دعای باران
هرگاه خشکسالی می شد حضرت ابا عبدالله علیه السلام برای بارش باران و رحمت الهی دست به دعا بر می داشت و اظهار می داشت :
اللهم اسقنا سقیاًً واسعه وادعهً ، عامهً ، نافعه ، غیر ضارَهٍ ، تَعمُ بها حاضرنا و بادینا ، و تزیدُ بها فی رزقنا و شکرنا . اللهم اجعلهُُ رِزقَ ایمانٍ ، و عطأ ایمانٍ ،اِن عطأک لَم یکن محظوراًر ، اللهم اَنزل علینا فی اَرْضنا سَکَنَها ، و اَنبت فیها زینتها و مرعاها :
پروردگارا ! بارانی گسترده و فراگیر ، نافع و بدون ضرر بر ما بفرست که در شهر و بیابان فرو ریزد و به سبب آن روزی وشکرگذاری ما افزایش یابد .
پروردگارا ! باران را روزی و عطایی که بر اساس ایمان باشد قرار ده ، بدرستی که بخشش تو بازداشته شده نیست . بارالها بر زمین ما باران بفرست و آن چه مایه زینت آن می شود و روییدن هایی در آن برویان .
دیده شده در کتاب نهج الحیاه ، فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام ، محمد دشتی ، حدیث ۱۹۸ ، ص ۱۷۸ .
دعا در قبرستان
امام حسین علیه السلام وقتی وارد قبرستان می شد ؛ به همراهان دستور می داد تا این دعا را بخوانند .
« اللهم رَب هذه الارواح الفانیه ، و الاجساد البالیه ، و العظامِِ النَخره التی خَرَجَتْْ من الدنیا و هی بک مومنه ، أدخل علیهم روحاً منْک و سلاماًً منی :
پروردگارا ! ای خداوند این ارواح فانی و اجساد پوسیده و استخوان های نرم شده که با ایمان و اعتقاد به تو از دنیا رفته اند ، بر آنان رحمت خود و سلام مرا ارزانی دار »
خداوند برای خواننده این دعا به تعداد انسان ها از زمان آدم علیه السلام تا روز قیامت ثواب و پاداش می نگارد .
دیده شده در کتاب نهج الحیاه ، فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام ، محمد دشتی ، حدیث ۲۰۴ ، ص ۱۸۱
شش خصلت مخصوص این امت است :
محمد بن حنفیه می گوید : شش خصلت مخصوص ما است که در هیچ کس از پیشینیان نبوده و در هیچ کس پس از ما نیز نخواهد بود :
محمد صلی الله ؛ بزرگترین پیغمبر مرسل .
علی علیه السلام ؛ سرور اوصیا است .
حمزه سیدالشهدا ؛ سالار شهیدان .
حسن و حسین علیها السلام ؛ سید جوانان اهل بهشت .
جعفر ابن ابی طالب ؛ که با دو بال زینت بخش در بهشت به هر سو که می خواهد پرواز می کند .
مهدی عجل الله ، که عیسی بن مریم پشت سر او نماز خواهد خواند.
اینها همگی از ما هستند .
دیده شده در الخصال ، محمد بن علی بن الحسین بابویه ، ترجمه احمد فهری زنجانی ، ج ۱ ، ص ۳۵۶.
یاد مرگ
شما را به پروای از خدا سفارش میکنم، از عذابهایش بیم می دهم، درفشها و پرچم هایش را برابرتان می افرازم ، بسی نمانده که (مرگ ) ترسناک با هول و وحشتهایی که همراه دارد، و چیزهایی که آمدنش را خوش ندارید و در کامتان تاخ و ناگوار است ، در رسیدن ، به جانتان در آویزد، و میان شما و عمل حائل گردد .
پس در این مهلت عمر وسلامت تن (به عمل) شتابید که ناگهان حوادث و مصائب شبیخون می زند و شما را از پشت زمین به درونش می کشد ، از بلندی به پستی ، از الفت به وحشت ، از راحت و روشنایی به تاریکی و از گشایش آن به تنگنایش می برد ، آنجا که نه خویش را زیارت کنند ، نه بیماری را عیادت و نه فریادگر را اجابت ، خدا ما وشما را بر هولهای آن روز مدد فرماید ، و از کیفرش نجات بخشد، به ما وشما ثواب فراوان عنایت فرماید .
بندگان خدا ! اگر آخرین منزل هستی و مقصد نهایی همین ( مرگ وسکراتش وقبر و مشکلاتش) بود هم برای مرد کار مشغله ای کافی بود تمام غصه هایش را به آن احتصاص دهد ، از دنیا به کلی غاقل گردد و برای نجات از آن سختیها رنج فراوان برد ، چه رسد به اینکه این آغاز کار ونخستین منزل راه است و از این پس در گرو کردار و باز داشت برای حساب است ، نه یاوری دارد که مانع عذاب گردد، نه پشتیبانی که از او دفاع کند ( وآن روز هیچ کس را که از پیش ایمان نیاورده یا در حال ایمان خیری نیندوخته وعمل صالحی نکرده ایمان سود نبخشد، بگو چشم به راه باشید که ما هم منتظریم.
به شما توصیه می کنم که از خدا پروا کنید که خدا برای هر که از او پروا کند ضمانت کرده که ناخوشایند را به خوشایند تبدیل کند از راه بی گمان روزیش دهد . تو ای شنونده مبادا از آنها باشی که بر جان دیگران از گناهشان بیمناکند واز کیفر گناه خود آسوده خاطر ، که بهشت را نتوان با فریب از خدا گرفت و جزء از راه طاعت و بندگی به ثواب و نعمت خدا نتوان رسید.
دیده شده در تحت العقول ، ابن شعبه حرانی ، ترجمه احمد جنتی ، روایات امام حسین علیه السلام .
خواب امام حسن مجتبی علیه السلام
ابن شهر آشوب در مناقب نقل می کند : زنی زیبا خدمت امام حسن مجتبی علیه السلام آمد ، موقعی که ایشان مشغول نماز بود ، امام علیه السلام نمازش را تمام کرد و به او فرمود : حاجتی داری ؟ گفت : آری .
امام پرسید منظورت چیست ؟
جواب داد : آمده ام از شما کام بجویم من زنی بی شوهرم .
امام مجتبی علیه السلام به شدت گریه کرد و به او فرمود : از من دور شو .
از شدت گریه امام مجتبی علیه السلام آن زن گریه کرد . در این موقع حضرت امام حسین علیه السلام وارد شد و دید برادرش و آن زن گریه می کند ، ایشان نیز شروع به گریه کرد . صدای گریه بلند شد و زن عرب خارج شد .
امام حسن علیه السلام و همراهانش به جانب منزل آمدند ، مدتها از این جریان گذشت ، امام حسین علیه السلام به واسطه احترامی که به برادر داشت جریان آن زن را نپرسید .
شبی امام مجتبی علیه السلام در خواب بود ، از خواب بیدار شد و شروع به گریه کرد ، امام حسین علیه السلام عرض کرد : چه شده برادر چرا گریه می کنی؟
فرمود : خوابی دیدم .
پرسید : چه خوابی ؟
فرمود : تا زنده هستم به کسی نگو .
گفت : بسیار خوب .
فرمود : در خواب یوسف صدیق را دیدم ، جلو رفتم برای تماشای چهره اش ، تا چشمم به او افتاد گریه ام گرفت .
یوسف در میان تماشاچیان چشمش به من افتاد .
گفت : برادرم ! چرا کریه می کنی ؟ پدر و مادرم فدایت باد .
گفتم : یادم آمد از آن زمانی که گرفتار خواسته زلیخا شدی و به زندان افتادی چه قدر یعقوب در فراق تو گریست و سوخت و با یادآوردن این خاطرات گریه ام گرفت .
من از جمال یوسف در شگفت بودم .یوسف گفت : چرا از خودت تعجب نکردی در مورد در مورد آن زن بادیه نشین در ابوأ .( ابوأ محلی بین مکه و مدینه )
دیده شده در رویاهای صادقانه و روش تعبیر خواب ، موسی خسروی ، نشر الف ، ص ۳۰ ، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب ، ج ۱ ، ص ۷۲.
مکارم اخلاق امام حسن مجتبی علیه السلام :
در کتاب عدد روایت کرده است که چون امام حسن علیه السلام به جهت احترام به پدر بزرگوارش در حضور آن حضرت سخن کم می گفت ، بعضی از اهل کوفه به خدمت علی علیه السلام عرض کردند : حسن علیه السلام در سخن گفتن عاجز است . علی علیه السلام او را طلبید و فرمود : مردم چنین می گویند ، بر منبر برآی و فضل خود را بر ایشان ظاهر کن ، حضرت فرمود : یا امیرالمؤمنین ، در حضور شما من یارای سخن گفتن ندارم ، حضرت فرمود ؛ ای فرزند ! من خود را از تو پنهان می کنم .
پس آن حضرت فرمود : مردم را ندا کردند تا جمع شدند ، حضرت امام حسن علیه السلام بر منبر برآمد ، خطبه ای در نهایت فصاحت و بلاغت خواند ، ایشان را موعظه شافیه نمود که خروج از اهل مسجد برآمد ، پس فرمود : ایها الناس سخن پروردگار خود را بفهمید ، در آیات قرآن تدبر نمایید که حق تعالی می فرمایند :إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ . ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿ آل عمران آیه ۳۳ ، ۳۴﴾
پس بدانید که مائیم که ذریه برگزیده آدم و سلاله نوح و برگزیده آل ابراهیم و فرزندان پسندیده اسماعیل و آل محمد صلی الله ، ما در میان شما مانند آسمان بلندیم که از فیض ورحمت بر شما بارد، و به منزله خورشید انواریم که جهان را به نور خود روشن کرده ایم.
مائیم شجره زیتونه که حق تعالی در مثل زده است و او را به برکت یاد کرده است فرموده ؛ نه شرقی است نه غربی است .
پیغمبر اصل آن درخت است و علی شاخه آن درخت است، به خدا سوگند که ما میوه آن در ختیم، پس هر که چنگ زند به شاخه ای از شاخه های آن درخت نجات می یابد، هر که از آن درخت دور ماند پس باز گشت او بسوی آتش جهنم است.
پس حضرت امیر المومنین علیه السلام از اقصای مسجد بر خاست ، ردای مبارک خود را می کشید تا آن بر منبر برآمد ، میان آن دو دیده آن حضرت را بوسید یابن رسول الله حجت خود را بر قوم تمام کردی واطاعت خود را بر ایشان واجب گردانیده، پس وای بر کسی که مخالفت تو کند.
دیده شده در جلأ العیون ، محمد باقر مجلسی ، نشر آدینه سبز ، ص ۴۱۵.
نحوه شهادت امام حسن علیه السلام
در کشف الغمه از حضرت امام جعفر صادق و حضرت امام محمد باقر علیها السلام روایت کرده است که عمر شریف آن حضرت در وقت وفات ۴۷ سال بود . میان آن حضرت و برادرش امام حسین علیه السلام به قدر مدت حمل فاصله بود .
حضرت امام حسن علیه السلام با جد خود رسول خدا صلی الله ۷ سال ماند و بعد از آن حضرت با حضرت علی علیه السلام ۳۳ سال ماند و بعد از وفات حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ده سال زندگانی کرد .ابن شهر آشوب از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که حضرت امام حسن علیه السلام به اهل بیت خود فرمود : ای گروه ! من به هر شهید خواهم شد چنانچه حضرت رسول خدا به زهر شهید شد ، گفتند که تو را زهر خواهد داد ؟
فرمود : یا کنیز من ، یا زن من .
گفتند که آن ملعونه را از ملک خود بیرون کن . حضرت فرمود : چگونه او را بیرون کنم و حال آن که مرگ من بدست او خواهد بود و از آن چاره نیست . اگر او را بیرون کنم غیر او کسی مرا نخواهد کشت ، چنین مقدر شده است .
پس بعد از اندک زمانی معاویه زهری فرستاد به نزد زن آن حضرت فرستاد ، پس روزی حضرت از او پرسید که آیا شربتی از شیر داری که بیاشامیم ، آن زهری که معاویه فرستاده بود داخل شیر کرده و به آن حضرت داد ، چون تناول نمود همان ساعت اثر زهر در بدن خود یافت .
فرمود: ای دشمن خدا ! مرا کشتی خدا تو را بکشد ، به خدا سوگند که عوض مرا نخواهی یافت و از آن فاسق ملعون ، دشمن خدا و رسول ، هرگز خیری نخواهی دید .
کلینی به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که اشعث ابن قیس شریک شد در خون امیرالمؤمنین علیه السلام و دختر او زهر داد امام حسن علیه السلام را و پسرش محمد ، شریک شد در خون امام حسین علیه السلام .
دیده شده در جلأ العیون ، تاریخ زندگانی چهارده معصوم ، علامه مجلسی ، نشر آدینه سبز ، ص ۴۶۳.
مکارم اخلاق امام حسن علیه السلام :
ابن بابویه به سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که امام حسن علیه السلام عابدترین مردم در زمان خود و فاضل ترین مردم بود . چون به حج می رفت پیاده می رفت و گاه بود که پا برهنه می رفت ، چون مرگ را یاد می کرد می گریست ، چون قبر را یاد می کرد می گریست ، هرگاه قیامت را یاد می کرد می گریست ، هر گاه که گذشتن بر صراط را یاد می کرد می گریست ، چون به نماز می ایستاد بندهای بدنش می لرزید نزد پروردگار خود .
هرگاه بهشت و دوزخ را یاد می کرد می لرزید مانند کسی که او را مار یا عقرب گزیده باشد و از خدا بهشت را سوال می کرد و استعاذه از آتش جهنم می نمود ، هرگاه در قرآن « یا ایها الذین امنوا » می خواند می گفت : لبیک الهم لبیک . در هیچ حال کسی او را ندید مگر به یاد خدا .
زبانش از همه راستگو تر و بیانش از همه فصیح تر بود.
دیده شده در جلأ العیون ، تاریخ زندگانی چهارده معصوم ، علامه مجلسی ، نشر آدینه سبز ، ص ۴۰۳.
خدای عزوجل به دو نفر دو بال داده که با فرشتگان بهشتی در پروازند :
امام زین العابدین علیه السلام فرمود : خدای عباس را رحمت کند ( مقصود آن حضرت عباس بن علی امیر امیرالمؤمنین بود ) که از خودگذشتگی و فداکاری کرد تا آن جا که هر دو دستش بریده شد. خدای تعالی به عوض آن ها دو بال را به او عطا فرمود که با فرشتگان بهشت در پرواز است چنانکه با جعفر ابن ابی طالب نیز همچین کرده بود و عباس را نزد خدای تعالی پایه ای است که همه شهیدان در روز قیامت آروزی آن کنند ..
دیده شده در الخصال ، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بابویه قمی ، ترجمه احمد فهری زنجانی ، ج ۱ ص ۷۹.
اظهار ذلت و خواری به درگاه خدا
پروردگارا ! گناهانم مرا خاموش ساخته اند ، و رشته سخنم از هم گسیخته شده است . از این رو برهانی ندارم .
پس گرفتار مصیبت های خود ، و در گرو کردار خویشم ، در خطای خود سرگردان و از مقصود خود سرگشتهٔ بازمانده ، و راه خویش گم کرده و حیرانم .
اکنون خویشتن را در جایگاه گنه کاران زبون و سرافکنده ، در جایگاه تیره بختان بی آزرم و گستاخی می بینم که وعده تو را سبک می گیرند .
پاک و منزهی تو ! به چه جرأتی بر تو گستاخی کردم و به کدام فریب ، خویشتن را به دام غرور افکندم ؟
مولای من ! به نگونساری ام و به رو افتادنم ، و به لغزیدن گام هایم رحم کن . به علم و بردباری ات از نادانی ام بگذر ، و به احسان و نیکی ات از بدی هایم درگذر ؛ چرا که من به گناهان خویش اقرار دارم و به لغزش هایم معترفم . این دست و موی پیشانی ( مهار هستی ) من است ( که در حیطه قدرت فرمان توست ) و با درماندگی و بینوایی خویشتن را برای قصاص گناهانم تسلیم تو کرده ام . به سپیدی مویم ، و فرجام روزهای زندگی ام ، و نزدیکی اجلم ، و ناتوانی و واماندگی و بیچارگی ام ، رحمت آور !
مولای من ! آن گاه که در دنیا از من نشانی نماند و یاد و نامم از ذهن و دل آفریدگانت پاک گردد ، و من هم همچون فراموش شدگان دیگر به فراموشی سپرده شوم ، بر من رحم کن !
مولای من ! در آن هنگام که چهره ام دگرگون ، و حال و وضعم تغییر یابد ، و جسمم پوسیده شود ، و اندام هایم از هم پراکنده گردد و پیوندهای تنم از هم بگسلند ، مرا مورد لطف و مهر خویش قرار ده !
ای وای از این غفلت و بیخبری که من دارم ، که آن چه درباره ام اراده شده است نمی دانم .
مولای من ! در آن روز که برانگیخته می شوم ، مرا از رحمت خویش برخوردار کن ! در آن روز ، مرا در جایگاه دوستانت درآر و در میان دوستدارانت بدار ، و در جوار و همسایگی خود ، جایم ده ، ای پروردگار جهانیان .
دیده شده در صحیفه سجادیه ، ترجمه محمد تق خلجی ، انتشارات قلم نو ، دعای ۵۳ ، ص ۵۴.