دروغ چيست؟

 

دروغ گو

 

از نظر طب انرژی، دروغ گفتن به خود و ديگران به هر دليلی انسدادی براي روح است. زيرا روح انسان تماما نور است و هر گونه ناراستی آنرا سياه و تيره می كند.

 

بايد كارمای دروغ را بپذيريم هر دروغ برابر است با يك عقده، گره و انسداد! اگر می خواهيد چيزی را پنهان كنيد دليل ندارد كه در جواب شخصی كه می خواهد آنرا بداند برای خلاص شدن دروغ بگوييد! سكوت كنيد يا طفره برويد يا رك بگوييد كه نمی خواهم شما بدانيد! دروغ نگوييد.

 

اين دروغ گفتن در كار.هايی همچون تظاهر به عملی كه مورد عقيده و خواست شما نيست، تظاهر به ديندار، تظاهر به ايمان، تظاهر به پولدار بودن، تظاهر به خوب بودن، تظاهر به خدمتگزار بودن، تظاهر به محبت، تظاهر به دانستن، تظاهر به كار كردن، تظاهر به دوست داشتن، تظاهر در تعريف كردن از ديگران و تظاهر به هر موضوع ديگر هم مصداق پيدا می كند.

 

دوستان به چيزی تظاهر نكنيد و دروغ نگوييد. دروغ مستقيماً به چاكرای گلو، ريشه، خورشيدی و قلب ضربه می زند.

 

دروغ در طب انرژی يكی از چندين عامل سرطان هم شناخته می شود. از نظر طب اسلامى هم يكى از مهم ترين علل بيمارى ها گناهان مي باشد؛ دروغ نگوييم و هر روز تكرار كنيم: ( از همين امروز با خود و ديگران صادق هستم)

 

زهرا عربی طلبه پایه پنجم، مشاور و محقق طب اسلامی

   سه شنبه 5 دی 1396نظر دهید »

گوشت هایی که سکته می آورد 

 

در مورد تهیه غذا روایت داریم که در هر خانه‌ای که یک گوسفند باشد، ملائکه خدا بر این خانه و صاحب آن درود می‌فرستند البته نه خانه‌های تهران، بلکه شهرهای کوچک که باغ و مزرعه دارند. یعنی سعی کنید خودکفا باشید ولی فرهنگ مصرف‌‎گرا می‌گوید که بره را بکشید، چون پوست آن برای پشت گردن پالتوی زنان یا درست کردن کلاه خوب است.



بیانات حجت الاسلام قرائتی

در اسلام دنیا و آخرتش با هم است. یعنی اشک و عرفان و نماز بهشتی با میوه‌های بهشتی از آن در می‌آید کما اینکه از میوه‌های دنیا عبادت و در خط خدا حرکت کردن بوجود می‌آید. از نظر اسلام دنیا و آخرت و ماده و روح پیوند ناگسستنی دارند.

در مورد بحث تغذیه بر خلاف اینکه ما گمان می‌بریم که مادی است، اسلام درباره آن دستورات فراوانی دارد. در فقه کتابی است به نام اطعمه و اشربه، یعنی خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها. مسائلی که در این کتاب مطرح است عبارت است از اهمیت غذا و اینکه چه بخوریم؟ چقدر بخوریم؟ چگونه بخوریم؟ در همه این مسائل دستورات فراوانی داریم و انسان روزی چند مرتبه از ابتدای تولد تا لحظه مرگ با آن سر و کار دارد.

روایتی در سفینة البحار دیدیم که می‌فرماید: «فَلَوْ لَا الْخُبْزُ مَا صُمْنَا وَ لَا صَلَّیْنَا» (کافى/ج‏6/ص‏287) اگر غذا خوردن نباشد، نماز خواندن و روزه گرفتن هم دیگر نیست.

خدا در قرآن درباره غذا می‌فرماید: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ» (قصص/24) حضرت موسی تحت تعقیب بود فرعون با ارتش خود موسی را تعقیب می‌کرد، موسی در حال فرار به چاه آبی رسید که چوپان‌‌ها از آن به گوسفندانشان آب می‌دادند و دو دختر هم ایستاده بودند. پرسید چرا شما کنار ایستاده‌اید؟ گفتند: ما پدر پیری داریم، برای همین ما دخترها چوپانی می‌کنیم و چون کنار چاه جوان‌های شلوغی هستند ما صبر می‌کنیم و جوان‌ها که رفتند ما به گوسفندانمان آب می‌دهیم.

حضرت موسی رفت و جوان‌ها را کنار زد و گوسفندان را آب داد در حالی که خودش تحت تعقیب بود و بعد در حالی که گوسفندان را آب داده بود پای درختی خوابید و گفت: ای خدا! برای آنچه تو از آسمان برای من خیر نازل می‌کنی فقیرم. حدیث در اصول کافی است «سَأَلَ الطَّعَامَ» (کافى/ج‏6/ص‏287) یعنی حضرت موسی در آنجا غذا می‌خواست و نیاز به غذا داشت.


حدیث داریم بهترین غذا، غذایی است که پخته شود. در مقابل کسانی که معتقد به خام‌خواری هستند. بعضی چیزها را می‌گویند سعی کنید با هم بخورید. مثلا تخم مرغ را باید با پیاز خورد البته این را دکترهای غذاشناسی باید مطرح کنند که تخم مرغ چه کمبودی دارد که پیاز آن را جبران می‌کند. مثلا نان پنیر را خالی نخورید و با گردو بخورید یا مثلا می‌گویند دندان را با چوب پاک کنید ولی چوب درخت انار نباشد و بوته ریحان هم نباشد؛ این را دکترها باید روشن کنند

 

   سه شنبه 5 دی 1396نظر دهید »

و من یعمل مثقال ذرة شرا یره

شراره ای بر خرمن

 

چند روزی فکرش مشغول بود و افکارش در هم ، باید پول و پله ای دست و پا می کرد و چادر رنگ و رو رفته همسرش را نو . با پول کارگری و خرج و مخارج سنگین زندگی کم کم تا دو ماه دیگر باید خود را می زد به بیخیالی تا عرق شرم بر چهره اش ننشیند و بر آتش دلگرمی زن به وعده های سر خرمنش ، آب پاکی نریزد.

 

دو ماه با جان کندنی گذشت و حالا زن با چادر نو به بازار آمده ،دو بار کل مغازه ها را رفته و برگشته و بالا و پایین کرده بود تا بلکه بتواند با ته مانده ی جیبش، از دست فروش یا شاید مغازه ی اجناس دو هزار تومنی چیزی بخرد که به درد شوهرش بخورد .

 

یک ده هزاری مچاله شده و رنگ و رو رفته صرفا برای تشکر از این همه زحمت! دم دمای غروب،در حالی که قوطی عطر کوچکی را در مشت می فشرد راهی منزل شد . بین راه جوانکی پرسه ی بی عاری _شاید هم بی کاری_ می زد و دود سیگارش را می داد به خورد ملت .

 

شراره های سرخی که از ته سیگارش به هوا بر می خواست در تاریک و روشن هوا به وضوح دیده می شد. شراره هایی که درهوا گلچرخ می زدند و تمنای نشستن داشتند و از بخت بد اینبار هوس نشستن بر نازک چادری نو به سرشان زده بود. زن سوار ماشین شد و همان ابتدا کرایه را حساب کرد، خوب می ترسید همین هزار تومن هم که با زور چک و چانه زدن از عطار پس گرفته بود گم کند.

 

خودش را در صندلی جای داد و چادرش را مرتب کرد و تا آمد نفس راحتی بکشد نگاهش به سمت آرنج دست راستش خیره ماند، جان گرفتن دوباره شراره ها را در دلش احساس کرد.رد چند سوختگی ریز و درشت روی چادر چیزی نبود که به راحتی از کنارش بگذرد.

 

به آنی دلش آتشفشان لعنت شد و کلی نفرین و بد و بیراه از دلش فوران کرد خوب جز این هم چاره ای نداشت. واقعا شراره ای کوچک گاه چه آتشی بر می انگیزد و به حق گاهی فقط دل خوش آیه ها باید بود.

 

نوشته شده به قلم م.رمضانی

   دوشنبه 4 دی 1396نظر دهید »

آیه ای برای آرام شدن کودک 

 کودک بیقرار

 

امام علی علیه السلام فرمودند : اگر کودکی زیاد گریه می کند و به خواب نمی رود ، این آیه را بر او بخوانید ، از گریه باز ایستد و آرام گیرد .

« فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهفِ سِنِينَ عَدَدًا ” ، ” ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعلَمَ أَيُّ الْحِزبَين ِ اَحصی لِما لَبثُوا اَمَدًا »۱ ۲

 

 

۱_ سوره کهف آیه ۱۱ _ ۱۲

۲_ ذکرها شگفت معصومین ، سید عباس اسلامی حسینی ، نشر بوستان قرآن ، ص ۱۷۶

   دوشنبه 4 دی 1396نظر دهید »

چی شد طلبه شدم

 

چی شد طلبه شدم

 

 برای کنکور درس می خواندم و هر روز به کتابخانه می رفتم ، تصمیم داشتم هر طور شده پزشکی قبول شوم ، مخصوصاً این که یک دوره کامل امدادگری را گذرانده بودم علاقه ام به پزشکی بیشتر شده بود  .

 

سر پر سودایی داشتنم و دلم میخواست زمین و زمان را تغییر دهم ، برای خودم اصول و ضوابطی داشتم و اگر از اصولم خارج میشدم خودم را تنبیه می کردم ، همه چیز را با عقلم می سنجیدم ، مردها را مانع پیشرفت زن ها می دانستم . خودم را آزاد از هر چیزی می دانستم و شاد بودن برایم مهمترین اصل اساسی زندگی به شمار می رفت .

 

یک روز به پیشنهاد یکی از دوستانم به عنوان مربی تزریقات به مسجدی که در نزدیکی کتابخانه بود رفتنم ، این اولین باری بود که به پایگاه بسیج می رفتم  ، در پایگاه مسجد همه جور آدمی می آمدند.

پایگاه یک کتابخانه کوچک داشت که کتاب های جالب و خواندنی در آن چیده بودند . از مسئول پایگاه که خانم  موجهی بود اجازه گرفتم تا بعضی از کتاب‌ها را به امانت ببرم . اولین کتابی که نظرم را جلب کرد اصول کافی بود جلد اول را برداشتم و با خود به منزل بردم ، هر حدیثی که می خوانم دنیای جدیدی به رویم گشوده میشد برخی از احادیث را هم نمی‌فهمیدم آنها را رها کرده و به سراغ حدیث بعدی می رفتنم . آنقدر این کتاب برایم جذابیت داشت که وقتی غرق در مطالعه می شدم گذر زمان را متوجه نمی شدم .

 

کتاب بعدی که به امانت گرفتم تذکره الاولیای عطار بود؛  این کتاب برای من بیش از هرچیزی خواندنی بود آن روزها به علاوه خواندن درس ها و تست زدن مطالعه کتابهای جانبی برایم تفریح شده بود .

 

چند جلسه بیشتر از کلاس های تابستانی نمانده بود و من می دانستم که دیگر چنین فرصتی برای مطالعه و استفاده از این کتابها را نخواهم داشت به خاطر همین باز هم سر  قفسه کتاب ها رفتم و این بار به کتاب کیمیای محبت برخوردم ، این کتاب احوالات شیخ رجبعلی خیاط را توصیف کرده بود ،اصول کافی و تذکره الاولیا کم حال و هوای من را تغییر نداده بود حالا این کتاب هم به آن اضافه شده بود.  برای من که از دین فقط مقید  به خواندن نماز اول وقت بودم و می گفتم هرچه شدم نماز اول وقت نباید از دست برود خواندن نکات اخلاقی بسیار بسیار تاثیرگذار بود ، کتاب‌ها روحیاتم را چنان تغییر داده بود که اطرافیان متوجه تغییرات رفتارم شده بودند ؛ برای آنها من یک آدم دیگری بودم . 

 

خواندن این چند کتاب تمامی محاسبات ذهنی من از زندگی را به هم ریخته بود ، یک روز در کتابخانه با بی حوصلگی تست می زدم یکی از دوستانم آمد کنارم نشست و گفت من کنکور نمی دهم . با تعجب نگاهش کردم و گفتم پس میخواهی چه کنی ؟ گفت: می خواهم برم حوزه . سرو صدای بچه ها در آمد که حرف نزنید ، بلند شده و رفتیم داخل نمازخانه نشستیم .

 

دوستم گفت از دنیا خسته شدم می‌خواهم بروم حوزه . گفتم : که چه شود ؟ گفت طلبه می شوم ،  با اینکه با واژه  خانم طلبه نآشنا نبودم و مربی خیاطی خواهرم هم یک خانم طلبه بود اما با تمسخر گفتم : فکر کن زنها عمامه بگذارند ، بیخیال درسَت را بخوان یک دکتر خوب از تو در می آید .

 

دوستم گفت تو که همیشه فلسفی حرف میزنی بیا برویم  حوزه می خواهم برم دفترچه بگیرم ، با بی اهمیتی شانه ام را بالا انداختم و چیزی نگفتم .

آن روز گذشت و من با فکر اینکه بروم حوزه یا نه چند روز را گذراندم ، با خودم می گفتم حوزه دیگر چیست باید برم دانشگاه ،کمی مردد شده بودم که به حوزه بروم یا درس خواندن برای کنکور را ادامه دهم  بالاخره تصمیم گرفتم همینطور که برای کنکور درس می خوانم  دفترچه حوزه را نیز بگیرم ، سنگ مفت گنجشک مفت ، شاید قبول شدم ، و شاید توانستم با درس خواندن در حوزه برای سؤالهایم پاسخی پیدا کنم .در آزمون شرکت کردم و قبول شدم ، اما متاسفانه دوستم که باعث شد دفترچه بگیرم قبول نشد …

 

عبدی متین 

   یکشنبه 3 دی 1396نظر دهید »

تدابیر بادبادکی

 

باد و بادبادک

 

دعا کنید باد بیاید…

اوووه یک جمله و این همه انتقاد؟!! اصلا شد بنشینید و با خودتان فکر کنید چه نبوغی پشت این جمله است؟

امان از شما که فقط می خواهید طرف مقابل را بکوبید. فقط ببینید آقای مسئول محیط زیست تا کجاها را که ندیده اند!

اگر به فرض محال خدای نکرده بی درایتی کرده می فرمودند: بروید دعا کنید باران بیاید خوب بود؟!!!

نمی گویید اگر جناب مستجاب الدعوة اتان دست به دعا بالا برند ، با نزول باران بعد از دو روز پاکی وضع هوا دوباره همین است با این تفاوت که سرب هوای شسته شده وارد آب های پشت سد می شود؟

لا اقل بگذارید آبی نسبتا سالم داشته باشیم به همان کلر و مواد ضد عفونی کننده اش راضی باشید. برای تهران و امثالهم ،همان باد خیلی هم علاج خوبی است باران هم باشد علاج ریز گردهای جنوبی .

 

اصلا از این پس مردم جنوب دعا کنند باران بیاید ،مردم شمال کشور دعا کنند باد بیاید،آقایان مسئول هم مگر نمی دانند فشار فکری زیاد و در انداختن ایییین همه تدبیر ریزش مو می آورد قدری به خود رحم کرده قرص سبوسی بالا بیاندازند.

 

 

نوشته شده به قلم م.رمضانی طلبه

   یکشنبه 3 دی 1396نظر دهید »

امام مهدی عجل الله در قرآن کریم 

 

انديشه پيروزي نهايي نيروي حق و عدالت بر باطل و ستم و برپايي تمامي ارزشهاي انساني به دست انديشه اي مبارک حضرت «مهدي» است که همه گروههاي مسلمان آن را باور دارند زيرا ريشه در قرآن کريم دارد.

اما چرا نام «مهدي» در قرآن نيامده است؟

آيا اگر نام او مي آمد مردم باورشان نسبت به او عميق تر نمي شد؟

براي پاسخ به اين سؤال روشهاي قرآن مجيد را در معرفي انسانهاي خوب و وارسته بيان مي کنيم. قرآن براي شناساندن اين افراد از سه راه استفاده کرده است:

راه اول: نخستين راه شناساندن، آوردن اسم شخصيت مورد نظر است. مانند: «و ما محمد االرسول» 1 يا «وا ذکر في الکتاب مريم»2

 

راه دوم: شيوه دوم بيان تعداد افراد خاص است. قرآن نقباي بني اسرائيل را با عدد ميشناساند. مانند: «و بعثنا منهم اثني عشر نقيبا»3 از ميان آنان دوازده سالار برگزيديم.

 

راه سوم: معرفي با ويژگي و صفت،كه بهترين راه معرفي است. زيرا راه را بر سودجويان مي بندد. نام جعلي درست کردن آسان است ولي ويژگيهاي هر فرد مخصوص او است. همچنين قرآن از افرادي نام مي برد كه با آن كه پيامبر را كامال با نام مي شناختند ولي باز او را انكار ميكردند.

 

قرآن کريم اهل بيت را در آيه هاي تطهير، مباهله، ولايت 4 و… با اين روش معرفي کرده است.  امام مهدي نيز در کتاب خدا با اين روش شناسانده شده است. و اينک چند آيه را بررسي ميكنيم:

آيات مهدويت:

آيه اول: آيا ميتوان زنده بودن امام مهدي را از قرآن استفاده کرد؟

برخي آيه هاي قرآن کريم وجود امام و حجت را بر روي زمين ميرسانند يکي از اين آيات، آيه چهارم سوره قدر است:« تنزل الملایکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امر » شب قدر فرشتگان و روح با اجازه پروردگارشان براي هر امري فرود مي آيند. بيان مطلب؛ فعل«تنزل»مضارع است و استمرار و تداوم را ميرساند پس هر سال شب قدر دارد، در شب قدر فرشتگان و روح نازل ميشوند.

 

از طرفي هر انساني توانايي پذيرش فرشتگان به ويژه روح که برتر از فرشتگان است، را ندارد و بايد انساني در مرتبه پيامبر گرامي اسلام باشد تا اين قابليت را دارا باشد. سؤال: هم اکنون در شب قدر فرشتگان و روح بر چه کسي نازل ميشوند؟ اميرمؤمنان علي فرمود: شب قدر در هر سال است و امر سال در آن شب نازل ميشود، براي اين امر والياني پس از رسول خدا وجود دارد. ابن عباس پرسيد: اينان چه کساني هستند؟ فرمود: من و يازده نفر از نسل و فرزندان من.5

 

آيه دوم: اگر بخواهيم ويژگيهاي عصر ظهور مهدي امت را به بهترين شکل بيان کنيم، آيهاي بهتر از آيه 55 سوره نور نمييابيم. در اين آيه خداوند به مؤمنان صالح وعده ميدهد و وعده او حق و صددرصدي است.6 اما اين وعده چيست؟ بهتر است آيه را بخوانيم و وعده هاي الهي را در آن ببينيم. «وعد الله الذين آمنوا منکم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في االرض کما استخلف الذين من قبلهم و ليمکنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا يعبدوني ال يشرکون بي شيئا» ترجمه: خداوند به مؤمنان درستكار شما وعده داده است آنان را در زمين جانشين ميکند همچنان که گروهي از پيشينيان را جانشين کرده و ديني که برايشان ميپسندند، بگستراند و بعد از بيمناکي شان به آنان امنيت ميبخشد که در آن زمان من را ميپرستند و چيزي را شريکم قرار نميدهند.

 

وعدههايي که خداوند به مؤمنان صالح ميدهد به شرح ذيل است: 1 .تمامي زمين را در اختيارشان ميگذارد همانند حکومتهاي صالحان گذشته چون نوح و داود و سليمان.

 

2 .دين آنان را در تمامي زمين برتري و گسترش ميدهد؛ ديني که خداوند براي انسانها پسنديده همراه با واليت اهل بيت که است، يعني اسلام جريان غدير و آيههاي مربوط به آن، بيانگر آن است.

 

3 .امنيت و آر امش را جايگزين ترس و وحشت مؤمنان درستکار قرار ميدهد. البته امنيت کامل، زماني حاصل ميشود که سراسر زمين در اختيار مؤمنان با تقوا باشد و دشمن قابل توجهي در مقابل آنان نباشد.

 

4 .نتيجه اين حکومت، از ميان رفتن جلوههاي شرک و نفاق و پرستش خداي يکتا است.و در پرتو آن، برکت از آسمان و زمين آشکار مي شود و همگان در رفاه و آسايش قرار ميگيرند. رسول خدا در ذيل اين آيه فرمود: وقتي قائم ما قيام کند زمين را پر از عدل و داد ميکند پس از آنکه لبريز از ظلم و ستم شده باشد و فرمود: خوشا به حال صبرپيشگان در پنهاني او و خوشا به حال ياري کنندگانش در قيام او»7

 

نكته مهم اين كه وعدة خدا حق و تخلف ناپذير است؛ ولي جهاني شدن آيين الهي تا كنون اتفاق نيفتاده است؛ به همين جهت مفسر بزرگ قرآن مرحوم طبرسي «ره» در تفسير اين آيه ميگويد: «چون گسترش دين در سراسر زمين و جهانگير شدن آيين، از گذشته تا كنون پديدار نشده است؛ پس به يقين اين امر در آينده اتفاق خواهد افتاد، زيرا كه جهاني شدن دين اسالم وعدهاي الهي است و وعدة خدا تخلف بردار نيست.»8

 

امام سجاد پس از تالوت آيه فوق فرمود:«به خدا سوگند: اينان شيعيان ما هستند. خداوند به دست مردي از ما، اين كار را در حق آنان خواهد كرد و آن مرد مهدي اين امت است و او همان كسي است كه پيامبر« دربارة او» فرموده است: اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند آن روز را چنان طوالني كند تا مردي از خاندان من حاكم جهان گردد. نام او هم نام من است. او زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد همانگونه كه از ظلم و ستم لبريز شده باشد.»9

 

چنين مطلبي دربارة اين آيه از امام باقر و امام صادق نيز روايت شده است . بررسي آيات ديگر را به مجال ديگر واگذار كرده و در پايان يادآور ميشويم، اهل سنت نيز رواياتي آوردهاند كه آياتي از قرآن را در مورد حضرت مهدي و حكومت جهاني ايشان مي ً داند. مثلا فخر رازي در ذيل آيه ي3 سوره ي بقره، از مصاديق «غيب»، مهدي آل محمد را ميداند كه بايستي به آن ايمان داشت.10 

 

برگرفته از:

1 .اصول کافي، محمد بن يعقوب کليني، دارالاضواء، لبنان، ج 1 ،1450ق.

2 .بحار الانوار، محمد باقر مجلسي، نشر اسلامي، تهران، ج 1 ،1384 ق.

3 .تفسير الميزان، سيد محمد حسين طباطبايي، اعلمي، لبنان، ج 2 ،1390ق.

4 .تفسير نمونه، مکارم شيرازي و ديگران، اسلاميه، تهران، ج 11 ،1369ش.

5 .قيام و انقالب مهدي، مرتضي مطهري، صدرا، تهران، ج 5 ،1398ق.

6 .امام مهدي در قرآن، مهدي يوسفيان، بنياد فرهنگي حضرت مهدي، تهران، ج 1 ،1384ش.

پي نوشت:

1 -سوره آل عمران، آيه144.

2 -سوره مریم، آيه 16.

3 -سوره مائده، آيه12.

4 -سوره احزاب، آيه 32؛ سوره آل عمران، آيه61؛ سوره مائده ، آيه55.

5 -اصول کافی، ج1 ،ص 532 ،حد11.

6 -در بیش از بیست آیه قرآن حق بودن وعدههای خداوند و تخلف ناپذیر بودنشان بیان شده است.

7 -بحارالانوار، ج 36 ،ص 304 باب 41 ،حد 144.

8 -مجمع البيان، ج7 ،ص152 .

9 -همان.

10 -تفسير فخر رازي.

   یکشنبه 3 دی 1396نظر دهید »

موذن بد صدا نباشیم!!!

 

رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه ای می‌فرمایند : داستانی از مولوی نقل می‌کنم که داستانی سمبولیک و رمزی است و من هر وقت یادم می‌آید، از این داستان به خودم می‌لرزم و به خدا پناه می‌برم.

 

مولوی نقل می‌کند و می‌گوید: در شهری که هم مسلمان‌ها و مسیحی‌ها در آن زندگی می‌کردند مؤذّن بدصدایی وارد محلّه‌ مسلمان ‌ها شد و چند وعده اذان گفت. او خیلی اذان را بد می‌گفت. یک روز مرد نصرانی از محلّه‌ای دیگر به محلّه‌ مسلمان‌ها آمد و گفت: این مؤذّن شما کجاست؟

 

گفتند: چکارش داری؟ گفت: می‌خواهم از او تشکّر کنم که یک مشکل بزرگ را حل کرد. راهنمایی‌اش کردند و او مؤذّن را پیدا کرد؛ بنا به تشکّر کردن از او نمود. مؤذّن گفت: چرا از من تشکّر می‌کنی؟

مسیحی گفت: تو حقّی بر گردن من داری که هیچ ‌کسی چنین حقّی به گردن من ندارد و جریان از این قرار است که : من دختر جوانی در خانه دارم . مدّتی بود این دختر جوان محبّت اسلام به دلش افتاده بود و تمایل به مسلمانی داشت. هرکار می کردیم به کلیسا بیاید نمی آمد و در مراسم ما شرکت نمی کرد و به عقاید ما بی اعتنایی می کرد. ما عاجز شده بودیم که چه بکنیم. خلاصه در کار این دختر درماندیم .

 

دوسه روز پیش که تو اذان گفتی صدای تو را این دختر شنید و گفت: این چیست؟ این صدای کریه از کجاست؟ گفتیم: اذان مسلمانهاست. از آن لحظه ما راحت شدیم و به کلی محبت اسلام از دل این دختر رفت و اکنون هم برگشته است و دارد زندگی عادی خودش را می کند و به کلیسا می آید و مراسم را انجام می دهد و ما این را مدیون تو هستیم، زیرا تو بودی که دختر ما را به ما برگرداندی.

 

بارها من به خودم و به دوستانم گفته ام : ما آن مؤذن بد صدا نباشیم که عشق به اسلام را در دلها فرو بنشانیم و به استفهام عظیم که در دنیا برای معرفت اسلام به وجود آمده است با منکر و زشتی پاسخ بدهیم. این وظیفه ماست. چه کسی در دنیا چنین مسئولیتی دارد؟! ۱

 

یک مؤذن داشت بس آواز بد

در میان کافرستان بانگ زد

 

چند گفتندش مگو بانگ نماز

که شود جنگ و عداوتها دراز

 

او ستیزه کرد و پس بی‌احتراز

گفت در کافرستان بانگ نماز

 

خلق خایف شد ز فتنهٔ عامه‌ای

خود بیامد کافری با جامه‌ای

 

شمع و حلوا با چنان جامهٔ لطیف

هدیه آورد و بیامد چون الیف

 

پرس پرسان کین مؤذن کو کجاست

که صلا و بانگ او راحت‌فزاست

 

هین چه راحت بود زان آواز زشت

گفت که آوازش فتاد اندر کنشت

 

دختری دارم لطیف و بس سنی

آرزو می‌بود او رامؤمنی

 

هیچ این سودا نمی‌رفت از سرش

پندها می‌داد چندین کافرش

 

در دل او مهر ایمان رسته بود

هم‌چو مجمر بود این غم من چو عود

 

در عذاب و درد و اشکنجه بدم

که بجنبد سلسلهٔ او دم به دم

 

هیچ چاره می‌ندانستم در آن

تا فرو خواند این مؤذن آن اذان

 

گفت دختر چیست این مکروه بانگ

که بگوشم آمد این دو چار دانگ

 

من همه عمر این چنین آواز زشت

هیچ نشنیدم درین دیر و کنشت

 

خوهرش گفتا که این بانگ اذان

هست اعلام و شعار مؤمنان

 

باورش نامد بپرسید از دگر

آن دگر هم گفت آری ای پدر

 

چون یقین گشتش رخ او زرد شد

از مسلمانی دل او سرد شد

 

باز رستم من ز تشویش و عذاب

دوش خوش خفتم در آن بی‌خوف خواب

 

راحتم این بود از آواز او

هدیه آوردم به شکر آن مرد کو

 

چون بدیدش گفت این هدیه پذیر

که مرا گشتی مجیر و دستگیر

 

آنچ کردی با من از احسان و بر

بندهٔ تو گشته‌ام من مستمر

 

گر به مال و ملک و ثروت فردمی

من دهانت را پر از زر کردمی۲

 

 

 

۱_داستان‌ها و خاطرات جالبی از آیت‌اللّه خامنه‌ای، صفحه ۱۱۳

۲_ مثنوی معنوی ، مولانا ، دفتر پنجم ، ص ۷۵۲

   شنبه 2 دی 1396نظر دهید »

حضرت عبدالعظیم حسنی

 

عبدالعظیم حسنی

 

 

گرچه شبیهِ وضعِ شهرِ خود وخیمیم

ما همچنان پابندِ آن عهدِ قدیمیم

 

تهران اگرچه مثلِ مشهد،مثلِ قم نیست

ما هم کنارِ سفره ی شاهِ کریمیم

 

شاهی که خود لقمه برای ما گرفته

ما نیز در کارِ غلامانش سهیمیم

 

عطرِ گلابش را گرفتیم…آنقَدَرکه

در پیچ و تابِ زلفِ او همچون نسیمیم

 

گفتند او باب الحوائج بوده و هست

ما همچنان محتاجِ جنّاتُ النَعیمیم

 

ضامن شده امشب براتِ کربلا را

از چه دگر در غصّه…در امّید و بیمیم؟!

 

ما را ازین پس کربلا رفته بدانید!

ما زائرانِ حضرتِ عبدُالعظیمیم

 

عارفه دهقان 

 

♦♦♦

 

 به دیوار و در این بیت توحید

فروغ عترت و قرآن توان دید

 

بود این بارگاه روح پرور

حریم یک تن از آل پیمبر

 

در این جا قبر مولایی کریم است

مزار حضرت عبدالعظیم است

 

به اولاد حسن، او فخر و زین است

که زوارش “کمن زار الحسین” است

 

چو این جا شد چراغ عشق روشن

به دل ها این حرم شد پرتو افکن

 

بود این درگه از ابواب رحمت

در باغی ست از گل زار جنت

 

که اشک عاشقان، شد جویبارش

نمی گردد خزان، هرگز بهارش

 

تو ای زائر به تعظیم شعائر

ببوس این درگه پر نور و طاهر

 

بیا این جا به اشک خود وضو کن

بیا جان خود این جا شستشو کن

 

بپا خیز و بخوان اذن دخولش

اجازت از خداگیر و رسولش

 

به اذن حیدر و زهرای اطهر

به اذن یازده معصوم دیگر

 

قدم چون می نهی داخل از ایندر

بگو بسم الله و الله اکبر

 

زند چون حلقه بر این در گدایی

به گوش جان او آید ندایی

 

که ای سائل دعایت مستجاب است

محب آل عصمت کامیاب است

 

بخواه از رحمت حق آن چه خواهی

که بی حد است الطاف الهی

 

“حسان” این جا مطاف مومنین است

درِ گل زار جنت در زمین است

 

مرحوم استاد حبیب الله چایچیان

 

 


موضوعات: مناسبتها, اشعار
   شنبه 2 دی 1396نظر دهید »

1 ... 77 78 79 ...80 ... 82 ...84 ...85 86 87 ... 251

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 127
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 10923
  • 1 ماه قبل: 46980
  • کل بازدیدها: 891324
رتبه وبلاگ