جملات طلایی از رهبر انقلاب درباره دانشجو
بنده دلم میخواهد این جوانان ما شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر و حتّی دانشآموزان مدارس، روی ریزترین پدیدههای سیاسی دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید.۱۲/ ۸/ ۷۲
عزیزان من! رابطه با خدا را جدّی بگیرید. شما جوانید؛ به آن اهمیت بدهید، با خدا حرف بزنید، از خدا بخواهید. مناجات، نماز، نماز با حال و با توجّه، برای شما خیلی لازم است. مبادا اینها را به حاشیه برانید.۲۲/ ۲/ ۷۷
دانشگاه باید بتواند یک جنبش نرمافزاریِ همهجانبه و عمیق در اختیار این کشور و این ملت بگذارد تا کسانی که اهل کار و تلاش هستند، با پیشنهادها و با قالبها و نوآوریهای علمیِ خودی بتوانند بنای حقیقی یک جامعه آباد و عادلانه مبتنی بر تفکّرات و ارزشهای اسلامی را بالا ببرند.۹/۱۲/۷۹
برداشت و توقّع بنده و نظام اسلامی از جماعت دانشجو این است که فکر میکنیم دانشجو یک روشنفکر تمام عیارِ مسلمان است؛ متدیّن است.
من میخواهم غالب یا بیش از غالب بدنه دانشجویی کشور، مجموعهای متعهّد و دارای احساس مسؤولیت نسبت به آرمانهای دانشجویی باشند. یکی از این آرمانها مسأله علم است؛ دومی عدالتخواهی است و آرمان سوم، آزاداندیشی و آزادیخواهی است.۱۵/ ۸/ ۸۲
در زمینه عدالتخواهی، میتوانید قانون اساسی را مطالعه کنید و ببینید اگر ما بخواهیم عدالت اجتماعی را با همان مفهوم متعارفی که همه میفهمیم، تحقّق ببخشیم، باید از کدام دستگاهها چه توقّعهایی داشته باشیم.۱۵/ ۸/ ۸۲
نباید بهطور دائم در عرصهی تجربه و ترجمه - علم ترجمهای، حتّی فکر ترجمهای، ایده و مکتب و ایدئولوژی و اقتصاد و سیاست ترجمهای - بمانیم؛ زیرا این ننگ است برای انسان که از خرد، سنجش، تحلیل و درک و فهم خود استفاده نکند ۲۶/ ۹/ ۸۲
انتظار من از شما جوانها و اساتید این است. تولید علم کنید. به سراغ مرزهای دانش بروید. فکر کنید. کار کنید. با کار و تلاش میشود از مرزهایی که امروز دانش دارد، عبور کرد.۱۷/ ۴/ ۸۳
سیاست زدگی و سیاست بازی به هیچ وجه مورد تأیید نیست اما سیاست گری و برخوردار شدن از قدرت فهم و تحلیل سیاسی، نیاز مبرم دانشجویان و دانشگاههاست.۲۵/ ۷/ ۸۵
مظهر شهامت و سرعت عملِ ملت ایران دانشجویان بودند؛ آن هم دانشجویانی که پیرو خطّ امام بودند، نه دانشجوی وابسته به فلان حزب سیاسی یا فلان تشکیلات گوناگون و بیایمان؛ نه، دانشجویی که خطِّ امام را قبول داشت و به آن مؤمن بود.۹/ ۸/ ۸۶
فرق شمای جوان و دانشجو و صادق و پاکیزهدل، با یک آدم سیاسیکار باید در همین باشد؛ حرفتان را صریح بزنید؛ آنچه را که میزنید، از دل بزنید؛ و اگر چنانچه معلوم شد که اشتباه است، سریع پس بگیرید؛ راحت. این، به نظر من یکی از بهترین شاخصههای دانشجوئی است.۷/ ۷/ ۸۷
جنبش دانشجوئی در کشور ما در تاریخِ ثبت شده و شناخته شدهی خود، همیشه ضد استکبار، ضد سلطه، ضد استبداد، ضد اختناق و بشدت عدالتخواه بوده است.۲۴/ ۹/ ۸۷
این برداشت من از جنبش دانشجوئی و نگاه من به جنبش دانشجوئی است: ضد استکباری، ضد فساد، ضد اشرافیگری، ضد حاکمیت تجملگرایانه و زورگویانه، ضد گرایشهای انحرافی؛ اینها خصوصیات جنبش دانشجوئی است.۲۴/ ۹/ ۸۷
تشکلهای دانشجوئی فرصتی هم برای دانشجو ایجاد میکند برای کار دستهجمعی. و من به کار دستهجمعی اعتقاد دارم و این را یک نیاز دانشجو میدانم؛ کسب مهارتهای گوناگون؛ مهارتهای سیاسی، اجتماعی.۲۴/ ۹/ ۸۷
از دانشگاه همیشه و در همه جا این انتظار هست که محل جوشش و اوج دو جریان حیاتی در کشور باشد: اول، جریان علم و تحقیق؛ دوم، جریان آرمانگراییها و آرمانخواهیها و هدفگذاریهای سیاسی و اجتماعی ۲۴/ ۹/ ۸۷
در جنگ نرم، شما جوانهای دانشجو، افسران جوان این جبههاید… افسر جوان تو صحنه است؛ هم به دستور عمل میکند، هم صحنه را درست میبینید؛ با جسم خود و جان خود صحنه را میآزماید. لذا اینها افسران جوانند؛ دانشجو نقشش این است.۸/ ۶/ ۸۸
در زمینهی مسائل علمی باید دنبال قله بود؛ که این، توجه شما را به درس خواندن و خوب درس خواندن باید نتیجه بدهد. ۱۶/ ۵/ ۹۱
سطح معرفت را بالا ببرید. با قرآن، با نوشتجات مرحوم شهید مطهری، با نوشتجات فضلای بزرگی که خوشبختانه امروز در حوزههای علمیه حضور دارند، آشنا شوید. ۱۶/ ۵/ ۹۱
باید همت شما این باشد که در دنیا به وضعی برسیم که اگر کسی بخواهد به تازههای علمی دست پیدا کند، مجبور باشد زبان فارسی یاد بگیرد. ۲۲/ ۷/ ۹۱
من همهی دانشجویان را به «دانشجویی» به معنای واقعی کلمه - یعنی دنبال علم رفتن - و به فعالیتهای متناسب با دانشجوئی دعوت میکنم؛ چه فعالیتهای اجتماعی، چه فعالیتهای سیاسی .۶/ ۵/ ۹۲
دیده شده در سایتhttp://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=24636
دانشگاه و تربیت جوانان
(حضرت امام خمینی ( ره ) در سخنرانی خودشان در اول اردیبهشت ۵۹ در اقامتگاه موقتشان در دربند ایراد شد ، در جمع اقشار مختلف مردم و دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشگاه ها به تشریح چگونگی اصلاح دانشگاهیان کشور پرداختند .
عزیزان من !
ما از حصر اقتصادی نمی ترسیم ، ما از دخالت نظامی نمی ترسیم ، آن چیزی که ما را می ترساند وابستگی فرهنگی است . ما از دانشگاه استعماری می ترسیم . ما از دانشگاهی می ترسیم که جوان های ما را آن طور تربیت کنند که خدمت غرب کنند .
ما از دانشگاهی می ترسیم که آن طور جوان های ما تربیت کند که خدمت به کمونیسم کنند .۱/ ۲/ ۵۹ .
دیده شده در کتاب دغدغه ها و نگرانی های امام خمینی ( ره ) ، تنظیم فرامرز شجاع حسینی ، نشر آثار امام خمینی ( ره ) ص ۹۷
شفاعت از آن کیست ؟
یکی از علما نقل می کرد : شاعری به نام حاجب در مساله شفاعت گرفتار اشتباهات عوام شده است و این شعر را سرود :
حاجب اگر معامله حشر با علی است
من ضامنم که هر چه خواهی گناه بکن .
شب حضرت به خوابش آمد و فرمود ؛ اینچنین بگو :
حاجب اگر معامله حشر با علی است
شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن
دیده شده در کتاب کشکول مهربان ، نادر مهربان ، نشر سایه ، ص ۳۸۵.
بهار ماه ها
ماه ربیع الاول بهار ماه ها است. با حلول این ماه ، ماه پر از حزن و اندوه صفر که ماه مصیبت های بزرگ اهل بیت رسول خدا (ص) بود به پایان رسیده است.
« مرحوم جواد آقا ملکی تبریزی در کتاب المراقبات نوشته است: "این ماه همانگونه که از اسم آن پیداست بهار ماهها است، به جهت این که آثار رحمت خداوند در آن هویداست. در این ماه ذخایر برکات خداوند و نورهاى زیبای او بر زمین فرود آمده است؛ زیرا میلاد رسول خدا (ص) و سلّم در این ماه است و مىتوان ادعا کرد از اول آفرینش زمین رحمتى مانند آن بر زمین فرود نیامده است … بر مسلمان مراقب واجب است با تمام تلاش خود در شکرگزارى این نعمت بزرگ کوشش و سعى کند.» ۱
« سال سیزدهم بعثت مبدأ هجرت حضرت رسول صلی الله که از مکه معظمه به مدینه منوره بود و در آن شب در غار ثور مخفی شد و حضرت امیر علیه السلام جان خود را فدای جان شریف ایشان نمود و در جای آن حضرت خوابیده و از شمشیرهای قبایل مشرکین پروا نکرد و فضل خود و مساوات و برادری خود را با حضرت رسول صلی الله بر جمیع عالم ظاهر گردانید وآیه « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (بقره / ۲۰۷) و از میان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مىفروشد، و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است.» در شان ایشان نازل شد .
روز اول ربیع :
روز اول علما گفته اند مستحب است که براى تشکر نعمت سلامتى رسول خدا (ص) و أمیر المؤمنین (ع) روزه بدارند و زیارت آن دو بزرگوار در این روز مناسب است .» ۲
« در کتب ادعیه و روایات چیز دیگری در اعمال شب و روز اول ماه ربیع الاول، غیر از آنچه که بیان گردید، یافت نشد، اما عدم وجود روایت در باره اعمال خیر و مستحبات در منابع دینی، دلیل بر بدعت بودن انجام آنها نیست؛ زیرا انجام همه کارهای خیر از جمله حضور در مسجد، عبادت، دعا و مناجات با خدا در هر زمان مستحب و پسندیده است و انجام آنها با قصد قربت و به امید ثواب هیچ اشکالی ندارد، اما در صورتی که به دروغ عمل خاصی (هر چند پسندیده را) به دین نسبت دهند بدعت و حرام خواهد بود؛ زیرا بدعت در دین و شرع به معنای ” نسبت دادن چیزی به دین در حالی که در واقع جزء دین و شریعت نیست.
اما در مورد مژده بهشت دادن پیامبر به کسی که بشارت ماه ربیع را بدهد، ما در منابع شیعی حدیثی در این باره پیدا نکردیم .
صاحب تفسیر روح البیان حدیثی نقل می کند که: « کسی که مرا به اتمام ماه صفر بشارت دهد او را به بهشت بشارت می دهم » و شاید این حدیث همان معنای مورد نظر را می رساند. » ۳
۱_ دیده شده در کتاب المراقبات ، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ، ترجمه محمودی گلپایگانی ، نشر لاهوت ، ص ۶۵.
۲_ دیده شده در مفاتیح الجنان ، شیخ عباس قمی ، ص ۵۹۲.
۳_ دیده شده درhttp://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa2292 به نقل از تفسیر روح البیان ، ج ۴ ، ص ۳۲۵ ،
شش تدبیر حضرت امام رضا علیهالسلام در نبرد با مامون ، بخشهایی از پیام حضرت آیتالله خامنهای به کنگرهی جهانی امام رضا علیهالسلام در تاریخ ۱۳۶۳/۵/۱۸
شش تدبیر حضرت امام رضا علیهالسلام در نبرد با مأمون
تحلیل رهبر انقلاب از سیاستورزی امام هشتم
۱_ پرکردن فضای مدینه از کراهت و نارضایتی خود در هنگام دعوت ایشان از مدینه به خراسان
۲ _ نپذیرفتن ولایتعهدی تا هنگام تهدید به قتل و ابراز اجباری بودن آن در هر فرصتی
۳_ مشروط کردن پذیرش ولایتعهدی به دخالت نکردن در هیچ یک از شئون حکومت
۴_ برملا کردن داعیه امامت شیعه در سطح عظیم اسلام و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانها
۵_ استفاده امام از هر فرصتی برای قرارگیری در معرض ارتباط با مردم
۶_ حمایت امام از شورشگران و سر جنبانان تشیع
تشکیل کنگره علمی زندگی امام هشتم در جوار تربت پاک آن بزرگوار و همزمان با سالروز ولادت آن حضرت، گام تازهای در جهت روشنگری چهره تابناک ائمه معصومین (علیهمالسّلام) و آشنائی با زندگینامه پرحماسه و پررنج آن پیشوایان عظیمالشأن است. باید اعتراف کنیم که زندگی ائمه (علیهمالسّلام) به درستی شناخته نشده و ارج و منزلت جهاد مرارتبار آنان حتی بر شیعیانشان پوشیده مانده است.
مهمترین چیزی که در زندگی ائمه بهطور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر “مبارزه حاد سیاسی” است. از آغاز نیمه دوم قرن اول هجری که خلافت اسلامی بهطور آشکار با پیرایههای سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامی به حکومت جابرانه پادشاهی بدل گشت، ائمه اهلبیت (علیهمالسّلام) مبارزه سیاسی خود را به شیوهای متناسب با اوضاع و شرائط، شدت بخشیدند. این مبارزه بزرگترین هدفش تشکیل نظام اسلامی و تأسیس حکومتی بر پایه امامت بود.
تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنی از دوران دهساله زندگی امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنجساله جنگهای داخلی میان خراسان و بغداد به ما ارائه کند، اما به تدبر میتوان فهمید که امام هشتم در این دوران همان مبارزه درازمدت اهلبیت را که در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهتگیری و همان اهداف ادامه میداده است.
اکنون جای آن است که به اختصار، حادثه ولیعهدی را مورد مطالعه قرار دهیم. در این حادثه امام هشتم علیبنموسیالرضا در برابر یک تجربه تاریخی عظیم قرار گرفت و در معرض یک نبرد پنهانی سیاسی که پیروزی یا ناکامی آن میتوانست سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد. مأمون از دعوت امام هشتم به خراسان چند مقصود عمده را تعقیب میکرد:
در بیان خبر دادن پدران امام رضا علیه السلام به شهادت ایشان :
ابن بابویه به سند معتبر روایت کرده است که مردی از اهل خراسان به خدمت امام رضا علیه السلام آمد و گفت : حضرت رسالت صلی الله را در خواب دیدم که به من گفت : چگونه خواهد بود حال شما اهل خراسان در وقتی که مدفون سازند در زمین شما پاره ای از تن مرا ، و بسپارند به شما امانت مرا ، و پنهان گردد در زمین شما ستاره من .
حضرت فرمود ؛ منم آن که مدفون می شود در زمین شما و منم پاره تن پیغمبر شما و منم امانت آن حضرت و نجم فلک امامت و هدایت ، هر که مرا زیارت کند و حق مرا شناسد و اطاعت مرا بر خود لازم داند ، من و پدران من شفیع او خواهیم بود و در روز قیامت و هر کس ما شفیع او باشیم البته نجات می یابد هر چند بر او مانند گناه جن و انس بوده باشد .
به درستی که مرا خبر داد پدرم از پدرانش که حضرت رسالت صلی الله فرمود : هر که مرا در خواب بیند مرا دیده است زیرا که شیطان به صورت من متمثل نتواند شد و نه به صورت احدی از اوصیای من و نه به صورت احدی از شیعیان خالص ایشان ، به درستی که خواب راست یک جزو است از هفتاد جزو پیغمبری .
دیده شده در جلأ العیون محمد باقر مجلسی ، نشر آدینه سبز ، ص ۹۳۱.
چرا کوفیانی که با آن همه شور وشوق از امام حسین علیه السلام دعوت کرده بودند، حضرت را یاری نکرده و علیه ایشان جنگیدند؟
پاسخ اجمالی - تفصیلی
اولين نكته كليدي در پاسخ به اين سوال اين است كه بررسي شود هدف كوفيان از دعوت امام عليه السلام چه بود. براي پاسخ دقيق به اين سوال نياز است بدانيم اين دعوت چه زماني و توسط چه كساني انجام شد.
نامه نگاری کوفیان، در ایام اقامت امام حسین(عليه السلام) در مکه (دهم ماه رمضان سال60ق)آغاز شد و از جهت فراوانی به مقداری رسید که به حق می توان از آن به نهضت نامه نگاری یاد کرد. ظرف این چند روز،این حرکت به مرحله ای رسید که در روز به طور متوسط ششصد نامه به امام علیه السلام می رسید؛به گونه ای که تعداد نامه ها به دوازده هزار نامه رسید.
با توجه به قرائن می توان به این نتیجه رسید که نامه نگاران از یک طیف خاص نبوده و گروهای مختلف با گرایش های بسیار متفاوت را در بر گرفته است؛ به گونه ای که در میان آنها نام شیعیان خاصی همچون سلیمان صرد خزاعی و در در نقطه مقابل افرادی از حزب اموی ساکن در کوفه، همانند شبث بن ربعی(که بعدها مسجدی به شکرانه کشته شدن امام حسین"علیه السلام"بنا کرد)، ديده مي شود. اما به نظر می رسد اکثر نامه نگاران را که در تاریخ نامی از آنها برده نشده است ـ توده مردمی تشکیل می دادند.
دومين نكته اينكه با توجه به طیف گسترده نامه نگاران، نمی توان در انگیزه نامه نگاری آنها به یک انگیزه خاص توجه کرد؛ بلکه با توجه به گرو ه های مختلف،باید علل متفاوتی را نام برد كه عبارتند از
بازگرداندن حكومت به محل مشروع : اقليتي از شيعيان خالص مانند حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه به انگيزه باز پس گيري حكومت و باز گرداندن آن به محل مشروع (از آنجا كه حكومت را حق اهل بيت عليهم السلام مي دانستند و حكومت سراسر ظلم امويان را نا مشروع)
رهايي از ظلم : عده فراوانی از مردم کوفه بویژه افراد میان سال و کهنسال که حکومت عدل علوی را در کوفه به یاد داشتند و از سوی دیگر ظلم و جور امویان را نیز در این دوران بیست ساله دیده بودند درصدد رهایی از این ظلم، رو به فرزند امام علی علیه السلام آوردند تا شاید آنان را از یوغ حکومت بنی امیه رهایی بخشد.
احياي مركزيت كوفه : عده ای برای احیای مرکزیت کوفه که همیشه بر سر آن با شام در رقابت بود و در این دوران بیست ساله آن را از دست داده بودند به دنبال رهبری کارآمد بودند که بتواند این مهم را به انجام برساند. از نظر اینان در این زمان مناسب ترین فرد دارای نفوذ و شخصیت که از سویی قدرت رهبری جامعه کوفیان را داشته و از سوی دیگر حکومت امویان را مشروع نداند امام حسین علیه السلام بود؛از این رو از آن حضرت برای امدن به کوفه دعوت کردند.
حفظ نفوذ و موقعيت خود : بزرگان قبایل همانند شبث بن ربعی ،حجاربن ابجر،… که عمدتا به فکر قدرت و ریاست خود بوده و از سوی دیگر میانه ای با خاندان علوی نداشتند وقتی اقبال گسترده مردم به امام حسین علیه السلام را دیدند،چنین تصور کردند که در آینده ای نه چندان نزدیک،حکومت امام علیه السلام در کوفه به ثمر خواهد نشست و برای آنکه از قافله عقب نمانده و در دوران حکومت آن حضرت همچنان از نفوذ و ریاست خود برخوردار باشند،به سیل خروشان نامه نگاران پیوستند.
نان به نرخ روز خوردن: توده مردم نان به نرخ روز نيز با مشاهده شور و هيجان گسترده متنفدان انگيزه لازم براي نامه نگاري را پيدا كردند و اين جريان را دامن زدند.
بنابراين دعوت کوفیان از امام حسین علیه السلام بر اساس ایمان و ارادت عمیق قلبی نسبت به خاندان رسالت نبود و اهل کوفه دفاع از امام حسین علیه السلام را به عنوان دفاع از امام زمان خویش بر خود واجب نمی دانستند بلکه هدف کوفیان از دعوت امام حسین علیه السلام تامین منافع مادی بیشتر برای خود و رسیدن به آسایش دنیوی بود . فلذا برای آنان تفاوتی نداشت که در سایه حکومت حسینی به هدف خود برسند یا حکومت یزیدی بلکه برای آنها مهم مال اندوزی بیشتر و تامین هرچه بیشتر مسایل دنیوی بود ، بنابراین از کسی حمایت و پیروی میکردند که آنها را به اهدافشان برساند. حال این فرد حسین علیه السلام باشد یا یزید علیه اللعنه .
سومين نكته اينكه بعد از بررسي انگيزه و علل دعوت بايد بررسي شود چه عواملي باعث شد تا مردم كوفه دست به اين جنايت هولناك بزنند؟ به طور خلاصه بايد گفت دو دسته از عوامل بودند كه زمينه رفتن مردم كوفه به كربلا را فراهم كردند: الف ـ عوامل دروني (زمينه ها و خصيصه هايي است كه در مردم كوفه شكل گرفته بود) ** و ب ـ عوامل بروني (فشار و اختناق دستگاه حاكمان بني اميه بود كه با ترفندهاي مخصوص به خود، مردم را آماده چنين كاري كرد.).
عوامل دروني از جمله تناقض آشكار در سيره و گفتار [1]؛ پيمان شكني [2]؛ زود باوري در جنگ هاي رواني[3]؛ نداشتن آزادي عمل و استقلال فكري[4] سنگدلی وقساوت قلب[5]؛ حُب دنیا و طمع [6]؛ نادانی و جهل[7]
عوامل بيروني از جمله ايجاد رعب و وحشت [8]؛ دستگيري هواداران امام حسين(علیه السلام) [9]تطميع مردم به پول، مقام، جايزه [10]
چهارمين نكته اينكه گذشته از اين عوامل بايد ريشه كار را در اين نكته جستجو كرد:
«مردم در هر جامعه اي از يك ديدگاه دو دسته اند يا كساني كه از روي فهم و فهميدگي و آگاهي و تصميم گيري كار مي كنند و راهي را مي شناسند و دنبال آن حركت مي كنند - اعم از خوب يا بد- يا همان خواص و افرادي كه دنبال جو مي روند - اهل فهم و سنجيدن و .. نيستند- يا همان عوام. هر دو گروه از هر صنفي ممكن است باشند و ربطي به سواد و بي سوادي و روحاني بودن و نبودن و … ندارد.
خواص دو گروهند خواص طرفدار جبهه حق و خواص طرفدار جبهه باطل. خواص طرفدار جبهه حق دو دسته اند يك دسته كساني كه در مقابله با دنيا با زندگي با مقام و با شهوت با پول و لذت با راحتي و نام موافقند يك دسته موافق نيستند. همه اينها زيبايي هاي زندگي است اما اگر در مقابل اين متاع و بهره زندگي خداي ناكرده آن قدر مجذوب شدند كه آن جايي كه پاي تكليف سخت به ميان آمد نتوانند از اين ها دست بردارنديا به راحتي دست بردارند اوضاع متفاوت است.
اگر آن قسم خوبِ طرفدارِ حق كه مي توانند از متاع دنيا دست بردارند بيشتر باشند هيچ وقت جامعه اسلامي دچار حالت دوران امام حسين عليه السلام نخواهد شد. مطمئنا تا ابد بيمه است اما بالعكس اگر خواص طرفدار حق كه به دنيا دل بسته اند زياد باشند آن وقت حسين بن علي ها به مسلخ كربلا خواهند رفت. حركت خواص به دنبال خود حركت عوام را مي آورد. تصميم گيري خواص در وقت لازم . تشخيص خواص در وقت لازم گذشت خواص از دنيا در لحظه لازم اقدام خواص براي خدا در وقت لازم اين هاست كه تاريخ را نجات مي دهد. ارزش ها را حفظ مي كند. بايد در لحظه لازم حركت لازم را انجام داد اگر وقت گذشت ديگر فايده ندارد.خواص طرفدار حق لغزيدند. حق را مي شناختند اما در برابر حب دنيا زانو زدند.[11]
امت ما باید از قرآن و عترت جدا نشود تا خیر ببیند
بيان نوراني از وجود مبارك زينب كبرا(سلام الله عليها) است كه اين بيان؛ همانند بيان پدر بزرگوارش علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) از سنّت الهي خبر ميدهد نه از قضيه تاريخي. وجود مبارك اميرمؤمنان درنهجالبلاغه نامهاي براي برخي نوشته در آن نامه مرقوم فرمود: هيچ امّتي با اختلاف خير نديد و خير نميبيند: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَيْراً مِمَّنْ مَضَي وَ لاَ مِمَّنْ بَقِيَ»يعني هيچ ملّتي، هيچ امّتي، چه در گذشته، چه در آينده «إلي يوم القيامة» از اختلاف خير نميبيند. اين بيان نوراني اميرمؤمنان(سلام الله عليه) از علم او به سنّت الهي خبر ميدهد نه از تاريخ، اگر تاريخ باشد مربوط به گذشته است؛ ولي حضرت فرمود: آينده هم مثل گذشته چنين است كه هيچ امتي با اختلاف خير نميبيند.
وجود مبارك زينب كبرا(سلام الله عليها) هم سوگند ياد كرد، فرمود هر كاري كه از دست حكومت اموي برميآيد، شما بكنيد: «فَكِدْ كَيْدَكَ وَ اسْعَ سَعْيَكَ وَ نَاصِبْ جُهْدَكَ»؛ اما «فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا تُمِيتُ وَحْيَنَا» قسم به خدا وحي ما را, نام ما را, پيام ما را نميتوانيد خاموش كنيد؛ با اينكه اينها به آن صورت اسير درآمدند، امام را هم كه شهيد كردند، آن امام چهارم هم كه به صورت اسير در آمده، قدرتي نداشتند كه اينها جهاني سخن بگويند؛ اما با ضرس قاطع سوگند ياد ميكند كه شما نميتوانيد اين نام را فراموش كنيد. وقتي وجود مبارك زينالعابدين(سلام الله عليه) فرمود: «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَة فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة» معلوم ميشود اين هم در رديف بزرگاني است كه به مكتب نرفته، مسئلهآموز شد. فرمود: قسم به خدا اين نام ميماند.
قرنها گذشته از جريان اموي و مرواني بنيالعباس با نام كربلا, قبر كربلا, نام حسين بن علي, زائران حسين بن علي(سلام الله عليه) جنگيدند و نشد و قبر اين خاندان مدتها مخفي بود، قبر وجود مبارك اميرمؤمنان هم از دست اين خوارج مخفي بود. برخيها نميدانستند كه ابوحمزه ثمالي از كوفه بيرون ميآيد در يك سرزميني آنجا حوزه درس دارد، چند شاگرد داشت ابوحمزه ثمالي خودش از شاگردان امام سجاد بود، اين دعاي سحر ابوحمزه ثمالي كه قبلاً هم به عرضتان رسيد از همان ابوحمزه است كه شاگرد امام سجاد بود، متوجه نبودند كه چرا ابوحمزه ثمالي شاگردانش را از كوفه بيرون ميبرد و در سرزميني آنجا چند نفر دور او هستند و درس ميگويند؛ بعدها معلوم شد اينجا قبر علي بن ابيطالب است، كنار قبر اميرمؤمنان حوزهاي درست كرده بود، قبر حضرت امير هم ساليان متمادي مخفي بود.
اينكه دامن آن كودك آتش گرفت، كسي خاموش كرد، اين كودك محبّت و لطف آن شخص را ديد، گفت راه نجف كجاست؟ براي همين جهت بود، ميگفت شما نجف چه كار داريد، نجف بياباني است؟ گفت ما آخر صاحبي داريم، حسابي داريم، كتابي داريم، جدّمان آنجاست، خيليها نميدانستند قبر وجود مبارك حضرت امير كجاست، حتي خود كوفيها هم نميدانستند؛ لذا وقتي اين دخترك گفت راه نجف كجاست؟ آنها تعجب كردند كه شما با نجف كه يك بيابان است چه كار داريد.
وجود مبارك زينب كبرا با همين علم غيبي كه از دودمان اهل بيت پدر و مادر بزرگوار آموخت، فرمود: قسم به خدا نميتواني اين نام را فراموش كني! هيچ عاملي در ترويج جريان كربلا به اين صورت از بيگانگان يا آشنايان دخالت نداشتند، فقط همان «وَ فِي قُلُوبِ مَنْ وَالاهُ قَبْرُه». اين جريان ميليوني أربعين را كه خدا اجر همه اينها را با خودش قرار بدهد، به همه اينها پاداش دنيا و آخرت بدهد، سعادت و سيادت و كرامت و شرف و عزّت بدهد و سلامتي عطا كند، به همه زائران حسيني خير دنيا و آخرت عطا كند! اين نام مبارك را زينب كبرا فرمود نميتوانيد فراموش كنيد.
همه ما ميخواهيم بمانيم، هيچ كسي نميخواهد بپوسد، اين بدن ميپوسد؛ براي اينكه ما ارتباطي با «وجه الله» داشته باشيم، خداي سبحان «وجه الله» را استثنا كرد، خود ذات أقدس الهي منزّه از استثنا و مستثني و مستثنيمنه است، نميشود گفت همه از بين ميروند مگر خدا، او فوق اين حرفهاست؛ منتها وجه او، فيض او، ظهور او قابل بحث است: «كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ ، سوره قصص آیه ۸۸» « كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ ٭ وَ يَبْقي وَجْهُ رَبِّكَ ، سور الرحمن ،آیه ۲۶ و ۲۷ »اين فيض الهي كه به صورت انبيا و اوليا ظهور ميكند اين ميماند.
شک در وجود مانع بعد از وضو
سوال : بعد از وضو و قبل از نماز، چیزی در اعضاء وضو می بینم و در مانعیت آن چیز در اعضاء وضو شک می کنم، آیا با این وضو می توان نماز خواند؟
جواب : اگر نداند موقع وضو بوده یا بعد پیدا شده، وضوی او صحیح است، ولی اگر بداند که در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده، احتیاط واجب آن است که دوباره وضو بگیرد.
دیده شده درسایت رسمی امام خامنه ای ، # استفتائات جدید آذر ماه ۹۵
شهادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام
در کتاب احتجاج روایت کرده است که مردی به خدمت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام رفت و گفت :یابن رسول الله گردن های ما را ذلیل کردی و ما شیعیان را غلامان بنی امیه گردانیدی ، حضرت فرمود : چرا ؟
گفت : به سبب آن که خلافت را به معاویه گذاشتی .
حضرت فرمود ؛ بخدا سوگند که یاوری نیافتم ، اگر یاوری می یافتم شب و روز با او جنگ می کردم تا خدا میان من و او حکم کند ، ولیکن شناختم اهل کوفه را و امتحان کردم ایشان را و دانستم ایشان به کار من نمی آیند ، عهد و پیمان ایشان را وفایی نیست ، بر گفتار و کردار ایشان اعتمادی نیست ، زبانشان با من است و دلشان با بنی امیه .
آن حضرت سخن می گفت که ناگاه خون از حلق مبارکش ریخت ، طشت طلبید و طشت مملو از خون شد .
راوی گفت : گفتم یابن رسول الله این چیست ؟
حضرت فرمود : معاویه زهری فرستاد و به خورد من داد ، آن زهر به جگر من رسیده و پاره های جگر من است که در طشت افتاده است .
گفتم : آیا مداوا نمی کنی ؟
حضرت فرمود : دو مرتبه دیگر مرا زهر داده بودند ، این مرتبه سوم است و این مرتبه قابل دوا نیست . معاویه نوشته بود برای پادشاه روم که زهر کشنده برای او بفرستند ، پادشاه روم به او نوشت که در دین ما روا نیست که اعانت کنیم بر کشتن کسی که با ما قتال نکند ، معاویه به او نوشت ؛ آن مردی را که می خواهم به این زهر بکشم پسر آن مردی است که در مکه به هم رسیده و و دعوای پیغمبری کرده است ، او خروج کرده پادشاهی پدرش را طلب می کند ، من می خواهم این زهر را به او بخورانم و عباد و بلاد را از او راحت دهم . هدایا و تحف بسیار برای او فرستاد ، و او نیز این زهر را برایش فرستاد .
دیده شده در کتاب جلا ٔٔالعیون ، محمد باقر مجلسی ، نشر آدینه سبز ، باب چهارم ، ص ۴۶۲.
<< 1 ... 65 66 67 ...68 ...69 70 71 ...72 ...73 74 75 ... 138 >>