ذکر نورانیت قلب
مرحوم نائینی می گوید ؛ نقل است چنانچه بعد از نماز صبح ، هر دو دست را بر سینه بگذارد و هفتاد مرتبه برای نورانیت قلب و گشایش امور و مهمات « یا فتاح » بگوید بسیار مفید خواهد بود .
دیده شده در کتاب ذکرها شگفت ، سید عباس اسلامی حسینی ، نشر بوستان قرآن ، ص ۳۷ به نقل از گوهر شب چراغ ، ج ۱ ،ص ۱۹۵.
نشانه های حریت و اسارت انسان
ما اگر ببینیم که در کارهایمان به آسانی دست از گناه برداریم و آلوده گناه نیستیم ، آزاد هستیم . اما اگر ببینیم با تلاش و کوشش نجات پیدا کینم معلوم می شود که در بند هستیم .ولی آن بند کامل نیستیم که نتوانیم آزاد باشیم ، این را در خودمان می توانیم احساس کنیم ، اینطور نیست که ما خودمان را نشناسیم که تحت ولایت شیطان هستیم یا تحت ولایت فرشتگان هستیم ، انسان اگر مراقب خود باشد این را به طور کامل می تواند بفهمد .
به تعبیر علامه طباطبایی که فرمود سالیان متوالی تحت ولایت شیطان است اما نمی فهمد که تحت ولایت چه کسی است .
انسان به راحتی می تواند بفهمد که تحت ولایت شیطان است یا تحت ولایت فرشتگان این را از خاطراتی به یاد انسان می آید مشخص است ، کارهایی که می خواهیم انجام دهیم اگر به آسانی کار خیر انجام دهیم معلوم می شود آزادیم ، اما اگر با تلاش و کوشش وافر باشد معلوم می شود که گیر کرده ایم ، یکی از پاهایم گیر کرده است و اگر کسی ، بیگانه ای خواست شما را به دام بکشد ؛ « وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ : و اگر وسوسه ای از سوی شیطان تو را تحریک کند [که از این بهترین شیوه دست برداری] به خدا پناه ببر؛ بی تردید او شنوا و داناست».سوره فصلت آیه ۳۶.
سخنان آیت الله جوادی آملی ، شنیده شده .
حسین علیه السلام مغرور نبود
از همان اول امام حسین علیه السلام ، آخر کار را می دانست ، نه این که فریب خورده بر اساس بی خبری بود . از اول همه چیز را می دانست
یک نامه ای امام حسین علیه السلام به برادرش محمد حنفیه نوشته است و فرموده هر کس از بنی هاشم به من ملحق شود آخرش شهادت است و هر یک از شما که از همراهی من خودداری کند از فتح ظاهری او خبری نیست .
امام حسین علیه السلام نه تنها می دانست کشته می شود ، نه تنها محل دفنش را می دانست نه تنها شیوه کشتن را هم می دانست و می دانست که او را قطعه قطعه می کنند ، آن خطبه ای که قبل از حرکت از مکه می فرماید و می گوید آن گرگها به من حمله می کنند و مرا تکه تکه می کنند یعنی تا آخر کار را می دانست حتی شب عاشورا به اصحاب می گوید که اینها با من کار دارند با شما کاری ندارند …..
وقتی عبدالله عمر برای او خیرخواهی می کند به اومی فرماید : « از پستی دنیا همین که سر یحیی علیه السلام بریدند و بردند و جلوی آن خبیث گذاشتند » یعنی دارد با کنایه می گوید که بدان سر حسین علیه السلام را هم می برند …
حسین علیه السلام ،مغرور نبود ، فریب خورده بیخبر نبود و کسی را هم فریب نداد
نفس حق آقا مجتبی تهرانی
بهای بهشت
حضرت علامه حسن زاده آملی می فرماید : از امام صادق علیه السلام روایت شده است که : گفتن لااله الا الله بهای بهشت است .
کتاب ذکرهای شگفت ، سید عباس اسلامی حسینی ،نشر بوستان قرآن ، ص ۳۷
بالاترین سرمایه این است كه انسان گرفتار آرزوها نباشد.
قرآن كریم درصدد این است كه جامعه بشری را زنده كند، این حیاتی كه برای همه ما هست كه مشترك بین حیات انسانی و حیات حیوانی است اما یك سلسله مشتركاتی بین انسان و فرشتههاست كه اصرار قرآن كریم بر این است كه ما را به آن حیات مشترك بین انسان و فرشته برساند كه ما هم بشویم در حدّ فرشته! ائمه ما(ع)، معلمان فرشته شدن هستند! در حدّ فرشته شدن برای ما مقدور است لذا فرمود: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یحْییكُمْ»دعوت پیامبر همان دعوت خداست. اینها میخواهند ما را زنده كنند، فرمود دعوت خدا و پیامبر را اجابت كنید كه اینها شما را زنده میكنند.
وجود مبارك امام سجاد(ع) در همان بخش اول دعای صحیفه سجادیه مرز انسان و حیوان را مشخص كرد فرمود انسان را دیگران حیوان ناطق میدانند اما ما برابر فرهنگ قرآن كریم انسان را حی حمید میدانیم نه حیوان ناطق! در همان دعای نورانی صحیفه سجادیه دارد كه خدایا اگر راه حمد را به ما نیاموخته بودی ما نعمتهای تو را صرف میكردیم و جامعهای كه نعمت الهی را بدون حمد صرف كند از حیات انسانی خارج میشود و به حیات حیوانی میرسد. تو حمد و شكر را به ما آموختی كه ما حیات انسانی پیدا كنیم. پس ما در برابر نعمتهای الهی باید بدانیم، نعمت را خدا به ما داد و جای مصرف و استفاده از هر نعمت هم مشخص است كه كجا صرف بكنیم و چطور صرف كنیم.
وجود مبارك امام سجاد(ع) در همان دعای اول صحیفه سجادیه دارد كه «الانسان حی حمید» چون بیان نورانی حضرت این است كه اگر كسی حمد نكند «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیةِ» فرمود دعوت خدا و پیغمبر این است كه شما را زنده كند یعنی بشوید حی حمید، حالا كه حی حمید شدیم به ما گفتند این راه را بگیرید و ادامه بدهید.
بسیاری از فرشتهها نازلتر از مقام انسان، مقام دارند؛ این همه فرشتهها كه در بهشت خدمتگزار مؤمنیناند لذا مقامشان پایینتر از مؤمنین است پس ما میتوانیم هم به حدّ فرشتهها برسیم، هم از فرشتهها بالاتر برویم البته فرشتهها هم درجاتی دارند.
یكی از بیانات نورانی حضرت امیر(ع) این است كه ما دست و پای خود را نبندیم؛ این آرزوها و خواستههای ناروا دست و پاگیر است فرمود بالاترین سرمایه این است كه انسان گرفتار آرزوها نباشد.
ما اگر خود را بسپاریم به كسی كه ما را آفرید و فرمود شما كارتان را انجام بدهید من تأمین میكنم و همه مار و عقرب روی زمین عائله من هستند، او هرگز ما را رها نمیكند. اما مشكل ما این است كه ما او را رها كردیم به دنبال دیگری میگردیم! فرمود اینقدر گرفتار آرزو نباشید انسان باید تلاش و كوشش كند كار، تولید، اشتغال که از بهترین برنامههای دینی ماست اینها را تأمین كند.
اینكه در دعاهای ما، در نماز، در تعقیبات نماز، به ما گفتند بگویید خدایا آن علمی كه به درد نمیخورد، من از آن علم به تو پناه میبرم از همین جهت است! دانشگاههای ما باید طرزی این عزیزان دانشجو را تربیت كنند كه اینها وقتی فارغالتحصیل شدند تولید و اشتغال دم دستشان باشد، پشت میز نشستن، علم نافع نیست.
وجود مبارك پیغمبر با آن مقام دست كارگر را بوسید، كدام كارگر؟ كارگری كه برای خودش تولید میكرد. دین كه نمیخواهد شكم مردم را با اطعام سیر كند، دین میخواهد مردم را با اكرام تأمین كند. همین دین میگوید مزدوری مكروه است كسی حق ندارد جامعه را با مزدوری اداره كند چرا که با این روش كرامت افراد محفوظ نیست.
حضرت آيت الله جوادی آملی مدظله العالی ، درس اخلاق 1396/04/15 . http://esra.ir
اخلاص
این که انسان به جایی برسد که وقتی کار میکند در این کار کردن نگاهش به تعریف مردم نباشد ، نگاهش به تکذیب مردم نباشد و برای خدا کار کند و این زمانی است که انسان از دنیا بزرگتر باشد .
انسان تا وقتی که دلش با دنیاست ، برای دنیا کار می کند . رو به قبله هم که می ایستد و قربه الی الله که می گوید وقتی ته خط را نگاه کنی یک علاقه ای به دنیا خواهی یافت .
استاد ما می فرمود: انسانی که از دنیا کوچکتر است نماز خواندنش هم بوی دنیا می دهد و انسانی که از دنیا بزرگتر است غذا خوردنش هم بوی خدا می دهد .
امام صادق علیه اسلام فرمود باید احسن العمل باشید دنبال مزد نباشید دنبال تعریف و تکذیب مردم نباشید . حتی اگر به کسی احسان می کنید دنبال این نباشید که خود او هم بفهمد ، یک وقتی انسان از دیگران هم پنهان می کند ولی بدش نمی آید که خود فرد متوجه شود که من به او خدمت کردم ، من کره از کارش باز کردم .. این اخلاص نیست .
اخلاص آن است که وقتی انسان کار می کند دنبال این باشد که کسی نفهمد …
خدا ما آفریده که به جایی برسیم که خدا در دل ما بزرگ بشود به تعبیر امیرالمومنین علیه السلام « عظم الخالق فی انفسهم » بقیه از چشم ما بیفتند و راه خدا برویم ..
قسمتی از سخنان آیت الله میرباقری ، شنیده شده .
ضرورت طهارت اعضای سجده و نتایج آن
بر ما لازم است که اعضا و جوارح را با معصیت آلوده نکنیم و اگر آلوده شدند در موقع وضو اینها را تطهیر کنیم ، اسرار وضو را اهل بیت سلام الله علیها مشخص کرده اند ، فرمود وقتی انسان دست می شوید یعنی خدایا هر گناهی که با دستانم انجام دادم دارم این دستها را تطهیر می کنم .
آن وقت با دست و سر و روی پاک به طرف ذات اقدس اله توجه می کند . این موضوع آدم را راحت نگه می دارد ، یعنی هم در دنیا راحت است ، هم در آخرت راحت است ، هم وظایف خودش را در دنیا انجام می دهد ، هم وظایف مردم را به مردم بازگو می کند ، نه راه کسی را می بندد و نه خودش به بیراهه می رود
سخنان آیت الله جوادی آملی ، شنیده شده.
بعضیها در مقابل نظم خیابانی غرب، احساس حقارت میکنند،برخی دیگر در برابر دانشهای غربی و کتابخانههای بزرگ آنها…
.. غرب در طول چند قرن یک تمدن ایجاد کرده است؛ البته غرب سوابق تاریخی دارد؛ اما در دوران جدید یعنی رنسانس در طول چند دهه یک تمدن ایجاد کرده است؛ این تمدن دارای ایدئولوژی، گرایشات و ایدههای اساسی است؛ ایده اساسیاش اصالت دادن به انسان در مقابل خداست؛ یعنی به جای اینکه حق را بر مدار خدا تعریف کند، بر مدار خود انسان تعریف میکند! انسان گرایی نه به معنی کرامت انسان، انسان گرایی به معنی اینکه خود انسان اصل است.
انبیاء و ادیان آمدند و گفتند: خدا اصل است، باید خدا را پرستید، همه در مقابل او خاضع باشید، او مدار حق است نه خود انسان مدار حق باشد. انبیاء گفتهاند که از طریق وحی باید راه سعادتان را بشناسید. اما آنها گفتند نیازی به وحی نیست و عقلانیت خود بشر کفایت میکند. ما به عقل خودمان تکیه میکنیم و نیازی به هدایت انبیاء نیست.
اینها روح ایدههای آنها است. انسان باید در مقابل تقیداتی که ادیان و مذاهب میآورند آزاد باشد؛ اینها اصول تفکر آنها، بلکه عمیقتر، اصول ایدئولوژی آنها و ایدهها و آرمانهایی است که برای بشر تعریف کردهاند.
بعضیها هم به دنبال آن فلسفههایی درست کردند؛ بعد به اصطلاح خودشان متناسب با این مکتب و یا تفکر فلسفی، دانش و تکنولوژی درست کرده و ساختارهای اجتماعی را تغییر دادهاند؛ به قول خودشان چندین انقلاب اتفاق افتاده است؛ انقلاب فلسفی، انقلاب علمی ، انقلاب صنعتی و یک جامعه استوار بر آن ایدهها و آن عقلانیت درست کردهاند؛ بعد وقتی در اروپا به نقطه اوج خودش رسید، نمود این تمدن را در آمریکا بازسازی کردند.
آنگاه نفوذ از مسیر تحقیر ملتها در مقابل این تمدن آغاز شد؛ تحقق این کار سه گام دارد: تحقیر، ایجاد فریفتگی و سپس منحل کردن یک ملت درون جامعه غربی یا درون جامعه جهانی .
تحقیر چیست؟ یعنی ابتدا ما را با مظاهر پیچیدهای از تمدن خودشان مواجه میکنند؛ مانند نظم شدید و سرعت و دقت تکنولوژی که ایجاد کردهاند؛ گاهی محصولات آنها میآمده، گاهی آدمهایی میآمدند؛ صنعت توریسم خود یک ابزار انتقال فرهنگ است؛ بعضی هم میرفتند و این مظاهر تمدن غرب را میدیدند و در مقایسه با کشور خودشان میگفتند: چقدر جامعه ما دچار بی نظمی و بحران است! اتوبوسهای ما نیم ساعت انسان را معطل میکنند؛ شخصی میگفت: آنجا قطار در ایستگاه مترو با اختلاف سه ثانیه توقف می کند؛ یا میگفت من ایستگاههای مترو اش را دست کشیدم ـ آن موقع مترو هنوز در ایران نیامده بود. حالا امروز آمده دیدهایم خیلی چیز مهمی نیست ـ دیدم گرد و غبار ندارد، تمیز است؛ نظام خیابانی آنها بی نظیر است.
یک مقدار بروید جلوتر، عدالت مکتب سرمایه داری و تأمین اجتماعی و یک مقدار بروید جلوتر آنهایی که میروند دانشگاهها را میبینند و کتابخانههای یک میلیونی الکترونیکی و بعد هم فلسفههای غرب و در مقابل آن احساس حقارت میکنند؛ ملتها را با مظاهر تمدن خودشان مواجه میکردند.
ابتدا یک عده که بیشتر شخصیتهای درباری بودند از دربار قاجار رفتند اروپا را دیدند و برگشتند و احساس کردند که ما یک ملت عقب افتاده و آنها پیشرفته هستند؛ باید سعی کنیم همه چیز خود را مثل آنها کنیم!
از این عمیقتر، یک دانشگاههایی در جهان درست کردند، برای همین کار به همین منظور که مهمترینش سوربن فرانسه ، آکسفورد و هاروارد است؛ عدهای از نخبگان و مستعدین و شخصیتهایی که در دنیای اسلام و کشورهای دیگر هستند که از استعداد و توانایهای خوب ذهنی برخودار هستند را آنجا بردند و در کنار آموزشهای رسمی، آرام آرام آنها را با روح تمدن غرب آشنا کردند و بعد اینها را به کشورهای خودشان برگردانند؛ اینها وقتی در مقابل تمدن غرب قرار گرفتند احساس حقارت کردند!
این احساس حقارت موجب شد که کم کم گفتند ما باید ملتهای خودمان و کشور را متحول کنیم؛ به گونهای که مثل آنها زندگی کنند؛ مثل آنها بیندیشند؛ مثل آنها عمل کنند.
در ایران تقی زادهها و ملکم خانها رفتند غرب را دیدند و گفتند: ما از مغز سر تا نوک پایمان باید غربی شود!!
این دولت میرود، آن دولت میآید؛ همیشه همین طور بوده است. در کشور خودمان هم دولتها جابجا میشوند. این مهم نیست کسی میرود، کس دیگر میآید؛ تفکرها هم مختلف است تا اینجا اشکالی ندارد؛ ولی هیچ دولتی حق ندارد یک ملت را یک امت را در مقابل دستآوردهای دشمن تحقیر کند؛ این گناه نابخشودنی است؛ آدمی که تحقیر شده در خیابان یک چاله می بیند اولش به همه حاکمان منطقهای و شهردار هر چه به دهنش میآید میگوید، کم کم میرود سراغ دولت مرکزی، یک خورده جلوتر سراغ اسلام میرود [و] میگوید اسلام نمیتواند؛ چون داخل یک چاله افتاده است! ولی اگر انسان تحقیر نشده باشد، اعتماد به نفس داشته باشد، یک خندق هم ببیند، میگوید مهم نیست این خندق را پر میکنیم؛ کاری که امام(ره) کردند همین است؛ اعتماد به نفس و توکل به خداوند ایجاد کردند.
دشمن در نقطه مقابل مردم را تحقیر میکند؛ اما خیلی بد است که خودیها هم یک ملت را تحقیر کنند؛ برخی الان می گویند: «ما غیر از آبگوشت بزباش چیزی نمیتوانیم تولید کنیم» یا «آمریکا اگر یک دکمه را بزند همة قدرت نظامی ما را زیر و زبر میکند» یا «آب شرب ما هم درگرو ارتباط با آنها است»! این تحقیر ملت است؛ این خیلی زشت است، این ربطی به اختلاف نظرها و سلیقهها ندارد؛ با همه اختلاف نظرها به هیچ وجه حق ندارید ملت را در مقابل تمدن غرب تحقیر کنید.
غرب این کار را خودش کرده است. گاهی محصولاتش را اینجا فرستاده است؛ گاهی توریستهایی رفته اند بازدید کرده اند؛ گاهی از این عمیق تر، نخبگانی رفته اند آنجا سالها تحصیل کردهاند، این ارتباطات را درست کردهاند برای اینکه انسانها را در تمدن غرب منحل کنند؛ از نظر آنها آدمهایی که میروند آنجا و برمیگردند سفرای فرهنگی آنها هستند!
اگر یک دانشمند، یک جامعه، یک ملت خودش و بالاتر از آن نخبگانش قبول کردند که ما عقب افتادهایم و آنها پیشرفتهاند، به این نتیجهای میرسند که باید آنها را قبله خودمان قرار دهیم!
این تحقیر گاهی تا جایی پیش رفته است که همه سنتهای خودی و همه فرهنگ تاریخی خود را تحقیر کردند.
بعضی در آغاز غربزدگی در ایران گفتند: ما اصلاً باید یک نسلی از جوانها را از نو بسازیم؛ از طفولیت از جامعه ایران جدایشان کنیم. در منطقهای خاص باشند و دانشمندان و اساتید غربی آنها را با تفکر غربی تربیت کنند؛ بعد اینها را بر سر مسندها بگذاریم که کشور را متحول کنیم؛ از مغز سر تا نوک پای ما باید غربی شود!
گاهی از این بالاتر، سراغ مذهب رفتهاند و دین و مذاهب را تحقیر کردند؛ حجاب را تحقیر کردند؛ روابط اجتماعی ما را تحقیر کردند؛ اصل دینداری را تحقیر کردند؛ در طول این چندصد سال، مکاتب غربی آمدهاند دست به دست هم داده اند ما را در مقابل تمدن غرب تحقیر کردند. در دورة رضاخان به زور چادر را از سر زنان برداشتند و لباس مردان را تغییر داده و متحد الشکل کردند؛ حتی گاهی با میخ کلاه را بر سر مردان کوبیدند. در آذربایجان و ترکیه هم همین کار را کردند؛ به زور لباس اروپایی به تن مردم کردند؛ به زور چادر از سر بانوان ما برداشتند!
ولی چندی بعد در دورهی پهلوی دوم این را نمیبینید؛ از طریق تحقیر یک ملت در مقابل تمدن غرب کاری میکنند که فرد افتخار میکند که مدل لباسش اروپایی است؛ یک زن مسلمان افتخار میکند که از ژورنالهای اروپایی مدل لباس میگیرد.
در همین کشور خود ما هم همین است؛ بسیاری از بانوان مسلمان ی که در دههی پنجاه به دانشگاه میرفتند، محجبه داخل میرفتند و بی حجاب بیرون میآمدند. کسی مجبورشان نمیکرد؛ بلکه تحقیرشان میکردند؛ حجاب و پوشش اسلامی علامت عقب افتادگی، تحجر و امثال اینها بود. و عریان گرایی، مدل اروپایی پوشیدن و آزادی روابط دختر و پسر علامت پیشرفت و توسعه و عقلانیت و دانش و علم و متفکر بودن!!
وقتی ملتی این گونه تحقیر می شود طبیعی است هویت خود را از دست میدهد؛ قدم اول تحقیر ملت این است که ارزشها، خداپرستی، ایمان، اعتقاد به خدا، باورها و سنتهایشان را تحقیر کنند. بعد آرام آرام وقتی تحقیر شدی و خودت را هیچ دیدی و آنها را همه چیز، آرام آرام فریفته آن تمدن میشوی؛ وقتی فریفته شدی قدم به قدم با پای خودت در آن تمدن منحل میشوی.
استاد سید محمّد مهدی میرباقری ، سایت پاسخگویی به شبهات
توصیه امام صادق علیه السلام با جوان کوفی
کسی بعد از اعمال حج گفت بروم امام خودم را ببینم ، آمد مدینه زیارت پیغمبر و آمد در خانه امام صادق علیه السلام .
وقتی آمد دید در باز است ، آمد داخل ، ائمه اطهار همیشه جایی برای همانها داشتند ، دید اتاق شلوغ است ، گوشه ای نشست تا خلوت شد ، وقتی خلوت شد امام صادق علیه السلام صدایش کرد و فرمود : جوان نزدیک بیا .
آمد روبروی حضرت صادق علیه السلام زانو زد و امام علیه السلام فرمود خدا رحمت کند پدر تو را ، شیعه واقعی ما بود …
جوان به امام صادق علیه السلام گفت یابن رسول الله ما که هر سال نمی توانیم بیایبم مدینه یک نصیحت به ما بکنید که تا آخر عمرم پیش کس دیگری نروم . حضرت فرمود : « علیک بالصدق الحدیث و اداء الامانت ؛ آدم راستگویی باش و آدم امینی باش »
کذاب و خائن نباش . اگر برگردی کوفه و زبانت ، زبان صدق باشد نه زبان ریا ، نه زبان ریا و …
امام فرمود ؛ اگر اهل زبان صدق باشی و امین« تشارک فی اموال الناس » همه عشق می ورزند که با مالشان تو را یاری برسانند . یعنی تو را آنقدر دوست دارند که نمی گذارند دستت خالی باشد چون همه اهل صدق و امین را دوست دارند .
سخنان شیخ حسین انصاریان
۴:۵۲
دیدن خدا ….
نقل است که یکی پیش امام صادق علیه السلام آمد و گفت : خدای را به بنمای . گفت ؛ آخر نشنیده ای که موسی را گفتند« لن ترانی» . گفت : آری ! اما این ملت محمد صلی الله است که یکی فریاد می کند «رأی قلبی ربی » دیگر نعره می زند که « لم اعبد ربأ لم اره » .
صادق علیه السلام گفت : او را ببندید و در دجله اندازید ، او را ببستند و در دجله انداختند ، آب فروبرد ، باز برانداخت . مرد گفت : یا ابن رسول الله الغیاث الغیاث .
صادق علیه السلام گفت : ای آب فرو برش ، باز برآورد ، مرد گفت :یا ابن رسول الله الغیاث الغیاث .
صادق علیه السلام گفت ؛ فرو بر . همچنین چند بار آب را می کفت فرو بر ، که فرو می بر چون بر می آورد می گفت :یا ابن رسول الله الغیاث الغیاث . چون از همه نومید شد و وجودش همه غرق شد و امید از خلایق منقطع گردید این نوبت که آب او را برآورد گفت : الهی الغیاث الغیاث .
صادق علیه السلام گفت : حق را دیدی ؟
مرد گفت : تا دست در غیب می زدم در حجاب بودم چون به کلی پناه به او بردم و مضطر شدم روزنه ای درون دلم گشوده شد آنجا را نگریستم و آنچه را می جستم دیدم . و تا اضطرار نبود آن نبود که « امن یجیب المضطر اذا دعاه »
صادق علیه السلام گفت : تا صادق می گفتی کاذب بودی اکنون آن روزنه را نگاه دار که جهان خدای بدانجافروست .
و گفت : هر که گوید خدای بر چیزیست یا در چیزیست یا از چیزیست او کافر است ..
دیده شده در کتاب تذکره الاولیا ، فرید الدین عطار نیشابوری ، مصحح احمد آرام ، نشر پاکتاب ، باب اول ، ص ۳۴ .
<< 1 ... 17 18 19 ...20 ...21 22 23 ...24 ...25 26 27 ... 71 >>