« فضیلت انتظاراقدام احمقانه ترامپ سبب معرفی سپاه پاسداران اسلامی ایران به جهان شد »

از مجموعه خاطرات شهید مدافع حرم سید رضابطحایی و خانواده شهیدش برگرفته از دست نوشته های شهید والا مقام مصطفی صدر زاده

 

بسیجی یعنی….

 

با رفتن سید من هم سال 87 کامل از حوزه بیرون آمدم و بعد از چند سال که از عزیمت سید به نجف می گذشت و از ایشان خبری نداشتم یک روز گوشیم زنگ خورد. باورکردنی نبود .

سید رضا بود. پرسیدم :کجایید؟فقط بگویید کجایید تا بیایم .

برای دیدنشان رفتم قم. خیلی نورانی شده بود با دیدن سید باز هم در دلم جرقه ی بازگشت به حوزه زده شد.

وقتی دیدم می خواهد برای مدتی در ایران بماند و از محضر آیت الله امجد استفاده کند از ایشان خواهش کردم که نزدشان درس بخوانم.

خیلی از دستم شاکی شد که چرا حوزه را ترک کرده ام آخر از همان سال اول طلبگی تذکر داده بود که باید درس بخوانیم.

گفتم: در بسیج فعالیت می کنم. نوجوان های پایگاه خیلی از اوقاتم را گرفته اند. تعدادشان به دو هزار نفر می رسد و سرم خیلی شلوغ است.

سید با دست زد روی شانه ام و گفت: آقا مصطفی ما نباید فقط بسیجی باشیم، باید بسیج آفرین باشیم و اول خودمان را درست کنیم و بعد بسیجیان را. ولی کو گوش شنوا؟!

 

بعد هم با ناراحتی ادامه داد: شما بسیجی ها چرا درس نمی خوانید؟

 

خیلی از دست خودم ناراحت شدم ، با تنبلی ام به آبروی بقیه ی بسیجی ها هم لطمه زده بودم ،در حالی که این طور نبود و در پایگاه ما از استاد دانشگاه تربیت شده بود تا دکترای انرژی اتمی ، من خودم تنبلی کرده بودم و برای درس خواندن برنامه ریزی نکرده بودم و این ربطی به بسیج نداشت.

 

سید بعد حضورش در ایران برای امر تبیلغ به یک شرکت مهندسی دعوت شد.وقتی هم که دید شرکت تهران است و نزدیک حاج آقا امجد قبول کرد. اسم شرکت (موج پویا) بود. یک اتاق به سید داده بودند و آنجا مبلغ و امام جماعت شده بود.

 

اولین بار که آدرس را گرفتم تا نزد سید بروم تصمیم گرفته بودم که جدی جدی طلبه بشوم . ورود به آن شرکت برایم شگفتی ها داشت. اسمش شرکت بود اما در واقع یک پایگاه بسیج درست و حسابی بود که همه ی اعضا مهندس بودند و کارشان طراحی . خیلی ذوق کرده بودم ، از اینکه سید با بسیجیان با سواد و کار درست هم دیدن داشته و فقط من را ندیده خوشحال بودم.

 

مهندسین بسیجی که بالای اتاق کارشان با خط درشت نوشته بودند: «بسیجی یعنی به کار گرفتن تمام توان برای حفظ انقلاب اسلامی.» بعضی از آنها چفیه روی شانه انداخته و با شلوار پلنگی پشت کامپیوتر نشسته بودند. همه هم اهل شوخی و خنده .

 

مدیر شرکت می گفت: تا حالا چند بار از آمریکا و کشورهای اروپایی برای این دلاورها پیشنهاد کار با حقوق و دستمزد عالی و خانه و امکانات شده ولی ایشان به سینه ی همه ی این پیشنهادها دست رد زده اند .

 

سید رضا هم می گفت :اینان حتی علوم حوزوی اشان از من بیشتر است. بعضی از آنها تسلط خیلی بالایی روی تفسیر آیات دارند و در بحث با یکی از آنها کم آورده است. خیلی خوشحال بودم از اینکه این نیروهای بسیجی آبروی ریخته مرا جمع کرده اند. خلاصه من هر روز از شهریار به تهران می آمدم و پای درس استاد زانوی تلمذ می زدم و هر روز به غیر از دروس نظری ، نکات اخلاقی تازه ای از رفتار عملی سید یاد می گرفتم و ایشان گاهی هم نکاتی را به خود من گوشزد می کردند.

 

مثلا:

عادت داشتم موقع حرف زدن مدام قسم بخورم.

یک بار سید با عصبانیت گفت: هیچ وقت برای اثبات حرفت قسم نخور،حرفت را بزن !خواستند باور کنند ،خواستند باور نکنند.

 

یا یک مرتبه خودکاری کنارم بود و می خواستم با آن مطلبی بنویسم، سید گفت :قبلش باید از صاحب آن اجازه بگیری؛ و بعد توضیح داد که حتی چیزهای کوچک هم در قیامت حساب و کتاب دارند و باید مراقب رفتار خود باشیم.خودش هم خیلی اهل مراقبت بود.

 

از نمونه رفتارهای عملی اشان این بود که همیشه از کنار هر فقیری رد می شدند به او پول می دادند حتی اگر آن شخص به زعم ما دروغگو بود و کلّاش. سید رضا معتقد بود اگر کسی از ما کمک خواست و رسیدگی نکردیم قساوت قلب می گیریم.

 

به راستی که سید مرد عمل بود و گوشه گوشه ی رفتار و سکناتش یک نکته از هزار درس نظری کتب حوزه .

 

 

نوشته شده به قلم دوست خوبم معصومه رمضانی ، این کتاب در حال نگارش است و هنوز به چاپ نرسیده است عزیزانی که علاقمند به خواندن این کتاب ارزنده (قبل از چاپ) هستند با ما در پیام رسان ایتا به آدرس زیر همراه باشند

http://eitaa.com/joinchat/2280783888Cc8031724bb

   سه شنبه 27 فروردین 1398


فرم در حال بارگذاری ...

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 113
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 10923
  • 1 ماه قبل: 46980
  • کل بازدیدها: 891324
رتبه وبلاگ