« کشف حجاب در فضای مجازی | اصلاح فضای مجازی درد بی درمان نیست » |
آیا خدا از ما راضی است ؟
مطلبي كه براي همه ما ضروري است اين است كه بدانيم خدا از ما راضي است يا نه؟
انبيا از ما راضي هستند يا نه؟
و وجود مبارک حضرت وليّ عصر از ما راضي است يا نه؟
اين سؤال, سؤال همه ماهاست هم از خودمان سؤال ميكنيم كه آيا وجود مبارك امام زمان از ما راضي است يا نه؟
خداي سبحان از ما راضي است يا نه؟
ما دسترسي ظاهري به وجود مبارك حضرت نداريم كه ببينيم از ما راضي است يا نه! اما اينها نور واحدند ، وقتي ما به قرآن و نهجالبلاغه و كلمات ائمه(عليهم السلام) دسترسي داريم، آن متكلّمها در كلامشان ظهور ميكنند، يك كلام عادي نيست.
شما ببينيد وقتي وجود مبارك حضرت امير، قرآن را معرفي ميكند نميفرمايد يک کتاب و كلام عادي است. يك وقت كسي كتابي مينويسد يا سخنراني ميكند اين سخنرانيها را جمع ميكنند كتاب ميكنند يا مقالاتي مينويسد جمع ميكنند، به هر حال اينها كتاب مصطلح اوست يا سخنان اوست. قرآن در عين حال كه تمام اين الفاظ، كلمات الهي است و گذشته از اينكه معجزه است يك ويژگي دارد كه در هيچ كتابي نيست و آن ويژگي را وجود مبارك حضرت امير در قرآن كريم مشخص كرده است. فرمود هر متكلّمي حرف ميزند و هر مؤلفي هم كتاب مينويسد؛ اما آن طور نيست كه آن متكلّم در كلامش تجلّي كند يا آن مؤلف در كتابش جلوه كند.
قرآن يك كتاب خاصي است كه آن گوينده و پديدآورندهاش در اينجا جلوه كرده است: «فَتَجَلَّي لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِه»؛( نهج البلاغه ، خطبه ۱۴۷ ) فرمود اين يك كتاب معمولي نيست كه شما بگوييد خدا اين را نوشت يا خدا گفت؛ خدا در اين كتاب تجلّي كرده است اين بيان, بيان قرآن ناطق است، فرمود:«فَتَجَلَّي لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِه»؛ فرمود چرا خدا را نميبينيد؟!
خدا با چشمِ سر ديدني نيست، اما با چشم سِرّ كه ديدني است. فرمود او اصلاً خودش را نشان داد شما او را ببينيد، شما فقط كلام را ميشنويد يا ميبينيد. ديدنِ كلام هنر نيست، ديدن متكلّم هنر است.
مفسّر آن نيست كه كلام را ببيند. همه شما در دانشگاه يا حوزه با اين كتابها مأنوسيد. يك كتاب است كه مؤلف مينويسد و يك كتاب است كه شارح آن را شرح ميكند؛ حالا يا شرح «قال أقول» مثل جواهر و امثال آن يا شرح «ما أقول» مثل کتاب أنموذج و کتابهای ديگر يا کتابهاي علامه نسبت به خواجه نصير يا شرح مزجي مثل صاحب جواهر. يك وقت است كه آن شارح ميگويد: «قال المصنف و أقول»؛ اين ميشود شرح«قال أقول»، يا شرح مزجي است مثل اينکه صاحب جواهر حرف محقق را نقل ميکند، بدون اينکه بگويد: «قال و أقول»، آن را شرح ميکند، به هر حال شارح در قبال ماتن است. اين مفسّر كه دارد قرآن را تفسير ميكند ـ معاذ الله ـ نميگويد «قال الله و أقول», اين نه شرح «قال أقول» است، نه شرح مزجي است، نه نظير شرح تجريد علامه است نه نظير شرح مزجي جواهر. هيچ مفسري نميگويد «قال الله و أقول», مفسّر ميگويد «قال الله» در متن, «قال الله» در شرح, خود را خليفه او ميبيند حرف او را ميزند نه حرف خودش را. اين براي آن است كه يك مفسّر بايد متكلّم را ببيند. اگر مفسّر حرف خودش را زد كه ميشود تفسير به رأي؛ اينكه ميگويند تفسير به رأي نكنيد؛ يعني خودتان را نبينيد آن متكلّم را ببينيد، متكلّم كه خودش را به شما نشان داد، اينكه غايب نيست.
ميبينيد وجود مبارك حضرت امير كه قرآن ناطق است ميگويد اين متكلّم در كلامش تجلّي كرد، چرا نور خدا را نميبينيد؟ او كه (نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض) است، همه جا هم كه نور اوست؛ اما يك نور ويژهاي دارد، هم در کلماتش، هم در کتابهايش، هم در خانه هايش. اين آيه سوره مباركه «نور» همهاش نوراني است، اين به ما آدرس داد فرمود: (اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ), ما به او هيچ ـ سالبه کليه است ـ دسترسي نداريم (مَثَلُ نُورِهِ) نه «مَثَلُهُ»، آن نور اگر مَثل ميداشت ما به آن دسترسي داشتيم، او (نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) است.
اگر فرموده بود «الله نور السماوات و الارض مثله كمشكاة»، ما به آن دسترسي داشتيم؛ اما فرمود به آن دسترسي نداريم. نورِ او يك مَثلي دارد كه با مَثل نور او شما در تماس هستيد؛ (مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ ، سوره نور آیه ۳۵) بعد هم آدرس داد، اين نور ميدانيد كجاست؟ (في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ ؛ سوره نور آیه ۳۶)كعبه اين طور است, حرم نبوي اين طور است, حرم اهل بيت اين طور است, مسجد اين طور است. اينها (في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ) است.
اينجاها جايي است كه خدا اجازه داد رفيع بشوند؛ اينها را وقتي خدا اذن داد رفيع بشوند هميشه رفيعاند؛ پس اينجا آدرس الهي است. بعد اين بيان نوراني حضرت امير كه صاحب يكي از اين بيوت رفيع است، اين است كه فرمود خيال نكنيد قرآن مثل كتابها و كلامهاي ديگر است؛ اين متكلّم آنقدر نفوذ دارد كه در كلامش جلوه كرده است. شما قبل از اينكه قرآن بخوانيد بايد صاحبقرآن را ببينيد، «فَتَجَلَّي لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِه» و اگر خواستيد قرآن را تفسير كنيد آيهاي تفسير كنيد، نه شرح «قال أقول» جايش است نه شرح مزجي جايش است؛ نه ميتوان گفت خدا چنين گفت من چنين ميگويم, نه ميتوان گفت خدا چنين گفت من چنين شرح ميكنم؛ بايد گفت: خدا چنين گفت و خدا چنين ميگويد كه تفسير بايد باز كردن همان حرف باشد نه اينكه انسان حرف خودش را در تفسير قرآن بگويد آن که تفسير به رأي ميشود.
همه ما ميخواهيم ببينيم خدا از ما راضي است پيغمبر و اهل بيت از ما راضي هستند؟ و عمده در عصر ما اين است كه وجود مبارك حضرت از ما راضي است يا نه؟ اين آرزوي همه ماست. همه اينها يك نورند: «کُلُّهُم نورٌ واحِد»اگر ما به كلام خود حضرت دسترسي نداريم به قرآن دسترسي داريم، به نهجالبلاغه دسترسي داريم. وجود مبارك حضرت امير مطلبي فرمود كه اگر الآن ما خدمت حضرت ميرسيديم، وجود مبارك وليّ عصر همين حرف را ميزد. حضرت فرمود من برادري داشتم نزد چشمان من خيلي بزرگ بود من او را بزرگ ميديدم: «كَانَ لِي فِيمَا مَضَي أَخٌ فِي اللَّه كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ» اين برادر من بود؛ حالا بعضي گفتند مقداد بود بعضي گفتند اباذر بود به هر حال يكي از اصحاب حضرت بود. فرمود اين در چشمان من بزرگ بود، نه تنها نزد من محبوب بود، نه تنها مرضيّ من بود؛ بلكه من او را به عنوان بزرگ ميديدم، با اينكه شاگرد اينها بود؛ حالا چه مقداد باشد چه اباذر باشد، همه اينها باشند همه اينها شاگرد بودند.
فرمود: «كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي»؛ در چشمان من خيلي بزرگ بود، من وقتي او را ميديدم يک مرد بزرگي را ميديدم. چرا؟ الآن وجود مبارک وليّ عصر هم همين حرف را ميزند. ميفرمايد من کسي دارم، دوستی دارم که نزد چشمان من بزرگ است، چرا؟
«كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ»، چون دنيا در چشم او کوچک بود، اين در چشم من بزرگ است، فرقي بين كلام حضرت امير و حضرت حجّت نيست. اگر اينها نور واحدند که هستند، حرفهايشان يكي است.
اين راه را به ما نشان ميدهد، نه تنها مورد عنايت خواهيم شد و نه مورد رضاي حضرت هستيم؛ بلکه در چشمان نورانيش به عظمت ظهور ميكنيم؛ اين راه باز است؛ حالا چه مقداد چه اباذر، آنها که معصوم نبودند، امام و امامزاده نبودند، پيغمبر و پيغمبرزاده نبودند شاگرد اينها بودند.
پس ميشود شاگردي, يك طلبه يا دانشجويي به جايي برسد كه امام زمان(سلام الله عليه) بفرمايد او در چشمان من بزرگ است؛ حيف است ما اين مقام را از دست بدهيم، اين راه كه باز است؛ اين راه را كه نبستند. عدهاي از آنها هم كه سابقه بتپرستي داشتند بعد به اينجا رسيدند، قبل از اسلام خيلي از اينها بتپرست بودند؛ پس اين راه باز است. ما چرا از اين و آن بپرسيم كه آيا امام زمان از ما راضي است يا نه؟ خودمان ميتوانيم بفهميم حضرت از ما راضي است يا نه؟ فرمود: «كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ». نه تنها با اموي مبارزه كرد با مرواني مبارزه كرد با استكبار و استثمار و استعمار و استحمار بيروني مبارزه كرد، با استبداد و استکبار دروني هم مبارزه كرد. از سلطنت شکم، هوس و هوي بيرون آمد؛ «خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ». اين راه باز است.
بنابراين ما همانطوري كه يك نُه دي داريم در برابر بيگانهها, هر روز يك نُه دي داريم, هر روز عاشورا داريم, هر روز ۲۸ صفر داريم تا از سلطنت هوس بيرون بياييم، وقتي بيرون آمديم راحت هستيم. از چنين شخصي سؤال بکنند اصلاً سؤال ندارد، ميگويد يقيناً هم حضرت از من راضي است؛ چون تمام دستورات حضرت را دارم انجام ميدهم. حالا چرا از اين و آن بپرسيم كه اين خوب است يا آن خوب است آيا از ما راضي است يا نه.
البته از ديگران بپرسيم خوب است و چيز خوبي است بد نسيت؛ ولي يک راه نزديکتر و ميانبر و قطعيتر در اختيار ما هست. «تو نيك و بد خود هم از خود بپرس» راه دارد. حالا كه روشن شد وجود مبارك حضرت با اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) يک حرف دارند. حضرت فرمود: من برادري سابقاً داشتم که حالا رحلت کرده است در چشمان من بزرگ بود؛ خيلي حرف است، وجود مبارک حضرت امير براي هر کسي حساب باز نميکند. چرا در چشم من بزرگ بود؟ براي اينکه او هم با استبدادِ بيرون مبارزه کرد؛ مثل نُه دي، هم با استبدادِ درون مبارزه کرد؛ مثل هر روز. نميگويد من نظرم اين است….
جلسه درس اخلاق آیت الله جوادی آملی ، شنیده شده . ۹/ ۱۰ / ۹۵
فرم در حال بارگذاری ...