هرگز حدیث حاضر و غائب شنیده ای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
1. هنگامی که برادران یوسف نزد وی آمدند، از گذشته خود، اظهار پشیمانی کردند.یوسف نیز اشتباه آنان را به یادشان نیاورد، بلکه بی درنگ آنان را بخشید و از خداوند برای ایشان، بخشش خواست.
« قالَ لا تثریبَ عَلَیکُمُ الیَومَ یَغفِرُ الله لَکُم وَ هُوَ أَرحَمُ الرَّاحمینَ؛ یوسف (علیه السلام) گفت: امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست. خداوند،شما را می بخشد و او مهربانترین مهربانان است.»1
ای یوسف زهرا!(سلام الله علیها)
ما نیز در حق شما، ستم ها فراوانی کرده ایم. ناسپاسی ها و قدر شناسی های ما از شمارش بیرون است.
با این حال، بر این باوریم که بزررگواری شما از کرم یوسف افزون تر است.
پس عاجزانه از شما می خواهیم در روز موعود آنگاه که به محضر مبارک شما آمدیم، ستم های ما را فراموش کنید.ناسپاسی های ما را به دل نگیرید و ما را ببخشایید.
از خداوند نیز برایمان آمرزش بخواهید.
2. برادران یوسف با متاعی اندک و ناچیز برای خرید آذوقه به بارگاه یوسف آمدند؛ متاعی که در برابر شوکت و شکوه آستان یوسف،چیزی جز شرمندگی برای برادران نداشت.
شاید آنان به متاع خود می نگریستند و گاهی نیز به جلال و جبروت یوسف می افکنند.
آن گاه از متاع ناچیز خود، شرمنده می شدند.
… یا ایها العَزیزُ مَسَّنا و أهلَنا الضُرُّ و جِئنا بِبِضاعَهٍ مُّزجاه فَأوفِ لَنا الکَیلَ وَ تَصَدَّق عَلَینا إنَّ الله یَجزی المُتَصَدقین؛ ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته است ومتاع اندکی( برای خرید مواد غذایی) با خود آورده ایم. پیمانه ما را پر کن و بر ما تصدق و بخشش فرما؛ زیرا خداوند، بخشندگان را پاداش می دهد.2
با این حال، یوسف کریمانه ایشان را پذیرفت و پیمانه آنان را پر کرد.
ای یوسف زهرا!(سلام الله علیها)
ما نیز خریدار مهر شماییم،
ولی برای بار یافتن به آستان بلند شما، چیزی نداریم.
اگر هم داشته باشیم، بضاعتی است ناچیز که نگاه به آن و یادآوری آن، عرق شرمندگی بر جبینمان می نشاند.
با این حال، عاجزانه از شما می خواهیم که یوسف گونه ما را بپذیرید، کریمانه بر ما نظر کنید و پیمانه ما را پر سازید.
3. یوسف نه به تقاضای پدر، بلکه از جانب خود، پیراهنش را فرستاد تا پدر بدان شفا یابد و چشمانش بینا شود.
« اذهَبوا بِقَمیصی هَذا فَألقوهُ عَلَی وَجهِ أَبی یَأتِ بَصیراً...؛ این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بکشید تا بینا شود»3
ای یوسف زهرا!(سلام الله علیها)
چشمان بصیرت ما به دلیل گناهان و نافرمانی ها نابینا شده اند، و اگرچنین نبودند، هیچگاه از افتخار روشن شدن به چهره دلربای شما محروم نمی گشتند. آیا چشمی که هزاران آلودگی بر آن نشسته است، شایستگی دارد که تصویر آن عزیز مَه پیکر را در آغوش بگیرد؟
پرده ای که بر دیدگان ما افتاده، آن قدر ضخیم است که دستان ما از زدودن آن ناتوانند و تنها ید بیضای شما می تواند آن را فرو افکند.
ای یوسف زهرا!(سلام الله علیها)
ما یعقوب نیستیم، اما شما از یوسف، کریم تر و بخشنده ترید.
بر دیدگان نابینای ما نظری افکنید تا شایستگی دیدار چهره زیبای شما را بیابد و از نگریستن به آن، مست و سرشار شود.
4.خشک سالی،هفت سال مصر را فرا گرفت. آن چه مصر را از گرداب بلا به ساحل امن رساند، حسن تدبیر و حکومت یوسف بر آن سامان بود.
«قالَ اجعَلنی عَلَی خَزائنِ الارضِ إنّی حَفیظٌ علیمٌ؛ (یوسف) گفت: مرا سرپرست گنجینه های سرزمین (مصر) قرار ده؛ زیرا نگهدارنده و آگاهم» 4
او بود که بر مصر حکم راند و به سرانگشت تدبیر خود، آنجا را از خشکسالی، رهایی بخشید.
ای یوسف زهرا!(سلام الله علیها)
در دل های ما، نه هفت سال که عمری است خشکسالی، حکم می راند.
در این دلهای خشکیده و تفدیده، نه گل محبتی می روید، نه شکوفه حضوری به بار می نشیند و نه شقایق وصالی می شکفد.
آنچه این دل های قحطی زده را از نعمت و خرّمی، سرشار می کند، سرانگشت تدبیر شماست. بیا و بر دلهای ما حکومت کن؛
که این دیار جز به تدبیر شما به سامان نمی رسد.
رواق منظر چشم من اشیانه توست کرم نما و فرود آ، که خانه خانه توست
5. یوسف مشتاق دیدار برادر خویش، بنیامین بود. از این رو، خود، زمینه وصال را فراهم کرد. « وَ لَمّا جَهَزَهُم بِجَهازهِم قالَ ائتُونی بِأخٍ لکُم مَّن ابیکُم … فَإن لَّم تأتونی بِهِ فلا کَیلَ لَکُم عندی ...؛ و هنگامی که یوسف بارهای آنان را آماده ساخت، گفت (بار دیگر که آمدید) آن برادری را که از پدر دارید، نزد من آورید… و اگر او را نزد من نیاورید،پیمانه ای (از غلّه) نزد من نخواهید داشت» 5
ای یوسف زهرا!(سلام الله علیها)
سرگذاردن بر گام های مبارک شما و بوسیدن آن، رؤیای شیرین ما و آرزوی دیرین ماست.
اگر به دامن وصل تو،دست ما نرسد کشیده ایم در آغوش آرزوی تو را
و این آرزو بلند است و دست نایافتنی؛ زیرا ما کجا و آستان بلند شما کجا! اما کریمان همیشه بزرگی خود را میبینند، نه خردی نیازمندان را.
اگر شما منتظرید که ما، خود، در این راه، گام نهیم و شایستگی وصال را در خویش فراهم آوریم، به یقین بدانید که ما ار پای آمدن این راه نیست.
شما یوسف گونه، کرم کنید و زمینه این وصال را فراهم آورید.
6. چون شام تار فراق به سر رسید و صبح روشن وصال دمید، یوسف رو به برادران کرد و گفت: به سوی کنعان روانه شوید و همه خاندان تان را همراه خود بیاورید.
اونیکان را ازبدان جدا نکرد و همه را به محضر خویش فراخواند .« … وَأتونی بِأهلکُم أجمعینَ؛ و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید»6
ای یوسف زهرا!(سلام الله علیها)
درست است که یوسف، همه خاندان برادرانش را فراخواند، ولی امام رضا(علیه السلام) نیز فرموده است: الامامُ الوالد الشَفیق؛ امام همان پدر مهربان است»7
شاید ما فرزندان نافرمانی باشیم، ولی مگر برادران یوسف چنین نبودند؟
ما نیز عاجزانه از شما می خواهیم، آنگاه که روز موعود فرا رسید، همه ما را بدون جدا کردن بدان از نیکان، با بزرگواری به بارگاه خود بپذیرید و از لطف خویش بهره مند سازید.
خدایا! می دانیم مهر اولیای تو متاع گران قدری است که آن را در هر دلی نمی نشانی؛ زیرا هر سینه ای را گنجایش آن نیست، ولی مگر فراخی سینه ها به دست تو نیست؟
با الها!
می دانیم که این گوهر درخشان تنها در صدف های پاک می روید، ولی مگر سیل رحمت تو از زدودن آلودگی های دل های ما ناتوان است؟
پروردگارا!
بسیاری خدمت گزار بارگاه اویند. آیا اگر نان خور دیگری به آنان افزوده شود، به آستان او زیانی می رسد؟
یا رب اندر کنف سایه ان سرو بلند گر من سوخته، یک دم بنشینم، چه شود؟
پروردگارا! مهر یوسف را در دل عزیز مصر و همسرش نشاندی، مهر یوسف زهرایت را نیز تو در دل ما بنشان.
عشقی دِه جان سوز که از سوز آن، جهانی بسوزد و از آن سوزش، شعله ای فراهم آید تا چراغ راه مشتاقان گردد.
*******************
1.یوسف/92
2.یوسف/88
3.همان/93
4.همان/55
5.همان/59 و 60
6.همان/93
7.احتجاج،ج2،ص422
ع. ظفرقندی، طلبه
صفحات: 1· 2
چی می شد اگه خدا امروز وقت نداشت به ما برکت بده
چرا که دیروز وقت نکردیم از او تشکر کنیم
چی می شد اگه خدا فردا دیگه ما رو هدایت نمی کرد
چون امروز اطاعتش نکردیم
چی می شد اگه خدا امروز با ما همراه نبود
چرا که امروز قادر به درکش نبودیم.
اما او خدایی خوب می داند.
مهدیا هر طرفی در طلبت رو کردم هرچه گل بود به عشق رخ تو بو کردم
آفتابا به سر شیعه دلدار بتاب تانگویند که بیهوده هیاهو کردم