« میخواستم همسرم زنده بماند ... | نقش مادر در تربیت فرزند » |
نقش دوست در سرنوشت انسان
سوره مباركه يوسف، دوستان حقيقى و دشمنان واقعى را به انسان شناسانده است. اگر زلف زندگى انسان، به دوستان واقعى او گره بخورد، رابطهاى ميان او و منابع خير كامل ايجاد مى شود كه باعث انتقال خير و نيكى و احسان خاص ايشان به انسان مى گردد. در سايه اين انتقال است كه انسان خاكنشين، به انسان عرشى و ملكوتى تبديل مىشود ؛ اما اگر زلف حيات انسان، به دشمنان او گره بخورد، ميان او و منابع شر، گره خورده است و باعث اخلال در حالات روان انسان مى شود، انسان را به منبع شر تبديل مىكند و او را به بى نهايت زير صفر مى كشاند :
«ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ »
آن گاه او را [ به سبب گناهكارى ] به [ مرحله ] پستترين پست ها بازگردانيم .
خداوند درباره پاداش اعمال مى فرمايد :
«بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ »
پاداششان را بر پايه بهترين عملى كه همواره انجام مى داده اند ، مى دهيم .
نماز هشتاد سال نماز را به اندازه بهترين نماز او مى دهيم. ملاك، بهترين عمل است.
بدترين گناه جبران نكردن گناه است
يكى از موارد أفعل تفضيل، همين جا است كه اگر گناهكاران جبران نكنند، بدىهاى آنان را برمى گردانيم و ايشان را به پستترين درجه بازمى گردانيم كه ديگر جايى براى پستى بيشتر ندارد. اگر بتوان با چشم دل، معناى عينى أسفل السافلين را ديد، همان لحظه، قلب انسان از ترس مى ايستد.
خود انسان، به دشمن راه مىدهد كه اين قدر او را به هم بريزد تا از پستها هم پستتر شود. نمونه اين شيطان را خداوند در سوره مبارك فرقان، ضمن يك داستان بيان كرده است كه متأسفانه اين نوع شيطان در كشور ما نيز در همه شؤون هست.
داستان اين است كه يكى از نامهاى كتاب خدا «ذكر است» :
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» ؛ يعنى اين كتاب، حقايق شهودى را به شما يادآور مى شود، ياد خدا، قيامت، صراط و پرونده اعمال گذشته و آينده.
انسانى كه از قرآن بريده شود، فراموشكار و غافل مىشود و يك ذرهاى در اين فضا نمىتواند به سوى خدا برود.
شخص جسور و اهانت به پيامبر اكرم
يك نفر پول دارى مى خواست سفره اى بيندازد. پيش خود فكر كرد كه سران قوم و خويشان خود را هم دعوت كنم. يكى از اين سران، پيامبر صلي الله عليه و آله بود. گفت: دلم مى خواهد براى ناهار تشريف بياوريد. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: اين خانه بتپرست است. من از غذاى او نمى خورم ، ولى چون دعوت كردى، مى آيم. او گفت: ميهمان به خانه من بيايد، ولى چيزى نخورد؟ اين براى من كشنده است. سپس گفت: من چه كار كنم تا شما بياييد و از اين سفره، غذا بخوريد؟ حضرت گفت: مسلمان شو و شهادت به توحيد و رسالت من بده و بگو كه از همه معبودهاى باطل و فرهنگهاى منفى بريدم. حضرت آمدند، غذا خوردند و رفتند.
فردا عاص بن وائل به اين شخص گفت: شنيده ام كه ميهمانى داشتيد و اين آقا را هم دعوت كردهاى و مسلمان هم شده اى. گفت: بله. عاص گفت: من و دوستانم قصد داريم رابطه خود را با تو قطع كنيم. «الَّذِى يُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ » آنكه همواره در سينه هاى مردم وسوسه مىكند . اى بىچاره! همه را رها كردى و رفتى؟
در همين جا است كه خداوند مىفرمايد: سختى و تنهايى را تحمل كن! چند روز ديگر، اسلام جهانگير مى شود به اين چند موج ظاهرى فريب نخور. اين، نقطه خطرناكى است كه انسان در اين نقطه تصميم بگيرد. همه اين جهنمى ها از همين نقطه جهنمى مى شوند.
گفت: نه، من با شما هستم. عاص گفت: پس كار ديروز خود را جبران كن و به مسجد الحرام برو و سجده پيامبر كه تمام شد، به صورت او آب دهان بينداز. شيطان يعنى كسى كه انسان را از خير و كرامت و ارزشداران قيچى مىكند ، اما كار دوست، وصل كردن است :
تو براى وصل كردن آمدى نى براى فصل كردن آمدى
هيچ پيامبرى براى فصل كردن نيامده است ، اما شيطان همه را از تو مىبُرد…
سخنان شیخ حسین انصاریان ، دیده شده در پرتال پژوهشکده باقرالعلوم.
سلام زیبا بود منتظر حضورتان در وبلاگمان هستیمhttp://shabhayemehraban.kowsarblog.ir/
جالب بود موفق باشید
http://saghalain.kowsarblog.ir/
فرم در حال بارگذاری ...