برده است.


انسان در راه تغییر خود، چه به صورت درونی و چه به صورت بیرونی باید توجه داشته باشد که تغییر یا در جهت مثبت است و یا در جهت منفی؛ برای تغییر در جهت مثبت که همان رشد و تعالی است موانع و عوامل بازدارنده ای وجود دارد که باعث تنزل اند و باید برداشته شوند، واژه ای که معنای برطرف کردن این موانع بازدارنده را می رساند واژه «تزکیه» است.


قرآن همه این موارد را در آیاتی کوتاه در سوره نازعات آورده است، خداوند به موسی فرمود که به سراغ فرعون برو و بگو «هل لک الا ان تزکی؟» یعنی «می خواهی پاک شوی و رشد کنی و به کمال برسی؟»


انسان ابتدا باید بخواهد که رشد کند و این خواست فطری را در خود بیدار سازد، خب حالا پس از خواستن، باید به سمت کدامین هدف برویم؟ قرآن در ادامه می گوید «و اهدیک الی ربک فتخشی» یعنی هدف، هدایت به سوی پروردگار است. نشانه اش چیست؟ «فتخشی» یعنی نسبت به آینده ات نگران می شوی و احساس مسئولیت می کنی.


لطف و رحمت خداوند آن قدر زیاد است که حتی از هدایت فرعون هم دست برنداشت ، البته در درون هر انسان فرعونی وجود دارد که می گوید «انا ربکم الاعلی»؛ اگر زمینه ای پیدا کند و ببیند که به حرف هایش گوش می دهند، بدش نمی آید که ادعای خدایی کند، این خاصیت انسان است که همانطور که تمایل فطری به رشد دارد، در درونش عاملی وجود دارد که او را به سوی سقوط سوق می دهد؛ «ان النفس لاماره بالسوء». البته خداوند هر کسی را نسبت به ظرفیتی که دارد از او انتظار مسؤولیت و تکلیف دارد.


خداوند نسبت به کسانی که ظرفیت شان کمتر است گذشت بیشتری دارد اما برخی تا جایی پیش می روند که بر ظرفیت و مسؤولیت دیگران اثرگذارند؛ اثر بر همسایه، اثر بر استاد، اثر بر خانواده و این تا مرحله ای می رسد به کسانی که مسؤولیت یک ملت و امت را بر عهده دارند و حرکت آن ها یک ملت را تحت تاثیر قرار می دهد. یکی از فرزندان همین انبیاء با کلمات ساده و بی تکلف و بدون قلمبه گویی از شرق تا غرب عالم را تحت تاثیر قرار داد.



سخنان ️آیت الله مصباح یزدی در مدرسه علمیه عالی نواب در مشهد ، ۱۹ / ۱۰ / ۹۵ ،دیده شده درسایت رسمی آبت الله مصباح یزدی دامه برکاته .

   یکشنبه 19 دی 13951 نظر »

کسی که اجابت دعایش به تاخیر افتاده



 

علی ابن ابراهیم ، عن أبیه ، عَن ابن أبی عمیر ، عن اسحاق بن ابی هلال المداینی ، عن حدید ؛ عن أبی عبدالله علیه السلام قال : اِنّ العبد لیدعو فیقول الله عزوجل للملکین ؛ قدِ استجَبتُ له ولکن احبسوهُُ بحاجته ، فاِنی اُحِب اَن اسمع صوته و اِن العبد لیدعو فیقول الله تبارک و تعالی ؛ عَجِّلو اله حاجته فانی أَُبغض صوتهُُ:

 

حضرت صادق علیه السلام فرمود : همانا بنده ای دعا کند پس خدای عزوجل به دو فرشته که موکل بر انسان ها هستند فرماید : من دعای او را به اجابت رساندم ولی حاجتش را نگه دارید زیرا که من دوست دارم آواز او را بشنوم ، و همانا بنده ای هم هست که دعا کند پس خدای تبارک و تعالی فرماید : زود حاجتش را بدهید که آوازش را خوش ندارم .

 


دیده شده اصول کافی ، محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی ، با ترجمه حاج سید جواد مصطفوی ، انتشارات علمیه اسلامی ، ج ۴ ، ص ۲۴۵.

   شنبه 18 دی 1395نظر دهید »

1 ... 38 39 40 ...41 ... 43 ...45 ...46 47 48 ... 90

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 70
  • دیروز: 630
  • 7 روز قبل: 11304
  • 1 ماه قبل: 42986
  • کل بازدیدها: 1176567
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 21
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 16
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
 
مداحی های محرم