« جهاد با دست و زبان | من خودم فکری به حال دردهایم میکنم » |
مَرکبی به نام نماز شب
یک وقت کسی قلب شکسته دارد، به در و دیوار عالم بد می گوید. این نمی داند یک فرصت خوبی برای مناجات را دارد از دست می دهد. آخر این دهن کجی و بد دهنی چه مشکلی را حل می کند؟ انتقاد کردن چیز بسیار خوبی است؛ امّا حالا بد گفتن و عصبانی شدن مشکلی را حل نمی کند. اما یک وظیفه دیگری هم ما داریم. با آن کسی که تمام گره ها به دست او حل می شود، با او هم بالاخره یک درد دل باید بکنیم یا نکنیم؟
اینهائی که کار به دست آنها نیست، نسبت به اینها گاهی آدم اعتراض می کند، بد می گوید، فریاد می زند، نعره می کشد و کاری هم دست اینها نیست. حالا یا می کنند، یا نمی کنند؛ امّا آن که کار به دست اوست، با او هم باید یک حرفی داشته باشیم یا نداشته باشیم؟! حق خواهی، قیام، مبارزه کردن، ظلم ستیزی، اینها همه اش درست است؛ امّا انسانی که دلش شکست، تمام کارهایش، برنامه هایش همین است؟ یا یک شب زنده داری، یک مناجاتی، یک سجده ای!
قلب اگر شکست، انسان از همه جا ناامید است. اعتراضاتش را هم می کند، مبارزه اش هم می کند، ظلم ستیزی هم می کند، فریاد هم می زند، داد هم می کشد؛ اینها همه درست؛ اما کار به دست کیست؟ یک مثالی بعضی از ادیبان معرفت پرور ما دارند. می گویند: گاهی ممکن است انسان مدّتها زحمت بکشد، این گره های کور کیسه ها را باز کند. اگر با دست باز نشد، با دندان این گره را باز می کند. خُب باز کردید، این کیسه خالی است! شما مشکل تان حل نمی شود … مثل یک دانشجو یا طلبه ای که شب تحصیل تمام تلاش و کوشش اش این است که این جدولها را حل کند. خُب جدول را حل کردی، این که علم نیست. اینکه درس نشد. این گره را باز کردید؛ ولی کیسه خالی است. یک گره دیگری را باز کنید که پر است … .
بنابراین، این فرصت، یک فرصت زرّینی است برای ما که اگر یک وقتی قلب ما شکست، این نزدیک ترین راه است. وگرنه راههای عادی را ما به طور عادی طی می کنیم؛ نماز می خوانیم، روزه می گیریم، واجبها را انجام می دهیم، مستحبّات هم إن شاءَ الله انجام می دهیم، محرّمات را هم ترک می کنیم؛ همه اینها اثر دارد و انسان در دنیا آبرومند است و در آخرت سعادتمند است؛ امّا آن مقام والا و بالا که انسان یا مهمان خدا بشود، یا میزبان او، با این سیر و سلوک حل نمی شود. آن با جذبه حل می شود. با کشش حل می شود. با بردن حل می شود؛ نه با رفتن. حالا با این پا چه قدر ما می توانیم برویم؟ فاصله هم که محدود نیست. هر اندازه رفتیم، ما را إن شاءَ الله می پذیرند؛ آن هم حرفی در آن نیست. امّا اگر کسی طمع مقام بالاتر دارد، با رفتن حاصل نمی شود. با بردن حاصل می شود. چه کسی را می برند؟ یا انسان خیلی اوج بگیرد، به مقام دَنی فَتَدَّلی برسد، یا عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِر برسد که از آن به بعد بگویند: اِرجِعی إلی رَبِّک ۱، از آن به بعد ببرند. یا نه، اینقدر فروتن و خاضع باشد که لطف و رحمت الهی پیش او تنزّل کند، بفرماید: أنَا عِندَ المُنکَسِرَةِ قُلُوبُهُم. اگر دلی شکست، این است.
صفحات: 1· 2
خدایا به ما توفیق انجام این فریضه را عطا فرما
با سلام و احترام
ضمن تشکر مطلب شما در منتخب ها درج گردید.
پیشنهاد می شود متن را پاراگراف بندی فرمایید.
موفق باشید.
—————–
http://support.kowsarblog.ir/erjae-manabe
فرم در حال بارگذاری ...