ابراهیم ابن ادهم نقل است که عیال داری بود ، نماز شام می رفت و هیچ چیز نداشت از طعام و گرسنه بود و دلتنگ که به اطفال و عیال چه گویم که دست تهی میروم ، در دردی عظیم می رفت ، ابراهیم را دید ساکن نشسته گفت : « یا ابراهیم مرا از تو غیرت می آید که تو…
بیشتر »