
خاطرات شکنجه زندان های ساواک

مرضیه حدیدچی(دباغ) متولد ۱۳۱۸، از جمله زنان مبارز انقلاب اسلامی است که فعالیت ها و حرکت های سیاسی خود را از سال ۴۶ آغاز کرد؛ وی در طول مبارزات خود، توسط ساواک دستگیر شد و به همراه دخترش در زندان های مخوف رژیم پهلوی شکنجه های سختی را تحمل کرد. خانم دباغ که از چندی پیش بهدلیل عارضهی قلبی در بیمارستان بستری شده بود، صبح امروز (پنجشنبه ۲۷ آبان ۹۵) دار فانی را وداع گفت.
این مبارز انقلاب اسلامی پس از آزادی از زندان به خارج از ایران رفته و در پاریس نیز به عنوان محافظ، حضرت امام خمینی(ره) را همراهی می کند. مسئولیت هایی چون فرماندهی سپاه همدان، ۳ دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی و قائم مقامی جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران علاوه بر مبارزات ایثارگرانه و شجاعانه در برگ های ذرین دفتر زندگی این بانوی مجاهد به چشم می خورد. در سی و سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بخشی از خاطرات این بانوی مبارز انقلابی را که به نقل از خودش در کتاب خاطراتش نقل شده مرور می کنیم.
سال ۱۳۵۲حدود ۲ ماه از شکسته شدن محاصره خانه می گذشت، اما من هیچ گاه از اندیشه لو رفتن و دستگیری فارغ نمی شدم. همسرم در این ایام چون در بازار مشکلاتی برایش پیش آمده بود به توصیه دیگر دوستانش در شرکت ملی ساختمان به عنوان حسابدار مشغول به کار شد و بیشتر ایام دور از خانه و در شهرستان به سر می برد. او شبی پس از سه ماه دوری برای دیدن خانواده اش آمده بود، من نیز تازه از سفر همدان برگشته بودم. چند روزی بود که به خاطر تولد بچه یکی از اقوام که خود در زندان بود به آنجا رفته بودم.
شبی که افراد خانواده دور هم جمع شده از احوال هم سخن می گفتیم ناگهان در خانه به صدا درآمد. دختر بزرگم رفت و در را باز کرد و آمد و گفت «مامان! پرویزخان آمده!» دریافتم که برای دستگیری ام آمده اند. شوهرم را به پشت بام فرستادم و گفتم «با تو کاری ندارند، به دنبال من آمده اند، شما بالای سر بچه ها بمانید!» پرویز و سایر مأموران از من خواستند که بدون سر و صدا همراه شان بروم. بچه ها دورم جمع شده بودند و گریه و زاری راه انداختند و داد می زدند «مامان ما را کجا می برید! مامان ما را نبرید!..».
ساواکی ها می خواستند به هر نحوی که شده آنها را ساکت کنند، می گفتند «با مادرتان کاری نداریم، پاسخ چند سؤال را که داد برمی گردانیمش، شما تا شامتان را بخورید، او برمی گردد!» به محض خروج از خانه در کوچه به فرزند یکی از اقوام داماد بزرگم برخوردم و گفتم «برو به فلانی (که از مرتبطین گروه بود) بگو که مرا بردند. مراقب خانه ما باشد»، مأموری متوجه این گفت وگوی کوتاه شد جلو آمد و سرزنشم کرد که «چرا حرف زدی؟» گفتم «او سلام کرد و من جوابش را دادم حرفی با او نزدم» ماشین شان را نشان داد و گفت «زیادی حرف نزن، برو سوار شو!»
مأموری جلوتر از من در صندلی عقب ماشین نشسته بود، دیدم اگر سوار ماشین شوم آن دیگری هم طرف دیگرم خواهد نشست و من میان آن دو قرار می گیرم. گفتم «من بین دو نامحرم نمی نشینم، به جلو می روم شما سه نفر عقب صندلی بنشینید» با اسلحه تهدیدم کردند «برو بالا! مسخره بازی در نیاور… دو تا نامحرم!» گفتم «بکشیدم ولی من بین دو نفر مرد نامحرم نمی نشینم» هر چه می گذشت زمان به نفع شان نبود، بالاخره همان طور که من می خواستم شد.
به نزدیکی های توپخانه (میدان امام خمینی) که رسیدیم، عینک دودی کاملاً ماتی به من دادند، گفتم «من عینکی نیستم» گفتند «عجب دیوانه ای است این…!» خلاصه عینک را به چشمم زدم و حرف های بی ربطی می زدم، تا خودم را بی خبر نشان دهم و گفتم «آقا هر چه زودتر سؤال های مرا بپرسید، باید زود برگردم، بچه هایم هنوز شام نخورده اند، صبح زود باید برای رفتن به مدرسه بلندشان کنم».
به کمیته مشترک رسیدیم، در کمیته فهمیدم ساواک اطلاعات زیادی از من در دست دارد، این که من با این تعداد بچه و مشکلات زیاد زندگی و با وجود زن بودنم دارای ارتباطات و فعالیت های سیاسی گسترده بودم، حساسیت شان را بیشتر برمی انگیخت.
شکنجه ها با سیلی و توهین و به تدریج با شلاق و باتوم و فحاشی جان فرسا شروع شد. چند بار دست و پایم را به صندلی بستند و مهار کردند و کلاهی آهنی یا مسی بر سرم گذاشته و بعد جریان الکتریسیته با ولتاژهای متفاوت به بدنم وارد می کردند که موجب رعشه و تکان های تند پیکرم می شد. شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی و گاهی حرفه ای صورت می گرفت. در مواقع حرفه ای آنقدر شلاق بر کف پاهایم می زدند که از هوش می رفتم. بعد با پاشیدن آب هوشیارم کرده مجبور می کردند تا راه بروم که پاهایم ورم نکند. دردی که بر وجودم در اثر این کار مستولی می شد، طاقت فرسا و جانکاه بود.
یک بار وقتی در اثر درد ضربات شلاق بیهوش شدم و دوباره چشم باز کردم، خودم را در داخل اتاقی که در آن یک میز و صندلی بود، دیدم. پشتم به شدت درد می کرد و زخم هایم می سوخت. از وحشت و ترس خود را به دیوار چسباندم تا اگر دوباره برای شکنجه آمدند، پشتم از ضربات شلاق درامان بماند؛ از شدت خستگی چشم هایم را نمی توانستم باز کنم، صدای پایی شنیدم. چشم هایم را نیمه باز نگه داشتم، دیدم مأموری وارد شد خدا عذابش را زیاد کند چشم هایم را کاملاً بستم و به خدا توکل کردم.
نظر دهید » 
قیام امام حسین علیه السلام و فرهنگ عاشورا، می تواند دلیلی بر بطلان نظریه جدایی دین از سیاست (سکولاریسم) باشد؟

پاسخ اجمالی - تفصیلی
اولین نکته کلیدی در پاسخ به این سوال - که در بحث «دین و سیاست » نقش بسیار مهمی ایفا می نماید و راه گشای بسیاری از شبهات و ابهامات موجود است - تعریف دقیق دو متغیر دین و سیاست است . به عبارت دیگر قبل از هر گونه قضاوت و داوری علمی ابتدا لازم است مشخص شود که وقتی از رابطه سلبی (رد) یا ایجابی (اثبات) میان دین و سیاست بحث میشود؛ کدام دین و سیاست با چه ویژگی هایی مد نظر است ؛ آن گاه به ارائه دلایل در جهت نفی رابطه یا اثبات آن پرداخت.
دومین نکته اینکه برای دو واژه دین و سیاست تعاریف و گونه های متعدد ارائه شده است.
اندیشمندان علوم مختلف بانگرش ها ورویكردهای اخلاقی، تاريخی، روان شناختی، جامعه شناختی، فلسفی و زيبا شناختی تعاریف متعدد و گوناگونی از دین ارائه نموده اند. با توجه به موانع و نارسائیهای چنین تعاریفی، ارائه تعریفی مشترک و مورد قبول همگان از دین ممکن نمی باشد. و از سوی دیگر به دلیل مصادیق گوناگونی که مفهوم دین دارد ؛ نمی توان به طور مطلق از چگونگی رابطه دین و سیاست سخن گفت ؛ زیرا مصادیق مختلف مفهوم دین - صرف نظر از جنبه حقانیت هر یک از آن ها- تفاوت های زیادی با یکدیگر دارند. در نتیجه ٬ صدور هر گونه حکم کلی درباره چگونگی رابطه دین و سیاست به نحوی عام ناممکن است ؛ چرا که از حیث نظری ممکن است یکی از مصداق های مفهوم دین با سیاست رابطه خاصی داشته باشد ٬ ولی مصداق دیگر آن مفهوم ٬ با سیاست چنان رابطه ای نداشته باشد.
سومین نکته اینکه از دیدگاه اندیشمندان مسلمان در تعریف دین - گذشته از آنکه ارائه هرگونه تعریفی از دین ٬ باید بدون پیشداوری ٬ اعمال سلایق ٬ و آرای نویسندگان مغرب زمین باشد؛ لازم است به منابع دینی و کسی که دین را نازل کرده است رجوع کنیم . در این صورت نه تنها ارائه تعریفی مشخص با ویژگی های معین از دین امکان پذیر بوده و امکان بررسی رابطه آن را با موضوعاتی نظیر؛ سیاست ٬ عقلانیت ٬ حقوق بشر و… را محقق می سازد. بلکه باعث تمایز دین حق و الهی از ادیان باطل نیز می شود. از دیدگاه اندیشمندان مسلمان برخلاف متفکران غربی ٬ دین با سه ویژگی حقانیت ٬ جامعیت و توجه به درون مایه های آن تعریف می شود. [در اين رویکرد برای شناخت قلمرو دین، به متون ديني مراجعه می شود وخود دين به ما مي گويد که در چه زمينه هايي از هدايت انسان ها سخن گفته است و قلمرو آن چه عرصه هايي را شامل مي شود بر خلاف رویکرد برون دینی، که از بيرون به دين نگريسته مي شود تا اهداف و قلمرو آن مشخص شود بدون اينكه به كتاب و سنت مراجعه شود. افراد قبل از رجوع به متون ديني بايد انتظارات خود را مشخص کنند و پس از تعيين نيازهاي اصلي و فرعي خود به سراغ دين بروند. به تعيين حدود و قلمرو آن بپردازند.]
چهارمین نکته بنابراین دین (اسلام) را در : « مجموعه احكام، عقايد و ارزشهايى است كه توسط خداوند براى هدايت بشر و تأمين سعادت دنيا و آخرت بشر تعيين گرديده و بوسيله پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) به مردم ابلاغ و براى آنان تبيين گرديده و يا به حكم قطعى عقل كشف شده است.» تعریف کرد. بنابراین بر خلاف تصور برخی، دین مجموعه اى از اندرزها، نصایح و یا مسائل مربوط به زندگى شخصى و خصوصى نیست، بلکه دین از دیدگاه شیعه، مجموعه اى از قوانین حیات و برنامه فراگیرى است که تمام زندگى انسان ها ـ مخصوصاً مسائل اجتماعى ـ را در بر مى گیرد.
پنجمین نکته اینکه هر چند «سياست» در اصطلاح عرفى، داراى بار منفى بوده و توأم با حيلهگرى، حقهبازى، نيرنگ و فريب است. اما بايد توجه داشت كه مراد ما از سياست، چنين سياستى نيست و روشن است كه چنين سياستى داخل در دين و جزء دين نمىباشد. منظور ما از سياست، «آيين كشور دارى» است و به تعبير دقيقتر، سياست در اين بحث به معناى «اداره امور جامعه به صورتى است كه مصالح جامعه - اعم از مادى و معنوى ـ را تأمين كند. [از منظر امام خمینی ره، سياست ـ در اصطلاح عامش ـ بر سه نوع است:
1. «سياست شيطانى» كه در آن خدعه، نيرنگ، دروغ و استفاده از هر وسيله ممكن در جهت دستيابى به هدف، مجاز شمرده مىشود.
2.«سياست حيوانى» كه طى آن، حاكم صرفاً در جهت تحقق نيازهاى مادى جامعه و البتّه به دور از ابزار شيطانى، تلاش مىكند.
3. «سياست اسلامى» كه در آن به دو بعد مادى و معنوى انسان توجه شده، تلاش مىشود هر دو بعد انسان شكوفا گردد (ر.ك: صحيفه نور/ ج 13/ ص 218 و ج 4/ ص 21). بنابراين «سياست در تفكر دينى» عبارت است از امامت و رهبرى جامعه بر اساس مصالح مادى و معنوى.]
نظر دهید » 
1 نظر » 
پیرو تاکید حضرت امام خامنه ای در آخرین دیدار بر مطالعه «درس آموز»اسناد لانه جاسوسی آمریکا، دانلود همه این اسناد از لینکهای زیر امکان پذیر است:

جلد دوم :
جلد سوم :http://basij.aut.ac.ir/usemb/farsi/3.pdf
2 نظر » 
۱۳ آبان
.jpg)
تا ذهن مردم از شعار مرگ بر آمریکا پر است تسلط دوباره آمریکا بر این کشور ممکن نیست .
ملت و دولت ایران در کنار یکدیگر از هیچیک از قدرتهای استکباری واهمه ندارد.
سیاست ما سیاست آشتی ناپذیری با آمریکاست .
سیزده آبان روز استوارى ملت ایران در مقابل ترفند استکبار است.
سیزده آبان فرو ریختن هیمنه ى سلطهى آمریکائى و استکبار آمریکائى در ایران و در جهان بود.
اوّلین مضمون سیزده آبان عبارت است از رویارویى رژیم امریکا با نهضت اسلامى و بیدارى اسلامى
سیزدهِ آبان، اینهاست؛ یعنى مقابله با زورگویى، دسیسه و استکبار
روز سیزده آبان یعنی روز اعلام پایداری ملت در برابر آمریکا
تسخیر لانهی توطئه و جاسوسی جهادی ابتدای بود علیه استکبار جهانی
سیزدهم آبان ، روز تجلی دوباره آزادگی و شجاعت و غیرت انقلابی در ملت مسلمان ماست .
آینده مملکت در دست دانشآموزان است .
سیزدهم آبان سال ۵۷ دوران شور و اعتلای مبارزات ضدرژیم و ضد آمریکایی در ایران است
حکومت آمریکا به عنوان بدترین حکومت دنیا در قلة استکبار قرار دارد.
عزت، رفاه و استقلال این کشور در سایة ایستادگی در مقابل استکبار جهانی بدست آمده است.
آمریکا از رشد انقلابی دانشآموزان ما بیمناک است.
سیزده آبان روز بسیار مهمى است؛ به یک معنا روز دانش آموز است، به یک معنا روز دانشجوست، به یک معنا روز استوارى ملت ایران در مقابل ترفند استکبار است.
سیزده آبان در واقع روز جوانان است؛ جوانان دانش آموز و دانشجو است.
دیده شده در /phttp://markazi.irib.ir
نظر دهید » 
در آستانه ۱۳ آبان هزاران نفر از دانشجویان و دانش آموزان صبح امروز با رهبر انقلاب دیدار کردند ۹۵/۸/۱۲

۱۰ دلیل میشود گفت که حرف «اگر با آمریکا سازش کنیم، مشکلات حل میشود» غلط و دروغ و فریب است .
آخرین این دلایل، برجام است
اینکه میگویند اگر با آمریکا سازش کنیم مشکلاتمان حل میشود، فکر خطایی است. ۱۰ دلیل میشود گفت که این حرف، غلط و دروغ و فریب است و سازش با آمریکا مشکلات را بدتر میکند که آخرین این دلایل، برجام است ، امروز فقط من نیستم که میگویم؛ خود مذاکرهکنندگان ما که زحمت کشیدند و عرق ریختند، میگویند آمریکا بدعهد و دروغگو است ، مذاکرهکنندهی آمریکایی چند روز پیش گفت بعد از #برجام هم علیه ایران تحریم تصویب کردهایم. دو خطایی که استکبار و بعضی آدمها در داخل ترویج می کنند
امروز میخواهم دو خطا را تصحیح کنم که توسط استکبار و بعضی آدمها در داخل که یا وابستهاند یا از نفسافتاده، ترویج میشود . خطای اول اینکه تبلیغ میکنند جمله «هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید» از سر تعصب و جهالت است ، خطای دیگر اینکه می گویند اگر با آمریکا سازش کنیم مشکلاتمان حل خواهد شد.
۷۰ جلد کتاب از اسناد لانهی جاسوسی منتشر شده است؛ چرا هیچ نشانهای از این کتابها در مدارس و دانشگاهها نیست؟ این یکی از اعتراضهای من است. وزیر جدید هم در جلسه هستند. چرا این اسناد در کتابهای دانشآموزان نیست تا جوانان بدانند و بفهمند در کشور چه گذشته است.
چیزهایی که ما درباره آمریکا می گفتیم و عدهای باور نمیکردند در مناظرات ریاست جمهوری آمریکا چندبرابرش را گفتند
فریاد مرگ بر آمریکا، برای دفاع از ارزشهای انسانی است ، امروز به اعتراف خودشان، آمریکا از ارزشهای انسانی فرسنگها دور افتاده؛ در مناظره ریاست جمهوریشان دیدید، آمریکا را افشا کردند. چیزهایی که ما میگفتیم و عدهای نمیخواستند باور کنند را، اینها چند برابرش را گفتند.
گزیده بیانات رهبر معظم انقلاب ،دیده شده درhttp://farsi.khamenei.ir
9 نظر » 
فرزندان کوروش اکنون در کدام سرزمین زندگی میکنند؟؟؟

فعلا در دنیا ملتی وجود نداردکه از نظر خون و نژاد از سایر ملل جدا باشد . مثلا ما ایرانی ها که سابقه تاریخی نیز داریم و از لحاظ حکومت و قوانین دارای وضع خاصی هستیم ، آیا از نظر خون و نژاد از سایر ملل مجاور جدا هستیم ؟ مثلا ما که خود را از نژاد آریا و اعراب را از نژاد سامی میدانیم ؛ آیا واقعا همین طور است یا دیگر پس از این همه اختلاطها و امتزاجها ؛ از نژادها اثری باقی نخواهد ماند ؟
حقیقت این است که ادعای جدا بودن خونها و نژادها خرافهای بیش نیست. نژاد سامی و آریایی و غیره به صورت جدا و مستقل از یکدیگر فقط در گذشته بوده است، اما حالا آنقدر اختلاط و امتزاج و نقل و انتقال صورت گرفته است که اثری از نژادهای مستقل باقی نمانده است.
بسیاری از مردم امروز ایران که ایرانی و فارسی زباناند و داعیه ایرانیگری دارند، یا عرباند یا ترک یا مغول، همچنانکه بسیاری از اعراب که با حماسه زیادی دم از عربیت میزنند از نژاد ایرانی یا ترک یا مغول میباشند. شما اگر همین حالا سفری به مکه و مدینه بروید، اکثر مردم ساکن آنجا را میبینید که در اصل اهل هند یا ایران یا بلخ یا بخارا یا جای دیگری هستند.
شاید بسیاری از کسانی که نژادشان از کوروش و داریوش است، الان در کشورهای عربی تعصب شدید عربیت دارند و بالعکس شاید بسیاری از اولاد ابوسفیانها امروز سنگ تعصب ایرانیت به سینه میزنند…
اکر ما ایرانیان بخواهیم بر اساس نژاد قضاوت کنیم و کسانی را ایرانی بدانیم که نژاد آریا داشته باشند ، بیشتر دلت ایران را باید غیر ایرانی بدانیم و بسیار یاز مفاخر خود را از دست بدهیم ؛ یعنی از این راه بزرگترین ضربت را بر ملت ایرانی زده ایم .
به هر حال در عصر حاضر دم زدن از استقلال خونی ، نژادی خرافه ای بیش نیست .
دیده شده در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، استاد مرتضی مطهری ،انتشارات صدرا ، ص ۵۶.
نظر دهید » 
در شب عاشورا
حبيب چون «برير» شادمان و خرسند بود. به گونهاي كه «يزيد بن حصين» به او خرده گرفت: «اي برادر! اين ساعت زمان شوخي نيست» «حبيب» در پاسخ گفت: «كجا از اين جا سزاوارتر براي سرور خواهد بود؟ در حالي كه تنها فاصله ما با حور العين، حمله اين قوم بر ماست تا كه شمشيرها را از نيام بركشند».
قدري از شب عاشورا گذشت، «نافع» ميگويد: امام وارد خيمه خواهرشان زينب عليهاالسلام شدند. من در برابر خيمه به انتظار امام بودم كه شنيدم زينب عليهاالسلام به امام عرض كرد: «آيا شما نيات يارانتان را امتحان كردهايد؟ من نگران آنم كه آنان نيز به ما پشت كنند و در هنگامه درگيري شما را تسليم دشمن كنند» امام در پاسخ فرمودند: «به خدا سوگند اينها را امتحان كردهام؛ پس آنها را مرداني يافتم كه سينه سپر كردهاند، به گونهاي كه به مرگ زيرچشمي مينگرند و به مرگ در راه من چنان شيرخواره به سينه مادرش انس دارند»
نافع ميگويد: چون اين گفتار امام را شنيدم، گريهام گرفت و نزد حبيب بن مظاهر رفتم و داستان گفت و گوي امام و خواهرش را بازگو كردم. حبيب گفت: «به خدا سوگند، اگر انتظار امر امام نبود در هيمن شب با اين شمشيرم به آنها حملهور ميشدم»
نافع ميگويد: به حبيب گفتم: من نزد خواهرشان بودهام؛ گمان ميكنم بايد زنها را تسكين خاطري داد. آيا ميتواني يارانت را جمع كني تا نزد آنها رفته خاطرشان را آسوده كنيم؟ «حبيب» از جاي برخاست و فرمود: «اي ياران مردانگي! اي شيران! چون شيران وحشي از آشيانههاي خود به درآييد.»
سپس به بنيهاشم گفت: «به خيمههاي خويش بازگرديد (اميدوارم كه) چشمانتان بيدار مباد» بعد از آن به اصحاب خود نظر كرد و آن چه خود ديده بود يا از نافع شنيده بود بازگو كرد و همگي گفتند: «به آن خدايي كه بر ما منت نهاد كه در اين جايگاه قرار بگيريم، اگر انتظار فرمان حسين نبود، اكنون با شتاب بر آنان حمله ميكرديم تا كه نفس خويش را پاك و چشم را روشن سازيم»
حبيب از خداوند بر آنان طلب خير كرد و گفت همراه من بياييد تا كه نزد زنهاي حرم رويم و خاطرشان را آسوده سازيم. او خود به راه افتاد و ياران، او را همراهي كردند. حبيب به نزديك حرم اهل بيت رسيده و فرياد زد: «اي حريم رسول خدا! اين شمشيرهاي جوانان و جوانمردان شماست كه به غلاف نخواهد رفت تا اين كه گردن بدخواه شما را بزند.اين نيزههاي پسران شماست، سوگند ياد كردهاند كه تنها بر سينه جدا شده از دعوتتان فروروند»، در اين هنگام زنهاي حرم از خيمهها به گريه خارج شدند و گفتند: «اي پاكان! از دختران رسول الله و ناموس اميرمؤمنان حمايت كنيد» در آن حال همه منقلب و گريان شده بودند، گويا زمين هم با آنها زار ميگريست.
یاران شیدای حسین بن علی علیه السلام ، استاد مرتضی آقا تهرانی ، نشر باقیات ، ص ۲۲۱.
2 نظر » 
نينوي

مسير حركت تغيير ميكند و امام پيوسته قافله را به سمت چپ سوق ميدهند. كاروان در نهايت به «نينوي» ميرسد.
هنگام فرود به اين قريه روز چهارشنبه اول ماه محرم الحرام بوده است. البته ماه ذي حجة بنابر آن چه تصريح شده است ناقص بوده است. در اين مكان ناگاه «مالك بن بشير» فرستاده «ابنزياد» فراميرسد؛ نامهاي را به «حر» تحويل ميدهد و به حر و ياران او سلام ميدهد ولي به امام حسين عليهالسلام و اصحابش سلام نميكند. متن نامه چنين است:«هنگامي كه نامهام را خواندي، حسين را در مكاني سكني ده كه آنجا نه آب باشد، نه آبادي و نه پناهي.» حر نامه را مطالعه ميكند و به امام حسين عليهالسلام تحويل ميدهد.
آن حضرت نامه را مطالعه ميكند و از او ميخواهد كه آنها را واگذارد تا در آن قريه فرود آيند.ابنمخنف گويد منظور از قريه «نينوا»، «غاضريات» يا «شفيه» است.حر گفت: «من نميتوانم اين مرد خود جاسوس ابنزياد است».
كربلا
كاروان امام در روز پنج شنبه، دوم محرم الحرام سال شصت و يك هجري در كربلا فرود آمد. كربلا آخرين منزل امام و ياران حضرت است.
امام رو به حر كرد و فرمود: «قدري جلو رويم»، همين كه به كربلا رسيدند به ناگاه حر و سربازان او راه را بر امام و كاروان بستند. آري، آنجا نزديك رود فرات بود و اسب امام نيز از حركت باز ايستاد. امام نام آن محل را پرسيد.
زهير گفت: «اين زمين را طف گويند»، امام فرمود: «نام ديگري بر آن نيست؟» زهير گفت: «اينجا را به كرب و بلا ميشناسند». ناگاه اشك در چشمان مباركش حلقه زد و دستور داد در آنجا بار نهند.
«سيد بن طاووس» ميفرمايد: وقتي امام به كربلا رسيدند از اسم آن محل پرسيدند، گفته شد كربلا، پس فرمود: «فرود آييد، اينجا محل بارنهادن ما و ريخته شدن خون ماست و اينجا محل قبور ماست، اين گونه جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله بر من بيان فرمود».
همه فرود آمدند و بارها را بر زمين نهادند. حر و يارانش در ناحيهاي ديگر فرود آمدند. هنگام ورود، امام همه فرزندان، برادران و اهل بيت خويش را گرد آورد و به آنها نظر فرمود و گريست و اينگونه لب به سخن باز كرد:
«پروردگارا، ما خاندان پيامبر تو محمد صلي الله عليه و آله و سلم هستيم، كه اينگونه ما را بيرون كرده و از حرم جدمان رانده و آزردهاند و بنياميه به ما تجاوز و ستم روا داشتهاند. پروردگارا، حق ما را از آنها بگير و ما را بر قوم ستمگر ياري فرما.»
پس از آن به ياران خود رو كرده فرمود:«الناس عبيد الدنيا، و الدين لعق علي السنتهم، يحوطونه مادرت معايشهم، فاذا محصوا بالبلاء، قل الديانون؛ مردم بنده دنيايند و دين به زبان آنها قدري شيرين آمده است. تا آنجا كه معشيت آنان را برآورد، به گرد آن ميگردند. ولي در هنگامي كه بلا گرفتار آيند، دينداران اندكاند».
دیده شده در کتاب یاران شیدای حسین بن علی علیه السلام . استاد مرتضی آقا تهرانی ، ص ۷۴ ، ۷۶.
1 نظر » 
قري الطف

كاروان به روستاهاي «طف» نزديك شد. در آن امام عليهالسلام ندايي را شنيدند كه اين عبارت را ترنم ميكرد: «انا لله و انا اليه راجعون، و الحمدلله رب العالمين؛ ما از آن خداييم و به سوي او بازميگرديم و سپاس و شكر، تنها سزاوار پروردگار همه عالميان است.»
امام نيز آن ندا را همراهي كرد و «استرجاع» و حمد را تكرار نمود. فرزند ارشد امام علي اكبر عليهالسلام با حساسيت از عبارات جاري بر زبان امام پرسيد.
امام نيز خبر از شهادت كاروان داد. علي اكبر عليهالسلام ميگويد: «اي پدرم، شما را خداوند ناراحت نبيند، آيا ما بر حق نيستيم؟»
امام فرمود: «آري، قسم به كسي كه همه بندگان به او بازميگردند ما برحقيم.» علي گفت: «در اين هنگام ابايي ندارم كه به حق كشته شوم».
آن حضرت در حق علي اكبر عليهالسلام چنين دعا فرمود: «خداوند بهترين پاداشي را كه از سوي پدري بر پسرش عطا ميكند، به تو عطا كند»
دیده شده در کتاب یاران شیدای حسین بن علی علیه السلام . استاد مرتضی آقا تهرانی ، ص ۷۳.
نظر دهید »