ساواک
سازمانی به نام ساواک
۲۳ اسفند سالروز تصویب ساواک در مجلس
کلمه ساواک مخفف سازمان اطلاعات امنیت کشور است که طرح تشکیل آن در ۲۳ اسفند ۱۳۳۵ توسط مجلس شورای ملی به تصویب رسید .
این سازمان مخوف همزمان با آغاز به کار دولت منوچهر اقبال با ریاست سپهبد تیمور بختیار عملا تاسیس شد .
« ساواک به منظور حفظ امنيت كشور و جلوگيري از هرگونه توطئة زيانآور عليه منافع عمومي» تأسيس شد. به اصطلاح آمريكايي، قرار بود ساواك، آميزهاي از سيا و «اف.بي.آي» و سازمان امنيت ملي باشد. اختيارات آن نظير سازمانهايي كه در زمان داريوش بهعنوان «چشم و گوش شاه» خدمت ميكردند، بسيار وسيع بود. وظيفة اصلي آن حمايت از شاه از طريق كشف و ريشهكن ساختن افرادي كه با حكومت مخالف بودند و اطلاع دادن از وضع و حال و روز مردم به او بود. مأموران ساواك به وسيلة موساد و سيا و «سازمان آمريكايي براي پيشرفت بينالمللي» تربيت ميشدند.
حسد زمینه ساز انحرافی عظیم
هشام بن حکم از شاگردان ناب امام صادق علیه السلام است که از ۱۳ ، ۱۴ سالگی کنار سرچشمه علم امام صادق و موسی بن جعفر علیه السلام بوده ….
وقت می آمد خدمت امام صادق علیه السلام ایشان تمام قد برایش بلند می شد . ایشان می گوید بک روز آمدم خدمت حضرت صادق علیه السلام و گفتم: آقا ! یک معما دارم که نمی توانم آن را حل کنم .
امام فرمود بگو .
گفت ؛ یابن رسول الله ! مردم علی علیه السلام را نمی شناختند؟
فرمود ؛ کامل می شناختند .
چرا می شناختند ؟ چون ۲۳ سال پیامبر از مکه تا پایان عمرش علی علیه السلام را به مردم معرفی کرد . چقدر معرفی نامه دارد علی علیه السلام !؟
من به کتاب های شیعه کار ندارم ، یک کتاب دارم و خیلی هم این کتاب را دوست دارم شیعه نوشته است به نام غایه المرام …
این کتاب عربی است و ۸ جلد است ، ۸ تا ۵۰۰ صفحه . ۴۵۰۰ صفحه مرحوم دهرانی در این ۸ جلد ، فقط روایاتی که اهل سنت درباره ارزشهای وجود امیرالمومنین نقل کرده اند در این کتاب نظام داده است ، کاری به روایات شیعه ندارم ، این ۴۵۰۰ صفحه تماما قال رسول الله است .
یعنی پیغمبر در این ۲۳ سال عمرش هیچ حقیقتی را حتی ، توحید را ، حتی قیامت را ، حتی نبوت را ، به اندازه امیرالمومنین ، درباره ایشان حرف نزده اید .
کفت : نمی شناختند ایشان را ؟ فرمود ؛ چرا می شناختند .
گفت می دانستند علی علیه السلام اعلم امت است .؟!
گفت ؛ کاملا می دانستند چون ۴۵۰۰ صفحه روایت پیغمبر است ، حالا آنهایی است که به دست رسیده ، احتمالا بسیاری از روایات نیز ضبط نشده و دست ما نرسیده ، یا این که ضبط شده و نابود کرده اند که دست ما نرسد.
می دانستند علی علیه السلام اعلم است .
می دانستند علی علیه السلام اعبد است .
می دانستند علی علیه السلام اعدل است .
می دانستند علی علیه السلام ارحم است .
می دانستند علی علیه السلام اقضی است .
فرمود : می دانستند.
گفت : پس چرا بعد از مرگ پیامبر صلی الله یک عده ای جمع شدند و کنار زدند ایشان را ، درب خانه اش را آتش کشیدند ، درب خانه اش را بستند ، بیت المال را ، حکومت را, شمشیر و اصلحه را از او گرفتند و خانه نشینش کردند .
امام صادق علیه السلام یک کلمه فقط جواب هشام را دادند . فرمودند هشام ؛ علت همه این غوغاها و جنایات و ظلم ها ؛ الحسد است .
سخنان شیخ حسین انصاریان ، شنیده شده .
پرسش: وقتی میفرمايد که ما نبايد به بتپرستان فحش بدهيم تا آنها به خدای ما فحش ندهند، مرگ بر استکبار چه حکمی دارد؟
پاسخ: اين مرگ بر استکبار، براي اينکه او چندين بار ظلم کرده و شب و روز دارد جسارت ميکند، ظلم ميکند، ما هم داريم «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاء». يک بيان نوراني حضرت امير دارد فرمود سنگ را از همان جا که آمد برگردانيد، او شب و روز دارد در سطح جهان عليه ما تبليغ ميکند، شما کجا را ميبينيد؟ الآن ما در گوشهاي هستيم، ايران «بضعةٌ من الدنيا»؛ اما حرف دست آنهاست.
اينها با تمام رسانههايي که دارند، دارند اهانت بد ميکنند، دروغ ميگويند، جعل ميکنند، اين همه شهدا را ايران داده، باز ميگويند ايران منشأ شرارت است!
نمیدانم ايران تروريستپرور است! چه کسي بيش از ما شهيد داد؟ يک وقت هم اگر ـ انشاءالله ـ فرصت بشود عرض ميکنيم اين قرآن و عترت اين ظرفيت را دارد که ملائکه تربيت کند، همين ايران، همين مردم، همين شما بزرگواران کاري کرديد که هنوز نمیدانيم ملائکه چنين کاري را ميتوانند بکنند يا نميتوانند بکنند! اگر روي زمين ملائکه بود و ميکرد، بله ميگفتيم اين ملائکه هم ميکنند؛ البته منظور از فرشته آن جبرئيل و اينها که حاملان عرش هستند اينها نيستند، همين ملائکهاي که مدبّرات امر هستند. خلاصه اينکه ما اين دَه سال را از اينها آسيب ديديم، اين دفاع مقدس در حقيقت دَه ساله بود، نه هشت ساله.
در واقع دو سال جنگ داخلي بود، اين ترورها و آن72 تنها و اينها که دو سال بود، اين هشت سال هم دفاع مقدس شد، در تمام اين هشت سال اين صدّام هزارها شهيد دست ما گذاشته. ايران کم آسيبي از صدّام نديد.
حالا که امام(رضوان الله عليه) قطعنامه را قبول کرد و مسئولين پذيرفتند و مردم بزرگ و بزرگوار ايران پذيرفتند، به استناد آيه مبارکه سوره «توبه آیه ۷» که فرمود: ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ﴾؛ شما با مشرکين وقتي تعهّد داريد و امضا کرديد، پاي امضاي خود بايستيد، نگوييد اينها مشرکاند، بتپرستاند، وفاي به عهد و احترام به امضا جزء برنامههاي بينالمللي اسلام است، نه برنامههاي ملّي و محلّي، يک؛ نه برنامههاي منطقهاي که بين ما و موحّدان باشد، دو؛ بلکه برنامه بينالمللي اسلام است. ما چه با مسلمانها، چه با مسيحيها، چه با کليميها، چه با زرتشتيها، چه با کمونيسم، چه با مشرکين، چه با ملحدين امضا کرديم بايد پاي امضای خود بايستيم، اين آيه سوره «توبه» همين را ميگويد. آنها که در مکه بودند، بتپرست بودند. فرمود: «فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ»، امضا کرديد پاي امضای خود بايستيد.
ما امضا کرديم، قطعنامه را پذيرفتيم. صدّام چون قدرت نظامي آماده داشت، حمله کرد به کويت، امير کويت هم رفت به آمريکا و دست از عباي مطلّا درآورد و دستمال درآورد و گريه کرد و گفت به داد من برسيد! آمريکا و اروپا اتحاديه تشکيل دادند، به طمع نفت آمدند تا صدّام را از کويت بيرون کنند و از امير کويت آنچه را که خواستند بگيرند، همين کار را هم کردند، لشکرکشي کردند.
ما حالا قطعنامه را پذيرفتيم، بعد از پذيرش قطعنامه، همين منافقين، تمام نيروهاي صدّام را گرفتند و عليه ايران حمله کردند و عمليات مرصاد را راهاندازي کردند که خدا غريق رحمت کند شهيد صياد شيرازي را که به حيات اينها خاتمه داد. کم کشتهاي ما بعد از پذيرش قطعنامه نداديم، اين کاري بود که به عنوان عمليات مرصاد، منافقين با دستياري همين صدّام انجام دادند.
حالا اتّحاديه اروپا آمده حمله ميکند، دارد صدّام را ميگيرد. همه آنها از ايران خواستند که شما هم چهار تا گلوله از شرق بزنيد که کار ما آسانتر بشود. همه خواستند! نه مسئولين نه مردم هيچ کدام حاضر نشدند، گفتند ما قطعنامه را قبول کرديم شما با هم جنگ داريد ما چرا دخالت کنيم؟
اگر از اين طرف هم ايران حمله ميکرد کسي اعتراض نميکرد. ما دَه سال از اينها کشته داديم، مگر ملائکه بودند بهتر از اين ميکردند؟! گفتيم ما امضا کرديم و پاي امضاي خود ايستاديم، يک گلوله از ايران نرفت، با اينکه صدّام هر چه ميخواست بکند کرد. هم علما و فقهاي ما را در نجف شهيد کردند هم اينجا. شما نشان بدهيد اگر ملائکهاي در روي زمين بود بهتر از اين ميکرد؟ اين دين اين ظرفيت را دارد.
ما بايد به اينها افتخار بکنيم تا پرچم ايران بالا برود وگرنه کسي به ديگري لگد بزند، مشت بزند، پرچم ايران بالا برود اين تمدّن نيست. ما با داشتن اينها بايد فخر بکنيم، شما اين را در سطح بينالملل ميتوانيد طرح کنيد و دوّمي هم ندارد. چه کسي دَه سال کشته داد، بعد گفت ما امضا کرديم، پاي امضاي خود ميايستيم؛ يعني اگر ملائکه در ايران بودند بهتر از اين ميکردند؟ اين دين اين ظرفيت را دارد، حالا چهار جا چهار تا مشکل هست باشد، اما گفت: «آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد»،بدنه نظام اين است، عنصر اصلي نظام اين است، همه گفتند ـ يعني همه اين حملهکنندگان به صدّام ـ که شما ما را کمک کنيد، چهار تا تير هم از طرف شرق شما بزنيد.
گفتيم ما کاري نداريم، ما قطعنامه را قبول کرديم. شما روي کره زمين چنين جايي پيدا کنيد، کسي دَه سال کشته بدهد، بعد تعهّد داشته باشد، پاي تعهّدش بايستد، اين را قرآن را به ما گفته. از تکتک مردم سؤال کنيد که چرا حمله نميکنيد؟ ميگويند ما چون قطعنامه را پذيرفتيم، امضا کرديم، پاي امضاي خودمان هم ميايستيم. اين بيان نوراني حضرت امام سجاد فرمود با آن شمشير که پدرم را کشتند اگر کسي به عنوان امانت نزد من بسپارد، من تعهّد بسپارم که حفظ بکنم، حفظ ميکنم و به آنها برميگردانم. اين دين است! اين ميشود تمدّن، اين ميشود جامعه انساني، اين ميشود فرشتهخوي! اگر اين دين اين ظرفيت را دارد ما در اين قسمتها بايد تلاش و کوشش بکنيم، حالا کسي مشت بزند، يکي لگد بزند پرچم برود بالا، آن مهم نيست، آن راههاي پُرفضيلت فراواني که ما داريم، بايد بر آن تکيه بکنيم.
غرض اين است که اگر سبّ و لعن باشد، اينها هم به خدا بد ميگويند. به خدا بد ميگويند يعني چه؟ يعني ما منتظريم آنها بد بگويند تا بگوييم اين تناقض است! اينها خبر نميدهند، اينها ميخواهند فحش بدهند، فحش ديگر انشاست، خبر نيست.
بنابراين اگر اينها رديف کردند، گفتند خواب پريشاني است که ـ معاذالله ـ اين ميبيند، شاعرانه حرف ميزند، کاهنانه حرف ميزند، ساحرانه حرف ميزند، مجنونانه حرف ميزند، مفتريانه حرف ميزند، فحش است. اگر اين فحش باشد، ديگر نبايد ما زحمت بکشيم که جمع بين سِحر و جنون چگونه ميشود!
بیانات آیت الله جوادی آملی در جلسه تفسیر سوره طور ،شنیده شده .۴/ ۱۲ / ۹۵
نامزدی قدم
خانه عمویم دیوار به دیوار خانه ما بود . هر روز چند ساعتی به خانه آن ها می رفتم ، گاهی وقت ها مادرم هم می آمد . آن روز من به تنهایی به خانه آن ها رفته بودم ، سر ظهر بود داشتم از پله های بلند و زیادی که از ایوان شروع می شد و به حیاط ختم می شد به پایین می آمدم ، که یک دفعه پسر جوانی روبه رویم ظاهر شد ، جا خوردم زبانم بند آمد برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد . پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد ، صدای قلبم را می شنیدم که داشت از سینه ام بیرون می زد .
آنقدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش را بدهم ، بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط و از آن جا هم یک نفس تا حیاط خانه خودمان دویدم . زن برادرم ، خدیجه ، داشت از چاه آب می کشید ، من را که دید ، دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد . ترسیده بود ، گفت ؛ « قدم ! چی شده . چرا رنگت پریده ؟! »
کمی ایستادم تا نفسم آرام شد . با او خیلی راحت و خودمانی بودم ، او از همه زن برادرهایم به من نزدیک تر بود ، ماجرا را برایش تعریف کردم ، خندید و گفت : « فکر کردم عقرب تو را زده ، پسر ندیده !» ….
آن شب از لابه لای حرف های مادرم فهمیدم آن پسر ، نوه عموی پدرم بوده و اسمش هم صمد است . از فردای آن روز آمد و رفت های مشکوک به خانه ما شروع شد و مراسم شیرینی خوران و نامزدی در خانه ما برگزار شد ………..
یک شب خدیجه من را به خانه شان دعوت کرد ، زن برادرهای دیگرم هم بودند ، برادرهایم به آبیاری رفته بودند و زن ها هم فرصت را غنیمت شمرده بودند برای شب نشینی ، موقع خواب یکی از زن برادرهایم گفت : « قدم ! برو رختخواب ها را بیاور »
رختخواب ها توی اتاق تاریکی بود که چراغ نداشت ؛ اما نور ضعیف اتاق کناری آن را روشن می کرد ، وارد اتاق شدم و چادر شب را از روی رختخواب ها کنار زدم ، حس کردم یک نفر توی اتاق است ، می خواستم همان جا سکته کنم ؛ از بس که ترسیده بودم با خودم فکر کردم « حتما خیالاتی شده ام » چادر شب را برداشتم که صدای حرکتی را شنیدم ، قلبم می خواست بایستد گفتم : « کیه ؟!»
اتاق تاریک بود و هر چه می گشتم چیزی نمی دیدم .
منم نترس ، بگیر بنشین ، می خواهم باهات حرف بزنم .
صمد بود ، می خواستم دوباره در بروم که با عصبانیت گفت : « می خواهی دوباره فرار کنی ، گفتم بنشین »
اولین باری بود که عصبانیتش را می دیدم ………
خیلی ترسیده بودم گفتم الان برادرهایم می آیند ، خیلی محکم جواب داد :« اگر برادرهایت آمدند من خودم جوابشان را می دهم ، فعلا تو بنشین و بگو من را دوست داری یا نه ؟! »
ازخجالت داشتم می مردم ، آخر این چه سوالی بود ! جواب ندادم .
دوباره پرسید : « قدم ! گفتم مرا دوست داری یا نه ؟! این که نشد هر وقت مرا می بینی فرار می کنی ، بگو ببینم کس دیگری را دوست داری »؟!
_ وای نه … نه … نه به خدا ، این چه حرفیه من کسی را دوست ندارم ، خنده اش گرفت و گفت :« ببین قدم جان ؛ من تو را خیلی دوست دارم اما تو هم باید من را دوست داشته باشی ، عشق و علاقه باید دو طرفه باشد ، من نمیخواهم از روی اجبار زن من بشوی ، اگر دوستم نداری بگو ، باور کن بدون این که مشکلی پیش بیاید همه چیز را تمام می کنم »
……. آهسته گفتم « من هیچ کسی را دوست ندارم فقط فقط از شما خحالت می کشم »
نفسی کشید و کفت « دوستم داری یا نه ؟!»
جواب ندادم ، گفت : « می دانم دخترنجیبی هستی ، من این نجابت و حیایت را دوست دارم اما اشکالی ندارد اگر با هم حرف بزنیم اگر قسمت شود می خواهیم یک عمر با هم زندگی کنیم ، دوستم داری یا نه ؟»
جواب ندادم ، گفت «جان حاج آقایت جوابم را بده دوستم داری یا نه »؟
آهسته جواب دادم : « بله »
انگار منتظر همین یک کلمه بود …..
دیده شده در کتاب دختر شینا ، خاطرات قدم خیر محمدی کنعان ( همسر سردار شهید حاج ابراهیمی هژیر ) خاطره نگار ، بهناز ضرابی زاده ، خلاصه صفحات ۲۱ تا ۴۲
تحریم های تمام نشدنی علیه ایران
غربی ها با این تصور که با افزایش تحریم ها علیه ایران و در تنگنا قرار دادن مردم ایران می توانند، ایرانی ها را از جمهوری اسلامی روگران کنند هر روز بر شدت آنها می افزایند، غافل از اینکه اعمال این تحریم ها نه تنها تاثیری بر دیدگاه ایرانی ها نسبت جمهوری اسلامی ندارد، بلکه این تحریم ها باعث می شود که مردم ایران چهره پلید دشمن خویش را بهتر ببینند و علاقمندی آنها به این نظام را افزایش می دهد.
۳۴ سال پیش در روز بیست و دوم یازدهمین ماه سال، انقلابی به رهبری امام خمینی در ایران به پیروزی رسید که توانست سیطره ۲۵۰۰ساله پادهشاهی را از کشور ما برکند و حکومت جمهوری اسلامی را در کشور برقرار کند. در تمام این سالها اما مردم ایران بی توجه به باد و باران و برف بوران در راهپیمایی این روز خجسته در جا جای وطن پر گهر، شرکت می کنند و در این میان هیچ مشکلی نمی تواند آنها را از حضور در این فرصت تاریخی باز دارد.
در دنیای امروز با توجه به نقش موثر رسانه در تحولات اجتماعی و سیاسی، احساس جمعی مردم بر این است که با این تجمع و راهپیمایی و انعکاس جهانی آن در رسانه ها می تواند تفکر، اتحاد و ارزش های اسلامی ایرانی را به سراسر جهان انتقال دهند. این موضوع نیز یکی دیگر از دلایل نهادینه شدن راهپیمایی ۲۲ بهمن در برنامه سیاسی و اجتماعی ملت ماست
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، غربی هایی که دیگر دستشان از سرمایه های این ملت کوتاه شده بود، شمشیر را از رو بستند و تصمیم گرفتند که با تمام قوا مقابل حکومت جموری اسلامی که در ایران برقرار شده بود بایستند و تمام توان خود را به کار گیرند تا جمهوری اسلامی نتواند روی پای خود بایستد. تحریم ها از همان ماه های ابتدایی پیروزی انقلاب علیه کشور ایران اعمال شد و غربی ها از هر روشی برای مقابله با ایران استفاده کردند. اما انگار تحریم به تنهایی به نظرشان کافی نبود و در سال ۵۹ بالاخره موفق به تحریک صدام حسین برای تجاوز به خاک ایران و آغاز جنگ ۸ ساله علیه ایران شدند. ایرانیان اما در مقابل حمله دشمن بر پاخاستند و نگذاشتند که یک وجب از خاک وطن به دست اغیار بیفتد و در این میان چه بسیار جوانمردانی که در جبهه های جنگ، شراب شهادت را نوشیدند و خانواده های خود را تنها گذاشتند. اینکه صدها هزار نفر برای بقای نظام جمهوری اسلامی از چنگال دشمنان به جبهه های جنگ رفتند و دیگر هرگز به خانه هایشان باز نگشتند، یکی از مهم ترن دلایلی است که ما ایرانی را به حضور پر شکور در راه پیمای ۲۲ بمهمن ماه تشویق می کند.
از دلایل حضور پرشور هر ساله مردم در این راهپیمایی تکرار خاطره ۲۲ بهمن ۵۷ در ذهن مردم است. مردم که تجربه پیروزی از طریق همین راهپیمایی ها و تجمعات را دارند با تکرار آن به دنبال یادآوری آن خاطره شیرین هستند
یکی از ترفندهایی که قدرت های غربی در سالهای اخیر علیه جمهوری اسلامی به کار بسته اند، استفاده از تهدیدات متفاوت بود. غربی ها بارها در سخنرانی های خود اعلام کرده اند که در صورت بی تاثیر ماندن تحریم ها از گزینه حمله نظامی استفاده خواهند کرد. زمانی که مردم ایران در راه پیمایی ۲۲بهمن حضور به هم می رسانند، به غربی ها اعلام می کنند که حتی اگر تمام دولت های غرب علیه ایران با هم متحد شوند و قصد تجاوز به مرزهای این کشور را داشته باشند، جوانان امروز هم مانند جوانان نسل های پیش، سینه را در مقابل آماج تیرها دشمنان سپر می کنند و نمی گذارند که دشمن جرئت تجاوز به یک وجب از خاک کشورشان را داشته باشد.
حضور گسترده خانواده ها در راهپیمایی ۲۲ بهمن باعث میشود که فرزندان این خانواده ها هم حضور در این راه پیمایی سرنوشت ساز را از خانواده هایشان یاد بگیرند و پس از اینکه خود در سنین جوانی قرار گرفتند، به تنهایی در این مراسم حضور پیدا کنند و فرهنگ حضور در صحنه در اذهان آنها درونی شود.
از دیگر دلایل حضور پرشور هر ساله مردم در این راهپیمایی تکرار خاطره ۲۲ بهمن ۵۷ در ذهن مردم است. مردم که تجربه پیروزی از طریق همین راهپیمایی ها و تجمعات را دارند با تکرار آن به دنبال یادآوری آن خاطره شیرین هستند. در دنیای امروز با توجه به نقش موثر رسانه در تحولات اجتماعی و سیاسی، احساس جمعی مردم بر این است که با این تجمع و راهپیمایی و انعکاس جهانی آن در رسانه ها می تواند تفکر، اتحاد و ارزش های اسلامی ایرانی را به سراسر جهان انتقال دهند. این موضوع نیز یکی دیگر از دلایل نهادینه شدن راهپیمایی ۲۲ بهمن در برنامه سیاسی و اجتماعی ملت ماست.
در هر حال حضور در راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال، بیش از هر سالی ضرورت دارد و این حضور باعث می شود که غرب دریابد اعمال تحریم های غیر انسانی اش هیچ تاثیری بر نگرش مردم ایران در خصوص حکومت جمهوری اسلامی ندارد و تا پای جانشان پای ان نظام و خون شهدا ایستاده اند.۱
پس در ۲۲ بهمن امسال حتما اطراف را خوب تماشا کن. همت و باکری و خرازی را ببین، اصلا تلاش کن بوی مصطفی احمدی روشن و دوستان دانشمند اش را استشمام کنی.
شعار بده قربه الی الله!
شعار بده برای جلب رضایت الله!
شعارهای من و شما تضمین کننده موفقیت این انقلاب است.
به یاد مظلومین امت اسلام که برای بر زبان جاری کردن یک “الله اکبر” شکنجه می شوند و در خون خودشان غرق می شوند هم فریاد بکش! فریادهای هر ساله ما همه جهان عرب را بیدار کرده است.
بیداری را ارج می نهیم و شعارهای مهم را برای همه جهانیان تکرار می کنیم تا بشنوند و به دنبال رمز پیروزی ایرانیان بگردند. ۲
۱_ دیده شده در http://article.tebyan.net/236894/چرا-باید-در-راهپیمایی-شرکت-کنیم_
۲_دیده شده http://www.seratnews.ir/fa/news/53316/چرا-شرکت-کردن-در-راهپیمایی-۲۲-بهمن-مهم-است_
چرا انقلاب ایران به پیروزی رسید؟
انقلابی که در ایران به وقوع پیوست، در تاریخ به عنوان تنها انقلابی که در صدد برآمد که طرز تفکر یک ملت را صرفا از دیدگاه معنوی تغییر دهد، ثبت خواهد شد.
این انقلاب از یک مذهب الهام گرفته است و کاملا از نقطه نظر مذهب - یعنی اسلام - اجرا شده است. و فقط به همین دلیل، این انقلاب در رتبه ای بالاتر از دیگر انقلابهایی که در نقاط دیگر اتفاق افتاده اند، قرار می گیرد. طرح ریزی انقلاب (اسلامی) به طرف روح بشر نشانه رفته است نه عقل او!
هنگامی که ندای امام برای انقلاب (اسلامی) رسید، این پیام با غیرت مذهبی مردم آمیخته شد و هیچ قدرتی بر روی زمین نتوانست آنرا متوقف کند. این بزرگترین سلاح برای انقلاب بود. رویه قاطع (انقلاب) کمترین مقاومت و بیشترین پذیرش را توسط توده مردم، تضمین کرد موفقیت انقلاب تنها در این حقیقت نهفته است که (انقلاب) فطری و کاملا بر مبنای اصول اسلامی بود. انقلاب هیچ اهمیتی برای عقاید غرب و اصول شرق قایل نیست - که معمولا بر نظریات ساده اندیشانه انسانی بنیان نهاده شده اند - تئوریهایی که معمولا عمیق نیستند و کاملا با نوسانات روشنفکری و ملاحظات مادی آمیخته شده اند.
تئوریهایی که قدرت را متمرکز کرده اند و یک طبقه حاکم برخوردار از امتیاز را از میان گروه اندکی ایجاد کرده اند، که بر اکثریت بدبخت اعمال قدرت می کنند. نظریاتی که انسان را از جامعه جدا کرده است و فرد را با کوشش های خودخواهانه اش در زندگی شخصی - از همنوعانش جدا کرده ست بنابراین انقلاب (اسلامی) ، قدرت را اسطوره زدایی و غیر متمرکز کرد و به مردم سپرد و این هرگز در هیچ جای تاریخ جهان اتفاق نیفتاده بود! برای اولین بار، افراد معمولی و تا بحال غیر متمایز و مستضعف جامعه توانستند به اربابان قدرت تنه بزنند!
طبیعتا انقلاب مجبور بود که با مخالفان هم از درون و هم از بیرون مواجه بشود.
مخالفتها از درون عمدتا از معدودی طبقه مرفه ناشی می شد که بیم داشتند که ثروتهای مادیشان را که اغلب آنها را با ابزارهای مشکوک به دست آورده بودند - از دست بدهند.
مخالفت ها از خارج و عمدتا هم از غرب و هم از شرق ناشی می شد و اقمارشان در داخل نیز بسیار زیاد احساس خطر می کردند از آنجا که اربابانشان احساس خطر می کردند و آنها نیز به دلیل مجاورت فیزیکی با ایران، بیشتر این احساس خطر را داشتند. جریان پیوند شرق و غرب (علیه انقلاب اسلامی) ، فلسفه روشن انقلاب را تصریح کرد.
تفکر اروپا - مدار به کفایت احساس خطر کرد و به همین جهت به کوشش های خرابکارانه نامحدود برای از بین بردن انقلاب و تمامی ارزشهای آن، دست یازید. ایران می بایستی با هر وسیله ضروری و ممکن متوقف می شد!
شکست غرب در قدردانی از اشتیاق هم نوعان بشر، برای تغییر و کرامت شخصی، در ذهن انسان غربی وحشت و ترسی را موجب شد که پیامد آن اینست که غرب خود اولین قربانی است و این خسارت غرب خیلی بیشتر از خساراتی است که آنها به انقلاب اسلامی وارد آورده اند.
انقلاب اسلامی از زبان فردوست
این یک انقلاب کامل ولی قدم به قدم و مرحله به مرحله بود ، که مسلما تاریخ نظیر آن را ثبت نکرده است و به همین علت موفق بوده و موفق خواهد بود . از روزی که انقلاب در مقیاس کوچک به منظور طرد رژیم آغاز شد ، به عنوان رئیس « دفتر ویژه اطلاعات » از جزئیات آن می توانستم مطلع شوم و مطلع می شدم .
امروزه وقتی این اجزا را کنار هم می گذارم و کل طرح را مجسم می کنم ، می بینم که در هیچ انقلابی چنین نظمی برای مدت نسبتا طولانی نمی توانسته وجود داشته باشد ، انقلاب ها همیشه ظرف چند روز و با یک عملیات سریع و خشن به پیروزی رسیده اند ، در حالی که انقلاب ایران با حوصله زیاد و قدم به قدم به پیروزی رسید .
در این انقلاب اعمال خشونت آمیز از سوی مردم در حداقل بود و از طریق خسته کردن و فرسوده کردن ارگان های دولتی ( اعم از نظامی و غیر نظامی ) و دربار و شخص محمدرضا به پیروزی رسید .
هیچ انقلابی چنین نبوده و معمولا سازمان دهندگان انقلاب ها طولانی کردن آن را مساوی با عدم موفقیت می دانند ، ولی انقلاب ایران طی حدود ۹ ماه روز به روز کوبنده تر شد و مسافت طولانی خود را با موفقیت طی کرد .
این اولین نمونه ای است که چنین فرم انقلاب ، که مسلما در تاریخ جهان ، علی رغم این که انقلاب های زیادی به ثبت رسیده است ، نمی توان نظیر داشته باشد . آن چه درباره انقلاب نوشته شد نمی تواند جنبه تملق گویی داشته باشد و این انقلاب بزرگتر از آن است که فردی مانند من اجازه تملق به خود دهد ..
دیده شده درکتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست ، ویراسته عبدالله شهبازی ، نشر مطالعات و پژوهش های سیاسی ، جلد اول ، صفحه ۵۶۸.
واقعیتی که محمد رضا پهلوی جدی نگرفت :
واقعیت دیگری که محمدرضا پهلوی جدی نگرفت ، نفوذ روحانیت بود ، هر چند پس از ۱۵ خرداد سال ۴۲ ، توسط مقدم ترتیبات لازم در ساواک برای اطلاع از حوزه ها داده شد و هر چند محمد رضا از نفوذ امام خمینی و مخالفت های ایشان اطلاع داشت ولی او تصور می کرد که از طریق ایجاد رابطه با چند فرد سرشناس و به خیال او متنفذ ، در حوزه ها و با پرداخت میلیون ها تومان در سال به این قبیل افراد توانسته روحانیت را هوادار خود کند !
اگر در بین روحانیت مخالفت دیده می شد ساواک طبق سلیقه محمد رضا به « اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه » و نفوذ کمونیست ها یا فعالیت ناراضیان بالفطره نسبت می داد و واقعیت ها را نمی دید .
واقعیت این بود که اصولا مردم ایران هرگاه دچار حکام ظالم می شدند ، پناهگاه آن ها مسجد و زیارتگاه ها و پناهنده آن ها روحانیت بود . لذا ، مردم آن روحانیتی را دوست داشتند که در مقابل حاکم سالم و در کنار مردم مظلوم بایستد و نه آن روحانی که با حاکم ظالم کنار بیاید .
شاید تعجب کنید که من نیز چنین روحیه ای داشتم ، در صورتی که نه مظلوم واقع شده بودم و نه به من ظلمی شده بود به هر حال از کودکی در خانی آباد علاقه مردم را به همان آسید محمود همسایه مان دیده بودم ، که زمانی که با زور پلیس رضا خان از او خلع لباس شد ، صد درجه محبوبتر و محترم تر شد . این روحیه در من بود و بی آن که خود بخواهم زمانی که می شنیدم فلان مجتهد عالی قدر نزد محمدرضا آمده ، یکباره ارزش آن مجتهد نزد من صفر می شد . لذا من در همان موقع رویه هیچ یک از مجتهدینی را که نمایندگان محمدرضا را می پذیرفتند قلبا قبول نداشتم و برایشان ارزشی قائل نبودم و تصور نمی کنم که حتی خود محمد رضا نیز برای این افراد ذره ای ارزش و احترام قائل بود .
چون او نیز مانند من می دانست که لباس این افراد دکان است و درون آن خالی است .
…… محمدرضا در مقابل دو عامل نارضایتی مردم و نفوذ روحانیت ، احساس قدرت می کرد ، او قویترین ارتش خاورمیانه را در اختیار داشت ، نیروهای انتظامی و ساواک قوی در سطح کشور گسترده بودند ، دولت و مجلسین را در اختیار داشت و در اقشار و سطوح مختلف جامعه تعدادی طرفدار داشت ؛ همان کسانی که از خوان نعمت او استفاده می کردند ، آمریکا و انگلیس نیز این نیروی عظیم را برای ثبات محمد رضا کافی می دانستند ، اما انقلاب شروع شد و همه غافلگیر شدیم .
دیده شده در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست ، ویراسته عبدالله شهبازی ، نشر مطالعات و پژوهش های سیاسی ، جلد اول ، صفحه ۵۶۷ _ ۵۶۸.
شهید سید حسین علم الهدی فرمانده سپاه هویزه
خاطره ای از برادرساکی
روزی وارد سپاه هویزه شدم که ثبت نام نماییم ، کفشهایم را درآوردم و داخل سالن شدم ، بعد از چند لحظه که برگشتم ، باران آمده بود و زمین گل بود ، به یکی از آن برادران که از آن طرف به این طرف می آمد گفتم : لطفا کفش هایم را بده ، اما ایشان توجه نکرد ، بلافاصله دیدم یکی از پاسداران رفت و کفشهای مرا آورد ، من خیلی ساده تشکر کردم .
بعد از چند دقیقه اذان گفتند و دیدم همان برادری که کفش های مرا آورد ، امام جماعت است ، از بچه ها پرسیدم : ایشان کیست ؟
گفتند : او حسین علم الهدی فرمانده سپاه است .
من بسیار شرمنده شدم که ایشان کفش مرا آورده بود و بسیار شیفته اخلاقش شدم .
خاطره ای از برادر شریفی
شب عملیات هویزه حسین درخواست آب کرد که بتواند غسل کند ، اما وب به اندازه کافی نداشتیم ، گفت : به اندازه شستن سرم آب داشته باشیم کافی است .
گفتم : فردا عملیات است و در گرد و غبار فردا دوباره سرت کثیف می شود .
گفت : به هر حال می خواهم سرم را بشویم .
گفتم : مگر می خواهی به تهران بروی .
گفت : « نه ! فردا می خواهم به ملاقات خدا بروم ».
خاطره ای از برادر سردار شریفی
شهید علم الهدی همیشه قرآنی همراهش بود که حتی در جنگ هنگامی که کمی وقت پیدا می کرد ، قرائت می نمود .
وقتی جنازه شهید علم الهدی پیدا شد مثل جنازه مولایش حسین علیه السلام طوری تانک بر بدن او و یارانش رانده شده بود که آرپی جی که همراهش بود ، پرس شده بود و جسد وی طوری پودر شده بود که استخوانی نمانده بود ، به جز آن قرآن .
دیده شده در کتاب ۱۴ سردار شهید ، احمد امامی راد ، انتشارات حدیث نینوا ، ص ۱۶۸، ۱۶۹.
به نسل های آینده بگوئید:
فرازی از وصیت نامه شهید حجت الاسلام محسن عرب بهشتی
شما برای ان که موفق باشید باید نکاتی را رعایت کنید :
۱_ تنهای تنها به خاطر رضای خداوند کار کنید و خشنودی او را طلب کنید .
۲_ امید و توکلتان به خدا باشد و از او یاری بجویید .
۳_ با وحدت و انسجام بیشتری به کارها بپردازید .
۴_ از تفرقه و جدایی پرهیز کرده و از مسایل ریز و بیهوده که یقینا از وساوس شیطانی است ، خودداری کنید .
۵_ در مسایل با دید بنگرید .
۶_ جاذبه و دافعه اسلامی داشته باشید .
۷_ اخلاقی خوش و نیکو و اسلامی داشته باشید و با خوشرویی با دیگران برخورد کنید .
۸_ مسایل اخلاقی ،عرفی و عملی اسلام را رعایت کنی .
۹_ عبادت و بندگی تان را بیشتر کنید و دعا زیاد بخوانید و حتما نماز شب بخوانید .
۱۰_ همواره با روحانیت در خط امام در تماس بوده و پشتیبان کسانی باشد که در خط امام هستند .
به نسل های آینده بگویید و در تاریخ ثبت کنید که ما رزمندگان اسلام ، با هدف و انگیزه دفاع از اسلام و کشور اسلامی مان ، به جنگ با عراق آمده ایم . با عمل و آگاهی به این مطلب که اگر به جبهه بیاییم ، تمام وجودمان در خطر مرگ و از بین رفتن طاهری است ، به جبهه آمده ایم و احساساتی نیامده ایم ، بر اساس شناخت و معرفت حرکت کرده ایم ….
دیده شده در کتاب به پا خاستگان دیروز ، به کوشش مریم سادات ذکریایی و احمد فخاری . نشر روزگار ، ص ۱۵۰