گفتگو با همسر شهید علی اکبر بهنیا 

 

 من یکبار به ایشان گفتم یک موقعی شلوغ شد کاش خودت را اسیر کنی ، آن زمان من سنی نداشتم که این حرف را زدم ، به من گفت ؛ من هیچ وقت تن به ذلت نمی دهم . تو رضایت داری که من به عراقی ها التماس کنم که مرا اسیر کند ، نه من هیچ وقت تن به ذلت نمی دهم .


چرا شما به ایشان گفتی که خودت را اسیر کن ؟


می گفتم که زنده بماند .بله ! فکر من اینطوری بود ، می دانستم که می رود ، به من الهام شده بود .


چندین مرتبه هم آمد و شروع کرد که وصیت نامه بنویسد من شروع کردم به گریه کردن و دیدم روی ورقی دارد مینویسد ، گفتم : چه داری می نویسی ؟


گفت : من دارم می نویسم که بعد از خودم اگر یک موقعی دیر آمدم ، مشکلی پیش آمد بچه ها را به دست تو می سپارم ، از بچه ها خوب مراقبت کن . من ناراحتی کردم .
ولی بعدا گویا نوشته بود و در ساک وسایل هایش که فرستاده بودن تحویل مادر و پدرش شد و آنها هم شاید به خاطر این که ما ناراحت نشویم نشانمان ندادند . ولی همیشه سفارش به بچه ها می کرد و آرزو داشت پسر بزرگش برود مدرسه ، خیلی وسایل ها برایش می خرید یا برای آن پسر کوچکم بار آخری که آمده بود کرمانشاه برای مرخصی آمده بود چقدر ما گشتیم که یک عکاسی پیدا کند که عکس بچه را با خودش ببرد ولی متاسفانه یک روز تعطیلی بود و موفق نشد عکس این بچه را با خودش ببرد .


چه تاریخی بود که دقیقا رفتند ؟
روز عاشورای سال ۵۹ بود که ۱۳ آذر ۵۹ شهید شدند یعنی حدود یک ماه بعد یعنی در ماه صفر شهید شدند .

 

از ویژگی ها و خصوصیات اخلاقی آن شهید ؛ یک شخصیتی داشت که دوست نداشت خودش را نشان دهد ما بعد از شهادت فهمیدیم که چقدر خیر بوده است و چقدر به دیگران کمک می کرده ، کمک می کرد به خانواده های بی بضاعت ، خیلی کمک می کرد و من نمی دانستم ، خودشان می آمدند و می گفتند که ایشان ماهانه به ما کمک می کرده یا مثلا یک آقایی بود که سبزی می فروخت ، خیلی تهی دست بود و من آن را دیدم که رفت یک مقداری وسیله که لازم داشت برایش خرید یک گاری برایش خرید ، آن را دیدم ولی مشخص نکرد که من این را خریده ام ، گفت : من چون ماشین نداشته تا آنجا برایش برده ام . پنهان میکرد .


ایشان واقعا یک اسوه بود و الان همگی به نیکی از ایشان یاد می کنند ، آن زمانی که ایشان شد به ایشان لقب دست راست پادگان ابوذر را دادند .

 

بعد از شهادتشان ایشان را در خواب دیده اید ؟
بله !
من خیلی از اتفاق هایی که در زندگی من قرار است بیفتد ، ایشان چند روز قبل می آید و به من می گوید ، خیلی از اتفاق ها .
بچه ها کوچک بودند و شب ها وقتی می خواستیم بخوابیم خیلی برایمان سخت بود و برادر یک مدتی آمد و ایشان هم که تشکیل خانواده داد ، تنها بودیم ، منزل ما هم قبلا نزدیک قبرستان ارامنه بود .
شبها وقتی می خوابیدم می ترسیدم وقتی می خوابیدیم چاقو میگذاشتیم زیر سرم و در را قفل می کردم .


یک شب خواهر زاده ام آمد پیش ما ، نصف شب بود _ من فکر میکنم که دارم خودم را گول میزنم. که خواب بودم ولی خواب نبودم _ قشنگ صدای چرخش کلید را در قفل خانه شنیدم ، خواهر زاده ام را بیدار کردم و این پسرم را بیدار کردم و گفتم مثل این که دزد آمده بلند شوید ، بلند شدند و من افتادم جلو و اینها پشت سرم ، خب بچه ها کوچک بود و هنوز عقلش نمی رسید ، رفتیم همه خانه را نگاه کردیم ، قفلها را همه کنترل کردیم و دیدیم که هیچ چیز نیست . شب خواهرم خوابش را می بیند که خواهرم داشته می آمده کهدبه ما سر بزند گفت وسطهای کوچه آقای بهنیا را دیده ام ، گفتم : شما رفتی و شهید شدی و خواهر من را با بچه های کوچک تنها گذاشتی ، الان اینها چقدر سختی دارند می کشند .


گفت : از توی جیبش یک دسته کلید درآورد و گفت تنها نیستند ، نگاه کن همین الان رفته ام سر زدم . و درست همان ساعتی که خواهرم خواب دیده بود ، همان ساعت هم ما چرخش کلید را احساس کردیم .

 

 

گفتگو با صدیقه ابوطالبیان همسر شهید علی اکبر بهنیا ، شنیده شده

   چهارشنبه 9 فروردین 1396نظر دهید »

روز ملی شدن صنعت .

 

محمد مصدق پسر میرزا هدایت‌الله آشتیانی بود که در دوره ناصرالدین شاه به «وزیر دفتر» معروف بود. کسی که ناصرالدین شاه روی او حساب ویژه ای داشت و به همین دلیل بعد از مرگ میرزا هدایت الله در سال ۱۲۷۱شغل او را به پسر 10ساله اش محمد داد و او را «مصدق‌السلطنه» نامید. نامی که بعدها به محمد مصدق تغییر پیدا کرد و تا زمان مرگ روی او ماند.

 

محمد، بعد از تحصیلات مقدماتی که در تبریز داشت به تهران آمد و وقتی  ۱۷ ساله بود به مستوفی گری (محاسب عواید مالیاتی) منصوب شد و توانست با سن کمش طوری کارها را پیش ببرد که علاقه عموم مردم را جلب کند. با این حال، در دوره مشروطه شغل مستوفی گری در حد دزدی منفور مردم شد و مصدق هم از این کار کناره گرفت. در ۱۹ سالگی با زهرا، دختر میر سید زین العابدین ظهیرالاسلام که سومین امام جمعه تهران بود ازدواج کرد که حاصل آن دو پسر به نامهای احمد و غلام حسین و سه دختر به نامهای منصوره و ضیااشرف و خدیجه بود.

 

محمد مصدق

 

دکتر “محمد مصدق ” بزرگمرد تاریج سیاسی و اقتصادی ایران حرکت بزرگی را در کشور آغاز کرد که سنگ بنای تفکر اقتصاد “بدون نفت” بود. وی در شهریورماه ۱۳۲۰ و سقوط رضاخان، در انتخابات دوره چهاردهم مجلس وقت، بار دیگر به مجلس راه یافت. شرایط بین المللی در این دوره، به نحوی بود که کشورهای مختلف به ویژه روسیه، انگلیس و آمریکا با پیشنهادهایی به دولت ایران، خواستار کسب امتیاز نفتی بودند و از آنجا که انگلیس، امتیاز بهره برداری از منابع نفت جنوب کشور را در اختیار داشت، روسها درصدد کسب امتیاز منابع نفتی شمال و آمریکایی ها نیز به دنبال امتیاز نفت، در ایران بودند.۱

 

دکتر مصدق که رهبری گروهی متشکل از ۱۶ تن از نمایندگان مجلس چهاردهم را برعهده داشت، در خصوص واگذاری امتیاز نفت به خارجی ها گفت: “به بهانه اینکه به یک کشور نفت داده شده است، نباید به هیچ کشور دیگری امتیاز داد چرا که این دور باطل تمامی نخواهد داشت.”

 

مصدق در دوارن مبارزات خود برای ملی کردن صنعت نفت، بارها بر این نکته تاکید داشت که ایرانیان باید خود منابع نفتی کشورشان را اداره و بهره برداری کنند. دکتر مصدق برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، قانونی را در این دوره مجلس به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند، منع می‌شد.

 

حرکت ملی شدن صنعت نفت در شرایطی شکل گرفت که ایران بزرگترین تولیدکننده نفت خام خاورمیانه بود و پس از آمریکا، ونزوئلا و شوروی سابق؛ چهارمین تولیدکننده معتبر نفت خام دنیا محسوب می شد. در آن دوران، کل تولید نفت خام ایران، ‎ ۳۲ میلیون تن در سال معادل بیش از یک سوم مجموع تولید نفت خام خاورمیانه ۹۰میلیون تن در سال بود. از سوی دیگر، ایران ‎ ۹۰ درصد نفت خام مورد نیاز اروپای غربی را در آن دوران تامین می کرد.

 

بدنبال تلاش های دکتر مصدق برای نجات سرمایه های کشور از دست بیگانگان، دربار پهلوی اجازه نداد وی در دوره پانزدهم مجلس، به مجلس راه یابد. در این دوره هدف عوامل وابسته به انگلیس این بود که قرارداد سال ۱۹۳۳ دوره رضاشاه را به دست دولت ساعد مراغه‌ای و با تصویب مجلس تنفیذ کنند. اما بر اثر فشار افکار عمومی مقصود انگلیسی‌ها تأمین نشد و عمر مجلس پانزدهم به‌ سر رسید.

 

لذا، نارضایتی انگلیس از حرکت ملی شدن صنعت نفت و تلاش برای برهم زدن این حق خواهی ملت ایران، امری کاملاً طبیعی بود. شرکت نفت انگلیس که به دلیل تاراج منابع نفتی ایران، دارای سرمایه هنگفتی شده بود اکنون منافع خود را در خطر می دید. گسترش فعالیت‌های سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ سبب گسترش مبارزات مردم و به ویژه توجه آنان به وضع قرارداد نفت شده بود. دکتر مصدق در مجلس و بیرون از آن این جنبش را که به «نهضت ملی شدن نفت» معروف شد، هدایت می‌کرد.

 

در انتخابات مجلس شانزدهم با همه تقلبات و مداخلات شاه و دربار، مصدق در دور دوم انتخابات، به مجلس راه یافت و در این دوره طرح “ملی شدن صنعت نفت” به رهبری وی در مجلس تصویب شد. قانون ملی شدن صنعت نفت در واقع پیشنهادی بود که به امضای همه اعضای کمیسیون نفت در مجلس شورای ملی ایران در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه شد.

 

کمیسیون نفت، کمیسیونی بود که در اول تیرماه ۱۳۲۹ در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی ایران برای رسیدگی به لایحه نفت (معروف به لایحه گس-گلشائیان)تشکیل شد. همین کمیسیون پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را در اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه داد.
سرانجام با تلاش های دکتر مصدق و همراهان وی ، ماده واحده ملی شدن صنعت نفت در روز ۲۴ اسفند ماه سال ۱۳۲۹ در مجلس شورای ملی مطرح و در روز ۲۹ اسفندماه همان سال به تصویب رسید.

 

روز ملی شدن صنعت نفت

 

در متن پیشنهاد تصویب شده ، آمده بود:

“به ‌نام سعادت ملت ایران و به‌منظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد می‌نمائیم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری در دست دولت قرارگیرد.”

مجلس سنا نیز این پیشنهاد را در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ تصویب کرد و پیشنهاد به قانون تبدیل شد.۲

 


۱_ عصر ایران
۲_ بیتوته

 

   یکشنبه 29 اسفند 1395نظر دهید »

حمله شیمیایی به حلبچه

 

حمله شیمیایی به حلبچه

 

یکی از دردناک‌ترین وغم‌انگیز‌ترین رویدادها در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، بمباران شیمیایی شهر حلبچه کردستان عراق است که در آن ‌هزاران تن از شهروندان کُرد عراقی قربانی سیاست‌های رژیم بعث حاکم بر عراق و نسل‌کشی سازمان‌یافته این رژیم شدند.

 

حَلَبْچِه یا حلبجه از شهرهای کردستان عراق در ۱۵–۱۰ کیلومتری مرز ایران و ۲۲۵ کیلومتری شمال شرقی بغداد است. این شهر در منطقه شهرزور عراق قرار دارد. بمباران شیمیایی حلبچه در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ توسط حکومت بعث عراق صورت گرفت. این بمباران بخشی از عملیات گسترده‌ای به‌نام عملیات انفال بود که بر ضد ساکنان مناطق کردنشین عراق انجام گرفت.

 

سالروز بمباران حلبچه

 

انتقام شکست


فاجعه شیمیایی حلبچه در شرایطی رخ داد که پیروزی رزمندگان ایرانی در عملیات والفجر 10، آزادسازی بسیاری از مناطق کردنشین از جمله شهر حلبچه را به‌دنبال داشت. پس از ورود نیروهای ایرانی به شهر حلبچه، مردم شهرها و روستاهای اطراف به استقبال از آنان شتافتند. این مسئله چنان برای رژیم بعث غیرقابل باور بود که در یک اقدام غیرانسانی و به قصد انتقام‏‌گیری از این شکست فاحش و دشمنی با مردم کرد، شهر حلبچه و اطراف آن را هدف بمب‏‌های شیمیایی قرارداد.


صدام حسین به پسرعمویش علی حسن المجید معروف به علی شیمیایی، دستور بمباران شیمیایی این مناطق را داد. پیش از حملات شیمیایی، شهر به‌مدت دو روز با بمب‌های متعارف بمباران شد. حسن المجید  با این کار می‌خواسته شیشه ساختمان‌های شهر را بشکند، تا امکان مقاومت در مقابل گازهای سمی به حداقل برسد

 

ادامه »

   چهارشنبه 25 اسفند 1395نظر دهید »

ساواک 

 

ساواک

 

سازمانی به نام ساواک 

۲۳ اسفند سالروز تصویب ساواک در مجلس

کلمه ساواک مخفف سازمان اطلاعات امنیت کشور است که طرح تشکیل آن در ۲۳ اسفند ۱۳۳۵ توسط مجلس شورای ملی به تصویب رسید . 

این سازمان مخوف همزمان با آغاز به کار دولت منوچهر اقبال با ریاست سپهبد تیمور بختیار عملا تاسیس شد .

 

« ساواک به منظور حفظ امنيت كشور و جلوگيري از هرگونه توطئة زيان‌آور عليه منافع عمومي‌» تأسيس شد. به اصطلاح آمريكايي‌، قرار بود ساواك‌، آميزه‌اي از سيا و «اف‌.بي‌.آي‌» و سازمان امنيت ملي باشد. اختيارات آن نظير سازمانهايي كه در زمان داريوش به‌عنوان «چشم و گوش شاه‌» خدمت مي‌كردند، بسيار وسيع بود. وظيفة اصلي آن حمايت از شاه از طريق كشف و ريشه‌كن ساختن افرادي كه با حكومت مخالف بودند و اطلاع دادن از وضع و حال و روز مردم به او بود. مأموران ساواك به وسيلة موساد و سيا و «سازمان آمريكايي براي پيشرفت بين‌المللي‌» تربيت مي‌شدند.

 

اتاق شیشه ای خبر 

   دوشنبه 23 اسفند 1395نظر دهید »

حسد زمینه ساز انحرافی عظیم 

 

شیخ حسین انصاریان

 

هشام بن حکم از شاگردان ناب امام صادق علیه السلام است که از ۱۳ ، ۱۴ سالگی کنار سرچشمه علم امام صادق و موسی بن جعفر علیه السلام بوده ….
وقت می آمد خدمت امام صادق علیه السلام ایشان تمام قد برایش بلند می شد . ایشان می گوید بک روز آمدم خدمت حضرت صادق علیه السلام و گفتم: آقا ! یک معما دارم که نمی توانم آن را حل کنم .


امام فرمود بگو .

گفت ؛ یابن رسول الله ! مردم علی علیه السلام را نمی شناختند؟
فرمود ؛ کامل می شناختند .


چرا می شناختند ؟ چون ۲۳ سال پیامبر از مکه تا پایان عمرش علی علیه السلام را به مردم معرفی کرد . چقدر معرفی نامه دارد علی علیه السلام !؟
من به کتاب های شیعه کار ندارم ، یک کتاب دارم و خیلی هم این کتاب را دوست دارم شیعه نوشته است به نام غایه المرام
این کتاب عربی است و ۸ جلد است ، ۸ تا ۵۰۰ صفحه . ۴۵۰۰ صفحه مرحوم دهرانی در این ۸ جلد ، فقط روایاتی که اهل سنت درباره ارزشهای وجود امیرالمومنین نقل کرده اند در این کتاب نظام داده است ، کاری به روایات شیعه ندارم ، این ۴۵۰۰ صفحه تماما قال رسول الله است .


یعنی پیغمبر در این ۲۳ سال عمرش هیچ حقیقتی را حتی ، توحید را ، حتی قیامت را ، حتی نبوت را ، به اندازه امیرالمومنین ، درباره ایشان حرف نزده اید .

کفت : نمی شناختند ایشان را ؟ فرمود ؛ چرا می شناختند .


گفت می دانستند علی علیه السلام اعلم امت است .؟!

گفت ؛ کاملا می دانستند چون ۴۵۰۰ صفحه روایت پیغمبر است ، حالا آنهایی است که به دست رسیده ، احتمالا بسیاری از روایات نیز ضبط نشده و دست ما نرسیده ، یا این که ضبط شده و نابود کرده اند که دست ما نرسد.


می دانستند علی علیه السلام اعلم است .

می دانستند علی علیه السلام اعبد است .

می دانستند علی علیه السلام اعدل است .

می دانستند علی علیه السلام ارحم است .

می دانستند علی علیه السلام اقضی است .


فرمود : می دانستند.


گفت : پس چرا بعد از مرگ پیامبر صلی الله یک عده ای جمع شدند و کنار زدند ایشان را ، درب خانه اش را آتش کشیدند ، درب خانه اش را بستند ، بیت المال را ، حکومت را, شمشیر و اصلحه را از او گرفتند و خانه نشینش کردند .


امام صادق علیه السلام یک کلمه فقط جواب هشام را دادند . فرمودند هشام ؛ علت همه این غوغاها و جنایات و ظلم ها ؛ الحسد است .

 

سخنان شیخ حسین انصاریان ، شنیده شده .

   چهارشنبه 18 اسفند 13955 نظر »

پرسش: وقتی می‎فرمايد که ما نبايد به بت‎پرستان فحش بدهيم تا آنها به خدای ما فحش ندهند، مرگ بر استکبار چه حکمی دارد؟ 

 

 مرگ بر استکبار ، مرگ بر آمریکا

 

پاسخ: اين مرگ بر استکبار، براي اينکه او چندين بار ظلم کرده و شب و روز دارد جسارت مي‌کند، ظلم مي‌کند، ما هم داريم «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاء». يک بيان نوراني حضرت امير دارد فرمود سنگ را از همان جا که آمد برگردانيد، او شب و روز دارد در سطح جهان عليه ما تبليغ مي‌کند، شما کجا را مي‌بينيد؟ الآن ما در گوشه‌اي هستيم، ايران «بضعةٌ من الدنيا»؛ اما حرف دست آنهاست.

 

اينها با تمام رسانه‎هايي که دارند، دارند اهانت بد مي‌کنند، دروغ مي‌گويند، جعل مي‌کنند، اين همه شهدا را ايران داده، باز مي‌گويند ايران منشأ شرارت است!

 

نمی‎دانم ايران تروريست‎پرور است! چه کسي بيش از ما شهيد داد؟ يک وقت هم اگر ـ ان‎شاءالله ـ فرصت بشود عرض مي‌کنيم اين قرآن و عترت اين ظرفيت را دارد که ملائکه تربيت کند، همين ايران، همين مردم، همين شما بزرگواران کاري کرديد که هنوز نمیدانيم ملائکه چنين کاري را مي‌توانند بکنند يا نمي‌توانند بکنند! اگر روي زمين ملائکه بود و مي‌کرد، بله مي‌گفتيم اين ملائکه هم مي‌کنند؛ البته منظور از فرشته آن جبرئيل و اينها که حاملان عرش هستند اينها نيستند، همين ملائکه‌اي که مدبّرات امر هستند. خلاصه اينکه ما اين دَه سال را از اينها آسيب ديديم، اين دفاع مقدس در حقيقت دَه ساله بود، نه هشت ساله.

 

در واقع دو سال جنگ داخلي بود، اين ترورها و آن72 تن‌ها و اينها که دو سال بود، اين هشت سال هم دفاع مقدس شد، در تمام اين هشت سال اين صدّام هزارها شهيد دست ما گذاشته. ايران کم آسيبي از صدّام نديد.

 

حالا که امام(رضوان الله عليه) قطعنامه را قبول کرد و مسئولين پذيرفتند و مردم بزرگ و بزرگوار ايران پذيرفتند، به استناد آيه مبارکه سوره «توبه آیه ۷» که فرمود: ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ﴾؛ شما با مشرکين وقتي تعهّد داريد و امضا کرديد، پاي امضاي خود بايستيد، نگوييد اينها مشرک‌اند، بت‌پرست‌اند، وفاي به عهد و احترام به امضا جزء برنامه‌هاي بين‌المللي اسلام است، نه برنامه‌هاي ملّي و محلّي، يک؛ نه برنامه‌هاي منطقه‌اي که بين ما و موحّدان باشد، دو؛ بلکه برنامه بين‌المللي اسلام است. ما چه با مسلمان‌ها، چه با مسيحي‌ها، چه با کليمي‌ها، چه با زرتشتي‌ها، چه با کمونيسم، چه با مشرکين، چه با ملحدين امضا کرديم بايد پاي امضای خود بايستيم، اين آيه سوره «توبه» همين را مي‌گويد. آنها که در مکه بودند، بت‌پرست بودند. فرمود: «فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ»، امضا کرديد پاي امضای خود بايستيد.

 

ما امضا کرديم، قطعنامه را پذيرفتيم. صدّام چون قدرت نظامي آماده داشت، حمله کرد به کويت، امير کويت هم رفت به آمريکا و دست از عباي مطلّا درآورد و دستمال درآورد و گريه کرد و گفت به داد من برسيد! آمريکا و اروپا اتحاديه تشکيل دادند، به طمع نفت آمدند تا صدّام را از کويت بيرون کنند و از امير کويت آنچه را که خواستند بگيرند، همين کار را هم کردند، لشکرکشي کردند.

 

ما حالا قطعنامه را پذيرفتيم، بعد از پذيرش قطعنامه، همين منافقين، تمام نيروهاي صدّام را گرفتند و عليه ايران حمله کردند و عمليات مرصاد را راه‌اندازي کردند که خدا غريق رحمت کند شهيد صياد شيرازي را که به حيات اينها خاتمه داد. کم کشته‌اي ما بعد از پذيرش قطعنامه نداديم، اين کاري بود که به عنوان عمليات مرصاد، منافقين با دستياري همين صدّام انجام دادند.

 

حالا اتّحاديه اروپا آمده حمله مي‌کند، دارد صدّام را مي‌گيرد. همه آنها از ايران خواستند که شما هم چهار تا گلوله از شرق بزنيد که کار ما آسان‌تر بشود. همه خواستند! نه مسئولين نه مردم هيچ کدام حاضر نشدند، گفتند ما قطعنامه را قبول کرديم شما با هم جنگ داريد ما چرا دخالت کنيم؟

 

اگر از اين طرف هم ايران حمله مي‌کرد کسي اعتراض نمي‌کرد. ما دَه سال از اينها کشته داديم، مگر ملائکه بودند بهتر از اين مي‌کردند؟! گفتيم ما امضا کرديم و پاي امضاي خود ايستاديم، يک گلوله از ايران نرفت، با اينکه صدّام هر چه مي‌خواست بکند کرد. هم علما و فقهاي ما را در نجف شهيد کردند هم اينجا. شما نشان بدهيد اگر ملائکه‌اي در روي زمين بود بهتر از اين مي‌کرد؟ اين دين اين ظرفيت را دارد.

 

ما بايد به اينها افتخار بکنيم تا پرچم ايران بالا برود وگرنه کسي به ديگري لگد بزند، مشت بزند، پرچم ايران بالا برود اين تمدّن نيست. ما با داشتن اينها بايد فخر بکنيم، شما اين را در سطح بين‌الملل مي‌توانيد طرح کنيد و دوّمي هم ندارد. چه کسي دَه سال کشته داد، بعد گفت ما امضا کرديم، پاي امضاي خود مي‌ايستيم؛ يعني اگر ملائکه در ايران بودند بهتر از اين مي‌کردند؟ اين دين اين ظرفيت را دارد، حالا چهار جا چهار تا مشکل هست باشد، اما گفت: «آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد»،بدنه نظام اين است، عنصر اصلي نظام اين است، همه گفتند ـ يعني همه اين حمله‌کنندگان به صدّام ـ که شما ما را کمک کنيد، چهار تا تير هم از طرف شرق شما بزنيد.

 

گفتيم ما کاري نداريم، ما قطعنامه را قبول کرديم. شما روي کره زمين چنين جايي پيدا کنيد، کسي دَه سال کشته بدهد، بعد تعهّد داشته باشد، پاي تعهّدش بايستد، اين را قرآن را به ما گفته. از تک‌تک مردم سؤال کنيد که چرا حمله نمي‌کنيد؟ مي‌گويند ما چون قطعنامه را پذيرفتيم، امضا کرديم، پاي امضاي خودمان هم مي‌ايستيم. اين بيان نوراني حضرت امام سجاد فرمود با آن شمشير که پدرم را کشتند اگر کسي به عنوان امانت نزد من بسپارد، من تعهّد بسپارم که حفظ بکنم، حفظ مي‌کنم و به آنها برمي‌گردانم. اين دين است! اين مي‌شود تمدّن، اين مي‌شود جامعه انساني، اين مي‌شود فرشته‌خوي! اگر اين دين اين ظرفيت را دارد ما در اين قسمت‌ها بايد تلاش و کوشش بکنيم، حالا کسي مشت بزند، يکي لگد بزند پرچم برود بالا، آن مهم نيست، آن راه‌هاي پُرفضيلت فراواني که ما داريم، بايد بر آن تکيه بکنيم.

 

 

غرض اين است که اگر سبّ و لعن باشد، اينها هم به خدا بد مي‌گويند. به خدا بد مي‌گويند يعني چه؟ يعني ما منتظريم آنها بد بگويند تا بگوييم اين تناقض است! اينها خبر نمي‌دهند، اينها مي‌خواهند فحش بدهند، فحش ديگر انشاست، خبر نيست.

 

بنابراين اگر اينها رديف کردند، گفتند خواب پريشاني است که ـ معاذالله ـ اين مي‌بيند، شاعرانه حرف مي‌زند، کاهنانه حرف مي‌زند، ساحرانه حرف مي‌زند، مجنونانه حرف مي‌زند، مفتريانه حرف مي‌زند، فحش است. اگر اين فحش باشد، ديگر نبايد ما زحمت بکشيم که جمع بين سِحر و جنون چگونه مي‌شود!

 


بیانات آیت الله جوادی آملی در جلسه تفسیر سوره طور ،شنیده شده .۴/ ۱۲ / ۹۵

 

   پنجشنبه 5 اسفند 1395نظر دهید »

نامزدی قدم 

 

خانه عمویم دیوار به دیوار خانه ما بود . هر روز چند ساعتی به خانه آن ها می رفتم ، گاهی وقت ها مادرم هم می آمد . آن روز من به تنهایی به خانه آن ها رفته بودم ، سر ظهر بود داشتم از پله های بلند و زیادی که از ایوان شروع می شد و به حیاط ختم می شد به پایین می آمدم ، که یک دفعه پسر جوانی روبه رویم ظاهر شد ، جا خوردم زبانم بند آمد برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد . پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد ، صدای قلبم را می شنیدم که داشت از سینه ام بیرون می زد .

 

آنقدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم ، بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آن جا هم یک نفس تا حیاط خانه خودمان دویدم . زن برادرم ، خدیجه ، داشت از چاه آب می کشید ، من را که دید ، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد . ترسیده بود ، گفت ؛ « قدم ! چی شده . چرا رنگت پریده ؟! »

 

کمی ایستادم تا نفسم آرام شد . با او خیلی راحت و خودمانی بودم ، او از همه زن برادرهایم به من نزدیک تر بود ، ماجرا را برایش تعریف کردم ، خندید و گفت : « فکر کردم عقرب تو را زده ، پسر ندیده !» ….

 

آن شب از لابه لای حرف های مادرم فهمیدم آن پسر ، نوه عموی پدرم بوده و اسمش هم صمد است . از فردای آن روز آمد و رفت های مشکوک به خانه ما شروع شد و مراسم شیرینی خوران و نامزدی در خانه ما برگزار شد  ………..

 

یک شب خدیجه من را به خانه شان دعوت کرد ، زن برادرهای دیگرم هم بودند ، برادرهایم به آبیاری رفته بودند و زن ها هم فرصت را غنیمت شمرده بودند برای شب نشینی ، موقع خواب یکی از زن برادرهایم گفت : « قدم ! برو رختخواب ها را بیاور »

 

رختخواب ها توی اتاق تاریکی بود که چراغ نداشت ؛ اما نور ضعیف اتاق کناری آن را روشن می کرد ، وارد اتاق شدم و چادر شب را از روی رختخواب ها کنار زدم ، حس کردم یک نفر توی اتاق است ، می خواستم همان جا سکته کنم ؛ از بس که ترسیده بودم با خودم فکر کردم « حتما خیالاتی شده ام » چادر شب را برداشتم که صدای حرکتی را شنیدم ، قلبم می خواست بایستد گفتم : « کیه ؟!» 

 

اتاق تاریک بود و هر چه می گشتم چیزی نمی دیدم .

 منم نترس ، بگیر بنشین ، می خواهم باهات حرف بزنم .

صمد بود ، می خواستم دوباره در بروم که با عصبانیت گفت : « می خواهی دوباره فرار کنی ، گفتم بنشین » 

 

اولین باری بود که عصبانیتش را می دیدم ………

 

خیلی ترسیده بودم گفتم الان برادرهایم می آیند ، خیلی محکم جواب داد :« اگر برادرهایت آمدند من خودم جوابشان را می دهم ، فعلا تو بنشین و بگو من را دوست داری یا نه ؟! » 

ازخجالت داشتم می مردم ، آخر این چه سوالی بود ! جواب ندادم .

 

دوباره پرسید : « قدم ! گفتم مرا دوست داری یا نه ؟! این که نشد هر وقت مرا می بینی فرار می کنی ، بگو ببینم کس دیگری را دوست داری »؟! 

 

_ وای نه … نه … نه به خدا ، این چه حرفیه من کسی را دوست ندارم ، خنده اش گرفت و گفت :« ببین قدم جان ؛ من تو را خیلی دوست دارم اما تو هم باید من را دوست داشته باشی ، عشق و علاقه باید دو طرفه باشد ، من نمیخواهم از روی اجبار زن من بشوی ، اگر دوستم نداری بگو ، باور کن بدون این که مشکلی پیش بیاید همه چیز را تمام می کنم »

 

……. آهسته گفتم « من هیچ کسی را دوست ندارم فقط فقط از شما خحالت می کشم »

 

نفسی کشید و کفت « دوستم داری یا نه ؟!»

 

جواب ندادم ، گفت : « می دانم دخترنجیبی هستی ، من این نجابت و حیایت را دوست دارم اما اشکالی ندارد اگر با هم حرف بزنیم اگر قسمت شود می خواهیم یک عمر با هم زندگی کنیم ، دوستم داری یا نه ؟»

 

جواب ندادم ، گفت «جان حاج آقایت جوابم را بده دوستم داری یا نه »؟

آهسته جواب دادم : « بله »

انگار منتظر همین یک کلمه بود …..

 

دیده شده در کتاب دختر شینا ، خاطرات قدم خیر محمدی کنعان ( همسر سردار شهید حاج ابراهیمی هژیر ) خاطره نگار ، بهناز ضرابی زاده ، خلاصه صفحات ۲۱ تا ۴۲  

 

   یکشنبه 24 بهمن 13951 نظر »

تحریم های تمام نشدنی علیه ایران 

 

 

غربی ها با این تصور که با افزایش تحریم ها علیه ایران و در تنگنا قرار دادن مردم ایران می توانند، ایرانی ها را از جمهوری اسلامی روگران کنند هر روز بر شدت آنها می افزایند، غافل از اینکه اعمال این تحریم ها نه تنها تاثیری بر دیدگاه ایرانی ها نسبت جمهوری اسلامی ندارد، بلکه  این تحریم ها باعث می شود که مردم ایران چهره پلید دشمن خویش را بهتر ببینند و علاقمندی آنها به این نظام را افزایش می دهد.

 

۳۴ سال پیش در روز بیست و دوم یازدهمین ماه سال، انقلابی به رهبری امام خمینی در ایران به پیروزی رسید که توانست سیطره ۲۵۰۰ساله پادهشاهی را از کشور ما برکند و حکومت جمهوری اسلامی را در کشور برقرار کند. در تمام این سالها اما مردم ایران بی توجه به باد و باران و برف  بوران در راهپیمایی این روز خجسته در جا جای وطن پر گهر، شرکت می کنند و در این میان هیچ مشکلی نمی تواند آنها را از حضور در این فرصت تاریخی باز دارد.

 

در دنیای امروز با توجه به نقش موثر  رسانه در تحولات اجتماعی و سیاسی، احساس جمعی مردم بر این است که با این تجمع و راهپیمایی و انعکاس جهانی آن در رسانه ها می تواند تفکر، اتحاد و ارزش های اسلامی ایرانی را به سراسر جهان انتقال دهند. این موضوع نیز یکی دیگر از دلایل نهادینه شدن راهپیمایی ۲۲ بهمن در برنامه سیاسی و اجتماعی ملت ماست

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، غربی هایی که دیگر دستشان از سرمایه های این ملت کوتاه شده بود، شمشیر را از رو بستند و تصمیم گرفتند که با تمام قوا مقابل حکومت جموری  اسلامی که در ایران برقرار شده بود بایستند و تمام توان خود را به کار گیرند تا جمهوری اسلامی نتواند روی پای خود بایستد. تحریم ها از همان ماه های ابتدایی پیروزی انقلاب علیه کشور ایران اعمال شد و غربی ها از هر روشی برای مقابله با ایران استفاده کردند. اما انگار تحریم به تنهایی به  نظرشان کافی نبود  و در سال ۵۹ بالاخره موفق به تحریک صدام حسین برای تجاوز به خاک ایران و آغاز جنگ ۸ ساله علیه ایران شدند. ایرانیان اما در مقابل حمله دشمن بر پاخاستند و نگذاشتند که یک وجب از خاک وطن به دست اغیار بیفتد و در این میان چه بسیار جوانمردانی که در جبهه های جنگ، شراب شهادت را نوشیدند و خانواده های خود را تنها گذاشتند. اینکه صدها هزار نفر برای بقای نظام جمهوری اسلامی از چنگال دشمنان به جبهه های جنگ رفتند و دیگر هرگز به خانه هایشان باز نگشتند، یکی از مهم ترن دلایلی است که ما ایرانی را به حضور پر شکور در راه پیمای ۲۲ بمهمن ماه تشویق می کند.

 

از دلایل حضور پرشور هر ساله مردم در این راهپیمایی تکرار خاطره ۲۲ بهمن ۵۷ در ذهن مردم است. مردم که تجربه پیروزی از طریق همین راهپیمایی ها و تجمعات را دارند با تکرار آن به دنبال یادآوری آن خاطره شیرین هستند

 

یکی از ترفندهایی که قدرت های غربی در سالهای اخیر علیه جمهوری اسلامی به کار بسته اند، استفاده از تهدیدات متفاوت بود. غربی ها بارها در سخنرانی های خود اعلام کرده اند که در صورت بی تاثیر ماندن تحریم ها از گزینه حمله نظامی استفاده خواهند کرد. زمانی که مردم ایران در راه پیمایی ۲۲بهمن حضور به هم می رسانند، به غربی ها اعلام می کنند که حتی اگر تمام دولت های غرب علیه ایران با هم متحد شوند و قصد تجاوز به مرزهای این کشور را داشته باشند، جوانان امروز هم مانند جوانان نسل های پیش، سینه را در مقابل آماج تیرها دشمنان سپر می کنند و نمی گذارند که دشمن جرئت تجاوز به یک وجب از خاک کشورشان را داشته باشد.

 


حضور گسترده خانواده ها در راهپیمایی ۲۲ بهمن باعث میشود که فرزندان این خانواده ها هم حضور در این راه پیمایی سرنوشت ساز را از خانواده هایشان یاد بگیرند و پس از اینکه خود در سنین جوانی قرار گرفتند، به تنهایی در این مراسم حضور پیدا کنند و فرهنگ حضور در صحنه در اذهان آنها درونی شود.

 


از دیگر دلایل حضور پرشور هر ساله مردم در این راهپیمایی تکرار خاطره ۲۲ بهمن ۵۷ در ذهن مردم است. مردم که تجربه پیروزی از طریق همین راهپیمایی ها و تجمعات را دارند با تکرار آن به دنبال یادآوری آن خاطره شیرین هستند. در دنیای امروز با توجه به نقش موثر  رسانه در تحولات اجتماعی و سیاسی، احساس جمعی مردم بر این است که با این تجمع و راهپیمایی و انعکاس جهانی آن در رسانه ها می تواند تفکر، اتحاد و ارزش های اسلامی ایرانی را به سراسر جهان انتقال دهند. این موضوع نیز یکی دیگر از دلایل نهادینه شدن راهپیمایی ۲۲ بهمن در برنامه سیاسی و اجتماعی ملت ماست.

 

در هر حال حضور در راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال، بیش از هر سالی ضرورت دارد و این حضور باعث می شود که غرب دریابد اعمال تحریم های غیر انسانی اش هیچ تاثیری بر نگرش مردم ایران در خصوص حکومت جمهوری اسلامی ندارد و تا پای جانشان پای ان نظام و خون شهدا ایستاده اند.۱

 

پس در ۲۲ بهمن امسال حتما اطراف را خوب تماشا کن. همت و باکری و خرازی را ببین، اصلا تلاش کن بوی مصطفی احمدی روشن و دوستان دانشمند اش را استشمام کنی.

شعار بده قربه الی الله!

شعار بده برای جلب رضایت الله!

شعارهای من و شما تضمین کننده موفقیت این انقلاب است.

به یاد مظلومین امت اسلام که برای بر زبان جاری کردن یک “الله اکبر” شکنجه می شوند و در خون خودشان غرق می شوند هم فریاد بکش! فریادهای هر ساله ما همه جهان عرب را بیدار کرده است.

بیداری را ارج می نهیم و شعارهای مهم را برای همه جهانیان تکرار می کنیم تا بشنوند و به دنبال رمز پیروزی ایرانیان بگردند. ۲

 

 

۱_ دیده شده در http://article.tebyan.net/236894/چرا-باید-در-راهپیمایی-شرکت-کنیم_
۲_دیده شده  http://www.seratnews.ir/fa/news/53316/چرا-شرکت-کردن-در-راهپیمایی-۲۲-بهمن-مهم-است_

 

کلیدواژه ها: راهپیمایی ۲۲ بهمن
   پنجشنبه 21 بهمن 13953 نظر »

چرا انقلاب ایران به پیروزی رسید؟

 

 انقلابی که در ایران به وقوع پیوست، در تاریخ به عنوان تنها انقلابی که در صدد برآمد که طرز تفکر یک ملت را صرفا از دیدگاه معنوی تغییر دهد، ثبت خواهد شد.

 

این انقلاب از یک مذهب الهام گرفته است و کاملا از نقطه نظر مذهب - یعنی اسلام - اجرا شده است. و فقط به همین دلیل، این انقلاب در رتبه ای بالاتر از دیگر انقلابهایی که در نقاط دیگر اتفاق افتاده اند، قرار می گیرد. طرح ریزی انقلاب (اسلامی) به طرف روح بشر نشانه رفته است نه عقل او!

 

هنگامی که ندای امام برای انقلاب (اسلامی) رسید، این پیام با غیرت مذهبی مردم آمیخته شد و هیچ قدرتی بر روی زمین نتوانست آنرا متوقف کند. این بزرگترین سلاح برای انقلاب بود. رویه قاطع (انقلاب) کمترین مقاومت و بیشترین پذیرش را توسط توده مردم، تضمین کرد موفقیت انقلاب تنها در این حقیقت نهفته است که (انقلاب) فطری و کاملا بر مبنای اصول اسلامی بود. انقلاب هیچ اهمیتی برای عقاید غرب و اصول شرق قایل نیست - که معمولا بر نظریات ساده اندیشانه انسانی بنیان نهاده شده اند - تئوریهایی که معمولا عمیق نیستند و کاملا با نوسانات روشنفکری و ملاحظات مادی آمیخته شده اند.

 

تئوریهایی که قدرت را متمرکز کرده اند و یک طبقه حاکم برخوردار از امتیاز را از میان گروه اندکی ایجاد کرده اند، که بر اکثریت بدبخت اعمال قدرت می کنند. نظریاتی که انسان را از جامعه جدا کرده است و فرد را با کوشش های خودخواهانه اش در زندگی شخصی - از همنوعانش جدا کرده ست بنابراین انقلاب (اسلامی) ، قدرت را اسطوره زدایی و غیر متمرکز کرد و به مردم سپرد و این هرگز در هیچ جای تاریخ جهان اتفاق نیفتاده بود! برای اولین بار، افراد معمولی و تا بحال غیر متمایز و مستضعف جامعه توانستند به اربابان قدرت تنه بزنند!

 

طبیعتا انقلاب مجبور بود که با مخالفان هم از درون و هم از بیرون مواجه بشود.

مخالفتها از درون عمدتا از معدودی طبقه مرفه ناشی می شد که بیم داشتند که ثروتهای مادیشان را که اغلب آنها را با ابزارهای مشکوک به دست آورده بودند - از دست بدهند.

 

مخالفت ها از خارج و عمدتا هم از غرب و هم از شرق ناشی می شد و اقمارشان در داخل نیز بسیار زیاد احساس خطر می کردند از آنجا که اربابانشان احساس خطر می کردند و آنها نیز به دلیل مجاورت فیزیکی با ایران، بیشتر این احساس خطر را داشتند. جریان پیوند شرق و غرب (علیه انقلاب اسلامی) ، فلسفه روشن انقلاب را تصریح کرد.

 

تفکر اروپا - مدار به کفایت احساس خطر کرد و به همین جهت به کوشش های خرابکارانه نامحدود برای از بین بردن انقلاب و تمامی ارزشهای آن، دست یازید. ایران می بایستی با هر وسیله ضروری و ممکن متوقف می شد!

 

شکست غرب در قدردانی از اشتیاق هم نوعان بشر، برای تغییر و کرامت شخصی، در ذهن انسان غربی وحشت و ترسی را موجب شد که پیامد آن اینست که غرب خود اولین قربانی است و این خسارت غرب خیلی بیشتر از خساراتی است که آنها به انقلاب اسلامی وارد آورده اند.

ادامه »

   چهارشنبه 20 بهمن 13951 نظر »

انقلاب اسلامی از زبان فردوست 

 

این یک انقلاب کامل ولی قدم به قدم و مرحله به مرحله بود ، که مسلما تاریخ نظیر آن را ثبت نکرده است و به همین علت موفق بوده و موفق خواهد بود . از روزی که انقلاب در مقیاس کوچک به منظور طرد رژیم آغاز شد ، به عنوان رئیس « دفتر ویژه اطلاعات » از جزئیات آن می توانستم مطلع شوم و مطلع می شدم .

 

امروزه وقتی این اجزا را کنار هم می گذارم و کل طرح را مجسم می کنم ، می بینم که در هیچ انقلابی چنین نظمی برای مدت نسبتا طولانی نمی توانسته وجود داشته باشد ، انقلاب ها همیشه ظرف چند روز و با یک عملیات سریع و خشن به پیروزی رسیده اند ، در حالی که انقلاب ایران با حوصله زیاد و قدم به قدم به پیروزی رسید .

 

در این انقلاب اعمال خشونت آمیز از سوی مردم در حداقل بود و از طریق خسته کردن و فرسوده کردن ارگان های دولتی ( اعم از نظامی و غیر نظامی ) و دربار و شخص محمدرضا به پیروزی رسید . 

 

هیچ انقلابی چنین نبوده و معمولا سازمان دهندگان انقلاب ها طولانی کردن آن را مساوی با عدم موفقیت می دانند ، ولی انقلاب ایران طی حدود ۹ ماه روز به روز کوبنده تر شد و مسافت طولانی خود را با موفقیت طی کرد .

 

این اولین نمونه ای است که چنین فرم انقلاب ، که مسلما در تاریخ جهان ، علی رغم این که انقلاب های زیادی به ثبت رسیده است ، نمی توان نظیر داشته باشد . آن چه درباره انقلاب نوشته شد نمی تواند جنبه تملق گویی داشته باشد و این انقلاب بزرگتر از آن است که فردی مانند من اجازه تملق به خود دهد ..

 

 

دیده شده درکتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست ، ویراسته عبدالله شهبازی ، نشر مطالعات و پژوهش های سیاسی ، جلد اول ، صفحه ۵۶۸.

   دوشنبه 18 بهمن 13955 نظر »

1 2 ...3 ... 5 ...7 ...8 9 10

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 557
  • دیروز: 950
  • 7 روز قبل: 69946
  • 1 ماه قبل: 81801
  • کل بازدیدها: 1657031
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 16
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 36
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 21
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1