تحول در مردم / بصرت و آگاهی
همین جور تحولی که ملت ما در ظرف مدت کمی پیدا کرد ؛ یک نحو تحول معجزه آسا که یک روز از پاسبان حساب می برد ، بازارهای بزرگ ما از پاسبان حساب می بردند ، یک روز هم از شخص اول مملکت حساب نبردند !
یک روز جرات نمی کردند که توی خانه هایشان اسم شاه را به ناگواری ببرند ، یک روز هم در خیابانها ریختند و گفتند مرگ بر این شاه ! اینچنین متحول شدند . کی این کار را کرد ؟ اسلام ، قوت ایمان . و الا انسان که نمی تواند این کار بکند . کار من و تو و اینها نیست . کار اسلام است . ۵۷/۱۲/۱۵
تاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی ، تدوین محمد هاشمی تروجنی ، موسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی ( ره) ، دفتر بیستم ، ص ۶۷۴
سالروز مهم و پر عبرت هلاکت عامل موثر کودتای ۲۸ مرداد
اشرف پهلوي خواهر دوقلوي محمدرضاشاه که در 4 ابان 1298ش در تهران به دنيا آمد، و در ۱۷ دی ماه ۱۳۹۴ خورشیدی در منطقه مون کارلو به دلیل کهولت سن درگذشت . اشرف پهلوی يکي از چهرههاي معروف تاريخ معاصر ايران ميباشد. او که از جسارت و شجاعت بيشتري نسبت به محمدرضا برخوردار بود، در جاي جاي تاريخ عصر پهلوي حضوري مستقيم داشت و در جهت حفظ و بقاي سلطنت پهلوي ميکوشيد. مهمترين نقشي که اشرف پهلوي در حيات تاريخ سياسي سلطنت پهلوي ايفاء نمود، کودتاي 28 مرداد 1332 و ساقط نمودن حکومت ملي دکتر مصدق بود.
اشرف که در خلال سالهاي 1325 الي 1330 يکي از مهرههاي پرنفوذ دربار به حساب ميآمد و در نصب و عزل بسياري از رجال نقش داشت پس از نخستوزيري مصدق در مقابل او قرار گرفت و همراه مادرش تاجالملوک جناح درباري مخالف دولت مصدق را تشکيل داد.
او در انتخابات دوره شانزدهم تعدادي از وکلاي مورد اعتماد خود را چون سرتيپ پيراسته، عزيز زنگنه و منوچهر تيمورتاش به مجلس فرستاد و در مقابل جبهه ملي قرار گرفت و در کار مجلس و دولت اختلال نمود. وي تمام تلاش خود را در سقوط دولت دکتر مصدق و نخستوزيري قوامالسلطنه انجام داد و رابط بين شاه و قوام شد تا اختلافات گذشته را کاهش دهد.
اما بروز وقايع سي تير 1331ش نقشههاي او را بر آب کرد و پيدا شدن مدارک و اسناد ارتباط اشرف و ملکه پهلوي با اخلالگران و قوامالسلطنه، مصدق را وادار به اعتراض کرد. بدين ترتيب دکتر مصدق در دور دوم نخستوزيري خود اشرف پهلوي و تاجالملوک پهلوي را تبعيد نمود اما اشرف از فعاليت بر ضد حکومت ملي دست برنداشت و در فرانسه نيز همچنان به مخالفت با دکتر مصدق پاي ميفشرد.
به طوري که توجه دولت انگليس که خواستار انجام عملياتي نظامي بر ضد حکومت مصدق بود را جلب نمود. اشرف ضمن تماس با مجامع بينالمللي عليالخصوص دوستان و ياران امريکايي خود سعي ميکرد وضعيت ايران را بحراني جلوه دهد و چنين وانمود سازد که دولت شوروي و حزب توده در حال قدرت گرفتن در منطقه هستند. بالاخره در تابستان 1332ش دو تن از جاسوسان امريکايي ناگهان با اشرف تماس گرفتند و در کازينوي دوويل با او ملاقات کردند.
در اين ملاقات از اشرف خواسته شد تا نقش ميانجيگري بين امريکاييان و محمدرضا شاه را برعهده بگيرد و جهت حمايت سلطنت برادرش گام بردارد. بدين ترتيب اشرف دست به کار شد. او در 3 مرداد 1332ش بدون اجازه به تهران آمد و بلافاصله به ملاقات برادرش رفت.
ملاقات آن دو به شکل پنهاني و خصوصي انجام شد. دولت مصدق به محض آگاهي از ورود اشرف به تهران خواستار خروج او گشت و اشرف صبح روز بعد تهران را ترک کرد. در اين مدت اشرف با کليه ياران و دوستان خود تماس گرفت و از آنان خواست تا در مبارزه بر عليه حکومت مصدق متحد شوند.
دربار در جواب فرماندار نظامي تهران اعلام نمود که اشرف جهت جمعآوري پول براي تهيه مخارج يمارستان پسرش به تهران آمده است. بنابر اين 24 ساعت به او اجازه اقامت داده شده است.
اشرف در ملاقات خود پاکتي به محمدرضا داد و او را از نقشه کودتا آگاه ساخت. عصر همان روز محمدرضا با يکي از جاسوسان امريکايي به طور مخفيانه در سعدآباد ملاقات نمود و دو فرمان مهر شده بدون نوشته يکي براي عزل مصدق و ديگري انتصاب زاهدي بدو داد و خود راهي کلاردشت شد و از آنجا به بغداد رفت.
9 روز پس از آنکه اشرف پهلوي تهران را ترک کرد عمليات آژاکس انجام شد و ظرف مدت کوتاهي دولت مصدق سرنگون گرديد. محمدرضا شاه به سلطنت بازگردانده شد. پس از کودتاي 28 مرداد دوران استبداد محمدرضاشاهي شروع شد و اشرف پهلوي نيز به عنوان يکي از مهرههاي مهم در تصميمگيريها و فعاليتها نقش داشت و به شکلي حکومت ميکرد.۱
دستگیری یکى از خواهرهاى محمّدرضاپهلوی با چمدان پر از هروئین
[یکی از خصوصیات]رژیم خبیث[پهلوی]، فساد بود. انواع فساد، از فسادهاى جنسى بگیرید که مبتلابه تقریباً همهى دربارىها و دوروبرىها و مانند اینها بود که دیگر حالا داستانهایش شرمآور است. آن روز خیلى از آحاد مردم هم میدانستند، اگرچه جرأت نمیکردند بر زبان بیاورند. گاهى از قلم خارجىها درمیرفت، چیزهایى را میگفتند فساد جنسى، فساد مالى، نه فقط در سطوح متوسّط که هر وقتى ممکن است پیش بیاید؛ نخیر، در عالىترین سطوح کشور. از طرف شخص محمّدرضا و دوروبرىهایش، بالاترین فسادهاى مالى، بزرگترین رشوهها، بدترین دستاندازىها، خباثتآلودترین فشارها بر منابع مالى ملّت بهوجود مىآمد.
براى خودشان ثروت درست میکردند به قیمت فقیر کردن مردم و بیچاره کردن مردم. فساد، فساد جنسى، فساد مالى، اعتیاد، ترویج اعتیاد و ترویج موادّ مخدّر صنعتى بهوسیلهى عناصر اصلى حکومت آن روز در ایران بهوجود آمد و اتّفاق افتاد. یکى از خواهرهاى محمّدرضا را در فرودگاه سوئیس با چمدان پر از هروئین، پلیس سوئیس دستگیر کرد! [خبر آن در] همهى دنیا پیچید، منتها زود ماستمالى کردند؛ خب مربوط به خودشان بود؛ قضیّه را برطرف کردند، گره را باز کردند؛ یکچنین وضعیّتى [بود].۱۳۹۳/۱۰/۱۷ بیانات در دیدار مردم قم ۲
روز جهانی حقوق بشر
روز جهانی حقوق بشر یک رویداد سالانه است که در ۱۰ دسامبر برابر با 19 آذر، برگزار میشود. این روز توسط یونسکو نامگذاری شده است. تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر یک پیمان بینالمللی است که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ در پاریس به تصویب رسیده است.
این اعلامیه نتیجهٔ مستقیم جنگ جهانی دوم بوده و برای اولین بار حقوقی را که تمام انسانها مستحق آن هستند را بهصورت جهانی بیان میدارد.
اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر شامل 30 ماده است که به تشریح دیدگاه سازمان ملل متحد در مورد حقوق بشر میپردازد. مفاد این اعلامیه حقوق بنیادی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، و اجتماعیای را که تمامی ابنای بشر در هر کشوری باید از آن برخوردار باشند را مشخص کردهاست.
لایحه جهانی حقوق بشر از اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و دو پروتکل انتخابی آن تشکیل شده است.
در سال ۱۹۶۶ مجمع عمومی دو لایحه جزئیتر مذکور را بهتصویب رساند. در سال ۱۹۷۶ هنگامی که لایحه جهانی حقوق بشر توسط تعداد کافی از ملتها مورد تأیید قرار گرفت، به حقوق بینالملل تبدیل شد.
مفاد این اعلامیه از نظر بسیاری از پژوهشگران الزامآور بوده و از اعتبار حقوق بینالملل برخوردارست، زیرا به صورت گستردهای پذیرفته شده و برای سنجش رفتار کشورها به کار میرود. کشورهای تازه استقلال یافتهٔ زیادی به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر استناد کرده و آن را در قوانین بنیادی یا قانون اساسی خود گنجاندهاند.
سالهاست از تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر میگذرد
“حقوق بشر، حقوق انسان به عنوان انسان.” با وجود امضاهایی که کشورهای دنیا در پای اعلامیه جهانی حقوق بشر نهادهاند، در عمل در سراسر جهان هر روز این حقوق را نقض میکنند.
در روز دهم دسامبر ۱۹۴۸ النور روزولت، بیوه رئیس جمهور سابق آمریکا، فرانکلین روزولت، اعلامیه جهانی حقوق بشر را در محل سازمان ملل در پاریس خواند و مجمع عمومی سازمان ملل متحد آن را تصویب کرد. برای نخستین بار در تاریخ بشریت ۴۶ عضو سازمان ملل متحد اعلام کردند که بر سر حقوقی با هم به توافق رسیدهاند که همه انسانها بایست از آن برخوردار باشند.
هشت کشور، از جمله اتحاد جماهیر شوروی، عربستان سعودی و آفریقای جنوبی، به این اعلامیه رأی ندادند.
نخستین اصل اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد میگوید: «تمام افراد بشر آزاد زاده میشوند و از لحاظ حیثیت و کرامت و حقوق با هم برابرند.» ایدههای اساسیای که در این اعلامیه ۳۰ مادهای آمده و در سطح بینالمللی مطرح گشتند، حاصل صدها سال تفکر در باره حقوق انسان به عنوان انسان بودند.
با وجود این پشتوانه عظیم فکری که محصول صدها سال کار فیلسوفانی است که به حقوق انسان به عنوان انسان اندیشیدهاند، باز لازم بود که در سالهای پس از تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر اصولی تکمیلی به آن افزوده شود تا روشن گردد که اسیران جنگی، آوارگان، زنان، مخالفان با جنگ، قربانیان شکنجه و کودکان نیز انسانهایی هستند که باید از حقوق پایهای بشری برخوردار باشند.
این اصول دست کم روی کاغذ ثبت شد. چون اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد تنها قصد و خواستی را بیان میکنند و به لحاظ قضایی و حقوق ملل الزامآور نیستند. با وجود این، اعلامیه جهانی حقوق بشر سال ۱۹۴۸ یکی از مهمترین اسناد بشریت است. این اعلامیه سنگ محکی است در تاریخ و برای بسیاری از کشورها الگویی بوده است در تدوین قانون اساسی ملیشان.
از انتشار ایده تا تحقق آن
با وجود همه امضاهایی که کشورهای دنیا در پای اعلامیه جهانی حقوق بشر نهادهاند، در عمل در سراسر جهان هر روز این حقوق را نقض میکنند. هنوز هم وضعیت جهان به گونهای است که انسانها از اینکه حقوقی انسانی دارند آگاه نیستند. و تنها آنجا که انسان بداند حقوقی دارد میتواند برای برخوردار شدن از آن حقوق مبارزه کند.
هیچ کشوری در دنیا نیست که بتواند ادعا کند توانسته است صد درصد اصول ایدهآل اعلامیه جهانی حقوق بشر را تحقق بخشد. اصل بیست و پنجم اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید: «هر شخصی حق دارد که از سطح زندگی مناسب برای تامین سلامتی و رفاه خود و خانوادهاش، به ویژه از حیث خوراک، پوشاک، مسکن، مراقبتهای پزشکی و خدمات اجتماعی ضروری برخوردار شود.» اما هر روز صدهزار انسان در جهان بر اثر گرسنگی میمیرند.
اصل پنجم اعلامیه میگوید: «هیچ کس نباید شکنجه شود یا تحت مجازات یا رفتاری ظالمانه، انسانی یا تحقیرآمیز قرار گیرد.» طبق گزارش سالانه سازمان عفو بینالملل اما هنوز هم در بسیاری از کشورهای جهان انسانها را شکنجه میکنند.
اصل بیست و ششم اعلامیه میگوید: «هر شخصی حق دارد از آموزش و پرورش بهرهمند شود.» اما در سراسر جهان بیش از یک میلیارد بیسواد وجود دارد.
اصل بیست و دوم اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید: «هر شخصی به عنوان عضو جامعه حق امنیت اجتماعی دارد.» یک و نیم میلیارد انسان اما در این کره خاکی در فقر زندگی می کنند
و اصل بیست و سوم این اعلامیه از حق کار برای همه انسانها میگوید.
ایدههایی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر بیان شدهاند، ایدههایی چون رهایی از محرومیت و ترس، آزادی بیان و عقیده، آزادی مذهب، حق پیشرفت و خوشبختی ایدههایی مجرد و ذهنی نیستند. این ایدهها از دل مشاهده رنجهای بشری در طی قرون برآمدهاند و در تلاش برای رفع رنجهای بشری است که متحقق میشوند. اگر به این توجه کنیم که هر روز حقوقی که در اعلامیه جهانی منظور شدهاند به توسط افراد، گروهها و دولتها پایمال میشوند، درمییابیم که هدفهایی که در این اعلامیه آمده کاملا واقعی هستند.۱
حقوق بشر در کلام رهبر
رهبرانقلاب: ما در زمینهی مسائل حقوق بشر از دنیا طلبکاریم، ما بدهکار نیستیم! در آن سالهای اوایل انقلاب به دانشگاه دائماً میرفتم، مرتّب میرفتم سخنرانی میکردم؛ دانشجوها سؤال میکردند، جواب میدادیم. یک وقتی یکی از دانشجوها از بنده پرسید که شما در مورد مسئلهی زن چه دفاعی دارید؟ جمهوری اسلامی چه دفاعی دارد؟ بنده گفتم ما هیچ دفاعی نداریم!
ما حملهای داریم، ما هجومی داریم! دفاع چیست؟ ما در زمینهی [زن] مدّعی هستیم. ما در قضیّهی زن، مدّعی دنیا هستیم، مدّعی رژیم طاغوت -آنوقتها که آن حرفها مطرح بود- هستیم، ما دفاع نداریم.
در زمینهی حقوق بشر اینجوری است، ما دفاع نباید بکنیم، ما باید حمله کنیم!
این کسانی که اینهمه جنایت کردهاند، اینهمه فساد ایجاد کردهاند -نهفقط در تاریخ، همین حالا- مثلاً فرض کنید فرانسویها شدهاند مظهر حقوق بشر. این فجایعی را که فرانسویها در آفریقا به وجود آوردند، در الجزایر و در غیر الجزایر کارهایی که کردند، انسان وقتی میخواند، واقعاً تن او میلرزد! فرض بفرمایید یک دریاچهای را، مثلاً یک مرداب بزرگی را با نفت و این چیزها آغشته کنند، بعد یک جمعیّت کثیری را -زن، مرد، بچّه- از روستا بکوچانند طرف آن و بعد اینها را ببندند به رگبار، اینها هم از ترس به آن دریاچه پناه ببرند، بعد آن دریاچه را آتش بزنند! حالا شما فکرش را بکنید، این اتّفاق افتاده! مثلاً این قضیّه اتّفاق افتاده بهوسیلهی فرانسویها. ۲
۲_ بیانات در تاریخ ۹۷/۴/۶
صد سال پیش در ایران چه خبر بود؛ کشتار آنفلوآنزای اسپانیایی
بی بی سی فارسی ادعا کرده است که صد سال پیش ۹ میلیون از مردم ایران نه بر اثر قحطی و گرسنگی ناشی از احتکار انگلستان بلکه بر اثر آنفلانزای اسپانیایی جان خود را از دست داده اند . برای پی بردن به این مسئله مهم تاریخی که شاید بتوان آن را یک تحریف تاریخی از طرف بی بی سی خواند لازم است چند مورد را بررسی کنیم :
متن منتشر شده توسط بی بی سی فارسی :
جنگ جهانی اول یکی از مرگبارترین رویدادهای تاریخ بشر است، شمار قربانیان آن حدود ده میلیون نظامی، هفت میلیون غیر نظامی و ۲۰ میلیون مجروح تخمین زده شده است.
اما این جنگ در سال آخر خود شاهد شیوع یکی از مرگبارترین همهگیریهای تاریخ بود؛ آنفلوآنزای اسپانیایی که تقریبا سراسر دنیا را گرفت و شمار قربانیان آن را بیش از پنجاه میلیون نفر تخمین زدهاند.
با اینکه در آن زمان میکروب به عنوان عامل بیماریهای عفونی کشف شده بود اما تقریبا یک دهه بعد ویروس عامل این بیماری شناسایی شد. مقایسه تلفات جنگ تقریبا چهار ساله با جهانگیری آنفلوآنزای اسپانیایی که حدود سه سال طول کشید نشان میدهد آنفلوآنزای اسپانیایی چه کشتاری کرده است.
آنفلوآنزای اسپانیایی پانصد میلیون نفر- یک سوم جمعیت دنیا را مبتلا کرد و تقریبا به اندازه قربانیان مستقیم جنگ کشته به جا گذاشت. برخی محققان معتقدند چون اولین مورد بیماری در اسپانیا گزارش شد این آنفلوآنزا به اسپانیایی شهرت پیدا کرد.
بعضی دیگر میگویند سانسور زمان جنگ باعث شد این بیماری در فرانسه، بریتانیا و آلمان آزادانه گزارش نشود اما بیماری در اسپانیا که در جنگ بیطرف بود آزادانهتر گزارش میشد و این تصور ایجاد شد که بیماری در آنجا شدیدتر است بنابراین لقب اسپانیایی گرفت.
داوطلبان صلیب سرخ برای مقابله با آنفلوآنزای اسپانیایی در آمریکا ۱۹۱۸ ایران نهتنها از این همهگیری مستثنی نبود بلکه یکی از بالاترین آمارهای مرگ بر اثر این بیماری را در دنیا داشت.
سر آرنولد ویلسون در کتاب پرشیا مینویسد: “با وجود اینکه بیماریهای عفونی مثل طاعون خیارکی، وبا و گونهای آنفلوآنزا بین ۱۹۱۸ و ۱۹۲۰ دنیار را درنوردید، در پرشیا (ایران) همهگیر شدند و بیش از جنگ چهارساله جان انسانها را گرفتند، شواهد ناچیزی در پرشیا در دسترس است.”
عباس میلانی در کتاب شاه مینویسد: “در آن روزها، وبا و آنفلوآنزا، اعتیاد و گرسنگی در مملکت بیداد میکرد. اسطقس بهداشتی جامعه در آن روزها سخت علیل و بیمار بود. به روایتی در دو دهه اول قرن بیستم ایران دستکم یک دهم و شاید چهل درصد جمعیت خود را در نتیجه انواع بیماریهای واگیر، قحطی و جنگ از دست داد.”
“در واقع سال ۱۹۱۹، یعنی سال تولد محمدرضا [شاه]، اوج رواج بیماری مرگزایی بود که گرچه از آمریکا آغازیده بود، اما به آنفلوآنزای اسپانیایی شهرت دارد. میگویند مرگبارترین ویروس تاریخ بود و چه بسا چیزی حدود صد میلیون قربانی گرفت.
به دیگر سخن حتی از طاعون کشندهتر بود. ابعاد دقیق کشتار این بیماری در ایران روشن نیست. اهل خبرت، اما، بر این باورند که قحطی، کثیفی آب، اعتیاد و فقدان امکانات پزشکی دست به دست هم داد و این بیماری را در ایران حتی کشندهتر کرد.” جامعترین تحقیق را درباره شیوع آنفلوآنزای اسپانیایی در ایران در طول جنگ جهانی اول را دکتر امیر اصلان افخمی انجام داده است.
دکتر افخمی مینویسد برخلاف سایر نقاط دنیا که بیشتر قربانیان آنفلوآنزای اسپانیایی شهرنشینان بودند در ایران این بیماری در روستاها بیشتر قربانی گرفت.
دکتر افخمی “شرایط اجتماعی” ایران را مهمترین دلیل برای تلفات زیاد آنفلوآنزای اسپانیایی در ایران میداند و به طور مشخص و مفصل به “قحطی، اعتیاد به تریاک، مالاریا و کمخونی (آنمی)” اشاره میکند ..۱
آنفلانزای اسپانیایی
در قرن بیستم ویروس آنفلوآنزای اسپانیایی در سال ۱۹۱۸ شیوع پیدا کرد و عامل مرگ بیش از ۴۰ درصد از سربازان آمریکایی در این جنگ بود. همچنین آنفلوآنزای آسیایی در سال ۱۹۵۸، و آنفلوآنزای هنگ کنگی در سال ۱۹۶۸ نیز در کنار آن در مجموع بیش از یک میلیون مرگ را سبب شدهاند.
تا امروز آمار مرگ و میر یک سیر نزولی را طی کردهاست. به این صورت که در آغاز فعالیت این ویروس مرگهای دسته جمعی حتی ۴۰ میلیون نفر در یکسال گزارش شدهاست اما به مرور کاهش یافت. امروزه گونههای جدیدتر این ویروس مانند آنفلوآنزای پرندگان یا آنفلوآنزای خوکی نیز ظهور کردهاند.۲
علت مرگ ایرانیان در جنگ
جنگ موجب ویرانی مناطق زیادی از کشور شد و اثر نامطلوبی بر اقتصاد ایران گذاشت. با این همه شدت سختی های برآمده از جنگ در زمستان 1297 ش/ 1919م، رخ نمود و با بروز قحطی و بیماری مشکلات افزایش یافت و تعداد زیادی از ایرانیان جان باختند. درباره این سختیها و اوضاع اجتماعی ایران به ویژه قحطیهای پدید آمده در دوران جنگ و شیوع بیماریهای ساری، پژوهشی مستقل انجام نشده و آنچه در این باره به ویژه تلف شدن عده زیادی از ایرانیان نوشته شده اغلب افواهی هستند و کمتر بر مشاهده مستقیم و دقیق تکیه داشتهاند.
با وجود این در لابهلای همین آثار مطالبی دقیق و در خور توجه درباره موضوع پژوهش حاضر آمده که البته تعداد آنها بسیار کم و انگشت شمار است که در بخش پیشینه تحقیق و معرفی و نقد منابع و مآخذ به آنها اشاره شده است.
در این میان کتاب قحطی بزرگ تألیف محمدقلی مجد با ترجمه محمد کریمی نخستین تک نگاری و اثر مستقل درباره قحطی سالهای 1296-1298ش/ 1917- 1919م، است که نویسنده از آن به عنوان هولوکاست واقعی نام برده است.
محمدقلی مجد کتاب خود را با تکیه بر اسناد و گزارش های موجود در آرشیو وزارت امور خارجه آمریکا و اخبار و گزارش های منتشر شده در روزنامههای آن ایام به ویژه روزنامههای رعد و ایران تألیف کرده و از خاطرات افسران و فرماندهان انگلیسی نیز استفاده کرده است.
هدف اصلی وی از تألیف این کتاب نشان دادن رفتار ارتش انگلیس در ایران به عنوان مسبب اصلی قحطی بزرگ بود. او تأکید میکند این قحطی هنگامی رخ داد که سراسر ایران در تصرف نظامی انگلیسیها بود، و آنها نه تنها کاری برای مبارزه با قحطی و کمک به مردم ایران نکردند بلکه عملکردشان وضع را وخیمتر نمود و موجب مرگ ایرانیها شد.
مجد معتقد است درست در زمانی که مردم ایران به دلیل قحطی و گرسنگی هلاک میشدند، ارتش بریتانیا مشغول خرید مقادیر عظیمی غله و مواد خوراکی از بازار ایران بود و با این کار افزون بر افزایش قیمت مواد غذایی، مردم ایران را نیز از دستیابی به این مواد محروم کرد و در عین حال مانع ورود مواد غذائی و غله از آمریکا و هند و بین النهرین به ایران شد.
همچنین دولت انگلیس از پرداخت پول حاصل از فروش نفت ایران خودداری کرد و دولت ایران را در تنگنای بیشتری انداخت که همه این اقدامات را باید جنایت جنگی و نسل کشی به شمار آورد.
مجد بر این باور است که انگلیسیها از قحطی و نسلکشی به عنوان وسیله مناسبی استفاده کردند تا به طور کامل بر ایران مسلط و چیره شده و منابع ثروت آن را به یغما برند.
گذشته از کتاب مجد، در تعداد دیگری از پژوهش هایی که درباره جنگ جهانی اول و ارتباط آن با ایران انجام شده، دیده میشود اغلب پژوهشگران بنا بر بینش و گرایش سیاسی خود وقتی از قحط و غلای سالهای 1296- 1298ش، سخن به میان میآورند، با تک سبب بینی آشکار علت اصلی را معمولأ به گردن استبداد داخلی و بی کفایتی مسئولان کشوری انداخته یا بر عامل خارجی تکیه کرده و نقش دولتهای استعماری به ویژه بریتانیا را جلوه خاص داده و از دیگر علل و اسباب این پدیده ناخودآگاه غافل مانده اند.
به نظر میرسد علت اصلی آن نیز استفاده نکردن از اسناد مراکز آرشیوی داخل کشور است که اگر مورد بهره برداری قرار می گرفتند، بدیهی است باعث تغییر نگرش و رأی و نظر درباره این موضوع میشد.
در بررسی اولیه این پژوهش نیز درباره قحطیهای زمان جنگ جهانی اول به ویژه قحطی بزرگ سالهای سخت 1296-1298ش/ 1917-1919م، فرض ابتدایی این بود که مهمترین عامل قحطیها و تشدید آن در سالهای یاد شده حضور قوای بیگانه و اقدامات آنان به خصوص نیروهای نظامی انگلیسی بود که فعالیتهای آن در این باره را میتوان جنایت جنگی بر ضد غیر نظامیان به شمار آورد و از آن به عنوان یکی از بزرگ ترین نسل کشیهای سده بیستم میلادی یاد کرد. در واقع ایران بزرگ ترین قربانی جنگ اول جهانی بود.
در نتیجه درک مفهوم تاریخ ایران پس از جنگ جهانی اول بدون آگاهی از این قحطی ناممکن و اساسأ به درستی قابل درک نخواهد بود.
زیرا انگلیسی ها از این قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای تسلط بر ایران استفاده کرده و بدین طریق حضور استعماری خود را در دوران پهلوی در ایران استمرار بخشیدند.۳
۱_ بی بی سی
۲_ ویکی پدیا
محمد حسین فهمیده
تولد و تحصیل
شهید محمد حسین فهمیده، در اردی بهشت سال 1346، در خانواده ای مذهبی در محله پامنار، از محله های قدیمی شهر قم، دیده به جهان گشود.
دوران کودکی را به همراه دیگر فرزندان خانواده با صفا و صمیمیت، زیر سایه توجه و محبت پدر و مادری مهربان گذراند و در سال 1352 راهی مدرسه شد. چهار سال ابتدایی را زیر نظر معلمی روحانی گذراند و سال پنجم را به دلیل انتقال خانواده اش به شهر کرج، در مدارس این شهر سپری کرد. محمدحسین با عشق و علاقه به تحصیل، همواره دانش آموز وظیفه شناس و موفقی بود.
او هم زمان با تحصیل، با پشتکار فراوان در کمک به پدر نیز می کوشید و با وجود سن کم، در فعالیت های مذهبی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی شرکت می جست.
فهمیده پس از پیروزی انقلاب
شهید فهمیده، پس از پیروزی انقلاب با تشکیل بسیج در آذر سال 1358 به فرمان امام خمینی رحمه الله ، به خیل عظیم بسیجیان جان بر کف پیوست. پس از حوادث کردستان، با وجود سن کم و جثه کوچکش راهی آنجا شد، ولی برادران کمیته به علت کمی سن، او را بازگرداندند.
این قهرمان کوچک آرام ننشست و با شرکت در آموزش های رزمی، تابستان سال 1359 را گذراند.
محمد حسین، شهریور همان سال هم زمان با شروع جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران، خود را به جبهه های جنوب رساند.
از مدرسه تا جبهه جنوب
محمدحسین فهمیده، آن چنان گوش به فرمان رهبر بود که در شروع جنگ تحمیلی، بی درنگ با رساندن خود به جبهه، در اطاعت از فرمان رهبری و پاس داری از میهن کوشش ها کرد. با این حال، رزمندگان که متوجه شدند او سیزده سال دارد، وی را برگرداندند و درصدد برآمدند از او تعهد بگیرند دیگر از شهر کرج خارج نشود، ولی او رضایت نداد و خطاب به آنان گفت: «خودتان را زحمت ندهید. اگر امام بگویند هر جا باشم، آماده رفتن هستم. من باید به مملکت خدمت کنم. من تعهد نمی دهم».
پس از این، زمزمه رفتن به جبهه را بین دوستان و خانواده اش سر داد. پس از آن، یک روز که به بهانه خرید نان از خانه خارج شده بود، به دوستش گفت سه روز بعد که به جنوب رسید، به خانواده اش خبر دهد که او به جبهه رفته است.
آموزگار ایثار
در خط مقدم جبهه، شهید فهمیده به اتفاق دوستش، محمدرضا شمس در یک سنگر بودند. محمدرضا زخمی شد و محمدحسین با سختی فراوان او را به پشت خط رساند و به جایگاه پیشین خود بازگشت. او با مشاهده تانک های عراقی که به طرف رزمندگان هجوم آورده و درصدد محاصره و قتل عام آنها بودند، تاب نیاورد و در حالی که تعدادی نارنجک به کمر بسته و در دستش گرفته بود، به طرف تانک ها حرکت کرد.
در این هنگام، تیری به پایش خورد و او را مجروح ساخت، ولی نتوانست در اراده محکم و پولادین محمدحسین خللی وارد کند. ازاین رو، بدون هیچ تردیدی تصمیم خود را عملی ساخت و از لابه لای تیرهایی که از هر سو به طرفش می آمد، خود را به تانک پیشرو رساند و با استفاده از نارنجک، موفق شد آن را منفجر کند و خود نیز تکه تکه شد.
پس از انفجار تانک، مهاجمان عراقی گمان کردند حمله ای صورت گرفته است. ازاین رو، روحیه خود را باختند و با سرعت هر چه تمام تر تانک ها را رها کردند و پا به فرار گذاشتند.
در نتیجه، حلقه محاصره شکسته شد و پس از مدتی، نیروهای کمکی رسیدند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک سازی کردند.
خبر شهادت
صدای جمهوری اسلامی ایران، با قطع برنامه های عادی خود، اعلام کرد که نوجوانی سیزده ساله با فداکاری زیر تانک عراقی رفته، آن را منفجر کرده و خود نیز به شهادت رسیده است. امام خمینی رحمه الله در پیامی به مناسبت دومین سال گرد پیروزی انقلاب اسلامی فرمود: «رهبر ما آن طفل سیزده ساله ای است که با قلب کوچک خود، ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است. با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید».
با این کلمات، حسین فهمیده و فداکاری او در تاریخ پرشکوه سرافرازی های ایران ثبت شد و جاودانه ماند. ا کنون هر نوجوان ایرانی، محمدحسین فهمیده را جاودانه ای می داند که سبب افتخار هر ایرانی است و هر کسی هم که شک به واقعی بودن داستان نوجوان شهید محمد حسین فهمیده دارد و آن را افسانه می خواند به بهشت زهرای تهران، قطعه 24، ردیف 44، شماره 11، سری بزند چرا که بقایای پیکر شهید محمدحسین فهمیده به خاک سپرده شده است .۱
بررسی ابهامات
سالهاست روز 8 آبان ماه را به عنوان روزنوجوان و بسیج دانش آموزی نامگذاری کرده اند و وجه تسمیه این روز شهادت شهیدشاخصی است که تصمیم به موقع او در موقعیتی حساس از برهه ای از تجاوز دشمن به خاک کشور اعم از حضور در جبهه و نحوه شهادتش مورد تایید و تحسین حضرت امام ره و مقام معظم رهبری حفظهم الله قرار گرفته و به تبع این تقریر و تقدیرها مورد توجه آحادمردم کشور و حتی خارج از کشور نیز قرارگرفت.
بی تردید آنچه این شهید را متمایز از دیگران نموده بصیرت و موقعیت شناسی ایشان است که متاسفانه در سایه پرداختن مفرط و تاکید بر سن ایشان توسط رسانه ها و تکرار بدون تحقیق پیرامون واقعه؛ در محاق مانده و کماکان مغفول است.
اما انفعال اطرافیان و آشنایان شهید در تصحیح بعضی حقایق و اصرار بر تداوم این خطای تاریخی جای سئوال و تاسف دارد. این یادداشت در صدد مخدوش کردن حماسه و ارزش کار شهید محمدحسین فهمیده نیست ؛ اما عملکرد جریان و کسانی که سهوا” یا عمدا” موجبات کتمان برخی حقایق در مورد این شهید (مخصوصا) و سایر شهدا (عموما) شده و می شوند را بی اغماض بررسی می کند.
تجزیه و تحلیل :
- برابر اطلاعات مندرج در سامانه جستجوی مزارشهداء بنیادشهید و امورایثارگران تاریخ تولد شهیدمحمدحسین فهمیده 1344/02/16 می باشد.
- برابر سند رونمایی شدهء اداره ثبت احوال دراستان البرز ؛ قطعا” تاریخ تولد شهیدمحمدحسین فهمیده شانزدهم اردیبهشت 1344 می باشد.
- غالب سایتها و منابع مطلع نزدیک به شهید فهمیده (خانواده)؛ تاریخ تولد ایشان را سال 1346 اعلام می نمایند.
- برخلاف رویه مرسوم؛ روی سنگ مزار شهید فهمیده تاریخ تولد ایشان درج نشده است ؟؟؟
- طبق اظهارات خواهر و مادر شهیدفهمیده ؛ شهید درتاریخ اول مهر 1359 به قصد عزیمت به جبهه از منزل خارج شده است.
- طبق سالشمارزندگی شهیدفهمیده مندرج در دانشنامه رشد (آموزش و پرورش) تاریخ اعزام وی 25 شهریور 1359 می باشد.
- باتوجه به مصاحبه های متعدد خواهر شهید؛ خبرشهادت محمدحسین 24 یا 30 روز پس از اعزام از رسانه ملی ودر خرمشهر اعلام شده است (بین 25 تا 30 مهر)
- طبق سالشمارزندگی شهیدفهمیده مندرج در دانشنامه رشد (آموزش و پرورش) تاریخ شهادت وی 1359/07/27 اعلام شده است. - باتوجه به سنگ مزار و اعلام مناسبت روز بسیج دانش آموزی تاریخ شهادت وی 1359/08/08 اعلام شده است.
- با توجه به خبر روزنامه کیهان که به تاریخ ۸ / ۸ / ۵۹ خبر شهادت شهید محمد حسین فهمیده و ۲۴ تن دیگر را ( که در آن روز به تهران انتقال یافته ) چاپ نموده است ؛ شهادت محمدحسین فهمیده ؛ زودتر از تاریخ مذکوراتفاق افتاده است .
- برابر اطلاعات مندرج در سامانه جستجوی مزارشهداء بنیادشهید و امورایثارگران تاریخ شهادت شهیدمحمدحسین فهمیده 1359/08/18 اعلام شده است.
- نظربه اینکه محل شهادت شهید فهمیده خرمشهر اعلام شده و تاریخ سقوط خرمشهر 4 آبان 1359 می باشد؛ امکان شهادت ایشان مورخه 8 آبان در خرمشهر بعید است.
تیجه گیری :
- باتوجه به تاریخ تولد (1344) محمدحسین فهمیده هنگام شهادت (1359) 15 ساله بوده اند.
- باتوجه به تاریخ های اعلام شده زمان شهادت ایشان بین 27 تا 30 مهرماه 1359 می باشد.
- باتوجه به تاریخ سقوط خرمشهر (1359/08/04) ؛قطعا روز 8 آبان ماه تاریخ شهادت ایشان نمی باشد.
- باتوجه خبر روزنامه کیهان؛ روز 8 آبان 59 تاریخ خاکسپاری شهید فهمیده می باشد.
- باتوجه به تاریخ های سالشمارزندگی شهید(دانشنامه رشد)؛ 13 سالگی ؛سن آغاز ورود این شهیدعزیز به فعالیتهای انقلابی می باشد.
- باتوجه به مصاحبه های متعدد خواهر شهید ؛ تناقضاتی در بیان تاریخهای زندگینامه؛تحصیل؛ مهاجرت از قم به کرج؛ فعالیتهای انقلابی؛اعزام و شهادت شهید فهمیده مشاهده می شود.
- پیام معروف امام خمینی ره که در آن تلویحا به حماسهء شهیدفهمیده اشاره نموده اند؛ 4 ماه پس از شهادت وی و در دومین سالگرد پیروزی انقلاب بیان گردیده است. - متاسفانه در خلال این 4 ماه پس از شهادت؛ هیچ منبع آگاهی سعی در تصحیح تاریخ تولد و شهادت ؛شهیدفهمیده نکرده است .۲
۱_حوزه نت
۳ واقعه در یک روز
روز 13 آبان که در تقویم به عنوان روز مبارزه با استکبار نامگذاری شده یادآور سه واقعه مهم در تاریخ معاصر ایران است که در سه دوره مختلف رخ داده و به همین دلیل این روز را در تاریخ کشور به عنوان روزی به یادماندنی به ثبت رسانده است.
تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه در 13 آبان 1343
13 آبان 1357 که روز دانشآموز نام گرفت
تسخیر لانه جاسوسی در 13 آبان 1358 عنوان این سه واقعه تاریخی است که نمیتوان هیچ یک را از نظر اهمیت نسبت به دیگری اولی تر دانست چرا که هر کدام در دوره وقوع تاثیر گذاری خاص خود را داشته و شرایط را به نحوی تغییر دادهاند.
تبعید امام خمینی به ترکیه 13 آبان 1343
کاپیتولاسیون یا حق قضاوت کنسولی حقی است که به اتباع بیگانه داده میشود و آنها را ازشمول قوانین کشور مصون ومستثنی میکند؛ درواقع در صورت ارتکاب جرم در خاک کشور، دولت میزبان حق محاکمه آن مجرم را ندارد.
کاپیتولاسیون ریشه در استعمار دارد و کشورهای استعمارگران این قانون را به کشورهای ضعیف تحت سلطه تحمیل میکردند؛ کاپیتولاسیون درایران طی معاهده ترکمانچای برای اتباع روسیه به رسمیت شناخته شد و پس ازآن برخی کشورهای استعمارگر دیگر، این امتیاز نامشروع را بعلت ضعف حکومت های قاجاریه کسب کردند؛ اما، کاپیتولاسیون در سال 1306، تحت فشار افکار عمومی و فضای حاکم بر روابط بینالملل پس از جنگ اول جهانی لغو گردید.
هنوز بیش از 3 دهه از الغای کاپیتولاسیون نمیگذشت که محمدرضا پهلوی احیاگر مجدد آن شد. کابینه اسدالله علم در سیزدهم مهر سال 1342، به دستور شاه، پیشنهاد آمریکا مبنیبر اعطای مصونیت قضایی به اتباع آمریکایی را به صورت یک لایحه قانونی در هیتت دولت تصویب کرد.
چندی بعد این خبر به حضرت امام رسید و ایشان را به خروش و فریاد واداشت به طوری که در4 آبان 1343 ایشان طی نطقی تاریخی به رسوایی این اقدام ننگین پرداختند.
فرازهایی از سخنرانی ایشان چنین بود:
« … دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد، ملت ایران را از سگهای آمریکایی پستتر کردند. اگر چنانچه کسی یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او میکنند؛ اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست میکنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام ایران را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد…».
رژیم که در طول دو سالی که امام قیام کرده بودند، نتوانسته بود با هیچ شیوهای، ایشان را آرام کند، تنها یک راه پیش پای خود میدید و آن تبعید امام بود.
در شب 13 آبان 1343، صدها کماندو به همراه مزدوران ساواک به منزل امام در قم حملهور شدند ایشان را دستگیر و به تهران منتقل کردند و سپس با یک هواپیمای نظامی ایشان را به ترکیه تبعید کردند. این سرآغار هجرتی بود که 14 سال بعد پیروزی انقلاب اسلامی را به بار آورد.
روز دانشآموز 13 آبان 1357
در حالی که انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی(ره) به روزهای سرنوشت سازی نزدیک میشد همه اقشار مردم ایران از زن و مرد و پیر و جوان، سعی در ایفا کردن نقش تاریخی خود و عمل به تکلیف الهی داشتند.
در این میان دانشآموزان و نوجوانان شور و حال دیگری داشتند.
صبح روز 13 آبان 1357، دانشآموزان در حالی که مدارس را تعطیل کرده بودند، به سمت دانشگاه تهران حرکت کردند تا صدای اعتراض خود را به گوش همگان برسانند.
این جوانان پر شور و خداجو، گروه گروه، داخل دانشگاه شدند و به همراه دانشجویان و گروههای دیگری از مردم در زمین چمن دانشگاه اجتماع کردند. ساعت 11 صبح، مأموران، ابتدا چند گلوله گاز اشکآور در میان این جمعیت خروشان پرتاب کردند؛ اما، اجتماع کنندگان در حالی که به سختی نفس میکشیدند، صدای خود را رساتر کرده و با فریاد اللهاکبر، لرزه بر اندام مأموران مسلح شاه افکندند.
در این هنگام تیراندازی آغاز شد و جوانان و نوجوانان بیگناه، یکی پس از دیگری، در خون خود غلتیدند. در این روز، 56 نفر شهید و صدها نفر مجروح شدند.
حضرت امام(ره) در پیامی به همین مناسبت فرمودند:
«… عزیزان من صبور باشید، که پیروزی نهایی نزدیک است و خدا با صابران است … ایران امروز جایگاه آزادگان است… من از این راه دور، چشم امید به شما دوختهام … صدای آزادیخواهی و استقلالطلبی شما را به گوش جهانیان میرسانم.»
به خاطر گرامیداشت یاد و خاطره شهیدان دانشآموز، این روز در تاریخ انقلاب اسلامی به نام روز دانشآموز نامگذاری شده است.
تسخیر لانه جاسوسی ـ روز مبارزه با استکبار جهانی
13 آبان 1358 در ابتدای انقلاب و زمان حکومت دولت موقت با هدف وادار کردن آمریکا به استرداد شاه و اموال ملت ایران، دانشجویان تصمیم به اشغال سفارت آمریکا گرفتند.
دانشجویان از دانشگاههای تهران، پلیتکنیک، صنعتی شریف، شهید بهشتی و … گرد هم آمدند و طی یک راهپیمایی تا سفارت آمریکا از دیوارهای سفارت بالا رفته و علیرغم مقاومت محافظین و آمریکاییها، سفارت را به تصرف کامل درآوردند.
در هنگام تسخیر سفارت، آمریکاییها به سرعت مشغول نابود کردن بسیاری از اسناد دخالتها و تجاوزارت و غارتهای خود شدند ولی پس از تسخیر سفارت به سرعت از نابودی باقیمانده اسناد جلوگیری شد و بعدها اسنادی که از لانه جاسوسی آمریکا به دست آمده بود چاپ شده و در اختیار همگان قرار گرفت.
به محض انتشار این خبر، مردم بسیاری با خشم و انزجار مقابل لانه جاسوسی تجمع کرده و از حرکت دانشجویان حمایت کردند. امام خمینی(ره) نیز در پیامی این حرکت را انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول نامیدند.
این حرکت دانشجویان معترض، خشم آمریکاییها را برانگیخت و آنها که ناتوان از درک ملتی استقلالطلب و آزادیخواه بودند، دست به اقداماتی بر ضد جمهوری اسلامی ایران زدند؛ از آن جمله فشار آوردن به مجامع بینالمللی مانند سازمان ملل، سازمان کنفرانس اسلامی، شورای امنیت و …، ایجاد جو منفی تبلیغاتی علیه دانشجویان مسلمان و برخی اقدامات دیگر از جمله آنهاست.
اما پس از بیثمر ماندن، آنها به اقدامات جدیتری روی آوردند؛ از جمله قطع کامل روابط سیاسی در 20 مهر 1359، حمله نظامی به ایران و تجاوز به خاک کشورمان که به شکست مفتضحانه آنها در صحرای طبس انجامید و نیز محاصره اقتصادی و بلوکه کردن دارایها و اموال ایران و… که هیچکدام تاکنون درعزم ملت ایران برای مقابله با ظلم و بیعدالتی جهانی ومنشا اصلی آن در جهان یعنی استکبار جهانی و آمریکا خللی وارد نکرده است.
و اینگونه نام روز 13 آبان برای همیشه در تاریخ ایران ماندگار شد و مردم شریف ایران هر ساله برای گرامی داشت یاد و خاطره این سه واقعه مهم در روز ۱۳ آبان به خیابان می آیند :
تصاویر حضور طلاب مدرسه علمیه کوثر ورامین در راهپیمایی ۱۳ آبان ۹۷
قحطی بزرگ
قحطی بزرگ ۱۲۹۶–۱۲۹۸ هجری خورشیدی (۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ میلادی) قحطی بزرگی بود که تلفات جانی فراوانی را در ایران سبب شد. در این قحطی نزدیک به ۴۰٪ (در برخی دیگر از منابع ۲۵ درصد) از جمعیت ایران به سبب گرسنگی و سوءتغذیه و بیماریهای ناشی از آن از بین رفتند؛ برخی منابع دولت بریتانیا را به دلیل خرید گسترده غلات و مواد غذایی در ایران، وارد نکردن غذا از هندوستان و بینالنهرین، ممانعت از ورود غذا از ایالات متحده و اتخاذ سیاستهای مالی -از جمله نپرداختن درآمدهای نفت به ایران، مسبب اصلی میداند.
اجساد گرسنگان در کوچه و بازار روی هم انباشته شده بود
عوامل قحطی در ایران
ترکیبی از مصادره نظامی، واسطه گری هنگام جنگ، احتکار و مشکلات کشاورزی به عنوان دلایل این قحطی بیان شدهاست. به علاوه جنگ باعث به هم خوردگی تجارت و تولید محصولات کشاورزی شده بود.
احتکار احمدشاه قاجار
در زمان قحطی یکی از محتکران عمده غلات، احمدشاه بود که تن به پیشنهاد خرید منصفانه رئیسالوزرای خود نیز نمیداد و مقادیر زیادی گندم و جو در انبارها ذخیره کرده بود. شاه قاجار در برابر پیشنهادهای خرید صدراعظم خود اظهار میداشت «جز به قیمت روز به صورت دیگر حاضر برای فروش نیستم».
در این برهه میرزا حسن خان مستوفی الممالک با جدیت و تلاش فراوان، به رغم درگیر شدن با عوامل آشکار و نهان انگلیس و روس، با وضع برنامهای درصدد نجات هموطنان خود از این وضع آشفته، مقابله با محتکران و اتخاذ تدابیری برای خرید عادلانه ارزاق عمومی به ویژه گندم، برنج، جو و توزیع آن میان هموطنان بود.
پت والش در مورد اینکه گفته میشود احتکار باعث مرگ و میر شدهاست مینویسد : رفتار انگلیسیها نسبت به ایرانیان در حال گرسنگی بهطور غیرمعمولی شبیه همان کاری است که پنجاه سال قبل تر نسبت به ایرلندیها انجام دادند.
انگلیسیها اینطور تبلیغ کردند که ایرانیان و مخصوصاّ گروههای مقاومت ایرانی مقصر قحطی هستند. همانها هستند که غذا را احتکار میکنند. وقتی انگلیسیها شروع به راهسازی کردند اینطور وانمود کردند که امدادرسانی بر اساس بخشندگی انگلیسیها بنا شده و ایرانیها شکرگزار نیستند.
خشکسالی و آفت زدگی
«مطابق اسناد تاریخی موجود در سازمان اسناد ملی ایران، در آستانهٔ جنگ یعنی قبل از ۱۹۱۴(۱۲۹۲ هجری شمسی) نشانههایی از بروز خشکسالی در بیشتر نقاط کشور مشاهده شده بود.
این نشانهها یکی کمبود باران بود. در حالت طبیعی میانگین بارش باران در ایران یک سوم بارش جهانی است و هرگاه این میزان اندک کاهشی نشان میدهد، خشکسالی در راه است.
در آن دوره نیز گزارشهایی مبنی بر کاهش میزان بارندگی در بسیاری از مناطق به ویژه مناطق اطراف تهران مثل ورامین و شهریار به ثبت رسیدهاست. از طرف دیگر همزمان بسیاری از انبارهای دولتی که غلات ذخیره کرده بودند دچار حمله حشرات و آفت شدند. علاوه بر این برخی مناطق مثلاً ورامین دچار سِنزدگی میشوند. این نشانهها باعث شد بر اساس گزارشی که در اسفند ۱۲۹۲ از وزارت کشور به رئیسالوزرا میرسد، به رئیس دولت گفته شود چه نشستهاید که زارعان با دیدن این نشانهها گندمهایشان را هر خروار ۸ تومان به محتکرین پیشفروش کردهاند.
اسناد نشان میدهند که خیلی از این غلات احتکار شده نه برای فروش گرانتر در داخل که برای فروختن به تاجرانی که از طریق انگلیسها در شهرهای مختلف پخش شده بودند، نگهداری میشد. شکواییههای موجود در مجلس نشان میدهد که بسیاری از مبالغ نیز به زارعان پرداخت نشده و آنان برای احقاق حق خود به مجلس عریضه فرستادهاند.»۱
زمانی که قحطی مرگبار ایران را دربر گرفته بود، انگلیسیها علاوه بر خرید گسترده مواد غذایی، از واردات مواد غذایی از هند و بینالنهرین – همسایگان غربی و شرقی ایران – جلوگیری میکردند. علاوه بر خلیج فارس، هند و بینالنهرین نیز در اشغال ارتش انگلستان بود؛ در هند و نیز بینالنهرین غله کافی وجود داشت، اما ایران که در میان آنها قرار داشت، دچار گرسنگی بود. علاوه بر این، بریتانیا جلوی ورود مواد غذایی از ایالات متحده به ایران را گرفته بود. نکته بسیار مهم و قابل اعتنای این ماجرا، همانطور که از گزارشهای دیپلماتیک آمریکاییها نیز برمیآید، این حقیقت است که در همان زمان که ایران دستخوش قحطی خطرناکی بود که به مرگ میلیونها تن انجامید، بریتانیا از ورود مواد غذایی از ایالات متحده به ایران جلوگیری کرد.
بار دیگر دولت ایالات متحده، به قتلعام ایرانیان تن داده بود. تنگنای مالی محروم کردن ایران از منابع مالی با سیاست انگلستان در محروم کردن ایران از منابع غذایی هماهنگ و همراه بود. در آغاز جنگ، دولت ایران دچار یک بحران مالی شد؛ زیرا جنگ کاهش شدید درآمد بازرگانی خارجی و نیز درآمدهای گمرکی را در پی داشت، در نتیجه «قرارداد مهلت قانونی» بین دولت ایران و دولتهای روسیه و انگلستان به امضا رسید. درآمدهای گمرکی جنوب و شمال، [به ترتیب] توسط انگلیسیها و روسها جمعآوری میشد.
از این درآمدها، سود و جریمه دیرکرد بدهیهای ایران به دولتهای روسیه و انگلستان کسر میشد و سپس باقی مانده آن به دولت ایران پرداخت میشد. این در حالی بود که طبق این قرارداد باید کل درآمدها به دولت ایران داده میشد. با کاهش حجم بازرگانی بر اثر جنگ، این پرداخت بسیار ناچیز شده بود. دولتهای روسیه و انگلستان طبق قراردادی که در ژوئیه 1916 با دولت ایران منعقد کردند، باید ماهانه مبلغ 200 هزار تومان به ایران میپرداختند.
در آن زمان این مبلغ معادل 30 هزار پوند و نرخ برابری ارز 65 قران (5/6 تومان) به ازای هر پوند بود. ابتدا به مدت چند ماه این مبلغ مسدود شد و پس از انقلاب روسیه، روسها به کلی از پرداخت سهم خود سر باز زدند. از آن پس، پرداخت انگلیسیها نیز نامنظم انجام میشد؛ در نتیجه مشکلاتی در برابری نرخ ارز به وجود آمد. با حجم گسترده خرید مواد غذایی توسط انگلیسیها، حجم پول در گردش ایران نیز در جریان جنگ اول جهانی بسیار زیاد شده بود. ارزش قران با چیزی که شاید تنها بتوان تورم افسارگسیخته نامید، روبهرو بود.۲
۱_ https://fa.m.wikipedia.org/wiki/قحطی_۱۲۹۸–۱۲۹۶_ایران
۲_http://www.asriran.com/fa/news/99599/قتلعام-بزرگ-مردم-ايران-در-هولوكاست-انگليسي
روایت شکنجه سه پاسدار
آنچه پیش روی شماست نمونه ای از اسناد بازجویی منافقین کور دلی است که با شکنجه بی رحمانه سه پاسدار و یک شهروند که به شغل کفاشی مشغول بود، یکی از بارزترین اسناد جنایت آنان را برای تاریخ مشخص خواهد کرد. سازمان مجاهدین خلق ایران نام یک گروه سیاسی- نظامی است که در سال 1344 توسط سه تن از روشنفکران جوان مسلمان، با هدف سرنگونی رژیم وابسته پهلوی تأسیس شد.
این سازمان نیز همچون اغلب گروه هایی که در دهه 1340 مشی قهرآمیز را در مبارزه برگزیدند، تحت تأثیر سرکوب قیام مردمی 15 خرداد و شکست مبارزات مسالمت آمیز، در جریان تدوین استراتژی به «مبارزه مسلحانه» رسید و به تدریج با بهره گیری از تئوری ها و تجارب جریان های چپ و مارکسیست آمریکای لاتین، شیوه «جنگ چریکی شهری» را در تاکتیک اتخاذ کرد.(کتاب سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام جلد 1 صفحه 273)
در سال 50 بنیانگذاران این سازمان و بدنبال آن اکثریت کادر آن توسط ساواک دستگیر و با اعدام بنیانگذاران و تعداد از کادرهای اصلی آن ضربه سختی را متحمل شد و در آستانه تلاشی کامل قرار گرفت.
در سال 54 با تغییر ایدئولوژی، مارکسیسم را پذیرفت و بدنبال آن تصفیه های خونینی در آن صورت گرفت و تعدادی از کادرهای آن از جمله مجید شریف واقفی به قتل رسید.
در سال 57 به یمن پیروز انقلاب پیروزمند و سقوط شاه کادرهای باقی مانده از زندان آزاد شدند و از همان ابتدا به مخالفت با رژیم جدید دست زدند. در سال 60 به دنبال 3 سال کش و قوس بالاخره مشی مسلحانه را بر علیه حکومت جدیدالتاسیس و به منظور سرنگونی سریع آن برگزیدند.
متعاقب آن سران این گروه به فرانسه و سپس به عراق پناهنده شدند و خود را بطور کامل در راستای سیاست های دولت عراق و علیه منافع مردم ایران قرار دادند. به دنبال شکست های پی درپی در استراتژی های اعلام شده بحث های جدیدی به نام انقلاب ایدئولوژیک به راه افتاد که سرآغاز آن ازدواج مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو همسر مهدی ابریشمچی بود.
از این سرفصل یعنی از 64 به بعد این سازمان سیاسی نظامی عملا مسیر تبدیل شدن به یک فرقه مذهبی – تروریستی خطرناک را به سرعت طی کرد و نیروهای خود را به ورطه ای فوق العاده هولناک کشاند.
در سال 67 با نا امیدی دست به آخرین حربه جنگی خود زد و به قصد تصرف تهران با کمک نیروهای عراقی و تسلیحات غربی به سمت تهران به حرکت درآمد و بعد از 3 روز با تحمل تلفات بیشمار شکست را پذیرفت و نیروهای باقی مانده ناچار به عراق متواری گردیدند.
بعد از این واقع سیل ریزش نیرویی در این سازمان آغاز و تاکنون رو به افزایش بوده است و عملا این فرقه تروریستی را به سمت نابودی کامل فیزیکی سوق داده است. این فرقه در حال حاضر به عنوان تنها راه بقاء مشغول وطن فروشی و جاسوسی به نفع بیگانگان است و سعی می کند تا با آویختن خود به قدرت های بزرگ مفری برای نجات بیابد.
لذا پیش از دانلود و مطالعه این کتاب از تمامی خانوده شهدا به خصوص خانواده سه شهید: محسن میرجلیلی، شاهرخ طهماسبی و طالب طاهری عذرخواهی می شود .
متن زیر قسمتی از کتاب شکنجه سه پاسدار شهید است
«یحذر المنافقون ان تنزل علیه سوره تنبئهم بما فی قلوبهم قل استهزوا ان الله مخرج ماتخذرون» (سوره توبه آیه 64)؛ منافقین بیمناک و در هراسند از اینکه سوره ای نازل گردد و آنان را به آنچه در قلبهایشان می باشد، آگاه سازد. به آنان بگو (هرچه می خواهید) استهزاء کنید، خداوند آنچه را که از آن می ترسید بر ملا خواهد ساخت.
هم زمان با حرکت پر روش انقلاب اسلامی در ایران، حباب های توخالی و رنگارنگی در مسیر پر تلاطم آن ظاهر شدند که هر یک به سهم خود می خواستند در مقابل آن جریان اصیل و حیات بخش مانعی ایجاد کرده و آنرا به مسیرهای انحرافی بکشانند.
آنان برای رسیدن به مقاصد پلیدشان جنایات بی شماری را مرتکب گردیدند و همگام با اهداف استکبار جهانی درصدد براندازی نظام جمهوری اسلامی بر آمدند و در مقابله این نظام الهی و مردمی در صف واحدی با کفر جهانی قرار گرفتند.
یکی از چهره های رنگ باخته و رسوای این اتحاد شوم و ضد انقلابی گروهک تروریستی منافقین(سازمان مجاهدین خلق) می باشد که از آغاز شکل گیری حاکمیت اسلامی درصدد ضربه زدن به آن بر آمد و با دعاوی به اصطلاح خلقی سعی نمود افرادی با ویژگی های گوناگون مانند: خود کم بینی، عقده حقارت، ماجراجوئی، قدرت طلبی، اشتهار، غرض ورزی، کینه توزی، مطرود اجتماعی یا خانوادگی، طالب ارضاء تمایلات نفسانی و گاها افراد ناآگاه و ساده لوحی را به خود جذب نماید و به کمک آنان با ایجاد نفاق در جامعه، وحدت و یکپارچگی امت اسلامی را از میان بردارد و مردم را نسبت به انقلاب اسلامی و رهبری قاطع و سازش ناپذیر آن دلسرد کند تا از این رهگذر زمینه را برای حضور مجدد استکبار جهانی و عوامل وابسته به آن آماده سازد.
منافقین برای دستیابی به اهداف فوق از ابتدای پیروزی انقلاب توطئه های بیشماری را طراحی و به اجرا درآوردند که یکی پس از دیگری با بن بست و ناکامی مواجه گردید.
آنان در ادامه توطئه های شکست خورده گذشته خود به همراه دیگر هم پیمانانشان در روز 30 خرداد 1360 به یک شورش خیابانی در جهت انجام کودتا و براندازی حاکمیت خط امام و قبضه کردن قدرت دست زدند که این حرکت شوم بلافاصله با حضور گسترده و میلیونی امت حزب الله با شکست سختی مواجه گردید و چهره ضد بشری و تروریستی شان افشاء گردید و از این پس بود که با بیشرمی تمام به انجام یکسری جنایات فجیع و ترورهای مذبوحانه دیگر اقدام نمودند.
سردمداران منافقین درشامگاه هفتم تیر همان سال به گمان خود طرح کودتا را از طریق ترور مقامات و مسئولین بالای مملکتی دنبال کردند که این بار نیز با وجود به شهادت رسیدن درخشان ترین گهرهای جمهوری اسلامی و موثرترین عوامل ثبات آن به خواست خدا و با هدایت و رهبری پیامبر گونه حضرت امام- ارواحنا له الفداء- و انسجام و یکپارچگی و حضور بی نظیر تمامی مردم در صحنه، دسیسه ننگین دشمنان نقش بر آب شد و سرکرده منافقین به همراه بنی صدر مخلوع فرار کرده و به دامان دولت سوسیال- صهیونیست فرانسه گریختند و در کنار فراریان سلطنت طلب به دریوزگی اربا بان خود پرداختند….
رضاخانِ پالانيِ ميرپنجِ سپهسالارِ پهلوي فقط براي مردم ايران قلدر بود و در مقابل بيگانگان گربه دست آموزي بود كه به هر طريق كه ميخواستند او را ميرقصاندند.
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، فضاي رسانهاي تا قبل از شبكههاي اجتماعي فضاي نسبتاً عالمانهاي بود كه هركس با هر گرايشي فقط زماني قلميهايش ديده ميشد كه در مجامع رسانهاي تا حدودي علميت و توانمديهايش به اثبات رسيده بود و ياداشتها معمولا در سطحي نگاشته ميشد كه اگر بعد از مدتي آنها را دسته بندي موضوعي ميكردند، از هركدام كتابي قابل ارائه به دست ميآمد همانطور كه كتابهاي زيادي وجود دارد كه قبل از انتشار به صورت قطعه قطعه در رسانهها منتشر شده بود.
امّا با پيدايش شبكههاي اجتماعي متاسفانه فضاي رسانهاي آنچنان باز شد كه امكان نظريه پردازي براي هركسي با هر سطحي و در هر موضوعي بدون توجه به توانمندي و علميش فراهم گرديد و خيليها فقط به واسطه داشتن يك گوشي اندرويد و يك خط اينترنت تبديل شدند به انديشهورزاني كه در همه موضوعات صاحبنظر بودند و اجازه داشتند تا تراوشات ذهني خود را به اسم تحليل به خورد مردم بدهند.
البته در اين ميانه از دستهاي پشت پرده و دلارهاي امريكايي، يوروهای اروپايی و ريال هاي سعودي نبايد چشم پوشي كرد. در اين فضا آنچه باعث رشد فالورهای افراد است علميت و دانش آنها نيست؛ بلكه پول و توان رسانهاي كه افراد در اختيار دارند آنها را به شاخهاي نظريه پرداز توئيتر و اينستا تبديل ميكند؛ شاخهايي كه بايك گردش در توئيتهايشان ميتوانيد بيسوادي و قلم به مزد بودن آنها را دريابيد.
همين چند روز پيش كه براي چندمين بار خبر تاييد نشده نبش قبر رضاخان ميرپنج يا همان رضا پالاني در شبكه هاي اجتماعي پيچيد عدهاي اقدام به قلم فرسايي در باب خدمات رضاخان كردند و سعي نمودند تا با چهرهسازي از ديكتاتور پهلوي او را پدر ايران نوين معرفي كنند.
نكته جالب اينجاست كه وقتي با اين سياههها به صورت علمي و بدون تعصب برخورد ميشود تناقض و بي سوادي از سراپاي صاحبان اين هشتكها ميريزد و نشان ميدهد كه نه تاريخ را خواندهاند و نه توان تحليل آن را دارند؛ مثلا در توئيتهاي يكي از شاخهاي توئيتر با ۱۸k فالوور هشتك #رضا_شاه_روحت_شاد را ديدم و بعد به توئيتهاي چند وقت پيش او نگاه كردم و ديدم توئيتهاي فراواني براي دكتر محمد مصدق زده است؛ همين يك نمونه كافي است تا كسي كه با تاريخ معاصر ايران آشناست حكم به بي سوادي چنين افرادي بنمايد .
آنان كه تاريخ را خوانده اند ميدانند كه دكتر محمد مصدق كه رهبري جريان ملي گرا براي ملي شدن صنعت نفت را به عهده داشت هميشه از منتقدان جدي حركتهاي جريان پهلوي بوده و دست آخر نيز به غضب محمد رضاي پهلوي و با كودتا از نخست وزيري خلع شد و باقي عمر را در انزواي مطلق گذاراند تا مُرد.
اين عالمان انديشه ورزي كه حتي نميدانند مصدق و پهلوي در يك قاب جمع نميشوند امروز در بستر رسانه ريخته اند و بدون آنكه علمي در چنته داشته باشند براي اين و آن هشتك ترند ميكنند.
از مسائلی كه پس از نبش قبر مجازي رضا قلدر در فضاي مجازي مورد توجه قرار گرفت مسئله خدمات او به ايران بود تا جايي كه عده اي اور ا پدر ايران نوين معرفي كردند و خدمات او را با دوره ۴۰ ساله انقلاب به مقايسه نشستند حال آنكه هيچكدام از اين افراد حاضر به گفتگو در مورد اين خدمات نيستند و فقط دستي بر copy و شصتي بر paste دارند و اگر از آنها بخواهي راجع به هر كدام از اين خدمات فقط ۱۰ دقيقه صحبت كنند به لكنت ميافتند.
اما اين گروه خدمات رضاخان پالاني پهلوي ميرپنج سپه سالار با آن همه يال و كوپال را در چند موضوع خلاصه ميكنند كه با نگاهي مختصر به هر كدام از آنها واقعيتهايي معلوم ميشود كه اگر براي نسل جديد تشريح ميشد امروز حتي يك هشتك هم براي رضاخان نميزدند.
در اين سياهه به دليل محدوديت فضا فقط چهار مورد را مورد بررسي قرار مي دهيم.
راه آهن
اولين و مشهورترين خدمت رضاخان راهآهن است. سينه چاكان رضاخان ميگويند اگر امروز در كشور راهآهني وجود دارد از صدقه سر تدبير و دور انديشي رضاخان است و او بود كه اين تكنولوژي را براي ايرانيان به ارمغان آورد.
واقعيت چيست؟
اگر چه اسناد زيادي وجود دارد كه اولين راهآهن ايران در زمان كودكي رضاخان كشيده شده است، اما نفي يا اثبات ورود اين تكنولوژي توسط رضاخان مسئله مهمي نيست بلكه آنچه مهم است اثرات و خدمات اين تكنولوژي براي مردم ايران است.
راهآهن براي ايرانيان از جنبه هاي مختلفي داراي اهميت بود؛ انتقال بار و جا به جايي مسافر در حجم گسترده موهبتي بود كه در آن زمان ميتوانست باعث رونق بسياري از شهرهاي ايران شود؛ اما مشروط بر اينكه اين راهآهن از مسيري درست و داراي توجيه اقتصادي ساخته شود.
متخصصان بر اين عقيده بودند كه اين مسير بايد از شرق به غرب كشيده شود تا راه ابريشم احيا شده و ايران به اروپا وصل شود؛ اما رضاشاه كه براي مردم ايران رضا قلدر بود در مقابل خواسته انگليسها، منافع ملت را ناديده گرفت و راهآهن شرق به غرب را از دستوركار خارج نمود و مسير راهآهن را از جنوب به شمال تغيير داد.
راهآهن جنوب به شمالدر ميان شهرهاي ايران تنها از تهران به عنوان پايتخت گذشت و گذرش به هيچ شهر بزرگ و استراتيژيك ديگري نيفتاد؛ برخلاف راهآهن شرق به غرب كه در صورت ساخت از بزرگترين شهرهاي ايران مثل كرمان، اصفهان، تهران، همدان و تبريز عبور ميكرد و رونق افزاي بازار اين شهرها به حساب ميآمد با اين حساب راهآهن جنوب به شمال به خواست رضاخان فقط براي يك منظور ساخته شد و آن خوش خدمتي به انگليسها بود.
اين راهآهن با پول ملت ايران كشيده شد اما منافع آن منحصرا به انگليسها رسيد. آنها از اين مسير به نفت باكو و قفقاز راه پيدا كردند و نيز توانستند ۳ سال بعد، در طول جنگ جهاني دوم، با استفاده از اين مسير ضربههاي مهلكي به دشمن ديرينه خود يعني روسها بزنند؛ در واقع اين راهآهن مسيري بود براي كمك به متفقين و عملا هيچ سودي براي ايرانيان به همراه نداشت.
محمد مصدق كه آن روزها نماينده مردم تهران در مجلس بود در خاطرات به همين نكته اشاره ميكند و پرده از اين خيانت برميدارد او مينويسد: ما راهآهن را براي انگليسها ساختيم و اين خط آهن به درد ايران نخواهد خورد.
سينه چاكان رضاخان راهآهن جنوب به شما را ميتوانند به حجم راهآهن ساخته شده بعد از انقلاب و خدمات آن مقايسه كنند؛ امروز در ايران كمتر شهري است كه از راهآهن فاصله چنداني داشته باشد؛ بعد از ۴۰ سال از انقلاب راهآهن در ۸ جهت جغرافيايي اين كشوركشيده شده است و تقريبا همه شهرهاي بزرگ و كوچك ايران به اين خطآهن متصل است.
دانشگاه
ساخت اولين دانشگاه دومين كاري است كه ارادتمندان به رضاخان از آن به عنوان خدمتي بيبديل ياد ميكنند.دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ به دستور رضاخان در تهران ساخته شد اما نكته قابل توجه اين است كه سابقه آموزشعالي در ايران به سالها پيش از تولد رضاخان بر ميگردد و دانشگاههاي جندي شاپور و پس از آن به دارالفنون و دانشسرای عالی علوم سیاسی قبل از دانشگاه تهران وجود داشت كه اتفاقا خدمات بي نظيري به علم و انديشه در ايران نمود.
رضاخان دانشگاه تهران را با الهام از دانشگاههاي غرب ساخته بود و در آن با علوم واردتي از شرق غرب در پي تربيت نسلي بود كه بتواند پايههاي حكومت خود را به واسطه آن محكم كند.
پهلوي اول نگرش ديني و حتي عِرقملي را سست كننده پايههاي حكومتهاي ديكتاتور ميدانست؛ لذا بر آن شد تا با تغيير نظام آموزشي و تاسيس مدارس نوين و دانشگاه تهران در راستاي مذهبزدایی، دين گريزي ، ناسیونالیسم، توسعهی سرمایهداری دولتی قدم بردارد و به همين دليل قبل از هركاري اقدام به وارد نمودن اساتدي در حوزه علوم انساني نمود كه البته طراحي آن از طرف سفير كبير انگلستان در ايران انجام شد و خود رضاخان توان اين همه برنامه ريزي را نداشت.
حفظ سرزمين
از ديگر ادعاهاي رضاخاني اين است كه ايران در دوره رضاخان كوچك نشد و او توانست تماميت ارضي ايران را حفظ کند؛ حال آنكه آنان كه اسناد تاريخي را به دقت مطالعه کردهاند حتما نام قرار داد سعد آباد را شنيده اند؛ در قرار داد سعدآباد رضاخان براي جلوگيري از تكدر خاطر انگليسها بخشهايي از ايران را به كشورهاي همسايه واگذار نمود و ايران از شرق و غرب و شمال كوچكتر شد؛ رضاخان مناطق شمال باختری کشور را به ترکیه بخشيد و اروند را در اختيار عراق قرار داد او حتي مجبور شد به افغانها هم باج بدهد و چكاب را به حكومت افغانستان هديه كرد و به اين صورت ايران باز هم كوچكتر شد.
ارتش بزرگ و مستقل اين نيز از ادعاهاي قابل توجه جريان پهلوي پرست در ايران است. آنان ميگويند رضاخان توانست ارتشي منظم و كارآمد و بر اساس ساختارهاي روز درست كند كه از تماميت ارضي ايران دفاع نمايد ارتشي كه متشكل از سه نيروي زميني هوايي و دريايي بود و مجهز به تكنولوژيهاي روز بود.
در اين كه در آن دوره وي با پول ملت تجهيزات نظامي خريد شكي نيست او توانست هواپيماي نظامي براي ايران بخرد و نيروها را ساماندهي نمايد؛ اما فقط يك سوال باقي ميماند؛ ارتشي به اين قوت و با آن شكوه افسانهاي كه از آن ياد ميشود چگونه در مقابل حملات نظامي در جنگ جهاني به يك باره در هم شكست و رضاخان با داشتن اين قدرت چگونه نتوانست در مقابل نامه دو خطي سفارت انگلستان دوام بياورد و به راحتي تبعيد را پذيرفت و حكومت را رها كرد؟
رضاخان ارتش خوبي تشكيل داد اما نه براي مقاله با بيگانگان بلكه براي كشتار طوائف و گروههاي مختلف در ايران او به واسطه ارتش خود در شمال باقي مانده مبارزان ضد استعماري جنگل را نابود كرد و در نقاط مرزي و مركزي هر صداي مخالفي را به خاك و خون كشيد و به هيچ قومي رحم نكرد؛ لرها را بوير احمد به خاك و خون كشيد و در كردستان و آذربايجان عشاير كرد را نابود كرد.
ارتش رضاخان ارتش داخلي بود و هيچ تهديد خارجي را دفع نكرد. همين چهار مورد ادعاي اصلي و مطالعه پيرامون آن كافي است تا بدانيم رضاخان پالاني ميرپنج سپه سالار پهلوي فقط براي مردم ايران قلدر بود و در مقابل بيگانگان گربه دست آموزي بود كه به هر طريق كه ميخواستند او را ميرقصاندند. نگارنده قصد داشت تا در ذيل هر بخش خدمات بعد از انقلاب را در همان وادي ادعايي مورد مقايسه قرار بدهد اما اين مقايسه را ناجوانمردانه و بر خلاف اخلاق ديد چه اينكه خدمات بعد از انقلاب به هيچ وجه با آن دوره سياه قابل مقايسه نيست.
عبدالصالح شمساللهی، پژوهشگر و نویسنده حوزوی
کشف جسد مومیایی در شهر ری
خبرگزاریها و رسانههای مجازی روی کشف جسد مومیایی مانور میدادند ادعا داشتند که که این جسد متعلق به رضا خان است اما «روابطعمومی آستان حضرت عبدالعظیم، خبر کشف جسدی مومیایی را در این آستانه در شهرری که آن را به رضاشاه پهلوی نسبت میدهند، یک شایعه میداند».
مصطفی آجرلو، مدیر کل روابطعمومی آستان حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در این زمینه عنوان کرده است: این منطقه در اطراف حرم حضرت عبدالعظیم، قبلا قبرستان بوده است؛ بنابراین کشف جسد در این منطقه و در طرح توسعه آستانه طبیعی است.
او در ادامه با بیان اینکه در طرح در دست انجام، هیچ حفاری انجام نشده است، تأکید میکند: فقط با توجه به اجراییشدن طرح توسعه، بخشهایی از زمین کنده شدهاند، بنابراین در این شرایط و در چنین پروژههایی معمولا پیش میآید که با بقایای اجساد مواجه شویم. جسد کشفشده نیز باقیمانده از یک جسد طبیعی است، هیچ جسد مومیایی در این منطقه به دست نیامده است؛ حتی چهره آن قابل تشخیص نبوده و شایعه پخششده درباره بقایای این جسد صرفا ساختهشده فضای مجازی است.
سخنان آجرلو کشف جسد را تأیید میکند. تکذیب او تنها درباره مومیاییبودن این جسد است و به هر ترتیب نشان میدهد در جریان توسعه این صحن مطهر، جسدی کشف شده است که روابطعمومی آستان میخواهد مهمبودن آن را نقض کند. حتی در اخبار منتشرشده بهنقل از یکی از اعضای روابطعمومی آستان حضرت عبدالعظیم، اعلام شده است که از - یکشنبه، دوم اردیبهشت - حفاریها متوقف شده و ما نمیدانیم دقیقا از کدام بخش مثلا شورای تأمین، امنیت ملی، اطلاعات یا بسیج افرادی در آن محل حاضر شدهاند و عملیات را متوقف کردهاند.
محمدرضا نعمتی، مدیر اداره باستانشناسی اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران نیز در گفتوگو با ایسنا با اظهار بیاطلاعی از جسد مومیایی کشفی، میگوید: اگر چنین اتفاقی بیفتد، قطعا باید نخست میراث فرهنگی استان تهران را در جریان بگذارند تا از این طریق تیم کاوش و مطالعه برای بررسی محوطه وارد عمل شود.
در صورتیکه جسد را متعلق به رضاخان بدانیم، جسد کشفشده قطعا باید مومیایی باشد، چراکه رضاشاه، سال ۱۳۲۴ در تبعید در ژوهانسبورگ از دنیا رفت و به شهادت تاریخ، جنازه مومیاییشده او چهار سال بعد، به ایران آورده شده. جنازه رضاشاه را در مقبره بزرگی در شهرری دفن کردند. بعد از تخریب، جنازه رضاشاه پیدا نشد و شایع شد که محمدرضا، جنازه پدر را مخفیانه در هنگام خروج از ایران (دیماه ۱۳۵۷) با خود برده است.
هنوز هیچ نهادی مومیاییبودن جسد کشفشده را تأیید نکرده است و پیگیری رسانهها از نهادهای مختلف به یک «نمیدانم» بزرگ رسیده است، تاجاییکه امیرمصیب رحیمزاده مدیر اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری شهرری نیز در این زمینه تأکید کرده این خبر را هنوز از منبع موثقی نشنیده است و هنوز از سوی متولیان آستان حضرت عبدالعظیم (ع) به این اداره اطلاعاتی داده نشده است.
او همچنین در پاسخ به این پرسش که متولیان آستان حضرت عبدالعظیم (ع) برای اجراییکردن طرح توسعه از میراث فرهنگی استعلام گرفتهاند، یا خیر؟ میگوید: چیزی به دست اداره میراث فرهنگی شهرری نرسیده اما شاید استعلام از مقاطع بالاتر انجام شده است که ما اطلاعی از آن نداریم.
قبر پهلوی دوم کجاست
در کتاب خاطرات آیتالله خلخالی، شخصی که روزگاری مقبره منتسب به رضاخان را تخریب میکند، ادعای وجود جسد رضاخان در این مکان رد شده است.
در بخشیهایی از این کتاب آمده است: «اطراف مقبره را گروه مسلح فداییان اسلام در محاصره داشتند و پاسداران هم مواظب اوضاع بودند. سرانجام، شب فرارسید ولی ما نتوانستیم مقبره را بخوابانیم، اگرچه خسارت زیادی به آن زدیم و بهصورت مخروبه درآوردیم. ساعت حدود ۱۰ شب، برای استراحت، محل مقبره را ترک کردم. کمی بعد، جناب آقای حاجاحمدآقا خمینی، برای دیدن مقبره و در واقع برای تقویت روحیه اینجانب به آنجا آمد و افراد مستقر در آن محل را تشویق کرد و با این عمل خود، فهماند که امام با تخریب مقبره، مخالفتی ندارند و این امر، بیاندازه موجب تقویت ما شد».
در بخش دیگری از این کتاب آمده: «هرچه قبر رضاخان را کندند، حتی استخوانهای او هم به دست نیامد. بعدا معلوم شد که شاه هنگام فرار، استخوانهای پدرش را برداشته و با خود به قاهره برده است و حالا هم در یک جای امن، در لسآنجلس، نگهداری میشود. این استخوانها را در کنار جنازه فرزند اشرف، آقای شفیق، به امانت نگاهداری میکنند تا بهاصطلاح، در یک فرصت مناسب، در ایران، دفن کنند».۱
مصاحبه فرهودی با مرتضی عشقی پور فرمانده حفاظت کاخ نیاوران تا پایان عمر رژیم منحوس پهلوی: “عموی من تا روز آخر رییس آرامگاه پهلوی بود. وقتی پیکر را آوردند ایران، از مومیایی خارج شد و به طریق اسلامی کفن و دفن شد..
۱_ https://www.isna.ir/news/97020402169/خلخالی-درباره-جسد-رضا-خان-چه-گفت