برای خدای خوبی ها: خیرهای عالم خیلی بیشتر از آن است که بتوان آن را به شماره در آرود. خیرهای عالم از لحظه ای که انسان اولین نفس های بودن را می کشد شروع می شود و تا همیشه ای که نمی دانیم چیست و چگونه است ادامه دارد. یعنی دقیقاً از آن آنی که وجود را حس می کنیم تا همیشه ای که وجود داریم چون وجودعیناً خود خیر است و هر خیری از وجود سرچشمه می گیرد. اصلاً خیرها از وجود است و هر چه وجود دارد حتماً خیر است؛ چون وجود و خیر یک معنا دارد و عین هم اند. حالا به عالم که نگاه می کنی در می یابی که خداوند چون هم حقیقت وجود و مطلق وجود و وجود مطلق است و چون همه خوبی ها از او و با او و بلکه خود اوست انسان در هر خیری به او امید دارد. همین امید و رجاء هم خودش نشانه خیر و لطف خداست و از این واقعیت حکایت می کند که خداوند می خواهد انسان در خیر غوطه بزند و غرق شود: یا من ارجوه لکل خیر….
برای خدای مهربانی ها:خدای ما خیلی بزرگتر و برتر از این واقعیت است که بخواهد کسی را از سر انتقام عذاب کند. عذاب های خدا نه از سر لج بازی و انتقام و کینه و نه حتی از سر خشم – آن گونه که من و شما دیگران را رنج می دهیم- است؛ عذاب های خدا هم از سر مهربانی است البته مهربانی نسبت به همه عالم. اگر خدا این سختی ها را فراهم نمی کرد، هم انسان ها ساخته و پرداخته نمی شدند و هم عالم هستی عدالت و انصاف را تجربه نمی کرد؛ به همین خاطر هم انسان وقتی شرها و بدی ها به او حمله می کنند و سختی ها او را دربرمی گیرند باز هم به خدا پناه می برد چون می داند تنها کسی که قابل پناه بردن است؛ خداست. اصلاً آدم اگر بخواهد از خدا هم فرار کند باز باید به خدا پناه ببرد چون در عالم حقیقتی جز الله اصالتاً وجود ندارد که : یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو به همین خاطر هم خداوند در قرآن و در سوزه ذاریات می فرماید: به سمت خدا فرار کنید: ففروا الی الله . اگر انسان با آغوش خدا انس بگیرد، شرّهای جهان هم به او آسیبی نخواهند رساند: و آمن سخطه عند کل شرّ…
برای خدای بخشش ها: چشمهایت را که بازکنی هیچ چیزی جز خدا وجود ندارد؛ اصلاً هر طرف که چشم بچرخانی وجه خدا را می بینی: «فاینما تولوا فثَمّ وجه الله»؛ اول خداست و آخر خداست . و انسان هیچ وقت قرار نیست در این عالم صاحبخانه شود. ما همه مستأجریم و مستأجر خواهیم ماند. وجود ما از روز نخست تا هر وقت که خدا اراده کند که باشیم از او و برای اوست و ما مستأجر این خانه ایم. حالا این خدای بی نظیر- که اگر خواستی بگو یکی یه دونه- چیزهایی به ما داده و خواسته ما احساس کنیم که الکی مثلاً خیلی چیزها داریم و بعد خواسته از همین چیزها، ببخشیم. آن وقت وقتی ببخشیم، به ما خیلی می دهد. یعنی اصل و فرعش از اوست و به خاطر چیزهایی که در دستش می چرخد، ما را پر از لطف و مهربانی خودش می کند.یعنی ما را در کم بودن خود بزرگ می شمارد تا نکند فکر کنیم که کرامت نداریم. کم ما را با خودش بزرگ می کند ، زیاد می کند: یا من یعطی الکثیر بالقلیل ….
برای خدای گوش ها: اصلاً گاهی آدم دوست دارد بخواهد. دوست دارد خواهش کند. خواستن جزیی از خواسته های انسان است. دوست دارد با کسی حرف بزند، درد و دل کند، شکایت کند، گاهی دوست دارد یک گوش شنوایی باشد که بلندبلند فکرکردن های آدم هدر نرود. این جور وقت ها آدم نگران هم هست که نکند حرف هایی که می زند، شکایت هایش ، خواستن هایش را به حساب ضعف هایش بگذارند. نکند بعداً به روی آدم بیاورند، نکند ، نکند، نکند….برای همه این خواستن های گاه و بیگاه آدم یکی هست که می شنود و می دهد. خواسته ات را می دهد. اصلی ترین خواسته ات که همان آرامشی است که از خواستن بیوقتت دنبال می کرده ای به تو می دهد. آن قَدَر می دهد که دلت می خواهد باز هم از او بخواهی. که در خواستن از او نشاطی دلنشین نهفته است: یا من یعطی من سأله
برای خدای چشم ها: اصلاً گاهی آدم دوست دارد حرف نزند. دوست دارد کسی باشد که از چشم هایش، حرف هایش را بخواند. که لازم نباشد خواسته هایت را برایش شماره کنی. همین که نگاهش کنی بفهمد که چقدر حرف برای گفتن داری. که یکهو بغضت بشکند و جوری گریه کنی که فقط او معنایش را می فهمد؛ از بس که دوستت دارد و از بس که برایش مهمی. اصلاً قشنگ ترین قصه های دنیا، توی چشم هایی نوشته شده که پر از حرفند، گاهی برق دارند از شادی و گاهی دریایی شده اند از غصه. قشنگی این قصه ها به اشک ها و لبخندهایی نیست که در این چشم هاست؛ به دوست داشتنی است که او به تو دارد و حرف هایت را نگفته از چشم هایت می فهمد: یا من یعطی من لم یسأله و من لم یعرفه تحنناً منه و رحمه…
حالا از این خدای ماه رجب؛ هر چه دوست داری بخواه….او آماده است به خدا….
محمد شیخ الاسلامی
دکترای عرفان اسلامی
اختلافشان زیاد نبود، اما همان اندک نیز همچون فلفل، بلای زندگی نوپایشان شده بود. غبار جنجال بر سر امور کوچک و کم اهمیت، فضای زندگی شان را تیره کرده بود. دعوا و بگو مگو، کار روزمره شان بود.
یکبار بر سرِ دیدار فامیل، بار دیگر بر سر اینکه با چه کسی به سفر بروند. گاهی بر سر بدگمانی و سوء ظن. برخی اوقات بر سر برنامه تلویزیون و حتی دیدگاه سیاسی.
برای علیرضا مزه و طعم غذا اصلا اهمیتی نداشت، اما مدتی بود که به آن هم گیر میداد. یک بار به خاطر خوش نمک بودن غذا اوقات تلخی به پا کرد که همسایه ها هم به سر و صدای بلندش اعتراض کردند. هر چیز کوچک و پیش پا افتادهای قدرت ایجاد جرقه برای روشن کردن آتش نبردی بی انتها را داشت.
هرچند مدت زیادی از آغاز زندگی شان نگذشته بود اما یک خاطره زیبا هم برای هم نیافریدند که با یاد آن دلگرم شوند و زندگی را شیرین کنند. حسابی به چهره زندگی جوانشان پنجه افکنده و چهره آن را زشت و بد منظر کرده بودند.
کلافگی و سردرگمی گریبان هر دو را گرفته بود؛ هم کفر یکدیگر را در آورده بودند، هم نمی توانستند از کارهایشان دست بر دارند. شاید نمی دانستند درد از کجاست. شاید هم درمان را نیاموخته بودند. هرچه بود، تحمل آن وضع برایشان ناگوار و رنج آور بود.
به پیشنهاد یک دوست، مشاوری آگاه را برگزیدند و برای مشکل گشایی از زندگی شان به او مراجعه کردند.
مشاور به حرف هایشان خوب گوش می داد. معلوم بود که مشاوری کار کشته بود. بدون شنیدن حرف های دو طرف، لب به سخن نگشود. اجازه داد تا هر دو هر چه در درون دارند را به او نشان دهند تا بتواند با کمکشان بهترین راهکار را برگزیند.
بعد از شنیدن سخنان هر دو نسخهای برای هر یک از آن ها پیچید. اما برای هر کدام به صورت جداگانه. به همین دلیل آن ها را تک به تک به داخل اتاق فرا خواند و راهکارش را بیان کرد.
همیشه نباید اشتباهات را خط زد. گاهی باید اشتباهات را پاک کرد. نه تنها بودنشان عبرت انگیز نیست، که مایه سرافکندگی است. چنین نیست که همیشه جواب کلوخ انداز، سنگ باشد. اما همیشه می توان با نیکی، بدی را جبران کرد
اما یک دغدغه خاطر برای آن دو باقی مانده بود. علیرضا که مثل همسرش از اوضاع زندگی شان ناراضی بود دل به دریا زد و پرسید:
ناسازگاری های ما از یک روز و دو روز پیش شروع نشده. این قصه، سر دراز دارد. با عمل کردن به دستور العمل های شما وضعمان سامان می یابد، اما حکایت ناخوشی های ما چه می شود؟ ما هر دو در تمام طول زندگی از رنجاندن یکدیگر کوتاهی نکردهایم. سرنوشت این زخم زبان ها و کدورت ها چه می شود؟
مشاور که هر دو را افرادی با اطلاع و نگران نسبت به زندگی و آیندهشان می دید، لبخند زیبایی زد و تنها یک جمله گفت: «با خوبی، بدی هایتان را بشویید.»
این جمله کوتاه، آغاز زندگی جدیدی را برای علیرضا و همسرش نوید داد؛ زندگی که در آن عشق و صمیمیت جایگزین نفرت و کدورت شد و خاطرات تلخ گذشته را از خاطر این زوج جوان زدود. علیرضا و همسرش امید از دست رفته را باز یافتند. مدت زیادی از آن کدورت ها فاصله نگرفته بودند. اما مهربانیها و خوبیها به خوبی جواب داده بود. هرکس آنها را می دید گمان نمی کرد که تا چند روز قبل، همسایه هایشان هم از آن ها شاکی بودند. «خوبی» کار خودش را کرده بود.
همیشه نباید اشتباهات را خط زد. گاهی باید اشتباهات را پاک کرد. نه تنها بودنشان عبرت انگیز نیست، که مایه سرافکندگی است. چنین نیست که همیشه جواب کلوخ انداز، سنگ باشد. اما همیشه می توان با نیکی، بدی را جبران کرد.
برای هر لکه ای که روی لباس می نشیند، حلّال و پاک کنندهای وجود دارد که برای زدودن آن، باید از حلّال مناسبش استفاده نمود. البته آن حلاّل هم نباید خود لکه زایی کند.
این همان معجونی است که بابا طاهر از آن به محبت یاد میکند؛ معجونی برای زدودن خارها.
و این همان نور امیدی است که خداوند به انسان می نمایاند؛
إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ؛ حسنات و کارهای نیکو، آثار سیئات و کارهای ناپسند را با خود می برند. (هود، 114)
همان امید بخش ترین آیهای که حضرت امیر علیه السلام به یاران خویش معرفی می کرد.
در میان حسنات، ستون خیمه، نماز است. برای رفع غبار خطاها، بهترین راه، نماز است. پس، از آن استعانت بجویید.
محمد دهقانی زاده
امروز مجالی است تا بار دیگر، کودکی هایمان، در آغوش مهربان مادر رها شوند و به یاد بیاوریم که وسعت هیچ آسمانی، به اندازه عطوفت های مادر نیست و با ارزش تر از مادر، واژه ای در فرهنگ مهربانی ها نیست.
در این روزگار رنگ و رو رفته، لبخند مادر، ناب ترین تصویر است.
گاهی اگر می بینیم جاده زندگی، صاف و هموار شده است، بدانیم دعای مادر، چقدر راهگشا است روزهای ما اگر به جایی برسند، همه از برکت دست به دعا برداشتن کسی است که ادب، روبه رویش زانو زده است.
هرکه، هر کجا که باشد، همیشه درست ترین لحظه پناه، برایش آغوش مادر است.
برفِ پیری هم اگر بر سرِ خاطراتِ دیگر بنشیند، یاد او جوان ترین است …
مهدی باوری
اگر اراده بیدار است , نمی از دریا کافیست.
آری ، می شود مسیر را برگشت و به مهدی باوری رسید؛
باور کنیم که زندگی حقیقت است و رفتن حتمی
و واقعیت ها با شوخی سازگار نیستند
و باید برای نتیجه مطلوب, فراوان تلاش کرد
و بپذیریم که انتظار با آفت مسیری بی مقصد است.
باید با تمام انرژی تلاش کرد, و بین هفت میلیارد و اندی جمعیت دنیا که جز حدود سیصد میلیون شیعه بیش نیست؛
آقا را بین دشمنان تنها نگذاریم
همین شیعیان اندک هم اگر زندگیشان غفلت باشد
وای بر این غریبی! وای بر این غریبی! وای بر این غریبی!
آقایی مهربان و دلسوز و خیرخواه با این همه دشمن چه کند؟
آری مهدی ما آن غریب دور افتاده و تنهای یگانه است و دریای احساس و محبت.
در این دنیای مواج و طوفانی
و اینهمه فضای الوانی
و روح ضعیف و ظلمانی ما ،
می طلبد که خود طبیب را با التجا و التماس به یاری طلبیم که:
ای مهدی فاطمه ,
عزیز زهرا ,
آقا جان!
دستمان را بگیر و برای توفیق نوکریت تربیتمان کن که ما خود ناتوانیم.
الهی! غرور منفی را در ما بشکن
و ما را به اوج بندگی نایل کن
و ما را به مسیر انتظار برگردان
انتظار سبزی که به قله مطهر و معطر و منور ظهور منتهی شود.
و اقبل الینا بوجهک الکریم واقبل تقربنا الیک وانظر الینا نظرة رحیمة
در سال نو خیلی از ما در خانه هایمان تغییراتی ایجاد کرده ایم، یا چیدمان خانیمان را تغییر داده ایم یا اسباب و وسایلمان را نو کرده ایم، شاید برایتان جالب باشد در این میان بدانیم خانه حضرت زهرا سلام الله علیها چگونه بوده است؟
با توجه به منابع حدیثی و تاریخی؛ ویژگی هاى معنوی و مادی منزل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را می توان در امور زیر خلاصه کرد:
۱. اهدایى از سوی پیامبر خدا
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) از همان ابتداى ورود به مدینه در فکر احداث حجرهاى براى حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بود. بدین جهت زمانى که حجرههایى را در طرف شرق مسجد براى همسران خود احداث کرد، براى فاطمه (سلام الله علیها) این حجره در نظر گرفته شده بود.
ام سلمه در روایتى که درباره عروسى حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است میگوید: «… آنگاه پیامبر خدا دختر خود، فاطمه و همچنین حضرت على را پیش خود خواند و دست على را در دست راست و دست فاطمه را در دست چپ گرفت و به سینه خود گذارد و میان دو چشم آن دو را بوسه زد.
آنگاه به على فرمود: على جان! خوب همسرى دارى و به فاطمه فرمود: اى فاطمه! تو هم خوب همسرى دارى. سپس از جاى برخاسته و پیشاپیش آن دو راه افتاد تا این که آن دو را به خانهاى که از پیش براى آنها در نظر گرفته بود، وارد کرد. سپس هنگام خروج از خانه، در حالى که دستگیره در را گرفته بود، فرمود: خداوند شما و نسلتان را پاک گرداند».[۱]
خانه هایی که برق می زند، دلهایی که می تپد، نگاه ها و لبخندها رد و بدل می شود ، همه چیز آماده است، آماده دگرگونی و تحول، هر چه لحظه تحویل سال نزدیکتر می شود نفس ها عمیقتر می شود و زمزمه ها تندتر نگاه ها از سفره هفت سین جمع می شود و به آسمان دوخته می شود ، لحظه تولد سالی جدید نزدیک است خیلی چیزها جمع کرده بودم که با خدای خود در میان بگذارم خداوندا یاریم کن همه را بگویم تو باید بشنوی تا برایم اجابت کنی….
اضطرابی که از دوران نوجوانی، هر سال یک بار آن را تجربه کرده ایم لحظه آغاز، آغاز تحولی تازه،آغاز سال نو، حرکتی جدید، و فرصتی مجدد. فرصتی برای محاسبه، فرصتی برای جبران، فرصتی برای برنامهریزی و شروعی دوباره و خلاصه فرصتی امیدبخش!
و چه اسرار آمیز این سفره هفت سین تبلور حیات است و منشأ امید ، نورانیت و معنویتش دل ها را می رباید ، ماهی قرمز و کوچک هم لحظه ای آرامش ندارد ، قرآن به عنوان مهمترین جزء سفره هفت سین ایرانی، در مناسبترین و دسترسترین جای سفره قرار میگیرد. قرآن در اینجا است تا همراهی کند، آرامش بخشد و هدایتگر باشد. قرآن، ثقل اعظم و جلوهای از عظمت و حکمت خالق یکتا است و در اینجاست تا به این مراسم و تمام وقایع آن معنا دهد.
وقتی که جسم و جان ها اینگونه آماده است جان می دهد سفره های دلمان را بگشاییم و زمزمه ای آرام با خدای خوبمان آغاز کنیم و دعا کنیم دعاهایی که توشه یک سالمان باشد بهترین دعا را بکنیم دعایی مثل:
1- دعای برای فرج آقا امام زمان (عج)
دعا برای امام عصر ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ یكی از وظایف شیعه در عصر غیبت امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ تضرع و زاری و دعا برای تعجیل در فرج آن حضرت است.
در حدیث است كه «اكثروا الدعا بتعجیل الفرج فان فی ذلك فرجكم»( بحار، ج53، ص181) یعنی برای تعجیل فرج، بسیار دعا كنید به راستی كه فرج شما در آن است.
2- دعا برای سلامتی و طول عمر خود و خانواده هایمان
سلامتی نعمتی است که تا از دستش ندهیم قدرش را نمی دانیم، همانطور که قدر والدینمان را هم نمی دانیم، ما وقتی پای دعا کردن میان می آید شاید کمتر برای این نعمت ها دعا کنیم چون هم اکنون آن ها را داریم، ولی یادمان می رود برای تداومشان دعا کنیم، اگر خدای ناکرده یکی از عزیزانمان را از دست بدهیم به هیچ قیمتی باز نمی گردند .
دعا کنیم که خداوند خانواده و عزیزان و خود ما را در سلامتی و سعادت در کنار هم خوش و خرم نگه دارد ، تا در سایه عنایت خداوند در طلب رضای ربوبیش سال های سال زندگی پر ثمری داشته باشیم.
مرحوم سیّد طاووس از امام صادق علیه السلام نقل می کنند: به مردی که تقاضای طولانی شدن عمر خود و نزدیکانش را کرده بود فرمودند:
این دعا را بعد از هر نماز بخوان.
«اَلْلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اَلْلهُمَّ اِنَّ رَسُولَکَ الصّادِقُ الْمُصَدَّقَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ الِهِ قالَ اِنَّکَ قُلْتَ ما تَرَدَّدْتُ فی شَیْءٍ اَنَا فاعِلُهُ کَتَرَدُّدی فی قَبْضِ روحٍ عَبْدِیَ الْمُوْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ اَکْرَهُ مَسآئَتَهُ اَلْلهُمَّ فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ لاتَسُوْنی فی نَفْسی وَ لا فی اَحَدٍ مِنْ اَحِبَّتی» ؛
خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد خدایا این مطلب را پیامبر راستگوى تصدیق شده که درود تو بر او و آلش باد فرمود که هماناتو فرموده اى من در کارى که مى کنم مردّد نشدم مانند مردّد شدنم در گرفتن روح بنده مو منم او مرگ را خوش ندارد و من هم ناراحتى او را خدایا پس درود فرست بر محمد و آل محمد و شتاب کن در فرج ولىّ خود و عافیت و یاریش و بد حالم مکن درباره خودم و نه درباره یکى از دوستانم و اگر خواهى یک یک از دوستان خود را نام ببر و بگو: «وَ لافى فُلانٍ وَ لا فى فُلانٍ»
راوی می گوید در اثر استمرار این دعا چنان عمر طولانی یافتیم که از زندگانی خسته شدیم . (مفاتیح الجنان ، تعقیبات مشترکه)
3- دعا برای مردممان
این روزها بسیاری از مردم عزیز ما در فشار اقتصادی هستند ،خیلی هایشان بر تخت های بیمارستان خوابیده اند و خیلی هایشان داغدار شده اند برای مردم خوبمان هم سلامتی و ثروت، سعادت و امنیت را بخواهیم ، دعا کنیم خداوند به ما کمک کند همدیگر را دوست بداریم و اختلاف سلیقه در زمینه های مختلف دل های ما را از هم دور نگرداند.
سلامتی نعمتی است که تا از دستش ندهیم قدرش را نمی دانیم، همانطور که قدر والدینمان را هم نمی دانیم، ما وقتی پای دعا کردن میان می آید شاید کمتر برای این نعمت ها دعا کنیم چون هم اکنون آن ها را داریم، ولی یادمان می رود برای تداومشان دعا کنیم، اگر خدای ناکرده یکی از عزیزانمان را از دست بدهیم به هیچ قیمتی باز نمی گردد
دعا کنیم خداوند همه ما مردم ایران را با هم دوست و غمخوار یکدیگر قرار بدهد،
و بگوییم : خدایا مشکلات مالی و اجتماعی ما را خودت برطرف ساز، خدایا دعای همه ما را در حق همکیشانمان همه شیعیان و مسلمانان اجابت کن و همه ما را به عزت و آبرومندی برسان …الهی آمین
4- دعا برای عاقبت به خیری
بهترین دعا همین طلب عاقبت به خیری است، اگر ما فقط دنیا را بخواهیم و همیشه هم خوش باشیم و قرار باشد آخرت خوبی نداشته باشیم این خوشی پشیزی نمی ارزد دعا کنیم خداوند یاریمان کند طوری زندگی کنیم که عاقبت به خیری نتیجه اش باشد و بس .
و وقتی الماس های اشک از چشم های پاکتان جاری شد لطفا ما را هم از دعای خیرتان محروم نفرمایید ، باشد که آمرزیده شویم .
التماس دعا
فاطمه محمدی
کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث
لباس سال نوام را سیاه خواهم دوخت
که سین اولم امسال سوگ فاطمه(سلام الله علیه) است
خون دل میچکد از دیدهی پیغمبر و آل
قامت فاتح خیبر شده خم مثل هلال
آل یاسین همه هستند پریشان احوال
غرق اندوه شده مُلک خدای متعال
میزند مادر سادات به بستر پر و بال
برو ای عید که ما عید نداریم امسال
برو ای عید که ناموس خدا را کشتند
برو ای عید که امالنجباء را کشتند
وای بر ما که مه برج حیا را کشتند
بخدا دختر پیغمبر ما را کشتند
شیعه در ماه عزا عید بگیرد به چه حال
برو ای عید که ما عید نداریم امسال
حق پیغمبر اسلام ادا شد آخر
حمله بر خانهی ناموس خدا شد آخر
تا که از کوثر، یک آیه جدا شد آخر
پشت در محسن ششماهه فدا شد آخر
آتش و بیت خدای احد جل جلال؟
برو ای عید که ما عید نداریم امسال
خانهی وحی شد از دود ستم پوشیده
بانک یا فضه خزینی همه جا پیچیده
زین جنایت بدن شیر خدا لرزیده
اشک شیعه است که از دیده روان گردیده
زینبینند که گشتند پریشان احوال
برو ای عید که ما عید نداریم امسال
تا صف حشر بر آن پهلوی بشکسته سلام
خون دل میچکد از دیده اهل اسلام
ای محبان علی اشک ببارید تمام
عرض تبریک حرام است حرام است حرا
گریه و ناله حلال است حلال است حلال
برو ای عید که ما عید نداریم امسال
شعر از : حاج غلامرضا سازگار
حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی از مراجع عظام تقلید که عصر سهشنبه 12/12/93 به شهرستان ورامین سفر کرده بود پس از استقبال مردمی و دیدار با امام جمعه ورامین و ایراد سخنانی در مصلی صاحب الزمان (عجه الله تعالی فرجه الشریف) ورامین برای عموم مردم سهشنبه شب در حوزه علمیه خواهران کوثر حضور یافتند. حضرت آیت الله نوری همدانی شام را در حوزه علمیه کوثر صرف کرده و پس از آن به پاکدشت سفر کردند.
ضمن دیداری که با مدیریت، اساتید و کادر حوزه علمیه کوثر داشتند شبی خاطره انگیز و به یادماندنی را برای حوزه کوثر رقم زدند و با قدوم متبرک خود حوزه را مزین کردند و برای پرسنل خدوم حوزه علمیه کوثر آرزوی موفقیت و دعای خیر نمودند.
تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، با بيقراری به درگاه خداوند دعا میكرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقيانوس چشم میدوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمیآمد. سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد، روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟» صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك میشد از خواب برخاست، آن کشتی میآمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟» آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!» آسان میتوان دلسرد شد هنگامی كه بنظر میرسد كارها به خوبی پيش نمیروند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج. دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند. برای تمام چيزهای منفی كه ما بخود میگوييم، خداوند پاسخ مثبتي دارد . |
برگرفته از سایت کشکول
آمدم حال تو را از در و دیوار بپرسم. ای سفر کرده جاوید من، ای مادر خوبم. آمدم بر غمِ بی مادری ام زار بگریم. آمدم باز که سر بر در این خانه بکوبم.
آه ای ظلمت سنگین پر اندوه. نیک دانی که چه شبها لب او گرم دعا بود؟ آخ ای خانه خورشید، گواهی. که به هر لحظه به لبهای زنی غمزده گلبانگ خدا بود.
وای، وای ای در و دیوار که این گونه خموشید بدانید، آنکه یک عمر پر از حادثه مهمان شما بود، آنکه کوچید از این خانه به سرمنزل جاوید، پای تا سر همه آئینه ایمان و صفا بود…
آه ملکها، آه ای همه وسعت تاریکیِ شبهای مدینه بدانید… بدانید که در گوشهی سجادهی مادر، همه نور خدا بود و همه درد ولا بود. به هر دور تسبیح که چرخید، همهْ عالم و آدم، در آن سوزِ دعا بود.
آمدم مادر خوبم، آمدم تا که به خود بار دگر زهر یتیمی بچشانم. آمدم تا که به یاد تو شبی زار بگریم. تا که شرح غم بیمادری ام را، به فضا و در دیوار بگویم.
آمدم تا که پیشانی خود را، چو تو برخاک عبادت بگذارم. گل اشکی بفشانم، آبی از دیده ببارم…
آمدم باز که سر بر در این خانه بکوبم، آمدم بر غم بی مادریم زار بگریم…
آه ای مادر غمها، آه ای مادر خوبم…
تا آن روز، اگر کسی نتوانسته بود ناله ی شبهای علی (علیه السلام) را در نخلستانها بشنود؛ پای جنازه ی فاطمه (علیهاالسلام) امّا شنید. جگرش می گداخت و اشک می ریخت. می سوخت از اینکه هیچ کس برای دفاع از فاطمه اش برنخواست. هیچ کس به خاطر دختر رسول خدا، حاضر نشد یک سیلی بخورد! می سوخت چون فاطمه اش خیلی «جوان» بود.
<< 1 ... 107 108 109 ...110 ...111 112 113 ...114 ...115 116 117 ... 138 >>