خطر منافقان در سخن رسول خدا(صلی الله علیه وآله)
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نسبت به خیانتها، کارشکنیها و نقشههای خطرناک منافقان، که همیشه در میان جامعه اسلامی وجود دارند، به صورت جدّی در امّت خود و جامعه اسلامی احساس خطر میکردند و نسبت به آنها هشدار میدادند. آن حضرت در حدیثی، مسلمانان را به اهمیت و بزرگی خطر آنان چنین توجه میدهند: «اِنّی لا أخاف علی أُمّتی مؤمناً و لا مشرکاً; انّماالمُؤمِن… .»; من نسبت به امّت خود، از مؤمن و مشرک نگرانی ندارم; چراکه مؤمن را خداوند به وسیله ایمانش از ضرر رسانیدن به امّت منع میکند و مشرک را به وسیله شرکش به خواری میکشاند ];زیرا چهره و دشمنیاش میان همه شناخته شده است[; ولی بر شما از منافقی هراس دارم که خوشزبان و آگاه به سخن گفتن است; آنچه را شما نیک میشمارید بر زبان جاری میکند و آنچه را شما زشت میدانید عمل میکند.

شیوههای برخورد پیامبر با منافقان
موضع پیامبر در قبال پدیده نفاق، موضع طبیبی بود که محیط پرورش و رشد میکروب را از هر جهت محدود و سپس منافذ ادامه حیات آن را مسدود میکند تا میکروبها امکان هرگونه نشاط و فعالیت خود را از دست بدهند. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با پدیده نفاق از آغاز پیدایش آن، به عنوان یک پدیده اجتماعی و روانی برخورد کردند و از برخورد سیاسی رسمی با آن پرهیز نمودند. از اینرو، برای رفع این مشکل، از ابزارها و امکانات روانی و اجتماعی بهره گرفتند. به همین دلیل، رفتار آن حضرت در برابر منافقان عمدتاً عناوینی اخلاقی به خود میگرفت، تا سیاسی. مدارا، که یک رفتار اخلاقی است، اصلیترین الگوی رفتاری پیامبر در برابر منافقان به شمار میآید. در ضمن، پیامبر در برخورد با منافقان، تدابیری میاندیشیدند و به گونهای رفتار میکردند که نتیجه آن، انزوای اجتماعی منافقان و مصونیتبخشی به جامعه اسلامی از تأثیرگذاری منفی آنان بود و گاهی نیز برای جلوگیری از فتنهانگیزی آنان، به اِعمال خشونت دست میزدند. البته هیچگاه به قتل آنان اقدام نکردند.

 

از مجموع یافته های تاریخی این تحقیق، درباره شیوه برخورد پیامبربا منافقان، این مطلب به روشنی ثابت می گردد که آن حضرت همواره تا آنجا که ممکن بود با منافقان با مدارا و گذشت رفتار میکردند. این در حالی بود که پیامبراز کفر پنهان منافقان آگاه بودند. آیات قرآن در بسیاری از موارد، نقاب از چهره آنان برمیداشت و آنان را معرفی میکرد. خودشان نیز در شرایط گوناگون، با کارشکنیها و خیانتهایی که انجام میدادند، هویّت خویش را آشکار مینمودند. پیامبربارها در پاسخ کسانی که پیشنهاد قتل منافقان را مطرح میکردند، میگفتند: کسی که به یکتایی خدا و رسالت پیامبرش اعتراف کند از کشتنش نهی شدهام، و دیگر اینکه مبادا عرب بگوید: محمّد همین که به وسیله یاران خود به پیروزی رسید، آنان را به قتل میرساند.
البته عفو و مدارای پیامبرموجب بی توجهی به جامعه اسلامی نمیشد. آن حضرت هیچگاه از این دشمنان داخلی غافل نبودند و همیشه حرکتها، کارشکنیها و شایعههای آنان را با دقت زیرنظر داشتند; نقشههای آنان را خنثا میکردند و در مورد شایعهسازیهای آنان، حقیقت مطلب را به آگاهی مسلمانان میرساندند و گاهی نیز از خشونت بهره میگرفتند; ولی به اندازهای که هسته نفاق آنان از هم بپاشد و نقشههایشان عملی نگردد.
همچنین مهمترین روش پیامبر برای جلوگیری از فتنه انگیزی منافقان و مصونیت بخشی به جامعه اسلامی، منزوی کردن و مطرود نمودن آنها در درون جامعه اسلامی بود. در نتیجه برخوردهای مدبّرانه پیامبرو نزول آیاتی از قرآن کریم در معرفی هویّت منافقان حسّاسیتها نسبت به منافقان برانگیخته شد و در نتیجه، موقعیت و تأثیرگذاری آنان در جامعه اسلامی به تدریج سقوط کرد.

 

منبع : پرتال جامع علوم انسانی

   یکشنبه 3 مهر 14011 نظر »

شیوه‌های تبلیغاتی علیه نظام اسلامی

 

رهبر معظم انقلاب :


یک نکته‌ی اساسی این است که باطل در مقابل انسان همیشه عریان ظاهر نمیشود تا انسان بشناسد که این باطل است.

غالباً باطل با لباس حق یا با بخشی از حق وارد میدان میشود.

 

امیرالمؤمنین فرمود: «انّما بدء وقوع الفتن اهواء تتّبع و احکام تبتدع یخالف فیها کتاب اللَّه»، بعد تا میرسد به اینجا: «فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم یخف علی المرتادین و لو انّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین»؛

اگر باطل و حق صریح و بی‌شائبه وسط میدان بیایند، اختلافی باقی نمیماند؛ همه حق را دوست دارند، همه از باطل بدشان می‌آید؛ «و لیکن یؤخذ من هذا ضغث و من ذاک ضغث فیمزجان فحینئذ یشتبه الحقّ علی اولیائه».(۱)

بخشی از حق را با بخشی از باطل مخلوط میکنند، نمیگذارند صِرف باطل و صریح باطل باشد؛ لذا مخاطبان دچار اشتباه میشوند؛ این را باید خیلی مراقبت کرد. امروز در تبلیغات جهانی، همه‌ی تکیه بر روی این است که حقایق را در کشور شما، در جامعه‌ی شما، در نظام اسلامی شما دگرگون جلوه دهند؛ امکانات تبلیغاتی‌شان هم فراوان است، به طور دائم هم مشغولند. البته افرادی هم هستند که بعضی دانسته، بعضی ندانسته، در داخل، همان حرفها را تکرار میکنند و همانها را بازتاب میدهند.۱۳۸۹/۰۸/۰۴

بیانات در دیدار دانشجویان و جوانان استان قم‌

 

منبع : فیش های فتنه 

   چهارشنبه 30 شهریور 1401نظر دهید »

سرکار خانم طاهره شاکری مدیر محترم مدرسه علمیه کوثر ورامین در مراسمی که در حسینیه ثارالله ورامین و با همکاری هیئت رزمندگان شهرستان و حوزه ی علمیه کوثر برگزار شد ضمن تسلیت شهادت حضرت رقیه سلام الله گفت : پیامبران آمدند تا حکومت تشکیل بدهند و کارخانه ی انسان سازی بسازند .

 



طاهره شاکری ادامه داد : تشکیل حکومت وظیفه و کار نبوت و ولایت است .

شاکری گفت : عده ای معتقدند نباید جریان عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام را سیاسی کرد بلکه باید با امام حسین معنویت را بالا برد این در حالی است که تمامی حوادث قبل از کربلا و بعد از آن سیاسی بود.

شاکری ادامه داد: امام حسین علیه السلام بایزید بر سر تعداد رکعات نماز اختلاف نداشت که بگوییم دعوا سیاسی نبود بلکه اختلاف بر سر حکومت بود امام علیه السلام می فرمود یزید لیاقت حکومت کردن را ندارد و این یعنی بحث و فلسفه قیام امام حسین بحث کاملا سیاسی است .

این استاد حوزه گفت معنویتی که سیاست ولایت نداشته باشد یک معنویت خشک و بی جان به تمام معناست و خواجه ربیع و عبدالله ابن حرجعفی نمونه های کاملی است انسانهای خشک مذهب هستند.

مدیر مدرسه علمیه کوثر ضمن اهمیت حمایت از حکومت اسلامی گفت : درست است که در جامعه ی امروز ما اشکالات فراوانی وجود دارد و حکومت کاملا اسلامی نیست. اگر حکومت جمهوری اسلامی تماماً اسلامی بود ظهور رخ میداد . اما تضعیف حکومت اسلامی حرام است .

شاکری ضمن اهمیت داشتن بصیرت برای هر فردی در حوادث و اتفاقات پیش رو گفت : اگر فضا مشتبه شد بصیرت لازم است تا با بصیرت حق را تشخیص بدهیم و بتوانیم به وظیفه خود عمل کنیم و مثل شخصیت عبدالله بن زبیر ها نشویم .

شاکری گفت : قران در زندگی راه را برای ما روشن کرده است و در یکی از ایات می فرماید ( یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء : ای کسانی که ایمان آورده اید دشمن خود و دشمن ما را به دوستی نگیرید) .

شاکری افزود : آیه به ما راه را نشان می‌دهد که از سیاست ، روش زندگی ، مذهب ، حجاب و….. دشمن را الگو نگیریم و آنها را بر خود مسلط نکنیم.

مدیر مدرسه علمیه کوثر گفت : طبق انچه که قران به ما آموخت ، ما باید از ولی امر خودمان و قوه ی متمرکز خودمان که همان ولایت است پیروی کنیم .

وی افزود : یکی از ویژگی های ولایت این است که اتحادی باشد .

طاهره شاکری ضمن اشاره به حدیثی از امام حسن عسگری (ع) در پایان گفت : طبق این حدیث که ویژگی رهبر را بیان می کند ، کسی که رهبر است باید مراقب نفسش باشد ، دینش را حفظ کند ، دنبال هوا و هوس نفسانی نباشد و مطیع امر مولایش باشد و اگر کسی را با این خصوصیات دیدید پیرو او باشید . و ما این ویژگیها را در رهبر معظم انقلاب اسلامی می بینیم .

   دوشنبه 14 شهریور 1401نظر دهید »

راه دست‌یابی به حضور قلب دائمی

اگر انسان به وسایل زندگی طوری نظر کرد که همه‌ی قلب او را اشغال كرد، به‌طوری كه به‌اندازه‌ای آن‌ها را دوست داشت كه خود را دوست دارد، هيچ‌گاه نمی‌تواند به حضور قلب در محضر خدا نایل شود چون آن وسایل بین او و حضرت حق حجاب می‌شوند، وقتی قلب خواست به محبوب حقیقی‌اش که خدا است نظر کند، صورت‌های آن محبوب‌های غیرحقیقی در افق نگاهش ظهور می‌کنند و نظر او را به خودشان جلب می‌نمایند. اما اگر كسی با خدا زندگی كند و از وسایل زندگیِ دنیا هم استفاده كند، اگر هم در نماز صورت وسایل زندگی دنیا در افق نگاهش ظاهر شد، از آن‌جا كه آن وسایل در قلب او جايگاهی پايين‌تر از خدا دارد، به‌راحتی از آن‌ها عبور می‌کند و جهت قلب خود را متوجه محبوب حقیقی‌اش می‌کند. 

براساس نکته‌ای که عرض شد می‌فرمایند: يكی از راه‌های مفيد برای حضور قلب دائمی اين است كه انسان خود را بالاتر از دنيا بداند. حضرت امام کاظم (ع) در همین رابطه به هشام می‌فرمایند: ای هشام! گران‌قدرترين مردم كسی است كه دنياداری را برای خود قدر و منزلتی نداند. به‌راستی که بهای پيكرهای شما جز بهشت نیست، پس آن‌ها را به چيز ديگری نفروشيد.

اصغر طاهرزاده ،کتاب «فرزندم این‌چنین باید بود (ج۱)

   شنبه 5 شهریور 1401نظر دهید »

فلسفه‌ی قیام حضرت سیدالشهدا

در زیارت اربعین این جمله هست که: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ» خدایا! امام حسین علیه السلام مهجه‌ی خود را در راه تو داد. مهجة یعنی روح. باز در لغت است که مهجة یعنی خون قلب. خدایا امام حسین علیه السلام خون دل و جان و روحش را در راه تو فدا کرد: «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ» برای اینکه بندگان تو را از نادانی بیرون بیاورد.

اصلا فلسفه‌ی قیام و نهضت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام جهل‌زدایی است. تمام جهالت‌ها و نادانی‌ها، نماینده‌ی یزید است! و تمام دانش‌ها، بصیرت‌ها، روشن‌بودن‌ها و فهمیده‌بودن‌ها نماینده‌ی امام حسین علیه السلام است. هر جای عالم که بویی از انسانیت و فهم و دانش برده باشند و پای تمدن به آنجا رسیده باشد، نام حضرت را به عظمت می‌برند و از آن حضرت با تکریم و تعظیم و به‌عنوان سرور آزادگان و جوانمردان یاد می‌کنند.

استاد فاطمی‌نیا ، کتاب «نکته‌ها از گفته‌ها»، ج۱ ،ص ۲۹

   سه شنبه 1 شهریور 1401نظر دهید »

چرا امام، سلمان رشدی را مهدورالدم دانست؟

وقتی سلمان رشدی در کتاب آيات شيطانی به رسول خدا(ص) توهين کرد و امام او را مهدورالدم دانستند، عده‌ای گفتند اين کار در جهان مدرن با هيچ عرفی از مديريت جهانی هماهنگی ندارد، شايد هم راست می‌گفتند ولی امام خوب می‌دانند که اقتضای رجوع به فرهنگ اسلام اين است که مديريت جهان استکباری چنين عكس العملی را نشان دهد اما اينکه وظيفه‌ی امام آن است که چنين حکمی را بدهند برايشان يک فرهنگ است تحت‌عنوان انجام وظيفه شرعی و اين دنيای مدرن است که بايد خود را با آن وظيفه‌ی شرعی هماهنگ کند. معنی اراده‌ی معطوف به فرهنگ و وظيفه‌ی شرعی همين معنا است و اصولگرايی واقعی بر آن تکيه دارد.

فرهنگ امام، فرهنگ اراده‌ی معطوف به قدرت و منصب نيست. اين فرهنگ مدرنيته است که به قول نيچه اراده‌اش معطوف به قدرت و استکبارمنشی است. هدف اراده‌ی معطوف به فرهنگ آن است كه ملت را به اهداف متعالی‌اش نزديك كند و مسير رسيدن به آن اهداف را در امور فرهنگی ريل‌گذاری کند و از حركت در سطح زدوبندهای سياسی حذر نمايد. در اراده‌ی معطوف به فرهنگ، حرف اصلی را قدرت نرم می‌زند و شما در حرکات و برنامه‌های امام آن را به‌خوبی لمس می‌کنيد ولی در اراده‌ی معطوف به قدرت، حرف اصلی را پول و تکنولوژی و عوامل فريب مردم می‌زنند و البته هميشه با ناکامی روبه‌رو بوده‌اند.

 

استاد اصغر طاهرزاده
از کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی»

   شنبه 29 مرداد 1401نظر دهید »

چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد…

آیت الله سید ضیاءِ الدین دُرّی که استاد علوم منقول و معقول و یکی از وعّاظ وارسته و برجسته تهران بود، در شب‌های دهه آخر محرم در یکی از مساجد تهران منبر م‌ رفت، جوانی از او پرسید: منظور و مراد حافظ در این شعر معروفش چیست که می‌گوید:

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد

مرحوم دُرّی پاسخ داد: حضرت آدم (ع) از خوردن گندم در بهشت منع شد و قول و وعده داد که از آن نخورد، ولی به وعده خود وفا نکرد و از آن خورد و از بهشت رانده شد. ولی حضرت علی (ع) در تمام عمر از گندم غذایی تهیه نکرد، با این که خداوند او را منع نکرده بود و نه عهد با خدا نموده بود که از آن نخورد. «پیرمغان» در شعر مذکور، حضرت علی (ع) است و منظور از «شیخ»، آدم (ع) است. یعنی: غلام علی (ع) هستم، ای آدم از من نرنج، زیرا تو وعده نخوردن گندم به خدا دادی، ولی علی (ع) به آن وعده وفا کرد.

مرحوم سید ضیاءالدین دُرّی آخر همان سال از دنیا رفت، درست در سال بعد در همان شب از شب‌های دهه آخر محرم، همان جوان سؤال کننده، در عالم خواب مرحوم سید ضیاءالدین را دید که نزد آن جوان آمد و گفت: تو در سال گذشته از من در مورد شعر معروف حافظ پرسیدی و من آن گونه پاسخ دادم که منظور از پیر مغان علی (ع) است و منظور از شیخ، آدم (ع) است، ولی وقتی که به عالم برزخ آمدم، شرح آن به معنی دیگر برایم کشف گردید و آن اینکه:

مراد از شیخ، حضرت ابراهیم (ع) است و مراد از پیر مغان امام حسین (ع) است و منظور از وعده، ذبح اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم (ع) است، که حضرت ابراهیم (ع) وعده وفای قربان کردن اسماعیل (ع) را به خدا داد، ولی حقیقت وفا را امام حسین (ع) در کربلا با شهادت فرزندش حضرت علی اکبر (ع) محقق نمود.

بنا بر این معنی شعر چنین است: «غلام امام حسین (ع) هستم ای ابراهیم (ع) از من نرنج، زیرا تو وعده قربانی دادی اما امام حسین (ع) به آن وعده تحقق بخشید.

آن جوان فردای آن شب، به مجلس سوگواری امام حسین (ع) آمد و خواب خود را برای مردم بیان کرد و در پی آن شور و هیجان شدیدی در آن مجلس پدیدار شد.

منابع:۱- حسینی تهرانی، سید محمد حسین. روح مجرد: ۴۵۵، ۴۵۷.
۲- محمدی اشتهاردی، محمد. عالم برزخ در چند قدمی ما: ۲۳۰.

   جمعه 28 مرداد 1401نظر دهید »

خاطره‌ای زیبا از دکتر زرین کوب

روز عاشورا بود و در مراسمی بهمین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و عکسم را روی آن زده بودن انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم.

دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی ام می گشتم‌… موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی خواستم، فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هرچه بیشتر فکر می کردم، کمتر به نتیجه می رسیدم، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد:

ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟

گفتم: استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم

خوشحال شد، شروع کرد به شرح این که چقدر دوست داشته، بنده را از نزدیک ببیند، همین طور که صحبت میکرد، دقیق نگاهش می کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟

پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین، اما باوقار

می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن میخواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را میخواند.

پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟

گفت: سؤالی داشتم و سپس پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟

گفتم: خب بله، صددرصد… گفت: ولی من اعتقاد ندارم!

پرسیدم: من چه کاری میتوانم انجام بدهم؟ از من چه خدمتی ساخته است:

(عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم )

گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید؟

گفتم: اگر از دستم بر بیاد، حتما، چرا که نه

گفت: یک فال برام بگیر

گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم نیست

بلافاصله دیوانی کوچک از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما

مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید

فاتحه ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمیخوام، میخوام ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چه می گوید؟

برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال

حافظ … عاشورا، اگه جواب نداد چی؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چی؟

با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوعات پرداخته باشد

متوجه تردیدم شد، گفت: چی شد استاد؟ گفتم: هیچی، الان

چشمان را بستم و فاتحه ای قرائت و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم:

 

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت

رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت

ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

خدای من این غزل موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نیست، پس چیست؟ سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل ویژه برا همین مناسبت سروده شده!

بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی و گریه میکرد، طوری که تمام بدنش میلرزید انگار روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود.

توجه شدم عده ای دارند مارا تماشا میکنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فرا خواند و عذرخواه که متوجه حضورم نشده، حالا دیگر میدانستم سخنان خود را چگونه آغاز کنم.

بلند شدم، دستم را گرفت و می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم.

گفت معتقد شدم، معتقد بووودم، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد!

آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.
پیشنهاد میکنم هر وقت حال خوشی داشتید، این غزل را بخوانید!

 

   چهارشنبه 26 مرداد 1401نظر دهید »

قمه زنی 

 

*حجت الاسلام قرائتی:در یکی از شهرها با وجود توصیه ‏های مبلغین بزرگوار مبنی بر پرهیز از قمه‎زنی، مردم به خاطر اعتقادات خود دست ‏برنمی‏داشتند. به ما *گفتند به آنجا برویم و آنها را از این کار باز داریم . ایام ماه محرم بود و چون اعلام کرده بودند فلانی می‏آید و مردم ما را در تلویزیون دیده بودند، در مسجد جمع شدند.*

وقتی وارد شدم گفتند: آقای قرائتی آمده‏ ای برای قمه ‎زنی بگویی.
گفتم: شغل من چیست؟
گفتند: تو معلم قرآن هستی.
گفتم: به عنوان معلم قرآن قبولم دارید؟
گفتند: بله قبولت داریم ولی حرف قمه نزنی، فقط قرآن بگو .
▪️من روی تخته نوشتم: «بسم الله الرحمن الرحیم - یا ایها الذین آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا» (1)؛ «ای کسانی که ایمان آورده‏اید! “راعنا” نگویید، بلکه بگویید: “انظرنا".» و بعد توضیح دادم که:
«یا ایها الذین آمنوا» یعنی: ای مؤمنین .
«لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا»
یعنی: راعنا نگویید بلکه انظرنا بگویید. راعنا نگویید یعنی چه؟ این قصه‏ ای دارد و قصه ‏اش این است که: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در حال سخنرانی بود، یک نفر از پای سخنرانی گفت: راعنا، یعنی مراعات ما را هم بکن .
یعنی آرام‎تر صحبت کن یا به این طرف و آن طرف نگاه کن .
این کلمه راعنا مثل کوکو است که هم می‏شود آن را با سیب زمینی درست کرد و هم با سبزی.
«راعنا» را هم می‏شود از ریشه «رعی‏» گرفت و هم از ریشه «رعن‏». اگر از «رعی‏» گرفته شود به معنای «مراعات ما را بکن‏» است، ولی اگر از ریشه «رعن‏» گرفته شود، رعونت ‏به معنای خر کردن است !!؟؟و «راعنا» یعنی «خرمان کن.»!
وقتی که مسلمانان می‏گفتند «راعنا» هدفشان مقدس بود و معنای «مراعاتمان کن‏» را اراده می‏کردند، ولی یهودی‎ها از این کلمه استفاده کرده و گفتند:
مسلمان‎ها به پیغمبرشان می‏گویند خرمان کن. در اینجا آیه نازل شد که:
«یا ایها الذین آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا»؛
«ای کسانی که ایمان آورده‏ اید، “راعنا” نگویید بلکه “انظرنا” بگویید.»
یعنی کلمه‏ ای را که دشمن از آن سوء استفاده می‏کند به کار نبرید .!!
بعد از این که این آیه را تفسیر کردم، گفتم: شما که قمه می‏زنید هدفتان مقدس است و به عشق امام حسین علیه السلام این کار را می‏کنید، ولی تلویزیون کشورهای اروپایی این کار شما را دوازده مرتبه نشان داده و گفته است که شیعه ‏ها دچار مرض خودآزاری هستند. دشمن از این کار شما چنین سوء استفاده می‏کند
این کار امروز شما مثل همان «راعنا» گفتن مسلمانان صدر اسلام است که دشمن از آن سوء استفاده می‏کرد و قرآن کریم با آیه مورد بحث‏ به مسلمانان آن روز و امروز هشدار می‏دهد که:
از هر کاری که دشمن از آن سوء استفاده می‏کند پرهیز کنید. پس چون امروز دشمنان از قمه‏ زنی شما سوء استفاده می‏کنند، شما دیگر قمه نزنید.
گفتند: حالا فهمیدیم و دیگر قمه نمی زنیم.!

مجله مبلغان،شماره 39 

   یکشنبه 16 مرداد 1401نظر دهید »

آیت الله العظمی جوادی آملی:

«يکی از دستورات دينی ما اين است که هر حرفی می خواهيم بزنيم، هر کاری می خواهيم انجام بدهيم و هر جايی می خواهيم برويم، اوّل بگوييم: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»،[۱]

اين يک دستور دينی است، البته نام مبارک «الله» است که گفتنش ثواب است؛ اما اينکه دين به ما گفته هر کاری که می کنيد اوّل بگو «بسم الله» يک قرنطينه است، برای اينکه آدم حرفی می خواهد بزند، کاری که مي‌خواهد بکند، مالی را می خواهد بگيرد، مالی را می خواهد بدهد، اوّل بگويد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»،

اين يقيناً يا واجب است يا مستحب، چون کار حرام و مکروه را که نمی شود گفت خدايا به نام تو.

ما برای اينکه فقط عمرمان به حلال بگذرد، نه بيراهه برويم و نه راه کسي را ببنديم، گفتند هر فکری داريد، هر حرفي داريد و هر کاری داريد، اوّل بگوييد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ».

اين «بسم الله» يک قرنطينه است، يک ايست بازرسی است، برای اينکه انسان که می گويد به نام خدا، اين کار يا واجب است يا مستحب»

[۱]. وسائل الشيعة، ج۷، ص۱۷۰؛ «كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَا يُذْكَرُ بِسْمِ اللَّهِ فِيهِ فَهُوَ أَبْتَر».درس اخلاق ۹۶/٩/٢

   دوشنبه 10 مرداد 1401نظر دهید »

1 ... 5 6 7 ...8 ... 10 ...12 ...13 14 15 ... 253

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 152
  • دیروز: 1046
  • 7 روز قبل: 16129
  • 1 ماه قبل: 28968
  • کل بازدیدها: 1120288
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 12
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 27
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 19
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
 
مداحی های محرم