اُمّ

۱_ به معنی مادر « حُرِمت علیکُم اُمهاتُکُم» سوره نساء آیه ۲۳

۲_ به معنی آرامگاه « و اما من خَفَتْ موازینُهُ فَاُمُه هاویه » سوره قارعه آیه ۹و ۱۰

۳_ به معنی لوح محفوظ « و اِنهُ فی امِّ الکتاب » سوره زخرف آیه ۴

۴_ به معنی هر آیه محکم که متشابه نباشد « هو الذی انزلَ علیکَ الکتابَ منه آیاتٌ محکماتٌ هُن امُّ الکتاب » سوره آل عمران آیه ۷.

 

 

کشکول مهربان ، نادر مهربان ، نشر سایه ، ص ۱۱۸

   یکشنبه 8 بهمن 1396نظر دهید »

گفتگو با مادر گرامی شهید مصطفی احمدی روشن

 

مادر شهید احمدی روشن

 

با سلام خدمت شما سرکار خانم صدیقه سالاریان مادر گرامی دانشمند شهید مصطفی احمدی روشن ، بسیار سپاسگذارم از اینکه وقت خود را در اختیار مدرسه علمیه کوثر ورامین قراردادید.

 

به عنوان اولین سوال بفرمایید شهید احمدی روشن در کودکی چگونه بودند و چه خصوصیات بارزی داشتند ؟

مصطفی سال ۱۳۵۸ و دو روز بعد از اربعین به دنیا آمدند درست در ماه صفر و دی ماه مثل شهادت ایشان که در ماه صفر و دی ماه بود. شناسنامه مصطفی شهریور ۵۸ بود ، پدر ایشان برای اینکه مصطفی زودتر به مدرسه برود شناسنامه اش را گرفت و در واقع باید بگویند مصطفی مولود اربعین و شهید اربعین است . یعنی شهادت ایشان در سال ۹۰ در دی ماه و مصادف با اربعین بود . مصطفی بچه بسیار آرام و در عین حال زرنگی بود الان من نوه دارم که وقتی به او نگاه می کنم یاد مصطفی می‌افتم . وقتی به چشمان مصطفی نگاه می‌کردیم یک دنیای را در چشمان او می دیدیم . عموی مصطفی در دی ماه سال ۶۰ به شهادت رسید و همیشه قبل از شهادت در چشمان مصطفی که نگاه میکرد میگفت چشمان نافذی دارد و آدم بزرگی می شود.

 

مصطفی بچه بسیار مهربانی بود و موقع بازی کردن مراقب بچه های کوچکتر از خودش بود ، مصطفی بسیار شجاع بود و هیچ گاه زیر بار حرف زور نمیرفت.

 

برای داشتن فرزند خلفی مثل مصطفی چه آدابی را رعایت کرده اید ؟

فکر می کنم که چند مسئله در این امر دخیل بود ، جد مصطفی ملا محمد همدانی از علمای برجسته بودند و خود من هم از نوادگان مهدی مهدوی اردکانی هستم که ایشان با آیت الله نخودکی در نجف تدریس داشتند.و دیگر این که پدر مصطفی خیلی دقت داشت در لقمه ای که برای ما می آورد ، ایشان در قسمت عقیدتی سیاسی شهربانی همدان کار می کردند و همیشه چندین برابر حقوقی که دریافت می کردند کار می کردند و هیچ وقت در منزل نبود . به علاوه همه اینها ، ما از کودکی احکام و مسایل دینی را در خانواده یاد گرفته بودیم بطوری که اگر یک نامحرم در صورت من نگاه می کرد من نمی توانستم با ایشان صحبت کنم و فکر می کنم که این موضوع بسیار مهم است .

 

ولی بیشتر فکر می کنم شهدا را خدا انتخاب می کند و شهدا با اعمالشان این را برای خود رقم می زنند .

 

شهید احمدی روشن

 

از اخلاق ایشان در دوران نوجوانی بگویید خاطرم هست قبلا منزل ما در انتهای یک خیابانی بود که پیاده روی زیادی تا ایستگاه اتوبوس داشت و هیچ سایبان و یا درختی در خیابان وجود نداشت و قاعدتا سر ظهر بسیار گرم می شد ، یکی از کارهایی که مصطفی می کرد این بود که وقتی از اتوبوس پیاده می شد کفشهایش را زیر بغلش می زد ، خواهر زاده ام از ایشان می پرسد چرا این کار را انجام میدهی ؟ مصطفی جواب می دهد که من می خواهم داغی کف خیابان را حس کنم و هیچ وقت دروغ نگویم و گناه نکنم اگر چه که این داغی قابل قیاس با داغی جهنم نیست ولی می خواه بفهمم .

 

ایشان بسیار به ورزش علاقه داشت و کشتی می گرفت و اگر چه لاغر اندام بود اما بنیه خوبی داشت و کسی نمی توانست پشت ایشان را به خاک بمالد .

 

رفتار ایشان با خواهر و برادرش چگونه بود ؟

مصطفی فرزند دوم من است و من سه دختر دیگر به غیر از مصطفی دارم ، خواهر بزرگ ایشان مرضیه است که دو سال از ایشان بزرگتر است . دوران ابتدایی مصطفی و خواهرش مدرسه هایشان کنار هم بود که با یک نرده از هم جدا می شد و زنگ های تفریح مرضیه لقمه های نان و پنیر را از پشت نرده به برادرش می داده و معمولا هم از بردارش دفاع می کرد حتی یک بار ابروی ایشان به خاطردفاع از مصطفی شکسته شد . من موافق صد در صد کار کردن خانم ها هستم ولی جایی که مرد بتواند زندگی همسرش را تامین کند و یک کمی همسر بتواند با قناعت زندگی را بگذراند فکر می کنم بهتر این باشد که مادردر منزل بماند . این محبتی که وقتی مادر در منزل است بین بچه ها و مادر به وجود می آید هیچ وقت از بین نمی رود . مخصوصا پسرها محبتی را که از مادر و خواهر می گیرند باعث می شود که هیچ وقت در بزرگسالی جذب محبت های حرام نشوند .

مصطفی هم از مادر و هم از خواهر محبت بسیار زیادی دیده بود . در منزل خواهر به مصطفی بسیار زیاد رسیدگی می کردند . ولی هیچ وقت پیش نیامد که مصطفی به اندازه سر سوزنی به این خواهر ها زور بگوید برعکس همیشه حامی خواهرانش بود . دختر کوچکم بعد از شهادت مصطفی در تعریف از ایشان می گفت : داداشی آنقدر بزرگ بود که من فکر می کنم بعد از شهادتش به سایه اش هم می توانم تکیه کنم . یعنی می خواهم بگویم که مصطفی بسیار مراقب خواهرانش بود .

 

در این محبتی که بین بچه ها بود شما چه نقشی داشتید ؟

ما وقتی که در همدان زندگی می کردیم به غیر از خانواده حاج آقا ما با دیگران ارتباط چندانی نداشتیم یعنی این فرصت بیشتری به ما می داد که ما با هم باشیم و این محبت را بیشتر ایجاد می کرد . موقع جنگ که حاج آقا ما را می گذاشت و به جبهه می رفت بسیار بیشتر با هم زمان می گذراندیم . البته باید بگویم که ما از نظر اقتصادی در حد خانواده های متوسط رو به پایین بودیم و نمی توانستیم بچه ها را زیاد به تفریح ببریم و همیشه در منزل بودیم. به خاطر همین دختر ها هر مشکلی که دارند از ایشان می خواهند و معمولا هم حل می شود .

 

تا به حال شده خواب ایشان را ببینید ؟

بله . اوایل شهادتش وقتی که در حالت نیمه خواب و نیمه بیداری بودم خیلی ایشان را می دیدم . ولی یک بار خاطر هست که در منزل می خواستم بخوابم با خودم گفتم مثل این که دیگر ما را یادت رفته است . همان شب خواب دیدم که زنگ زد و وقتی که تلفنی با ایشان صحبت می کردم گفت : من یادم نرفته ؛ من خیلی دوستت دارم و همین که دارم از کیلومترها آن طرف زمین با شما تماس می گیرم بدان که یادم هست .

 

چه توصیه ای برای مادران می توانید داشته باشید که بتوانند یک همچین فرزندی را تربیت کنند ؟

من سعی کرده ام در زندگی هیچ گاه از کسی کینه ای به دل نگیرم ، یعنی خیلی راحت دیگران را می بخشم چون معتقدم ما در طول روز گناه می کنیم و انتظار داریم که خدا ما را ببخشد ولی به عنوان یک بنده کوچک خدا حاضر نیستیم از اشتباهات دیگران بگذریم و این را توصیه میکنم و دیگر این که همیشه به بچه ها توصیه می کنم حق الناس را رعایت کنند چون حق الناس فقط خوردن مال مردم نیست، بلکه حق الناس ممکن است با زبان یا نگاه و … اتفاق بیفتد . و دیگر اینکه همیشه به بچه ها توصیه می کردم شجاعت داشته باشید و هیچ گاه زیر بار حرف زور نروید .

آخرین روزی که مصطفی شهید شد داشت می رفت وزارت نفت تا طرحهایی را که برای سازمان انرژی اتمی پیاده کرده اند برای وزارت نفت نیز پیاده کنند تا ما در زمینه نفت خودکفا شویم ، مصطفی در راه آن جلسه شهید شد . مصطفی در مقابل خانواده بسیار مهربان و رئوف و در مقابل دشمن بسیار شجاع بود . برای کشورش سرباز خوبی بود و برای آقا سرباز خوبی بود و دقیقا اتاق محل کار ایشان در نطنز اتاق ۳۱۳ بود و من همیشه گفته ام که اگر روزی خواستند مستند زندگی اش را بسازند بگویند:« سرباز اتاق ۳۱۳ »

به عنوان یک مادر اگر برگردید به گذشته باز هم اجازه می دهید فرزندتان این راه را برود ؟

قطعا اجازه میدهم ، چون من از آدم های ترسو و محافظه کار خوشم نمی آید ، اگر برگردم به عقب شاید محکم تر تربیتش می کردم .

 

وقتی خبر شهادت مصطفی را شنیدید چه حالی شدید ؟چه چیزی را دوست دارید بگویید که آن موقع شاید نمی توانستید بگویید ؟

روز شهادتش ، من ساعت هشت و دوازده دقیقه با مصطفی صحبت کرده بودم و قرار گذاشته بودیم که ساعت ۱۱ بروم ببینمش چون شب گذشته از نطنز برگشته بود. من فقط ۵۹ ثانیه با او صحبت کرده بودم . به من گفت هر وقت خواستی بیایی حتما از قبل تماس بگیر که سر جلسه نباشم .

 

من جایی رفته بودم و حاجی آمد دنبالم و دیدم که چهره حاجی خیلی سیاه و بهم ریخته است ، هر چه گفتم حاجی چه شده می گفت هیچی و من همه اش ذهنم این طرف و آن طرف می رفت پدر و مادر حاجی از دنیا رفته اند اما مادر خودم زنده است و ذهن من درگیر شده بود . در راه حاجی به من گفت مثل این که دو تا مامور آمده است درِ منزل مصطفی و مثل این که خانمش ناراحت شده ، من گفتم چرا مامور باید بیاید درِ خانه مصطفی ، دلشوره گرفتم ، مرتب موبایلش را می گرفتم و زنگ می خورد ولی جواب نمیداد ، منزلش را هم می گرفتم می رفت روی پیامگیر .

رفتم منزل و طبقه دوم از آسانسور پیاده شدم و وقتی دختر وسطی ام را دیدم ، از بس گریه کرده بود چشمهایش پف کرده بود ، حتی نمی دانست که من خبر ندارم ،  همان جلوی در به من گفت:  نترسی ها ! می گویند که کسی به اسم دکتر مصطفی احمدی روشن را جلوی دانشگاه علامه ترور کرده اند ، اولا داداشی که دانشگاه علامه کاری نداره ، ثانیا داداشی که دکتر نیست . من همینطور نگاهش کردم و گفتم مگر چند تا احمدی روشن داریم ، چون خاطرم هست وقتی نتایج کنکور آمد من هیچ پسوند روشنی در ادامه نام خانوادگی احمدی ندیدم .حتی عموهای حاج آقا هم احمدی روشن نیستند . من هم مرتب به دوستانش زنگ می زدم و همه رد تماس می دادند و جواب نمی دادند . یکی از دوستان مصطفی که چندین سال بود با هم بودند و من مثل مصطفی دوستش دارم و او را مهندس صدا میکنم جواب داد ، فقط به او گفتم « مهندس تو را به خدا فقط به من بگو بچه ام زنده است » گفت حاج خانم ما هم امیدواریم انشاءالله که زنده باشد ، دیگر فهمیدم .

 

از منزل ما تا منزل مصطفی راه زیادی نبود و فقط حاج آقا گریه می کرد و می گفت خدایا وقتی برادرم شهید شد کمرم شکست دیگر طاقت ندارم . من هم دعوایش می کردم و می گفتم بچه من زنده است چرا گریه می کنی .

از خدا می خواستم اگر اتفاقی افتاده معجزه ای بشود و بچه من را برگرداند . ساعت از ۱۱ هم گذشته بود به منزل مصطفی که رسیدیم دیدم همه دوستانش لباس مشکی تنشان است ، پدر خانم مصطفی بسیار انسان مومن و صادقی است و به من گفت « حاج خانم نترسید ترور ناموفقی بوده و مصطفی را به جای امنی برده اند ، نگاهشان کردم و گفتم حاجی در تمام این سالها من شما را به صداقت می شناسم چرا راستش را به من نمی گویی ؟ شما برای کسی که رفته جای امن مشکی پوشیده اید ؟ یکی دو ساعتی بسیار حالم بد بود و وقتی به خود آمدم و خواهر کوچک مصطفی را دیدم که جیغ های کوتاه می زند ، منزل هم پر از خبرنگار بود ، به آنها گفتم چه خبر است ؛ خودتان را جمع و جور کنید . فکر کرده اید داداشی دوست دارد که سر و صدای شما را اینها ضبط کنند و جاههای مختلف پخش کنند همه ساکت شده اند و با گذشت ۶ سال از آن روز دیگر نامحرمی صدای ما را نشنید .

 

بسیار متشکرم از صبوری شما و وقتی که در اختیار ما گذاشتید .

پایان

 

عبدی متین .

   یکشنبه 8 بهمن 13961 نظر »

انتخاب نادرست 

 

انجام ندادن هر تکلیف شرعی برای مسلمین، علاوه بر آنکه از سوی خداوند عقاب و عذاب الهی در پی دارد، آثار وضعی آن در این دنیا گریبانگیر انسان ها خواهد شد و آفاتی را برای زندگی دنیایی ایجاد خواهد کرد. بدیهی است، چنانچه آن حکم شرعی تعطیل شده از سوی مردم، مربوط به سرنوشت عمومی و ارکان اساسی جوامع بشری باشد، دامنه آسییبهای مزبور عمومیت بیشتری پیدا کرده و دود آن به چشم همگان خواهد رفت.


نهج البلاغه امام علی(ع) مهمترین سند دینی است که بسیاری از اصول و ضوابط و نیز آسیب های اجتماعی و سیاسی جوامع انسانی را گوشزد نموده و رهنمود های فراوانی در این باب برای جهانیان بویژه مسلمانان به ارمغان نهاده است.


در دورانی که زمام امور در بخشهایی از سرزمین های اسلامی به دست فرمانروایانی نالایق و دنیا طلب همانند معاویه و … افتاده بود، امام علی(ع) مهمترین کارگزار سیاسی خویش ، مالک اشتر نخعی، را به همراه دستورالعملی ارزشمند و جامع به سوی مصر فرستاد.


امام علی(ع) در بخش هایی از آن منشور حکومتی و سیاسی، به خوبی دغدغه خود را از مفاسد حاکمیت غیر صالحان(معاویه و …) اینگونه ابراز داشته است؛
« و لکنی آسی ان یلی امر هذه الامه سفهائها و فجارها فیتخذوا مال الله دولا و عباده خولا و الصالحین حربا و الفاسقین حزبا»؛ از آن تأسف می خورم که امور مردم به دست نادانان و گناهکاران بیفتد. آنان مال خدا را دست به دست بین خود می گردانند، بندگان خدا را برده خویش می سازند، با نیکان می جنگند و بدکاران را یاور خویش قرار می دهند.1


آری، امام(ع) حاکمیت سیاسی را حقی از سوی خداوند و متعلق به او دانسته است و همواره از سلطه انسان های فاسق و بی دین بر این حق الهی و جامعه اسلامی نگران و اندوهگین بود. تأسف امام علی(ع) بر این بود که چگونه نااهلان به جای شایستگان نشستند و انقلاب اسلامی پیامبر(ص) را به انحراف کشانده و آرمان های مقدس آن فرستاده الهی را نقش بر آب کردند.


از این رو چنانچه مردم فاسدان را برگزینند، جامعه اسلامی نیز به سمت حکومت فاسدان حرکت می کند و در نتیجه، خداوند ستمگران را بر مردم آن دیار چیره خواهد کرد.
امام جواد علیه السلام می فرماید:
« و کل امه قد رفع الله عنهم علم الکتاب حین نبذوه و لا هم عدوهم حین تولوه»؛ هر امتی که به کتاب آسمانی بی اعتنایی کردند، خداوند دانش کتاب را از ان ها باز گرفت و آن گاه که سلطه و ریاست دشمنان را پذیرفتند، خداوند دشمن را بر آنان چیره ساخت.

 

 

1.نهج البلاغه/ نامه 53

2.فروع کافی،ج 8، ص 53

   چهارشنبه 4 بهمن 13961 نظر »

 ولادت حضرت زینب

 

زینب سلام الله

 

کربلا شهريست اي دل شهريارش زينب است

اعتبارش از حسين و اقتدارش زينب است

 

نام زينب با حسين حک گشته در ايوان دل

دل که شد بيت الحسين نقش ونگارش زينب است

 

شيعه دارد در دلش يکتا کتاب قيمتي

ناشرش باشد حسين ، آموزگارش زينب است

 

هرکه نازد بر کسي زينب بنازد بر حسين

جان زهرا اين حسين دار و ندارش زينب است

ابراهیم صاحبی

 

«چنین گفت زینب!»

خجل گشت دنیا چو دین گفت: زینب

خرد نعره زد چون یقین گفت: زینب

 

بنازم به نامش که در واپسین دم

ز گودال، سلطان دین گفت: زینب

 

چه وقت وداع و چه بعد از شهادت

چه بر نی چه بر روی زین گفت: زینب

 

بیارند تا انبیا تاب معنا

به هر وحی، روح الامین گفت: زینب

 

بشر آیتی جست در فهم هستی

زمان گفت: زهرا ، زمین گفت: زینب

 

بسوزاند آفاق را آن مضامین

که در خطبه ی آتشین گفت زینب

 

دوا شد به داغ اباالفضل ، رازی

که در گوش ام البنین گفت زینب

 

عطش، آب شد از خجالت ز شکری

که با تشنه کامی عجین گفت زینب

 

“ندیدیم در کربلا جز نکویی”

به آن قوم، آری چنین گفت زینب…

 

افشین علا

   سه شنبه 3 بهمن 1396نظر دهید »

راهکارهای عملی عفاف گرایی (قسمت دوم)

عفاف

4.عفاف و حجاب بانوان
در ادامه بر عفاف و حفظ حجاب زنان و دختران تأکید می ورزد« و لایبدینَ زینَتَهُنَّ إلا مَا ظَهَرَ منها وَلیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جیوبهنَّ وَ لا یبدینَ زینَتَهُنَّ أو آبائِهِنَّ؛1... و زیور های خود را آشکار نگردانند، مگر آنچه که طبعا از ان پیداست و باید روسری خود را بر سینه خویش فرو اندازند و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان یا پدرانشان… آشکار نکنند.»

5.توبه و بازگشت از مسیر های انحرافی
آن گاه همگان را به بازگشت از مسیر های انحرافی هم چون چشم چرانی،بی عفتی و بی حجابی فرا می خواند و راه رستگاری را در توبه و بازگشت به راه عفت و عفاف معرفی می فرماید:« وَ تُوبُوا إلی الله جَمیعاً أیها المُؤمنونَ لعَلَّکُم تُفلحون؛2
ای مؤمنان همگی (از مرد و زن) به درگاه خدا توبه کنید امید که رستگار شوید.»

6.اقدام به ازدواج بی همسران
در ثبات و استمرار عفت و پاکدامنی عمومی، به ازدواج رسانیدن بی همسران ضروری است. در تحقق این امر مهم، همه مسئولیت دارند و ازدواج، بهترین راهکار برای مدیریت شهوت است. می گویند به هنگام ازدواج یک جوان، شیطان ضجّه می کشد. چرا که می داند که دو - سوم ایمانش را از دستبرد شیطان محفوظ می دارد. البته آن یک - سوم هم عفاف گرایی می خواهد. روایت داریم:« اکثَرُ أهلَ النّارِ العُزّاب؛3 اکثر اهل جهنم مجرداند.» تمام راجع عظام تقلید می فرمایند:« کسی که نمی تواند شهوتش را کنترل کند و از این طریق به حرام می افتد، ازدواج بر او واجب شرعی است». در شرایط کنونی، ازدواج برای بیش تر جوانان ما از اوجب واجبات است.

7.عفت ورزی جوانان بی همسر
تمام افراد خانواده و جامعه باید با جدیّت همّت نمایند تا شایستگان ازدواج را بدون واهمه از فقر و ناداری به ازدواجی موفق و به هنگام گردانند. در این میان اگر خانواده و جامعه کوتاهی کردند و بی همسران راهی برای خود به سوی ازدواج نیافتند، باید عفت ورزی و پاکدامنی را پیشه ی خود سازند تا خداوند از فضل و کرم خویش آنان را از همه، حتی از حمایت خانواده و جامعه ای که در وظیفه ی خود کوتاهی می کنند، بی نیاز سازد.
خداوند در قرآن می فرمایند:« وَلیَستَعفِف الّذینَ لا یَجدونَ نکاحاً؛4 کسانی که به هر طریق راه و زمینه ی ازدواج ندارند باید عفیف باشند.» بدین سان دسترسی نداشتن به همسر حلال، مجوزی برای گناه و بی عفتی نمی باشد، بلکه « صبر محوری» و «عفت ورزی» لازم است تا خداوند گشایشی ویژه در حال بی همسران عنایت فرماید.

8.کم خوری و روزه داری
روایت عجیبی از پیامبر داریم که می فرمایند:« یا مَعشَرَ الشَّبابِ عَلَیکُم بِالباهِ فَإن لَم تَستَطیعُوهُ فَعَلَیکُم بِالصیامِ فَإنّهُ وِجاوهُ؛5 بر شما باد به ازدواج، اگر قدرت ازدواج پیدا نکردید، بر شما باد به روزی داری. این روزه داری شما غریزه ی جنسی و شهوت شما را کنترل می کند.» عفت شکم و پرخوریاز تحریک کنندگان شهوت است.
در مقابله ی با شیطان ما ناگزیر به عفاف گرایی هستیم. چه ازدواج کرده باشیم و چه نکرده باشیم. این یک سرمایه ی انسانی و حقیقت زندگی رحمانی ماست.

 

1.نور(24)، 30
2. همان
3. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 384
4. نور(24)33
5. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 60،ص199

راهکارهای عملی عفاف و حجاب « قسمت اول »

   سه شنبه 3 بهمن 1396نظر دهید »

نام : حارث
لقب : عزازیل، استاد الملائک
شهرت: مستجاب الدعوه
جنس: جنّ

او بزرگترین عابد از طایفه ی جنیان بود که قبل از هبوط حضرت آدم در زمین سکونت داشتند. شیطان با جهت گیری در سمت خدا مستجاب الدعوه شد. بعد رخ دادن جنگی در میان طایفه جنیان، ازآنان جدا شد و از خدا خواست که او را در جمع ملائک جای دهد.گوی سبقت را در عبادت از جمیع ملائک ربود تا جایی که در جمع ملائک به او لقب «عزازیل: عزیز خدا»و «استاذُ الملائک: معلم فرشتگان» داده شد تا جایی که منبری داشت که بر بالای آن برای ملائک سخنرانی می کرد به گونه ای که وقتی تسبیح از دستش می افتاد هزاران فرشته بر می خاستند آن را می بوسیدند و به دست او می دادند ولی امر بر عکس شد و او رانده شده درگاه حق شد و الان کسی بدتر و ملعون تر از او در درگاه احدیت نیست.

بزرگترین خطای شیطان این بود که عبادت های شش هزار ساله اش را دید و به آنها تکیه کرد. به جای این که خدا را ببیند خودش را دید. خودپرستی کرد به جای خدا پرستی! خود بینی کرد به جای خدا بینی!! ممکن است کسی در ظاهر خداپرستی، ولی در واقع خودپرستی کند.

یعنی ظاهر عملش بندگی خدا، ولی باطن عملش بندگی خود و پیروی هوای نفس و شیطان باشد.

 

 

 

   سه شنبه 3 بهمن 1396نظر دهید »

وداع با غم و اندوه 

 

شادی در اسلام

 

در میان همه مشكلاتی كه برای انسان ها به ذهن می رسد برخی از سختی ها و رنج ها بیشتر به چشم می خورد و افراد از مبتلا بودن به آنها بیشتر اظهار عجز و ناله می كنند، مشكلاتی از قبیل ترس نسبت به آینده و غم و اندوه كه بیشتر به جنبه روح و روان انسان تعلق دارد، چرا كه اگر انسان از روح و روان سالمی برخوردار نباشد نمی تواند به خوبی از لذت های مادی و جسمی بهره ببرد و به عبارتی دیگر دنیا در پیش چشمان او تیره و تار می شود.

اما با وجود تمام مشكلاتی كه برای انسان ها تصور می شود در این میان افرادی هستند كه با آرامش كامل و بدون هیچ دغدغه ای زندگی می كنند و خوشبختی و سعادت سرتاسر زندگی آنها را فرا گرفته است،افرادی كه نه ترسی در وجود آنها وجود دارد و نه غم و اندوهی و با امیدی كه به آینده دارند روز به روز بر سرعت خود برای رسیدن به آخرین ایستگاه خوشبختی می افزایند .

خداوند متعال برای اینكه ما هم بتوانیم یك زندگی سراسر آرامش و امنیت برای خود و اطرافیان خود فراهم كنیم خصوصیات و ویژگی های منحصر به فرد این افراد را در آیات متعددی از قرآن مجید برای ما به تصویر كشیده است تا با اجرایی كردن آنها،یك زندگی كاملاً لذت بخش را تجربه كنیم.


تكنیك اول: ایمان و عمل صالح

نه ایمان به تنهایی می تواند آرامش را در زندگی انسان حكمفرما كند و نه عمل صالح بدون ایمان به خداوند متعال چرا كه این دو مانند دو بال مهم برای پرواز قلمداد می شوند و بدون وجود هر كدام مسیر زندگی انسان به سمت سقوط و هلاكت جلو می رود و به همین جهت خداوند متعال ،افرادی را كه در زندگی آنها دو بال ایمان و عمل صالح وجود داشته باشد را افرادی معرفی می كند كه نه ترسی در زندگی آنها وجود دارد و نه غم و اندوهی دیده می شود:

(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ: به یقین كسانى كه (به اسلام) ایمان آورده‏اند و كسانى كه یهودى شده‏اند و نصارى و صابئین (پیروان نوح یا یحیى)، هر یك (از این گروه‏ها كه در عصر پیامبر خود) به خدا و روز واپسین ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده باشند، آنها را اجرى درخور حالشان در نزد پروردگارشان ثابت است، و نه بیمى بر آنها (در روز قیامت) مى‏ رود و نه اندوهگین مى‏ شوند.)( البقرة :62)

گروهی كه هم اهل انفاق هستند و هم منت و اذیت و آزاری از آنها دیده نمی شود این گروه گروهی هستند كه یك زندگی بدون غم و اندوه و سرشار از آرامش و امنیت را تجربه می كنند: الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ: كسانى كه اموالِ خود را در راه خدا انفاق مى ‏كنند، سپس در پىِ آنچه انفاق كرده‏اند، منّت و آزارى روا نمى ‏دارند، پاداش آنان برایشان نزد پروردگارشان [محفوظ] است، و بیمى بر آنان نیست و اندوهگین نمى‏ شوند


تكنیك دوم: در زندگی تسلیم خداوند باشد

با نگاه اجمالی به زندگی برخی از افراد می توان مشاهده كرد كه هر دستوری از طرف خداوند كه مطابق میل و سلیقه آنها باشد ، اجرا می كنند و هر توصیه ای كه با خصوصیات اخلاقی آنها سازگار نباشد را با بهانه ها و اشكالات و … ترك می كنند .

طبق آیات الهی این افراد هیچ گاه نمی‌توانند به یك زندگی توأم با آرامش و بدون هیچ غم و اندوهی دست پیدا كنند چرا كه طبق آیات الهی رمز اصلی رسیدن به این زندگی آرمانی ، تسلیم همه جانبه در برابر دستورات خداوند متعال است و به عبارتی دیگر معنای اصلی مسلمان نیز همین است ، یعنی كسی كه در برابر تمام دستورات خداوند مطیع و تسلیم محض باشد:

(بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ : چرا كسى كه تمام وجود خود را تسلیم خدا كند در حالى كه (در عمل) نكوكار است، او را پاداشى است درخور مقامش در نزد پروردگار خود، و نه بر آنها بیمى مى‏ رود (در آخرت) و نه غمگین مى‏ شوند.)( البقرة : 112)


تكنیك سوم: بخشش بدون منت

طبق آیات طلایی قرآن مجید دو گروه هیچ گاه به آرامش در زندگی دست پیدا نمی كنند :

گروه اول: كسانی كه نسبت به اموال و سرمایه های خود بخیل هستند و به هیچ وجه كمك و انفاق به دیگران در زندگی آنها دیده نمی شود .

گروه دوم: كسانی كه اهل انفاق هستند اما با منت ها و اذیت و آزارهایی كه بعد از بخشش خود دارند انفاق خود را تبدیل به بخششی كاملا بی اثر می‌كنند.

اما گروهی كه هم اهل انفاق هستند و هم منت و هذیت و آزاری از آنها دیده نمی شود ، این گروه گروهی هستند كه یك زندگی بدون غم و اندوه و سرشار از آرامش و امنیت را تجربه می كنند:

(الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ثُمَّ لاَ یُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواُ مَنًّا وَلاَ أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ : كسانى كه اموالشان را در راه خدا انفاق مى‏كنند سپس منّت و آزارى (زخم زبانى) به دنبال انفاقشان نمى‏آورند، آنان را در نزد پروردگارشان پاداشى درخور آنهاست، و (در آن جهان) نه بیمى بر آنهاست و نه اندوهى خواهند داشت.)( البقرة : 262)

نه ایمان به تنهایی می تواند آرامش را در زندگی انسان حكمفرما كند و نه عمل صالح بدون ایمان به خداوند متعال چرا كه این دو مانند دو بال مهم برای پرواز قلمداد می شوند و بدون وجود هر كدام مسیر زندگی انسان به سمت سقوط و هلاكت جلو می رود و به همین جهت خداوند متعال ،افرادی را كه در زندگی آنها دو بال ایمان و عمل صالح وجود داشته باشد را افرادی معرفی می كند كه نه ترسی در زندگی آنها وجود دارد و نه غم و اندوهی دیده می شود


تكنیك چهارم: اهمیت به نماز

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ :همانا كسانى كه ایمان آورده و عمل‏هاى شایسته كرده و نماز را به‏پا داشته و زكات پرداخته‏اند، براى آنان در نزد پروردگارشان پاداشى در خور شأن آنهاست، و (در آخرت) نه بیمى بر آنهاست و نه اندوهى خواهند داشت.( البقرة : 277)


تكنیك پنجم: استقامت و صبر

استقامت و صبر در برابر مشكلات نیز یكی دیگر از تكنیك های مهم برای وداع با ناراحتی و غم در زندگی محسوب می شود ،چنین افرادی با استقامت و صبر و همچنین تلاش برای برطرف كردن مشكلات آنها را پشت سر می گذارند و هرگز اجازه نمی دهند وجود برخی از گرفتاری ها زندگی آنها را تلخ كند:

إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ :

محقّقاً كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ایستادگى كردند، بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد.( الأحقاف : 13)

خلاصه كلام آنكه امروزه سازمان ها و مراكز مختلف در دنیا با تبلیغات نجومی خود در صدد هدیه دادن یك زندگی بدون دغدغه و غم و اندوه به افراد هستند ، غافل از آنكه در آیات الهی و نسخه های طلایی قرآن مجید برای موفقیت تكنیك هایی بیان شده است كه هركدام می تواند زندگی ما را متحول كند و ادامه زندگی را برای ما از آنچه هست لذت بخش تر كند.

 

 

منبع: راهیان نور سال 92

   سه شنبه 3 بهمن 1396نظر دهید »

 

 

«قال فَبِما أغویتَنی لأقعُدَنَّ لَهُم صراطَکَ المُستَقیم* ثُمَّ لآتِینَّهُم من بینِ أیدیهِم وَ مِن خَلفِهِم وَ عَن أیمانِهِم وَ عَن شَمائلهِم و لا تَجِدُ أکثرهُم شاکرین؛گفت:«پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندی من هم برای فریفتن آنانن حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست*آن گاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها می تازم و بیشترشان را شکر گذار نخواهی یافت»


شیطان از چهار جهت در کمین همه ی انسان ها می می نشیند و در وقت غفلت ها، مانند حیوانات وحشی حمله می کند. وقتی از چهار جهت به انسان خمله کرد، انسان دچار کفران نعمت می شود و از همه نعمت هایی که خدا به او داده حالت شکر را از دست می دهد و این یکی از نشانه های قلوب شیطانی است. وقتی از این خواب غفلت بیدار می شود که دیر شده است و زمان مرگش فرا رسیده است.


حملات چهار جانبه شیطان؛ حمله از جهت های فیزیکی نیست؛بلکه هر یک از این حملات معنای ویژه ای دارد که به بیان ان می پردازیم:


الف) تهاجم از پیش رو: ایجاد غفلت نسبت به آخرت،مرگ، حساب و کتاب و ابدیت؛


ب)تهاجم از پشت سر: ایجاد غفلت نسبت به حقیقت گذرا و بی وفایی دنیا و ایجاد دلبستگی شدید به دنیا تا سر حد دنیا پرستی؛


ج) تهاجم از سمت راست: ایجاد تردید در باورهای دینی و دین سازی های دروغین، شعبه سازی ها و شبهه آفرینی ها در دین؛


د) تهاجم از سمت چپ: دعوت به شهوت رانی و لذت جویی حرام، دعوت به بی عفتی و ابتذال گرایی.

 

راه فرار از محاصره:


الف) جبهه بالا: راه بالا به دلیل اینکه راه نزول برکات، خیرات و مغفرت های الهی است و مادامی که انسان نگاهش به بالا باشد و خودش را نبیند،بلکه فقط خدا را ببیند و با دعا از خدا بخواهد، راهی برای نفوذ شیطان نخواهد بود.

 

 

ب) جبهه پائین: مادامی که انسان خضوع کند و نگاهش به خاک باشد و در مقابل خداوند خشوع کند و به سجده بیافتد، شیطان امکان نفوذ و تهاج در قلب او ندارد.

   سه شنبه 3 بهمن 1396نظر دهید »

   انسجام خانواده 

خانواده

یکی از اصولی که نقشی بسیار تعیین کننده در انساج خانواده دارد اصل همسان همسری است .در اسلام بر این اصل به عنوان معیار همسر گزینی و ضامن انسجام خانواده، در ذیل عنوان «کفویّت» تأکید شده است؛ اما دیدگاه های ارزشی اسلام به ارائه ی تعریف خاصی از کفویّت زن و شوهر انجامیده است. برخورد ایجابی با برخی جنبه های همسان همسری (همسانی دینی و اخلاقی) و برخورد سلبی با جنبه های دیگر(همسانی نژادی، قومی و طبقاتی) نشان دهنده ی کوشش قانون گذار اسلام در جهت تغییر نگرش های فرهنگی نسبت به موضوع همسان همسری است.


   اسلام مبنای اصلی همسان همسری را ایمان و اسلام می داند( مرد مؤمن کفو زن مؤمن و مرد مسلمان کفو زن مسلمان است.) 1 به این معنا که در جانب اثباتی قضیه، ایمان و اسلام را شرط کافی برای تحقق کفویت تلقی کرده است و در جانب سلبی قضیه، مرد یا زن بی ایمان را غیر کفو دانسته و بدین جهت، ازدواج مسلمان با غیر مسلمان را ممنوع ساخته است. 2

در عین حال، اسلام به ایمان و اسلام رسمی اکتفا ننموده و پایبندی عملی شخص به لوازم ایمان را نیز مورد اهتمام قرار داده است؛ برای مثال، در برخی روایات، پاکدامنی و امانت داری مرد در کفو بودن او دخیل دانسته شده 3همان گونه که قرآن کریم نیز افراد پلید و زناکار را برای ازدواج، نامناسب معرفی کرده است.4 و روایات دیگری نیز شراب خواری مرد را موجب سلب اهلیّت وی برای ازدواج قلمداد کرده اند.5


   با توجه به بیان فوق، تمایز بین رویکرد اسلام و رویکرد علوم اجتماعی به مسئله همسان همسری تا حدودی آشکار می شود. متخصصان مسائل خانواده در حوزه های جامعه شناسی و روان شناسی معمولاً تأثیر منفی انواع گوناگون ناهمسانی دو همسر را به عنوان واقعیتی اجتماعی، مفروض گرفته و بر این اساس ، افراد را به احراز بالاترین سطوح همسانی توصیه و تشویق می کنند؛ اما در برابر این برخورد نسبتاً محافظه کارانه، اسلام به عنوانت مکتب و دینی الهی، رویکردی اصلاحی را به نمایش گذاشته و در جهت تغییر پندارهای فرهنگی نادرستی مانند لزوم همسانی خانوادگی، قومی و طبقاتی، کوشیده است. در روایتی آمده است: شخصی برای امام جواد(ع) نامه نوشت و در آن، نظر حضرت را درباره ی ازدواج دختران خود و اینکه هیچ کس را همانند خودش و هم شأن خودش نمی یابد، جویا شد. حضرت در پاسخ چنین مرقوم فرمودند:
   «آنچه را در مورد دختران بیان کردی و اینکه کسی را همانند خودت نمی یابی ، دانستم؛ اما - خدایت رحمت کند- این امر را معیار و شرط ازدواج دخترانت قرار مده، زیرا رسول اکرم(ص) فرمود:« هرگاه کسی که اخلاق و دیانت او را می پسندید به خواستگاری نزد شما آمد، به وی همسر دهید، چرا که در غیر این صورت فتنه و فساد بزرگی زمین را در بر خواهد گرفت».6


   همچنین داستان جوان سیاه پوست، زشت قیافه، غریب و تهیدستی به نام جُوبیر که با سفا رش و وساطت پیامبراسلام(ص) با دَلفاء دختر زیبا روی زیاد بی لبید - یکی از اشراف برجسته ی مدینه- ازدواج کرد؛ ازدواج مقداد - غلام آزاد شده سیاه پوست- با ضُباعه - دختر عموی پیامبر- که به خواست و تأکید خود پیامبر صورت گرفت و ازدواج امام سجّاد(ع) با کنیز آزاد شده ی خود که نامه ی سرزنش آمیز خلیفه ی وقت و واکنش تند حضرت نسبت به آن نامه را در پی داشت، گوشه هایی از اهتمام اسلام به معرفی و جایگزینی الگوی جدیدی برای همسان همسری را نشان می دهند.7


   شواهد تاریخی فراوان از صدر اسلام و دوره های بعد و حتی شواهدی بسیار از دوران معاصر نشان دهنده ی این واقعیت است که الگوی اسلامی همسان همسری از نظر تأمین ثبات و استحکام خانواده، الگویی موفق بوده است و همسران با ایمان و کاملاً پایبند به ارزش های دینی هیچ گاه به دلیل ناهمسانی های جانبی، دچار تعارضات و ستیزه های خانوادگی نمی شوند. انشاء الله تعالی

 

 

1. وسائل الشیعه،ج14،ص44
2. بقره،آیه 221 و ممتحنه،آیه 10
3. وسائل الشیعه،ج14،ص52
4. نور،آیه 3
5. همان،ص53
6.همان،ص51
7. همان، ص44

به کوشش: م. ظفرقندی،طلبه

   سه شنبه 3 بهمن 1396نظر دهید »

غرور برفی

 

 غرور

 

فقط کافیه دو روز برف رو زمین بشینه تا درس و مدرسه بره رو هوا.با تعطیلی مدرسه شاه غلام یک جوری ذوق کرده بود که انگارتا دیروز دنبال کشف یک روش ساده برای اثبات قضیه ی فیثاغورث و پیدا کردن یک عنصر جدید برای جدول مندلیف بوده. برف که جای خودشو داشت از آسمون سنگ هم می اومد باید تا شب خودشونو به ده می رسوندند، رسم هر ساله ی فامیل بود و کی دلش می اومد شام شب چله خاله شوکت و دیدن روی ماهش رو ندید بگیره. با هر جون کندنی بود دم دمای ظهر ده بودند.بقیه فک و فامیل هم جمعشون جمع بود.

 

پسرا که انگار نه انگار هوا سرده و باید به سمت اتاق هجوم بیارن ،تا همو دیدند شلوغ کاری و برف بازیشون شروع شد ، وسط این همه شادی شاه غلام می رفت و می او مد بند می کرد به رامین و یواشکی بهش تیکه می انداخت که اخوی غش نکنی؟ داداش تیر و تفنگتو میدی جن بزنیم؟ تا شب بشه و همه دور کرسی جمع بشن متلک پرانیهای شاه غلام به پسر خاله اش ادامه داشت و عیشش رو کوفتش کرده بود.

 

بعد شام دلچسب و مفصل خاله شاه غلام محض خودشیرینی پیش دخترهای فامیل هم که شده گلویی صاف کرد و رو به همه گفت: _ راستی از شاهکار رامین خبر دارید؟ رامین که شوکه شده بود و فکرش رو هم نمی کرد شاه غلام اینطوری بخواد خرابش کنه اخمهاشو کرد تو هم و رو به شاه غلام گفت :بسه دیگه تو هم، من که می دونم از کجا می سوزی.حرصت از اینه که اقا حیدری تو تیم راهت نداده. اما مگه شاه غلام گوشش به این حرفها بدهکار بود .

 

تا رامین بخواد جلوش رو بگیره ماجرای جن زده شدن رامین رو برای همه تعریف کرد. _ بابا آقا حیدری رو که می شناسید مسئول تیم گشت شبونه ی محلمون، یک مشت جوجه ماشینی رو دور خودش جمع کرده شبا میرن گشت ،نکنه یک وقت خدای نکرده ضد انقلاب تحرکاتی مشکوک داشته باشه.رامین جقله و چهارتای دیگه هم برای پوشش میرن اگه چیزی دیدن راپورت بدن.

 

سه چهار شب پیش نصفه شبی رامین رو نقش زمین تو کوچه پیدا کردن.حالش رو که جا میارن میگه جلوی در یکی از خونه ها جن دیده . فقط خدا می دونه رامین با حرفهای شاه غلام چه حالی داشت.

 

یکی ندونه فکر می کنه شاه غلام یک کامل مرد هیکلی و سبیل از بنا گوش در رفته و قلچماغه. نمی دونه این پسر بچه ی چموش و شر تازه پشت لبش سبز شده و خودش سپرده شاه غلام صداش بزنن.

 

رامین زیر چشمی به دختر خاله ها و بقیه ی فک و فامیل نگاه می کرد و می دید که چطور چشماشون به دهن شاه غلام دوخته شده. _هیچی دیگه آقا یادش رفته بوده چراغ قوه اش رو برداره. پشت در یکی از خونه ها می بینه یک هیکل سیاه و درشت نشسته گوشهاشو تکون میده ،مطمئن که میشه سگ و گربه نیست ، بچه زپرتی به خیال اینکه جن دیده فشارش می افته و ولو میشه کف کوچه.بعد که رفقاش سر میرسن و چراغ میندازن می بینن دکی …مشمای آشغاله که گره اش زدن و گذاشتنش پشت در، حالا باد گوشه های گره رو تکون میداده رامین فکر کرده،چی چی هست!

 

به رامین کارد می زدی خونش در نمی اومد،اما صحبت جن که شد گل از گل آقا خلیل_ شوهر خاله شوکت که همه عمو صداش میزدن_ و بزرگترهای دیگه شکفت، تازه موضوع شب نشینی رو پیدا کرده بودند .

 

همین طور پشت سر هم از داستان جن زدگی دوستان و در و همسایه های قدیم و جدیدشون می گفتند و اصلا هم به فکر کوچکترها نبودند. بیچاره ها که از صبح یک دم بازی کرده بودند و شادی تو رگ و ریشه شون دویده بود حالا تا گردن زیر لحاف کرسی رفته بودند و با چشمانی وحشت زده به بزرگترها نگاه می کردند ،آخرش هم ترجیح دادند هر چه زودتر چشماشون رو ببندند و گوش هاشون سنگین و سنگین تر بشه و هیچی نشنوند.

 

_ میگن سم دارن.

_ شب گردن .

_ بعضی وقتا فقط پاهاشون رو نشون آدمیزاد میدن کسی سر و بدنشون رو نمی بینه.

_ عباس حمومی تا حالا صد بار صداشون رو از تو خزینه ی حموم شنیده.

زنها که تا دیدند بچه ها خوابشون برده نفس راحتی کشیدند و به بهانه شستن ظرفها کم کم به آشپزخونه کوچ کردند. اما کنار کرسی فک عمو خلیل حسابی گرم شده بود.تند تند تخمه می شکست و تعریف می کرد .

 

پسرها که حس می کردند فضا داره خیلی سنگین میشه یک خط در میون می پریدند وسط حرف عمو بلکه بحث رو عوض کنه اما مگه شاه غلام می گذاشت.

 

_عمو خودت هم جن دیدی؟

_ خودم ؟… ها بله. یکبار از پشت لونه ی مرغ و خروسا یک بچه جن سفید پوش دیدم تا بیل رو برداشتم فرار کرد و دیگه ندیدمش الان هم گاهی شبی نصفه شبی که صدای مرغ و خروسا بلند میشه می فهمم کار کار خود بی مروتشه.

شاه غلام آب دهنش رو به زور قورت داد و همین که یه کم خودش رو زیر کرسی فرو برد عمو خلیل یا علی گویان بلند شد و زد بیرون، باید شیر گاوها رو می دوشید . خاله تا دید شوهرش داره شال و کلاه می کنه ،سطل شیر دوش رو براش آورد و بهش گفت : _خلیل داری میای برق حیاط رو روشن بزار یه وقت نصفه شبی کسی خواست بره بیرون . عمو خلیل که معلوم بود هول رفتنه یک باشه ای گفت و رفت.

 

کم کم گرمای کرسی خواب رو به چشمهای مردها هم کشوند. اما زنها تا نیمه شب صداشون می اومد و تازه داشتند یکی یکی به ملکوت اعلی می پیوستند که با صدای گارامپ و خوردن محکم چیزی به درب آهنین اتاق و فریاد یا ابالفضل شاه غلام خواب از چشم همه پرید. همه سمت در خیز برداشتند .

شاه غلام دراز به دراز بین چهار چوب در افتاده بود و مثل مرغ سر کنده دست و پا می زد ،سیاهی چشمش معلوم نبود اما سفیدی کفی که از دهانش خارج می شد امون مادرش رو بریده بود.

اوضاعِ به هم ریخته ای بود.همه مونده بودند چه کنند بچه ها گریه می کردند یکی رفت دنبال آب قند، اون یکی دنبال چاقو، خاله به سمت جانماز و قرآن جیبیش.فقط نیم ساعت طول کشید تا با کلی ماساژ و آب قند و صلوات یک کم حال شاه غلام سر جاش بیاد و خر خر کنان بتونه چهار تا کلمه بگه.

_ وسط حیاط…بدن و سرشو نشونم نداد.

خاله ها جیغ می کشیدند و تو سر کله اشون می زدند اما عمو خلیل که فهمیده بود چه دسته گلی آب داده ، مونده بود حرف بزنه یا نه .

 

شاه غلام کم کم حالش جا اومد و به در خیره شد و با گریه و میون هق هق گفت:

_چرا از جن حرف می زنید خوب ؟

نمی گید کفری میشن میان سر وقت آدم.داشتم می رفتم بیرون ،برقا خاموش بود تا اومدم کلید برق رو بزنم دوتا پا وسط حیاط دیدم .سرم رو بردم بالا اما سر و تنش رو بهم نشون نداد.

فقط دو تا پای بلند وسط حیاط بود ؛ وباز بلند بلند زد زیر گریه.

عمو خلیل پرید تو حیاط همه نگاه ها هم رفت سمت اون. وقتی برگشت دو تا چکمه های بلند زمستونیش دستش بود و می گفت: _خدا مرگم بده غلام جان ! باید همون دم در طویله درشون می آوردم.

 

 

نوشته شده به قلم م.رمضانی

   دوشنبه 2 بهمن 1396نظر دهید »

1 ... 27 28 29 ...30 ... 32 ...34 ...35 36 37 ... 138

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 3132
  • دیروز: 5586
  • 7 روز قبل: 16509
  • 1 ماه قبل: 52566
  • کل بازدیدها: 896910
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 18
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 19
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 19
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1