« اعمال شب نیمه شعبانچه بلای سر خودمان آورده ایم آقا .... »

 

تولد مهدی موعود(عج), به عنوان دوازدهمین پیشوای شیعیان, با نشانه هایی چون: نهمین فرزند امام حسین(ع), چهارمین فرزند امام رضا(ع) و… مشهور شده بود و مسلمانان حتی حاکمان, آن را بارها از زبان راویان و محدثان شنیده بودند و می دانستند که تولد این نوزاد با این ویژگیها از این خانواده بویژه خانواده امام حسن عسکری(ع) بیرون نیست و روزی فرزندی از آن خانواده به دنیا خواهد آمد که حکومت عدل و داد بر پا خواهد کرد و ضمن فرمانروایی بر شرق و غرب, بنیاد ظلم را بر خواهد انداخت.

از این روی بر فشارها و سخت گیری های خود نسبت به امام حسن عسکری(ع) می افزودند مگر بتوانند با نابودی ایشان از تولد مهدی(عج) و تداوم امامت جلو بگیرند. اما برخلاف برنامه ریزیها و پیشگیریهای دقیق و پی در پی آنان, مقدمات ولادت امام زمان(عج) آماده شد و توطئه های دشمنان راه به جایی نبرد.

امام هادی(ع), در زمان حیات خویش می دانست که آخرین حجت خدا در زمین از نسل اوست. از این روی در مسأله ازدواج فرزند برومند خود حسن بن علی اهتمام تام داشت و برای روییدن و رشد آن شجره طیّبه به دنبال سرزمینی طیّب و طاهر می گشت.

داستان ازدواج امام حسن(ع) به دو گونه روایت شده است؛ لکن آنچه با قرائن و روند طبیعی مسأله سازگارتر می آید آن است که: خواهر امام هادی(ع) حکیمه خاتون کنیزان فراوان داشت. امام هادی(ع) یکی از آنان را به نام (نرجس) که از آغاز زیر نظر وی فرائض و معارف دینی را به درستی فرا گرفته بود به نامزدی فرزندش در آورد وبا مقدماتی که در کتابهای تاریخی آمده است به عقد ازدواج امام حسن(ع) در آورد.

مدتی از این ازدواج مبارک گذشت دوستان و شیعیان در انتظار ولادت آخرین ستاره امامت روز شماری می کردند و نگران آینده بودند. امام حسن(ع)  گه گاه نوید مولودش را به یاران می داد:به زودی خداوند به من فرزندی خواهد داد و لطف و عنایتش را شامل من خواهد کرد.

به یاران امید و بشارت می داد که هیچ نقشه و مکری نمی تواند جلو این قدرت و حکمت خداوندی را بگیرد وروزی این وعده به تحقق می رسد.

از آن سو دشمن نیزآنچه در توان داشت به کار گرفت تا این وعده بزرگ الهی تحقق نیابد: قابله های فراوانی در خانواده های منسوب به امام حسن(ع) بویژه در منزل امام(ع) گمارد امام را بارها به زندان افکند مأمورانی را گمارد که اگر فرزند پسری در خانه امام دیدند نابودش کنند .

اما بر خلاف این تلاشها, نرجس خاتون حامل نور امامت شد و جز امام حسن(ع) و افراد خاصی از وابستگان و شیعیان آن حضرت از این امر آگاه نشدند.

جمعه پانزدهم شعبان سال ۲۵۵ هجری در شهر سامرا حضرت مهدی (عج) چشم به جهان گشود.۱

حکیمه دختر امام محمد تقی (علیه السلام) نقل می کند که امام حسن عسکری (علیه السلام) مرا خواست و فرمود : عمه امشب نیمه شعبان است نزد ما افطار کن که خدواند در این شب فرخنده شخصی را متولد می سازد که حجت او در روی زمین می باشد .

عرض کردم : مادر این فرزند مبارک کیست؟ فرمود : نرجس. گفتم : فدایت شوم اثری از حاملگی در این بانوی گرامی ندیدم!

فرمود : برای همین می گویم نزد ما باش.

وارد خانه شدم سلام کردم بانوی عالی مقام نرجس خاتون آمد کفش از پای من بیرون آورد و گفت: ای بانوی من شب بخیر!

گفتم: بانوی من و خاندان ما تویی! گفت:نه، من کجاو این مقام بزرگ؟

گفتم : دخترجان امشب خدواند پسری به تو عنایت می فرماید : که سرور دوجهان خواهد بود.

تا این کلام ازمن شنید با کمال حجب و حیا نشست.

پس از اقامه نماز افطار کردم و خوابیدم، سحرگاه برای انجام نماز شب برخاستم. بعد از نماز دیدم نرجس خوابیده و از وضع حمل او خبری نیست.پس از تعقیب نماز دوباره خوابیدم که پس از لحظه ای با اضطراب بیدار شدم دیدم نرجس نیز بیدار است ولی هیچگونه علامتی در وی مشهود نیست .

نزدیک بود که

در وعده امام (علیه السلام) تردید کنم که ناگهان امام(علیه السلام)در مکانی که تشریف داشتند با صدای بلند مرا صدا زده فرمودند : عمه : تعجیل مکن که وقت نزدیک است! همین که صدای مبارک امام حسن عسکری (علیه السلام) را شنیدم مشغول خواندن سوره الم سجده و یس شدم.در این موقع نرجس با حال اضطراب از خواب برخاست

. من به وی نزدیک شدم و نام خدا را بر زبان جاری کردم و پرسیدم : آیا درخود چیزی احساس می کنی؟ گفت : آری. گفتم : ناراحت مباش و دل قوی دار،این همان مژده است که به تو دادم.

اندکی بعد صاحب الامر سلام الله علیه متولد شد آن ماه پاره را دیدم که مواضع هفتگانه سجده را روی زمین گذاشته و ذکر حق می گوید.

او را در آغوش گرفتم در حالی که بر خلاف نوزادان دیگر از آلایش ولادت پاک و پاکیزه بود.

در این هنگام امام عسکری (علیه السلام) صدا زد : عمه جان ! فرزندم رانزد من بیاور،و او را نزد پدر بزرگوارش بردم،او را به سینه چسبانید و زبان در دهانش گذارد و دست بر چشم و گوش او کشید و فرمود فرزندم با من حرف بزن! آن مولود مسعود گفت : شهادت می دهم به وحدانیت پروردگار و رسالت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)سپس بر امیرالمومنین(علیه السلام) و ائمه طاهرین (علیه السلام) درود فرستاد و چون به نام پدرش رسید دیدگان گشود و سلام کرد.

امام(علیه السلام) فرمود : عمه جان: او را نزد مادرش ببر تا به او نیز سلام کند و باز نزد من برگردان.

او را نزد مادرش بردم سلام کرد ، مادر نیز جواب سلامش را داد، سپس او ا پیش امام حسن عسکری (علیه السلام)برگردانیدم.

بعضی از اسماء و القاب ان گرامی عبارتند از : بقیه الله ، حجت ، خلف صالح،ابوالقاسم،قائم منتظر ، مهدی و (م ح م د) ، ناگفته نماند که نام ( م ح م د ) بنا بر فتوای شیخ انصاری مکروه ، شیخ طوسی حرام و حاجی نوری ذکر آن در مجالس و محافل حرام است ) . ۲

 

۱- دیده شده در پایگاه اطلاع رسانی حوزه به نقل از کمال الدین ، شیخ صدوق .۴۲۶.

۲- دیده شده در تاریخ عصر غیبت ، مسعود پور سعید آقایی ،محمد رضا جباری ، حسن عاشوری ، ص ۳۱ به نقل از کمال الدین و تمام النعم ، شیخ صدوق ، ص ۴۲۴.

   شنبه 1 خرداد 1395
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: ناشناس [بازدید کننده]
ناشناس
5 stars

انشائ الله منتظر واقعي باشيم.

1395/03/02 @ 16:05
نظر از: عمادی [عضو] 

ای اهل دلان عید گذشت و خبر از یار نیامد

بر زخم دل فاطمه غمخوار نیامد

چند روز دگر مانده که با ناله بگوییم

ای اهل حرم

میر و علمدار نیامد .
با سلام دوست عزيز

1395/03/02 @ 01:15
نظر از: رحیمی [عضو] 

با سلام و عرض تبریک میلاد پر برکت حضرت سلطان عالم، مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف

در جهان بسیار پیر و پیشواست
همچو مهدی من نمی دانم کجاست؟

***
نگارا! جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند

جمال یوسف مصری شنیدی؟
تو را خوبی دو چندان آفریدند

ز باغ عارضت یک گل بچیدند
بهشت جاودان زان آفریدند

غباری از سر کوی تو برخاست
وزان خاک، آب حیوان آفریدند

غمت خون دل صاحبدلان ریخت
وزان خون، لعل و مرجان آفریدند

سراپایم فدایت باد و جان هم
که سر تا پایت از جان آفریدند

ندانم با تو یک دم چون توان بود؟
که صد دیوت نگهبان آفریدند

دمادم چند نوشم درد دردت؟
مرا خود مست و حیران آفریدند

ز عشق تو عراقی را دمی هست
کزان دم روی انسان آفریدند.

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

یا علی علیه السلام

1395/03/01 @ 13:34
نظر از: خادم المهدی [عضو] 

شب که میشود دلم هوایت را میکند :

امشب سَری به آسمان دنیا زدم ؛

همین چند لحظه ی پیش ! نگاهم که به ماه زیبا افتاد :

به ناگاه به یادت افتادم که چقدر جای صورت آسمانی ات

بر سینه ی آبیه آسمان خالی ست مولاجان ..

به ماه گفتم هر چقدر هم که زیبا باشی

باز هم سهم ت از دنیا همین یک تکه آسمان است و بس ..

اما من خورشیدی دارم که اگر روزی بَنای تابیدن کند

تو را شرمنده می کند ..

خورشیدی دارم که سهم ش تمام هستی و ماسِواست :

هر چه را که بخواهد در نگین انگشتری اش دارد …

در گوشه ی نگاهش : به وجودش - هستی - برپاست

و به اشاره اش روزگار می گردد.. دلتنگت شدم :

می خواستم با نگاه به آسمان سلامی عاشقانه

بر محضرت روانه کنم

تا بدانی از روی زمین این گوشه ی دنیا :‌

بی نهایت دوستت دارم مهدی جان ….

خاطرت آسوده آقاجان قلب من تا روز آمدنت

فقط برای تو عاشقانه می تپد …

1395/03/01 @ 10:25


فرم در حال بارگذاری ...

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 640
  • دیروز: 2300
  • 7 روز قبل: 9088
  • 1 ماه قبل: 44403
  • کل بازدیدها: 885448
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 6
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 21
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 19
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1