امام حسین(ع) دخترک کوچکی داشت که او را بسیار دوست می داشت و او نیز پدر را بسیار دوست می داشت، بعضی گفته اند نامش« رقیّه» بود، او سه ساله بود و همراه اسیران در شام به سر می برد، و زا فراق پدر، شب و روز گریه می کرد، به او می گفتند: پدرت به سفر رفته است، شبی پدر را در خواب دید، وقتی که از خواب بیدار شد، بی تابی شدید کرد و گفت:« پدرم را بیاورید، نور چشمم را می خواهم».

    اهل بیت(ع) هر چه او را نوازش دادند تا آرام شود، آرام نگرفت و آنچنان با سوز می گریست، که همه ی اهل بیت(ع) به گریه افتادند، به صورتشان می زدند و خاک ب سر می ریختند، و موهای خود را پریشان می کردند، یزید صدای گریه آنها را شنید، گفت: چه خبر است؟ جریان را به او گفتند، گفت: « سر پدرش را برای او ببرید و جلو او بگذارید تا آؤام شود».

   سر بریده ی امام حسین(ع) را در میان طبقی گذاشتند و روی آن را با حوله ای پوشاندند، و نزد رقیه آوردند و در جلو او گذاشتند.

    رقیه گفت: این چیست؟ من پدرم را می خواهم، غذا نمی خواهم.

   گفتند: پدر تو در همین جاست.

    رقیه، حوله را برداشت، ناگهان سر بریده ای را دید، گفت: این سر کیست؟

   گفتند: سر پدرت می باشد.

    سر را برداشت و به سینه اش چسبانید و می گریست و چنین می گفت:

   یا ابتاُ! مَن ذَا الَّذی خَضَبَکَ بِدِمائک؟

   یا ابتاهُ! مَن ذا الَّذی قَطَعَ وَ ریدَیک؟

   یا ابتاهُ! مَن ذا الذّی اَیتَمَنیِ عَلی صِغَرِ سنّی؟

   یا ابتاهُ! مَن للیَتیمَهِ حَتّی  تَکبُرَ…؟

    یا ابتاهُ! لَیتَنی تَوَسَّدتُ التُّرابَ وَ لا اَری شَیبَکَ مُخصباً بِالدِّماءِ.

یعنی:

    « ای بابا جان! چه کسی تو را به خونت رنگین کرده؟

     بابا جان! چه کسی رگهای گردنت را برید؟

    بابا جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟

    بابا جان! دختر بی بابا به که پناه ببرد تا بزرگ شود؟

    بابا جان! کاش نابینا بودم( و این منظره را نمی دیدم)

    بابا جان! کاش خاک را بالش زیر سر قرار می دادم، ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی دیدم».

وقتی او را حرکت دادند، دریافتند که جان به جانان سپرده.

   یزید دستور داد، پیکر پاک رقیه را غسل دادند و کفن نموده و به خاک سپردند.

   بعضی گفته اند: هنگام بیرون آمدن از شام، زینب(س) و همراهان بیاد رقیه افتادند،  زینب(س) به زنهای شام که به بدرقه ی آنها آمده بودند، فرمود:« ما از میان شما می رویم ولی یک دختر خردسال را در میان شما گذاشتیم، او در این شهر غریب است، است، کنار قبر او بروید و او را فراموش نکنید».

   زینب (ع) و همراهان تا دیوارهای شام دیده می شد بیاد رقیه اشک ریختند، آن دخترک ستمدیده که هنگام آمدن به شام بلبل اهلبیت(ع) بود و همواره سراغ بابا را می گرفت، ولی اکنون خاموش شده و در میان کاروان نیست.

   آری کاروان حسینی با صدها رنج و اندوه، و صدها خاطرات ناگوار و غمبار، از شام بیرون آدپمدند، و به سوی مدینه رهسپار شدند، و در حالی که بار سنگین مصائب، کمرشان را خم کرده بود، به راه ادامه دادند.


سوگنامه آل محمد(ص)،محمد اشتهاردی،ص490

 


موضوعات: مناسبتها
   سه شنبه 28 آذر 13911 نظر »

   شهید مفتح، «فاتح» دانشگاه به روی فیضیه بود.

   شهید مفتح،دریچه قلب دانشجو را به روی علوم حوزوی «فتح» کرد.

   با تدرس در دانشگاه، نشای مکتب را در مزرعه ی دانشگاه« افتتاح» کرد.

   در روزگاری  که فاتحان دروازه ی غرب و شرق به روی « مملکت امام زمان» مغرورانه « فاتحه ی» اسلام را می خواندند، شهید مفتح، « مفاتیح» ایمان و عقیده را در دست گرفت تا با «فتوحات» معنوی، به « فتح الفتوح» بزرگی دست یابد، … پیش پای دین و فرا روی مکتب!…

    شهید مفتح، در روزگاری که غرب، نغمه ی جدایی«دین» و «دانش» را سر می داد، پل رابط بین محافل دینی و مجامع علمی بود.

   شهید مفتح، خرمن خرمن، دانشی را که در حوزه از علوم اهل بیت (علیهم السلام) و معارف قرآن اموخته بود، به عنوان رسالت و مسئولیتی خدایی، به محافل علمی و دانشجویی منتقل می کرد و ان را از محدوده ی حوزه به گستره ی جامعه منتشر می کرد.

   وحدت حوزه و دانشگاه، سیراب شدن دین و دانش از چشمه ی همدلی است.

   پیوند حوزه و دانشگاه، سیراب شدن دین و دانش و تعهّد و تخصّص را به بار می آورد. در سایه ی این پیوند، جامعه از دانش بی دین و تمدّن بی اخلاق و رفاه بی معنویّت و فرهنگ بدون مکتب و زندگی جدا از خدا نجات می یابد.

   وحدت حوزه و دانشگاه، تجسّم « عینیّت دیانت و سیاست» است.


قطعات،جواد محدثی، ص110

 

  


موضوعات: مناسبتها
   سه شنبه 28 آذر 1391نظر دهید »

   کاروان مصیبت دیده حسین(علیه السلام) بر دروازه ایستاده تا شهری مهیای پای کوبی شوند!!! زنان و دختران هاشمی می خواستند از دوارزه خلوت وارد شام شوند، نگاه های نامحرم آزارشان می داد، شمر اما « جیران» را برای ورودشان برگزید، شلوغ ترین دروازه شهر و دورترین آنها از دارالعماره…

    تیر نگاه ها همچنان کشنده است کاروان پشت دروازه به انتظار ایستاده زنی خود را به ایشان می رساند و از اسرا می پرسد، نامش حمیده است، کنیزی از طایفه بنی هاشم از نام و نشان زنی سیه چرده در میان اسرا می پرسد،« زینبم، دختر علی بن ابی طالب» کنیز از شیدن این نام بر خود می لرزد بی هوش بر زمین می افتد پسرش شیون کنان می دود تا از زمین بلندش کند، حمیده انگار سال هاست که مرده است.
    پیرمردی خود را به زینت عابدان نزدیک می کند، «خدا را هزار مرتبه شکر که شما را به هلاکت رساند و شهر ها را از شر شما در امان نگاه داشت، سجاد که حالا لوای امامت بر دوش دارد به پرسش می آید، که ای شیخ ! آیا هرگز قرآن خواندی؟! آیا این آیه را شنیده ای که« من از شما اجری نمی خواهم مگر محبت در حق نزدیکانم!؟» «هیچ می دانی ماییم آن خویشان و ماییم آن نزدیکان؟!» پیرمرد بر خود می لرزد، عصا از دستش می افتد.
   امام می گوید آیا این آیه را خوانده ای که «خدا خواست هر نوع پلیدی را از اهل بیت زدوده و ایشان را پاک و مطهر گرداند»؟! « هیچ می دانی ماییم آن خاندانی که خدا پاک و مطهرمان گردانیده است»؟! پیرمرد به پهنای صورت اشک می ریزد سر بر دامن امام می گذارد و از صمیم جان توبه می کند، انگار از کابوسی دهشتناک بیدار شده است، چون مجنونین فریاد می کشد :« آی مردم! فریب خورده ایم. اینان دشمنان خدا نیستند که شیفتگان اویند. اینان بدعت گذاران در دین نیستند که نزدیک ترین نزدیکان به پیامبرند. آی مردم! آن پیامبری که در اذان ها شهادت به رسالتش می دهیم، جد این هاست، توبه کنید، انابه کنید، برگردید» صدای پیرمرد میان ضربات شمشیر نامسلمانانی، ساکت می شود. مردم وحشت زده پراکنده می شوند. کسی یادش نمی ماند آخرین کلمات پیرمرد چه بود…

 

وجیهه محمد طاهری


موضوعات: مناسبتها
   جمعه 24 آذر 13913 نظر »

 

   عاشورای حسینی،کتاب سرخی بود که «تفسیر ناب» آن از زبان امام سجّاد تراوید. او با اسارت خویش، ازادی را تفسیر کرد و با خطبه هایش سرود بیداری خواند.

   امام سجاد(علیه السلام) بازمانده ی آن روز سرخ بود و شاهد آن عصر فاجعه و قساوت.

    «صحیفه سجادیه» اش، ناب ترین دعاهای عارفانه را در بر دارد.

   هنوز هم ترنم عاشقانه ی این « زبور ال محمد» بر زبان اهل دل است. زمان پر از زمزمه های سجادی است.

    امام سجاد (علیه السلام) پاسدار « وحی نبوی» و «خط علوی»  و « شور حسینی» بود.

    در عصر « نتوانستن» ها، جامعه را به « قدرت دعا»توجه داد.

    نیایش، سلاح او در مبارزه ی فرهنگی و سنگر او در دفاع از حق اهل بیت بود.

   او که در برابر خدا، «سجاد» بود، هرگز در برابر ظالمان، سر تسلیم فرود نیاورد و چهره بر درگاه ارباب نسود.

    بندی که بر دست و پایش بود، نشانه ی «آزادی در اسارت» بود و خطبه ای که در کوفه و شام خواند، جلوه ی مکرر فصاحت علوی در کلام زین العابدین بود.

قطعات،جواد محدثی، ص 22

 


موضوعات: مناسبتها
   یکشنبه 19 آذر 13912 نظر »

    کسانی که در نهضت دانشجویی برای دفاع از حریم استقلال وارتقای حرمت و شأنیت ایران دفاع کردند تعدادشان کم نبوده است که از آن جمله شهدای 16 آذر 1332 می باشد.
اتفاق 16 آذر به نوعی در امتداد یک فرایندی بود که منجر به این قضیه شد؛ چند ماه بعد از کودتای 28 مرداد آمریکا برای اینکه آثار این کودتا را از نزدیک ببیند نماینده خود،معاون رئیس جمهور امریکا ریچارد نیکسون را به ایران فرستاد و از طرفی دیگر دو روز قبل از 16 آذر اعلام شده بود که انگلستان نوکر بی چون و چرا و دست نشانده امریکا مجدداً روابطش را با ایران برقرار کرده و این قضیه نیز خود به خود فضای ملتهبی را در کشور دامن می زد؛ بازار بهم ریخت، روحانیون اعتراض کردند و نقطه ی اوج و اعتلای این التهاب در فضای دانشجویی بود ، هر چند عملاً در این روز درس تعطیل بود ولی کلاس اعتقاد و ایمان کماکان باز بود از جمله دانشجویان دکتر چمران بود، به هر تقدیر در حالی که دانشجویان همان برنامه ی اعتقادی را دنبال می کردند نیروهای گارد در دانشگاه بودندو مانع از تجمع دانشجویان شدند و به محوطه دانشکده فنی حمله کردند و سه تن از دانشجویان به نام های بزرگنیا، قندچی و شریعت رضوی را به شهادت رساندند که این سه قطره خونی که ریخته شد محصول وابستگی همه جانبه دولت وقت به امریکا و قربانی میهمان شوم امریکا بود. چرا؟
    چون می خواستند حضور خودشان را در ایران برای مدت طولانی تثبیت کنند و به تأمین خواسته هایشان که کنترل جریان های استقلال خواهانه است، برسند ولیکن محیط دانشگاه محیطی است که طبیعتاً مباحث سیاسی و فرهنگی بیشتر مطرح بوده است و گروه پیشتاز جریان مبارزه و اثر گذار یا در دانشگاه است یا در حوزه ها و در این راه ها خون ها یی ریخته شده است تا همگان بدانند از کجا ضربه خورده اند و چگونه باید پرچم مبارزه را همیشه برافراشته نگه دارند چون دانشجویان و طلاب بوده اند که تنور مبارزه را گرم نگه داشته اند، چرا که محیط دانشگاه پاتوقی بود برای بسیاری از گروهک هاولی دانشجو همیشه در صحنه بوده است و عنصر اصلی و تأمین کننده برای اداره کشور شدند؛ دانشجویی که پیش از انقلاب هیچ دانسته می شد بعد از انقلاب عنصر هدایت کننده بسیاری در جامعه بوده است مثل وزارتخانه ها، جهاد دانشگاه و مؤسسات دیگر امثال همت و متوسلیان و خرازی و … دانشجو بعد از انقلاب چیزی فراتر از یک دانشجو بوده است امثال شهدای هویزه که همگی دانشجوی دکتری و مهندسی بوده اند که میدان اصلی آنها جبهه ها بود یا شهدای هسته ای این زمان، احمدی روشن، شهریاری ، علیمحمدی و … که اینها نیز خود عَلَم دیگری شدند برای تثبیت 16 آذر که تمام بضاعت خود را تبدیل به علم کردند و علم و دانش آنها تبدیل به کینه امریکا شد و نتیجه آنها شهادت بود ولی دشمنان بدانند:
« دانشجو همیشه بیدار است»

 

م. ظفرقندی،طلبه حوزه علمیه کوثر ورامین

   چهارشنبه 15 آذر 13912 نظر »

   بابا! بگو ببینم عمویم عباس کجاست؟ چرا صدای عمویم را نمی شنوم. بابا! چرا صدای برادرم علی اکبر) علیه آلالسلام)، صدای قاسم( علیه السلام) و صدای یاران با وفایت را نمی شنوم. گویا می بینم که بی یار و یاور گردیده ای، بابا جان غصّه نخور، چون هنوز یک سرباز شش ماهه داری، من خودم کمکت می کنم، الان خودم به یاریت می شتابم با این سنّ کم چنان ضربه ای به دشمن یزنم که در تاریخ رسوا گردند.
   خون گلویم آبروی دشمن را خواهد برد. گلوی پاره ی من پرده ی ریاکاری و نفاق را از چهره ی بنی امیه کنار خواهد زد. بابا جان!اگر چه لبهایم خشکیده و طاقتم از دیت رفته است ولی می دانم لبهای تو از همه خشکیده تر است. بابا! کاش مقداری آب پیدا می کردی و می خوردی. چون می بینم دشمنان محاصره ات کرده اند. اگر تشنه باشی وقدرت جنگیدن نداشته باشی، دشمن به خیمه ها نزدیک خواهد شد. آن وقت خواهرانم وحشت زده خواهند گردید.
   بابا جان! من رفتم اما مواظب باش مبادا خواهرانم ترسان و لرزان شوند. مبادا دشمن آزاری به مادر و عمه ام رساند. من رفتم اما ای کاش مرا در دامان شما شهید نمی کردند. کاش گلوی پاره ی من را نمی دیدی. کاش گلوی پاره ی مرا به مادر و خواهرانم نشان نمی دادی.
   ای کاش اصلاً تشنخ نمی شدم که شما را به زحمت بیاندازم. و ای کاش می توانستم شمشیر به دست گیرم و از حریمت دفاع کنم. بابا جان! دارم می بینم که غریب و بی کس شدی، ای کاش کسی بعد از من مادرم را کتک نمی زد. ای کاش بعد از من، خواهرانم را اسیر نمی کردند.
     من اصغرم شش ماهه ی لب تشنه بی جرم و گناه
     خون گلویم می شود بر غربت بابا گواه
     من اصغرم دیدم حسین دیگر نمانده یاورش
     دیدم دلش آتش گرفت بر روی نعش اکبرش

 

                                   «وعده ما همایش شیرخواران حسینی»

   پنجشنبه 2 آذر 13911 نظر »

   «بسیج»، یک دنیا « فرهنگ» به همراه خود دارد.
   یک کتاب، حرف حساب و یک دفتر، غزلِ خون و شعر و شهامت و شهادت.
   « بسیجی»، عظمتی است تبلور یافته در یک انسان پاکباخته.
   ایثاری است، تجسم یافته در جهاد یک رزمنده.
   بسیج، مدرسه ی عشق، دانشگاه شهادت و معبد« عارفان مسلح» است و بسیجی، شیر روز و زاهد شب و دیده ی بیدار در شبهای خوف و خطر، در شهر ها و جبه ها.
   بسیجیان« شاگردان مدرسه عشق» اند.
   بسیجی، در صحنه ی عمل، حضوری سرخ و حماسی دارد، حضوری سرشار از ایمان و عرفان.
   سالهای دفاع مقدس، بسیج را برای ما معنی کرد و سراسر جبهه، بوستانِ رویشِ بسیجی بود، بالای هر ارتفاع، در شیار هر کوه، در سینه هر صحرا، در پهنه ی هر دشت، در کناره ی هر رودخانه، در موجهای ملایم هر جزیره و ساحل، حول و حوش هر میدان مین، پشت هر خاکریز، درون هر سنگر، از غرب تا جنوب، در خشکی و آب، کوچک و بزرگ، پیر و جوان و … همه جا بسیجی بود که حضور داشت، حضوری لبریز از خلوص و مقاومت.
   بسیجی،«صلابت»و«عطوفت» را جهاد و عرفان را، صلاح و سلاح را، شور و شعور را در هم آمیخته است. 1

 

1. قطعات، جواد محدثی، ص 38


موضوعات: مناسبتها
   پنجشنبه 2 آذر 1391نظر دهید »

   گریه از دو بخش ظاهر و باطن تشکیل شده است، باطن آن همان تأثرات روحی و عاطفی است که با حصول آن در انسان فعالیت هایی در مغز پدید می آید و بعد از آن قطرات اشک از دیده سرازیر می شود.
   عوامل متعددی می تواند این تأثرات روحی را موجب شود. فقدان چیزهایی که به ما مربوط است، حس کمال طلبی، اعتقادی که داریم و یا حس ترحم بر مظلوم، از عوامل تأثرات قلبی هستند، گاهی هم ممکن است تأثرات پچروحی و به تبع آن، گریه در اثر فراق یا وصال پدید آید و زمانی هم از سر ناتوانی و احساس عجز و زبونی یا از روی تزویر و ریا باشد.
   اما قطرات اشکی که شیعه برای ائمه خود در بقیع و کربلا و … و در مجالس عزا جاری می سازد، نه از نوع گریه ی کودکی است که اسباب بازی خود را از دست داده و یا بزرگی که اموالش را به غارت برده اند، و نه گریه ای است از سر عجز، زبونی و تزویر، بلکه گریه ای است از سر عشق به کمال؛ گریه ی انسانی است که به کمال عشق می ورزد و محزون است از این که عده ای نگذاشتند عطش بشریت از سرچشمه ی کمال و حکمت سیراب گردد.
   این گریه تنها گریه ی بر شخص نیست، بلکه اندوه ظلمی است که بر حق، مذهب و اسلام روا داشته اند و از این جهت از رشد و تکامل اجتماعی شیعه حکایت دارد.
این گریه گریه ی انسانی است که قلبش از سنگ نیست و عاطفه دارد و از ظلمی که به مظلومان شده به خروش آمده است. این گریه از پیوند انسان با انسانیت حکایت دارد . گریه شخصی است که پیوند عاطفی با اهداف اباعبدالله(علیه السلام) و اهل بیت( علیهم السلام) دارد و خود را از آنان و اهدافشان جدا نمی داند و ظلم بر آنان را ظلم بر خود تلقی می کند و از این رو محزون می شود؛ زیرا انسانی که هیچ گونه ارتباطی بین خود و شخص دیگر قائل نیست برای او دلسوزی هم ندارد.
   این گریه، می تواند گریه ی انسان عاشقی باشد که گاهی از فراق نالان و زمانی از شوق وصال، گریان است. این گریه در بُعد درونی نه تنها موجب افسردگی نمی شود، بلکه عامل بسیار مهمی در ایجاد نشاط تلقی می گردد و اسباب تقویت عواطف و شناخت در موضوع مورد نظر و آمادگی رفتاری و تقویت علاقه و محبت و در نهایت، همانند سازی با افراد و موضوعات مورد علاقه را فراهم می سازد.
   و در بعد خارجی و بیرونی، پویایی در مسائل اجتماعی و سیاسی را به دنبال دارد و عامل بسیار مهمی در ایجاد تحرکات و برخورد های اجتماعی و تولی و تبری محسوب می گردد.

   با گریه می توان موضوع مورد نظر را زنده نگه داشت، به گونه ای که هیچ گاه از خاطره ها محو نشود. همچنین می توان گفت: حفظ مکتب ناب محمدی و ظلم ستیزی از نتایجی است که گریه به بار آورده است، و این است راز و رمز گریه ی شیعه در کنار بقیع، کربلا و … و در مجالس عزای معصومان( علیهم السلام).
   اما در پاسخ به این منطق که شهید به وصال معشوق رسیده است و بر این اساس باید مراسم جشن برپا شود نه مراسم ماتم و عزا، باید گفت: اگر چه شهادت از نقطه نظر فردی( برای خود شهید) و از آن جهت که موفق به ریشه کنی زمینه های فساد شده، بزرگ ترین موفقیت و موجب شادمانی است، اما این دلیل نمی شود که از نقطه نظر اجتماعی ( برای مردمی که از وجودش بی بهره شدند) یا جهات دیگر تأثر آور نباشد و حتی بتوانیم قاتلین آنان را از آن رو که موجب شده اند تا آنان به این سعادت نائل آیند، تبرئه کنیم.

         گریه  حقیقی و از روی معرفت  غیر سوز و غیرتد ساز است.

         طبیعت سوز وفطرت سلز است.

        حیوان سوز و انسان ساز است .

        غافل سوز منتقم ساز است.

        منتقم سوز و منتظرساز است.1

 

1. ره توشه راهیان نور،دفتر تبلیغات اسلامی،ص68

   یکشنبه 28 آبان 1391نظر دهید »

   محرّم، فروردین جان هاست و بهار ایمان های سست شده و طراوت اندیشه های مرده و افسرده و خوابیده، و شکوفایی غنچه های بسته یبیداری و آگاهی و ایثار و فداکاری است.

   محرّم، وجدان همیشه بیدار تاریخ، و گلوی  هماره فریادگر زمان است.

   محرّم، حریم ایمان و حصار قرآن است.

   محرّم، اهرم حرکت دهنده ی انسان ها و پدید آورنده ی شورش های شیعی و نهضتهای علوی وقیام های مکتبی است.

   حسین(ع) پیام های شفا بخشش را، همه ساله بر بالهای سرخ شهادت می نویسد و پیکهای رهایی را بر موج های محرّم و عاشورا سوار می کند.

   کلاس های کربلا- که در همه جاست- حتی بدون یک روز تعطیلی، به من و تو و به همه ی آنانکه به نجات انسان می اندیشند، می آموزد. چرا که: کلُ یومٍ عاشورا و کلُ ارضٍ کربلا


موضوعات: مناسبتها
   سه شنبه 23 آبان 13913 نظر »


   « و اَذانٌ منَ الله وَ رسُوله الی الناس یومَ الحجّ الاکبرِ انَّ الله بَریءٌ مِنَ المشرکینَ وَ رسولُهُ فان تُبتُم فهوَ خیرٌ لکُم و ان تَوَلَّیتُم فاعلمُوا انَّکُم غیرُ مُعجزی الله و بَشّر الّذین کَفَروا بعذابٍ الیم.» (توبه،آیه 3)
   و در بزرگترین حج( روز عرفه یا روز عید که همه در مکه جمعند یاد آن روز که مؤمنان و مشرکان همه به مکه حاضرند) خدا و رسولش به همه اعلام می دارند که خدا و رسولش از مشرکین بیزارند، پس اگر شما مشرکان توبه کردید برایتان بسی بهتر خواهد بود و اگر رو بگردانید بدانید که شما بر قدرت خدا غالب نیایید، و مژده عذابی دردناک به آن کافران برسان.
   اکنون که صدای بیداری و آگاهی در دنیا طنین انداز شده و زمان، زمانی نیست که به سادگی یوق استکبارر و استسمار در گردن انسان های جویای حق برود. و ادعای کذب مدعیان حقوق بشر بر همگان فاش گردیده است. ما رهروان خط امام و سرسپردگان امر رهبری آنان که طالب حکومت عدالت گستر امیر المؤمنین بوده اند در سی و سومین سالگرد 13 آبان و همگام با لبیک گویان غدیر که نفس بردگی را در راه بندگی خدا قربانی کرده اند، اعلام میداریم که ما نسل روزگاران سختی و تحریم و تربیت شده استقلال، آزادی و اسلامیم، که حاصلش خود کفایی و اقتدار و عزت است. در رگهای ما خون کسانی جاریست که دست شیاطین غرب را از این مرز و بوم کوتاه کرده اند، آنان که با کوتاه شدن دستشان به گمان واهی خود با هجمه تبلیغات غلط و تحریم، کمر ملت ایران را به خاک رساندند، و عاجزانه دست به هر اقدام شنیعی می زنند تا ذره ای از حریت اسلامیان بکاهند و هتک حرمت پیامبر گرامی را بسان تیری به مغز اسلام و همه مبارزان با استعمار و تباهی زده اند،حال آنکه نمی دانند تیر را در چله کمان حماقت و قلب خود فرو برده اند.
   13 آبان پیام درد آشنایی است برای همه کسانی که از کبر و خود پسندی غربیان به ستوه آمده و مسیری است برای پایمال کردن لانه های فساد و نیرنگ در تمامی کشور های بیدار و جویای کمال و آزادی.

                                                          بسیج طلاب حوزه علمیه کوثر ورامین.


موضوعات: مناسبتها
   پنجشنبه 11 آبان 13912 نظر »

1 ... 46 47 48 49 50 51 ...52 ...53 54 56 57

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 1369
  • دیروز: 4732
  • 7 روز قبل: 16830
  • 1 ماه قبل: 32448
  • کل بازدیدها: 1125020
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 18
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 28
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 19
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
 
مداحی های محرم