وظایف والدین در تربیت کودکان
قرآن میگوید: اینهایی که میخواهند نماز بخوانند اگر سالم هستند بایستند. اگر سالم نیستند بنشینند. بیمار جدی هم هستند بخوابند. ما سالها پای تخته سیاه ایستادیم. حالا نشسته هستیم. مثنوی یک شعری دارد مضمون شعر این است که کسی که سکنجبین میپزد، اگر دید ترش است شکرش را زیاد میکند. بحث امروز ما هم این است که ترشی زیاد شده است، شما باید شکرش را زیاد کنید. موضوع بحث ما این است. چون فضای جامعه، فضای مجازی و اینترنتی و ماهوارهای شده است. اگر در سرما پدر و مادر لباس خوب تن بچه نکنند، سرما میخورند. سرما زیاد شده است. زمینها یخ است. اگر کفش بچه خوب نباشد، لیز میخورد. یک مقداری باید بیشتر دقت کنیم وگرنه خسارت میبینیم.
قرآن میگوید: خسارت این نیست که شما برج ساختی و کسی نمیخرد. یا سکه ارزان شد. به مردم بگو: خسارت واقعی برای کسانی است که خودشان را باختند و نسلشان را هدر دادند. ما برای اینکه سرمایهگذاری کنیم، الآن فقط در مسائل اقتصادی سرمایهگذاری میکنند. آن هم هست. اما سرمایهگذاری اصلی این است که وقتی پدر و مادر از دنیا رفتند یک نسل مؤمنی را گذاشته باشند. این سرمایهگذاری است. سرمایهگذاری واقعی این است.
به هر حال اگر پدر من مرا خوب تربیت کرده باشد، من اگر الآن حرف حقی را بزنم، ثوابش را پدر و مادر من میبرد. این سرمایهگذاری است. سرمایهگذاری که فقط آجر و آهن نیست. برای خرجی زن و بچه باید آن سرمایهگذاری هم بشود. «من لا معاش له لا معاد له» زندگی هم اصل است. قرآن به دنیا هم عنایت دارد. در قرآن ۱۱۵ مرتبه کلمه دنیا آمده است. ۱۱۵ مرتبه هم کلمه آخرت را گفته است. و لذا گفتند: «رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَة» سرمایهگذاری فقط اقتصادی نیست. کسی روی بچهها سرمایهگذاری نمیکند.
تقویت پدر و مادرها از چند راه است: اول مطالعه کتب مفید؛ کسانی که لیسانس هستند کتابهای مطهری را بخوانند. مطهری ۵۲ کتاب دارد. سال هم ۵۲ هفته است. هفتهای یک عدد از کتابهای مطهری را بخوانید. خودشان را باسواد ندانند. قرآن میگوید: «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» (اسراء/۸۵) همه با هم یک ذره سواد دارید. یعنی از علم فقط یک اندکی میدانید.
به من میگویند: دیگر کسی کتاب نمیخرد. این خیلی بد است. سقوط یک جامعه به این است که نسل نو مطالعه نکنند. این خیلی مهم است.
مشغله زیاد برای خودمان درست کردیم به بچه نمیرسیم. در خانه باید به بچه رسید. این شش سال اول برای تربیت خیلی مهم است. با بچه باید بچه شد. حدیث داریم هرکس بچه دارد خودش هم بچه شود. پایین بیاییم که این بچه رشد کند. یکبار حضرت امیر خانه یک بچه یتیم آمد و گفت: عزیز! آقا زاده! هرچه گفت این بچه یتیم همینطور نگاه کرد. امیرالمؤمنین هی گفت و بچه هیچ نگفت. حضرت خیلی ناراحت شد که چرا این بچه نمیخندد. با زانوهایش راه رفت و بع بع کرد. این یتیم خندید. یک کسی گفت: آقا شما امیرالمؤمنین هستی. صدای بز درمیآوری؟ گفت: میخواهم این یتیم بخندد. پدر و مادر یک مقدار مشغلهاش را کم کند و به بچه برسد.
مسأله دیگر اینکه خیلی دنبال رفاه مادی هستیم. فکر روح بچه نیستیم. فکر کمبودهای معنوی روح بچه نیستیم. بیشتر به لباس بچه میرسیم. برای خرید یک کفش غصه نمیخورند. اما اگر برای بچه یک کتاب بخرند گران باشد ناراحت میشوند.
گاهی هم در خانه یک گفتگوهایی میشود در ذهن بچه میماند. روبروی بچه از گرانی جامعه میگوید. بچه نمیداند گرانی یعنی چه! یا اینکه پدر و مادر با هم بد حرف میزنند. نخیر نمیخواهم! به شما ربطی ندارد. این بچه یاد میگیرد. اگر بچه در گهواره هست پدر و مادر با هم رابطه نداشته باشند. مقابل بچه نباشند. چون اگر دختر باشد زناکار میشود. پسر باشد زنا کننده میشود. بچهها را بچه ندانیم. گفتن اذان و اقامه در گوش بچه برای این است که بچه از همان ساعت اول میفهمد. عصبانی نشویم. اگر عصبانی شدیم حرف نزنیم. اگر خواستیم بروز بدهیم مقابل بچه نباشد.
خورشید بالای سر ما میتابد، لامپ هم روشن است. این تناقض است. ما باید بچه را طوری تربیت کنیم که در تناقضها بتواند تشخیص بدهد. درکش را بالا ببریم. جاده موج دارد ما باید لاستیک را کلفت کنیم که از این موجها رد شود. لاستیک دوچرخه در موجها تاب برمیدارد. لاستیک تراکتور چون کلفت است از موج رد میشود.
اگر پدر و مادر تلاش کردند تو را از خط خدا دور کنند، برای خدا شریک قائل شوی. درست را بخوان نمازت را هم میخوانی. نمیگویم درست خوب نیست. باید با هم باشد. با دو بال باید پرواز کرد. یک کسی از من پرسید: چرا کشورهایی که نماز میخوانند ترقی نکردند؟ گفتم: خدا در قرآن فقط «و اعبدوا» ندارد. «و اعلموا» هم دارد. «و اعبدوا» یعنی نماز بخوان. «و اعلموا» یعنی درس بخوان. هر دو لاستیک باید باد داشته باشد. وقتی یک لاستیک پنچر است ماشین حرکت نمیکند.
قرآن میگوید: اگر پدر و مادر تلاش کردند تو را منحرف کنند، «فَلا تُطِع» (فرقان/۵۲) اطاعت نکن. احسان بکن. اما اطاعت نکن. تسلیم آنها نشو. گاهی پدر و مادر کج فکر میکنند. «فَلا تُطِعْهُما» (عنکبوت/۸) دو بار در قرآن آمده است. یعنی اطاعت از پدر و مادر نکن. بیاحترامی نکن. «براً كان أو فاجراً» حدیث داریم خوب باشند یا بد، باید احترام بگذاریم. ولی تسلیم نشویم. چرا؟ برای اینکه گاهی وقتها خدا میگوید: توحید، پدر و مادر میگوید: شرک. اینجا باید ظرفیت و قدرت تشخیص بچه را بالا برد. هماهنگی بین پدر و مادر هم مسأله مهمی است. پدر یک برخورد دارد. مادر یک برخورد دارد.
شریعتی: ۰۹۶۴۰ شماره تلفن مرکز پاسخگویی به سؤالات دینی هست که حاج آقا فرمودند
سخنان حجت الاسلام قرائتی ، برنامه سمت خدا ،شنیده شده.
عرضه اعمال بر پیغمبر و ائمه صلی الله و علیه و آله و سلم
علی بن ابراهیم ، عن أبیه ، عن عثمان بن عیسی ، عن أبی عبدالله علیه السلام قال : سمعه یقول : مالکم تسوون رسول الله صلی الله فقال : کیف نسوه ؟فقال : أما تتعلمون أن أعمالکم تعرض علیه فاذا رأی فیها معصیه سأ ه ذلک فلا تسووا رسول الله و سروه:
سماعه گوید : از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود : شما را چه می شود که پیغمبر صلی الله و علیه و آله را ناخوش و اندوهگین می کنید ؟
مردی گفت : ما او را ناخوش می کنیم ؟
فرمود : مگر نمی دانید که اعمال شما بر آن حضرت عرضه می شود و چون گناهی در آن بیند ، اندوهگینش می کند ؟
پس نسبت به پیغمبر بدی نکنید و او را با عبادات و طاعات خویش مسرور سازید .
دیده شده در اصول کافی ، محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی ، ترجمه حاج سید جواد مصطفوی ، ج ۱ ، ص ۳۱۸.
ارتباط مومنین با یکدیگر باید چگونه باشد ؟
مومن پس از این که به خدا ایمان می آورند دو رابطه خاص پیدا می کنند که در کنار رابطه شان با پروردگار ، ۳ رابطه معنادار ایجاد می شود . وقتی مومن به خدا ایمان می آورد ، یک ارتباط خاص و معنا دار بین او و خدا به وجود می آید اما بلافاصله مومنین دو رابطه دیگر هم برقرار می کنند یکی رابطه با ولی خدا ، حال این ولی خدا یا پیامبر است یا امام معصوم است که تمام ارتباط با خدا بدون ولایت پذیری امکان ندارد یعنی بعد از ارتباط با خدا یک ارتباط با ولی خدا به وجود می آید که ابلیس این را نپذیرفت و گفت من ارتباط با حضرت آدم را نمی پذیرم ، تواضعی باید یجاد شود که این رابطه شکل بگیرد .
و ارتباط سومی هم وجود دارد که خوب جا نمی افتد مگر در آخر الزمان ، و در قرآن هم بارها تکرار شده است و این ارتباط سوم با دیگر مومنان است که چیزی بالاتر از اخلاق این وسط وجوددارد که اسم آن را وظیفه گذاشته اند .
کارهایی تحت عنوان وظایف نوع دوستانه و اخلاقی که ما نسبت به یکدیگر داریم . عده ای از یهودیان آمدند و از پیامبر راجع به این آیه پرسیدند که «« النَّبِیُّ أَوْلَى بالمؤمنین من أنفسهم »سوره احزاب آیه ۶ . این اولی من انفسهم یعنی این که مردم بروند کار کنند و پیامبر می تواند بردارد ؟
پیامبر فرمود : نتیجه اش این نیست که پیامبر می تواند بردارد ، بله می تواند بردارد ، اما نتیجه اش این است که اگر کسی رفت ،کار کرد و کم آورد پیامبر جبران کند . یعنی تو صاحب داری . پیامبر جبران می کند و بخشی از یهودیان که مسلمان شدند روی همین تفسیر مسلمان شدند .
ما آمده ایم به جای ارتباط قوی مردم با یکدیگر که دین ایجاد می کند ، مثل ارتباط قوی با ولی ، مثل ارتباط قوی با خدا ، ما به جای این که کلمه امامت را رواج دهیم ، کلمه آزادی را رواج می دهیم . حالا بگوییم آزادی ، آزادی رواج پیدا می کند ؟. ما بگوییم حقوق بشر ، حقوق بشر رواج پیدا می کند ؟
ما برایمان تامین ریشه آزادی از نماز ، روزه و حج و جهاد مهمتر است ، ولایت برای ما مفهومی است که تامین کننده آزادی بشر است . ما شعار نمی دهیم که با این شعار کسی را فریب دهیم .. ما می خواهیم آزادی را محقق کنیم و تنها سراغ ولایت می رویم و ولایت برای ما تامین کننده آزادی بشر است . چرا آزادی می خواهیم ؟ چون آزادی نباشد دین نیست ، عبودیت نیست ، آزادی نباشد تقوا نیست .
صدر وصیت نامه علی علیه السلام آمده «اوصیکُم بِتَقْوَی اللّه وَ نَظمِ اَمْرِکُم؛ شما را به پرهیزکاری و نظم در کارها سفارش میکنم» ما می خواهیم به جامعه ای برسیم که در آن آزادی و نظم باشد .
سیستم ارتباطی بین مومنین اگر همان شود که اسلام می خواهد آزادی به وجود می آید مثلا شهرک های نمونه بسازیم ..
ما باید به جایی برویم که امام زمان عج قرار است بیاید . در کتاب شریف کافی آمده است که ابان بن تغلب با امان صادق علیه السلام در حال طواف بود که یکی از دوستان ابان او را صدا زد و ابان از رفتن ابا داشت و حضرت به او فرمود طواف را رها کن و برو . ابان می گوید وقتی برگشم از امام حق مومن نسبت به مومن را پرسیدم . حضرت فرمود : از من نخواه که بگویم . ابان می گوید وقتی اصرار کردم حضرت فرمود ؛ یا ابان حاضری نصف اموالت را به او بدهی . و فرمود ابان چرا تعجب می کنی ؟ شما در قرآن ندیدید که خداوند می فرماید مومن برادر دینی اش را به خدا ترجیح می دهد .؟
البته ما الان اینطوری نمی توانیم زندگی کنیم چون در حال حاضر امامت در جایگاه خودش نیست ولی در زمان امام زمان عجل الله این اتفاق خواهد افتاد . چون الان رسما بعضی از مدیران جامعه حرف ولی جامعه را گوشی دهند .
رسما خیلی ها آماده اند امام جامعه را متهم کنند . اصلا امام جامعه بیت المال دستش نیست که بخواهد تقسیم کند .
در زمان امام زمان فوق العاده حضرت قدرت خواهد داشت و بعد ما می توانیم با تکیه بر امام به هم ایثار کنیم .
بله ما ضعیف هستیم چون امام نداریم و به جانشینش هم قدرت نمی دهیم ..
سخنان حجت الاسلام پناهیان ، دهه دوم محرم ۹۵ . ۹۵/۷/۲۷ . شنیده شده .
تجارت و خسارت
بحث تجارت و خسارت و تجارت و منفعت در کتاب خدا و روایات ، آنقدر گسترده است که برای من طلبه روشن نیست کی به پایان می رسد …
دنباله بحث آیه ۲۹ سوره فطر رسید ، سه سرمایه به عنوان تجارت با سود بی نهایت « إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ در حقيقت كسانى كه كتاب خدا را مى خوانند و نماز برپا مى دارند و از آنچه بديشان روزى داده ايم نهان و آشكارا انفاق مى كنند اميد به تجارتى بسته اند كه هرگز زوال نمى پذيرد (۲۹) »
در آیه بعدم فرماید «لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُمْ ؛ پیمانه پاداش آن ها را قیامت پر می دهم ، بعد از این که پیمانه پاداش آن ها پر کردم «وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ » از احسانم به آن ها اضافه می دهم
و پایان آیه هم می گوید إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ من لغزش های این تاجران را می بخشم و من نسبت به تاجران شکور هستم . شکور درباره خدا این نیست که تاجران می گویند ؛حالا که به حرفم گوش دادی و وارد این تجارت شدی سپاسکذارم . خدا این حرف را نمی زند ، آن عظمت که بی نهایت است نمی آید به بنده اش گوید دستت درد نکند ، شکور اولا صفت مبالغه است و معنی اش این است که من در برابر ۵۰ الی ۶۰ سال عمر محدود بنده و اعمال محدود بنده ام پاداش نامحدود می دهم .
از آیات قرآن استفاده می شود پروردگار سه کتاب دارد این متن قرآن است ، اسم یک کتاب ، کتاب آفاق است که البته آیات این کتاب و قلمش کُن وجودی است که یک بحث پیچیده است و قلم کن وجودی و نوشتن آن ایجاد مخلوق است ، کتاب آفاق یعنی کل هستی صفحات این کتاب است که کنار خدا با قلم کن وجودی ، نوشته های این کتاب و کلمات کتاب ، کل موجودات است .
کلمه وجودی هم طبق قرآن «يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ ، آیه ۴۵ سوره آل عمران ، » ملائکه به مریم گفتند خدا به یک کلمه ای تو را مژده می دهد ، نام آن کلمه مسیح است ، پس مسیح یک وجود انسانی است ، ولی کلمهُ الله است که خدا بر صفحه هستی این کلمه را با کُن ایجادی به وجود آورده و درسوره لقمان می گوید « کل آدم کلمهُُ الله » .
کتاب آفاق ، کتابی است که کل موجوداتش دانه دانه ، کلمهُ الله هستند خدا نیاورد که ما این کلمه ای که نظم داده شده به هم بریزیم که اگر به هم بریزیم می شود بی معنا ، و اگر به هم بریزیم می شود یک موجودی بی معنا ، بی وجود ، بی منفعت . شما در ذهنتان لغت «حَسن » را به هم بریزید ، هیچ معنی نمی دهد و می شود کلمه بیهوده .
ما « کلمه الله » هستیم اگر چشم مان را با دیدن نامحرم به هم بریزیم ، زبانمان را با بی آبرویی و ریختن آبروی دیگران به هم بریزیم ، دستمان را تبدیل به دست ظالمانه کنیم و بُکشیم ، بدزدیم و بزنیم . اگر شکممان را به هم بریزیم و پر کنیم از حرام ، اگر شهوت را به هم بریزیم با زنا و دو گناه سنگین دیگر .. آن وقت ما دیگر انسان نیستیم خدا می گوید «أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سوره اعراف ، آیه ۱۷۹» چون تو کلمه وجودت را به هم ریختی و نمی شود تو را خواند و بگویند انسان .
گاهی هم به هم ریختگی آنقدر زیاد است که در سوره اعراف می فرماید «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكلْبِ ، آیه ۱۷۶ » و در سوره جمعه می گوید «مَثَلُ الذینَ حُمِّلوا التّوراةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلوهَا کمَثَلِ الحِمارِ یحمِلُ اسفاراً ، آیه ۵» چون دیگر انسان خوانده نمی شود ، چه هزینه ای خدا برای ما کرده است برای این که کلمه وجودی ما خوانده شود ، ۱۲۴ هزار پیغمبر و ۱۲ امام ، کتاب ، علم ، فطرت عقل برای تک تک ما قرار داده که به هم نریزیم که بشود دنیا و آخرت ما را بخواند .
ثروتمندان با بخل این کلمه را به هم ریختند .سردمداران و پشت میز نشین ها با غرور و تکبر به هم ریختند ، ربا خور با رباخوری ، کم فروش با کم فروشی ، دزد با دزدی کلمه وجودیشان را به هم ریختند و انسان نیستند و خدا آن ها را اینطور می خواند کالحمار . ..
سخنان شیخ حسین انصاریان ، جمعه ۲۹ / ۷/ ۹۵ ،دهه دوم محرم ۹۵ ، شنیده شده .
نُه کلمه ای که امیرالمومنین علیه السلام فرمود :
عامرشعبی گوید : امیرالمؤمنین علیه السلام بدون هیچ پیش بینی قبلی نُه جمله فرمود که چشم های بلاغت را از خیرگی کور کرد و جواهر حکمت را یتیم کرده و دست همه مردم را از این که بتوانند یکی از این جمله ها را ادا کنند کوتاه کرده است ، سه جمله از آن ها در راز و نیاز است ، سه جمله در حکمت و سه جمله در ادب معاشرت ، اما آن سه جمله که در مناجات است این است که عرض کرد :
«الهي كفي بي عزا ان اكون لك عبدا و كفي بي فخرا ان تكون لي ربا انت كما احب فاجعلني كما تحب : خدای من مرا همین عزت بس که تو را بنده باشم و همین سربلندی ام بس که تو پروردگار من باشی ، تو آنچنانی که من دوست دارم ، مرا نیز آن چنان کن که تو دوست داری .
و اما سه جمله ای که در حکمت است این است که فرمود :
« قیمهُُ کل أمری مایحسنه ، و ما هلک …س ارزش هر کس به همان است که آن را نیکو سازد و آن که قدر خویش بدانست از هلاکت برَست و مرد در زیر زبان خود نهفته است . »
و اما آن که در ادب معاشرت است این است که فرمود :
« امذن علی من شعت تکن أمیره ، و احتج الی من شعت تکن أسیره ….
به هر کس که می خواهی با احسان و نیکی منت بگذار ، تاسرورش باشی ، و به هر کس خواهی نیازمند باش تا به اسیری اش درایی و از هر کس که خواهی بی نیاز باش تا با او همتراز گردی .»
دیده شده در الخصال ، ابی جعفر ، محمد بن علی بن حسین بابویه قمی ، ترجمه احمد فهری زنجانی ، ج ۲ ، ص ۴۸۸.
حجت الاسلام محمدسعید مهدوی کنی در سخنرانی پیش از خطبه های این هفته نماز جمعه تهران با اشاره به ویژگیهای برجسته آیتالله مهدوی کنی، گفت: رهبر معظم انقلاب درباره ایشان فرمودند که انقلابی صریح بود و در ابراز موضع سیاسی خود هرگز درنگ نکرد جز آنجا که مصلحت اسلام، انقلاب و نظام اسلامی ایران اقتضا کرد.
اخلاص ریشه ماندگاری نام و یاد آیتالله مهدوی کنی
آیت الله مهدوی کنی توجه عمیق داشت که هرآنچه انجام میدهد در مسیر خدا باشد به این دلیل موقعیتهای بالای اداری و سیاسی در کشور را داشتند و تا به انتها رهبری یکی از جناحهای فکری و ریشهای این انقلاب را به عهده گرفتند.
آیتالله مهدوی کنی زمانی که احساس کردند کشور نیازمند ایجاد و تقویت مراکز علمی است، جایگاههای اداری و سیاسی خود را رها کردند و به این امر همت گماشتند و تا پایان زندگی جایگاه اقامت و زندگی خود را در مدرسه مروی قرار دادند و سعی کردند که شاگردانی نمونه برای اسلام، انقلاب و ولایت تربیت کنند.
آیتالله مهدوی کنی با این فداکاری بسیاری از موقعیتها چه در فضای علمی و تدریس و بحث در قم و چه سمت اداری و مسؤولیت سیاسی به نفع ارتقای فرهنگ این مملکت کنار گذاشت و در موقعیت معلمی قرار گرفت و هر روز در دسترس شاگردان خود قرار داشت.
وی در بخش دیگری از سخنان خود به ارائه بخشی از سخنان آیتالله مهدوی کنی در یکی از خطبههای نماز جمعه تهران و توصیه این رییس فقید مجلس خبرگان رهبری به مسؤولان کشور در حفظ انقلاب اسلامی پرداخت که در بخشی از این سخنان آمده است:
اگر یک حرکتی با یک انگیزه و علتی شروع شود برای بقای آن حرکت باید همان علت را و هم سنخ آن علت باقی بماند تا آن شیء باقی بماند اما اگر علت عوض شود و شکل آن تغییر کند، آن معلول و پدیده اولی نمیتواند دوام داشته باشد چون هیچ موجودی بدون علت موجود نمیشود.
دیدگاه آیتالله مهدوی کنی درباره تفکر سازش با آمریکا
من از شما میپرسم، از آنهایی که در مقابل این مردم موضعگیری میکنید و در برابر خط امام و رهبر معظم انقلاب موضعگیری کردید و میدانم اشتباه کردید؛ به نظر شما علت پیدایش این انقلاب چه بود و چه چیزی منشأ پیدایش این انقلاب شد؛ مردمی که با شعار تکبیر و استقلال جمهوری اسلامی سینه سپر میکردند.
باید برای تداوم انقلاب از همان علت استفاده کرد و اگر غیر از این باشد انقلاب از مسیر خود منحرف میشود. از نظر جامعهشناسی علت شکست هر انقلاب جدا شدن از مسیر اصلی انقلاب خود است، شما خیال کردید آمریکا و صهیونیستها دشمنان بشریت آسوده نشستهاند که شما هر کاری میخواهید انجام دهید.
آنها فهمیدهاند که انقلاب ما را تنها با سلاح نمیتوان از بین برد؛ مردمی که با محبت علی(ع) و عشق به فرزند علی قیام و انقلاب کردهاند با مسلسل از میدان به در نمیروند؛ مسؤولان این حقیقت را بپذیرند که این ملت به خاطر اسلام قیام کرده و راه نجاتش همان اسلام است و غیر از این نیست.
اگر در این مسأله ذرهای سازشکاری و گذشت شود انقلاب ساقط خواهد شد و هیچ شکی نیست، دولت، مجلس و کسانی که مسؤولیت در این مملکت میپذیرند باید هیچ گونه انحرافی از مسیر اسلام و مکتب پیدا نکنند و مبادا هوای نفسانی و خواهشهای شخصی سبب انحراف از این مسیر نشود.
سخنان آیت الله محمد سعید مهدوی کنی ، شنیده شده .
ملاک سنجش ایمان در اسلام
«أَجَعَلْتُمْ» آیا قرار دادیم، «سِقايَةَ الْحاجِّ» سقایه همان سقا است. حاج هم یعنی حاجی! «أَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» عمارت را هم که میدانید، مثلاً میگویند فلانی عمارت دارد. «كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ…» (توبه/۱۹) ماجرا اینطور بود. عباس عموی پیامبر، نه حضرت عباس خودمان، یک عباس دیگری است. عباس عموی پیامبر با شیبه، اینها دو نفر از این سرکردههای عرب بودند، اینها به هم افتخار میکردند. عباس میگفت: من آبرسان حاجیها هستم، مسؤولیت آب حاجیها با من است. رئیس سازمان آب هستم. شیبه هم میگفت: من کلیددار کعبه هستم. یک نفر میگفت که من مسؤول تشنگی حجاج هستم، یک نفر میگفت: من مسؤول تعمیر مسجد هستم، کلیددار کعبه هستم. حضرت علی(علیهالسلام) فرمود: من سنم از شما کمتر است، ولی من قبل از شما دو نفر به پیغمبر ایمان آوردم. بلند شوید و بساطتان را جمع کنید. سن من کم است، ولی ایمان من… عباس ناراحت شد. چون عباس عموی پیامبر که بود، عموی حضرت علی هم بود. دید پسر برادرش علی بن ابیطالب، تو به آبرسانی مینازی و تو هم به کلیدداری، من سنم از شما کمتر است، ولی ایمانم بیشتر است. اینها آمدند پیش پیغمبر، این آیه نازل شد.
«أَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ» آیا سقایی حاجیها، آبرسانی به حاجیها، و کلیدداری مسجدالحرام مثل ایمان است؟ مثل جهاد است؟ علی از همهی شما برتر است. حتی اگر آل سعود، آدم خوبی بود، بر فرض! هیچ وقت خادم الحرمین بودن، توسعهی مسجد الحرام و چاپ قرآن، اینها کار مقاومت سید حسن نصر الله را در برابر اسراییل نمیکند. یک موی سید حسن نصر الله به کل قبیلهی آل سعود میارزد. نفت میفروشند، هواپیما میخرند، یمن را بمباران میکنند. این هم شد کار؟ مسألهی ایمان و جهاد خیلی مهم است. «أَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» این آیهی قرآن است. معنای این آیه این است که عمل زده نباشید. بدون ایمان کارها سرابی بیش نیست. جسدی بیجان است.
شبیه این را در مکه هم داریم. در مکه حاجیها در عید قربان باید قربانی کنند. سر قربانی گاهی یک حرفهایی میشد، آیه نازل شد که بابا من کاری به خون و گوشت و پوست گوسفندها ندارم، میخواهم ببینم، عید قربان دل میکنی یا دل نمیکنی؟ مهم این است که دل بکنی. دل میکنی یا نمیکنی؟ آیهاش را بخوانم؟ «لَنْ يَنالَ اللَّه» بعضی از شماها بلد هستید. لحم یعنی چه؟ گوشت! دم یعنی چه؟ خون! «لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها» (حج/۳۷) من عید قربان میگویم گوسفند بکشید، کاری به گوشت و پوستش ندارم، «وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ» میخواهم ببینم تو دل میکنی یا نه؟
شبیه این راجع به حضرت ابراهیم هم هست. خدا به ابراهیم دستور داد بچهات را ذبح کن. فرمان خداست. خواباند و چاقو را گذاشت. گفت: بردار نمیخواستم خون اسماعیل ریخته شود. میخواستم ببینم تو از بچهات دل میکنی یا نه؟ مهم دل کندن است. یعنی غیر از پوست کار یک مغزی هم دارد.-
اگر کسی ایمان نداشته باشد… ما در قرآن یک خطکشهایی داریم میگوید: هروقت خواستید ببینید آدمهای خوبی هستید، خودتان را متر کنید. با این متر میتوانید بفهمید خوب هستید یا بد. بسم الله الرحمن الرحیم،افرادی هستند یک کار خوبی میکنند. خانمی جلسهای است. آقایی جلسهای است. هیأتی است. عاشورا خرج داده است. جبهه رفته، جانباز است. استاد دانشگاه است. میگوید: من جزء هیأت علمی دانشگاه هستم. هرکس فکر میکند آدم خوبی است، من امشب چند تا آیه قرآن خواندم، خودمان را با قرآن متر کنیم. بسم الله الرحمن الرحیم، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/ ۱و۲) آیا دو رکعت نماز با توجه خواندی؟ جناب آقای قرائتی، ول کن حجت الاسلام هستی یا حجت الاسلام والمسلمین هستی یا ثقه الاسلام یا بالاتر هستی یا پایینتر هستی. ول کن سربازی، یا سرتیپ هستی. ول کن یک ریال به فقرا دادی یا یک میلیون دادی؟ دو رکعت نماز با توجه خواندی؟ جمهوری اسلامی میخواهد ببیند کارنامهاش سفید است یا سیاه، ببیند برای نماز چه کرده است؟ بودجهای که برای نماز گذاشتیم با باقی کارها مقایسه کنیم.
«وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى» (نازعات/۴۰) چند بار در عمرت هوسی پیدا کردی که جلوی هوست را گرفتی؟ دختر زیبایی را دیدی و برای خدا نگاهش نکردی. مشتری ناشی دیدی به خاطر خدا سرش کلاه نگذاشتی. ظلم به یک بچه کردی، به خاطر خدا گفتی: مرا ببخش. من بیخود سرت داد زدم. آیا جلوی نفست را هم گرفتی؟ چه شهوت، چه غضب!
قرآن بخوانم. «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» (جمعه/۶) هرکس فکر میکند آدم خوبی است، ببیند از مرگ میترسد یا نه. اگر بگویند: آقای قرائتی شما یازده روز دیگر از دنیا میروی. دو روز دیگر از دنیا میروی. اگر ترسیدم، معلوم میشود کار من درست نبوده است. چون آدمی که کارش درست است آب از آب تکان نمیخورد. مثل کسی که اگر گفتند: پلیس راه ده کیلومتری است، ترسیدی، پیداست اضافه بار کردی. پیداست گواهی نامه نداری. پیداست قاچاق زدی و قاچاقچی سوار کردی. یک چیزی هست وگرنه رانندهای که کارش درست است، بگویند: کیلومتر ده پلیس است یا بیست فرقی ندارد. اگر در دست شما طلا هست، همه بگویند: سفال است. سفال است. آرام هستی! چون خودت میدانی طلا است. حالا اگر در دست تو سفال بود، همه گفتند: طلاست. باز برایت فرق ندارد. علامت خوبی و بدی این است که انسان از مرگ نترسد. حق گویی اگر چیزی حق بود، بگو گرچه به ضرر ما باشد. دکتر هم مرض را تشخیص نمیدهد. میگوید: من مرض تو را نفهمیدم. راستش را بخواهی تشخیص نمیدهم. ۲_ حالا که تشخیص ندادم این پول را پس بگیر. ۳_فلان پزشک تخصصاش از من بیشتر است. این مهم است که چقدر حاضرهستیم پا روی نفس بگذاریم و چقدر حاضر هستیم راست بگوییم.
بنابراین قرآن خطکشهای خوبی داده است. مهم نیست شما کلید دار مکه هستی. بعضیها در حرم امام رضا میروند چنان مینشینند انگار ارث پدرشان است. تکان نمیخورند. تو اصلاً وقتی زیارتت قبول است که بلند شوی بروی و جای تو یک زوار دیگر بنشیند. قرآن بخوانم؟ قرآن میگوید: اگر به یک مسلمانی جا دادی نشست، تو توسعه مکانی دادی و جا باز کردی، خدا فکرت را باز میکند. تو جا باز کردی، خدا فکر و عقل و علم تو را باز میکند. آیهاش چیست؟ «إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِى الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا» (مجادله/۱۱) اگر یک کسی وارد مجلس شد، دنبال جا میگردد، تکان خوردی و او را جا دادی، قرآن نمیگوید: «يَفْسَحِ اللَّهُ فی المجالس» میگوید: «يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُم» تو در مکان تکان خوردی. خدا رزقت را تکان میدهد. نسلت را تکان میدهد. مشکلاتت را تکان میدهد. خدا همه مشکلات تو را برمیدارد. تو در یک کار… شما یک شاخه انگور به من بده. من از همه میوهها به تو میدهم. یکبار دیگر آیه را بخوانم.
«إِذا» یعنی زمانی که، «قيلَ لَكُمْ» وقتی به شما گفته میشود، «تَفَسَّحُوا فِى الْمَجالِسِ» تکان بخورید یک جایی به من بدهید. کسی دنبال جا میگردد اگر تکان خوردی و به او جا دادی، نمیگوید: «يَفْسَحِ اللَّهُ فی المجالس» میگوید: «يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُم» در همه چیز. فکر تو، علم تو، نسل تو، رزق تو، آبروی تو، این ملاکهای قرآن است…
سخنان حجت الاسلام قرائتی ، درس هایی از قرآن ، ۲۹/ ۷/ ۹۵. شنیده شده .
روزی به شومی عاشورا
امام صادق علیه السلام فرمودند : روزی به شومی عاشورا معرفی شده و آن روزی بوده که ۶ نفر با هم هم پیمان شدند که اجازه ندهند جامعه آن طور که پیغمبر صلی الله خواسته شود و کار تشکیلاتی انجام دادند و اولین کار را در روز عید غدیر انجام دادند ، وقتی طرفدارانی را جلوی منبر رسول خدا صلی الله قرار دادند و تا رسول خدا شروع کردند به سخنرانی ، سعی کردند جلسه را به هم بزنند و از صف ها خارج شدند ، یک کار سازماندهی شده انجام دادند ، پیامبر صلی الله فرمود ؛ یا علی برو جماعت عقب تر را بیاور جلو ، ..
در زمان رسول خدا یک عملیات تشکیلاتی و هماهنگ شکل گرفت و انجام شد ، اما آیا می شود در مقابل این تشکیلات ، تشکیلاتی نشد ؟ خیلی سوال ساده ایست . و باید گفت : در این سو رسول خدا از تشکیلات قوی برخوردار نبودند ، رسول خدا خیلی غریب بودند ما از این غربت خیلی حرف می زنیم اما باید بگویم این غربت غالبا در تاریخ غربت تشکیلاتی بوده است .
تنها تشکیلاتی که پیامبر صلی الله و اهل بیت سلام الله داشتند ، تشکیلات قوی بنی هاشم بوده است ، حضرت ابوطالب از بستگان خود یک تشکل به وجود آورد و از رسول خدا دفاع کردند ، در شعب ابی طالب جوانان هاشمی از پیامبر دفاع می کردند ، ابوطالب ، همزه سیدالشهدا ،علی ابن ابی طالب ، اینها کارهای مهمی انجام دادند .
بگذارید یاد کنم از واقعه فاطمیه ، علی علیه السلام می فرماید : اگر همزه و جعفر بودند کار به اینجا نمی کشید اما چه کنم که عقیل و عباس این قدرت را ندارند . ما معمولا یاد می کنیم از غربت اهل بیت اما نمی گوییم که این غربت از چیست ؛ ما یاد می کنیم از قدرت حضرت بقیه الله اما نمی گوییم که این قدرت ناشی از تشکیلات مومنان است که پای رکاب حضرت هستند . وقتی ویژگی های اصحاب حضرت ولی عصر عجل الله را می شنویم می بینیم که اینطور نیست که اینها فقط به حضرت ارادت داشته باشند بلکه نسبت به یکدیگر نیز ارادت داشتند . حضرت امام باقر علیه السلام صریحا از ارتباط یارانش با هم سوال می کنند که شما ارتباطتان با هم چقدر است ؟
کافی نیست ارادت به امام باقر داشته باشی ، کافی نیست ارادت به امام صادق دسته باشی . ارتباط شما با هم چگونه است ؟ می گفتند ارتباط ما با هم خوب است ، نگویید این حرف را که امام باقر علیه السلام به کار برد کلمه تشکیلات در آن نبود و به کار نرفته است . حضرت می فرمود : آیا شما به سادگی از دارای های همدیگر استفاده می کنید ؟ یعنی بدون اجازه هم از دارایی های یکدیگر استفاده می کنید ؟ گفتند ؛ نه ! نمی شود . حضرت فرمود : یاران آخرین امام ارتباطشان با هم اینطور است که از جیب هم پول برمی دارند .
منظورشان چیست ؟ بنده عرض می کنم منظورشان تشکیلات است ، لااقل در تشکیلات منظورشان به راحتی تحقق پیدا می کند .
در یک تشکیلات ، اعضا از کلیه دارایی های یکدیگر استفاده می کنند ، مثلا من استعداد طراحی دارم و استعدادم را در تشکیلات به هم افزایی می گذارم و یک فرد دیگری استعداد اجرایی دارد و یک فرد دیگری استعداد پشتیبانی دارد.
چرا تشکیلات شکل نمی گیرد ؟ چون هر کس استعدادش را در چنگ خودش نگه داشته و نمی خواهد با دیگران مشارکت داشته باشد چون اگر کار تمام شود به نام تشکیلات ثبت می شود و به همین دلیل می گویند ؛ من تشکیلاتی کار نمی کنم ، من استعدادم باید مثل پول توی جیبم باید دست خودم باشد ..
یاران حضرت ولی عصر عجل الله ارتباط تشکیلاتی دارند .
آقا از کجا این حرف را آوردی ؟ از سخن امام باقر علیه السلام . و من تعریفم از تشکیلات این است که یک گروهی هستند که دست در جیب یکدیگر می کنند ، مالی نه ! استعدادی . آن که مهمتر از مالی است ما حاضر نیستیم با هم مشارکت داشته باشیم تا قوی شویم ، هر کدام به تنهایی می خواهیم قوی باشیم . ..
سخنان استاد پناهیان ، دهه دوم محرم ۹۵ ، شنیده شده .
آیا ترغیب به عزاداری و گریه برای امام حسین علیه السلام ترغیب به غمگینی - که حالتی منفی می باشد- نیست؟
چرا اسلام که بیان می شود کاملترین دین بشری است ما را به حالات منفی ترغیب می کند؟
پاسخ اجمالی:
اولین نکته در پاسخ به این سوال این است که بدانیم آیا اصلا ترغیب به عزاداری در اسلام وجود دارد یا خیر؟ بله این ترغیب در اسلام وجود دارد. و روایات فراوانی نه تنها در مورد عزاداری بر اهل بیت علیهم السلام در منابع حدیثی ذکر شده است بلکه در فرهنگ اسلامی و روایات معصومین علیهم السلام ترغیب فراوانی به گریه شده و برای آن ثواب ها و پاداش هایی ذکر شده است.
اما باید دانست گریه انواع و اقسام مختلف دارد و هر گریه ای نشان از غم و اندوه ندار د و منفی و نابهنجار نیست. اگر غم و گریه با علائمی مثل افول سلامتی، کناره گیری اجتماعی ، احساس بی ارزشی، احساس گناه، ایده خودکشی، بیش فعالی بدون هدف، طولانی بودن نشانه های غم و بروز و ظهور نشانگان به طور ناگهانی همراه باشد، بیمارگونه و مرض و منفی تلقی می شود.
گذشته از آنکه سوگواری بر امام حسین علیه السلام این علائم را به همراه ندارد،از دیدگاه علمی، سوگواری برای سیدالشهدا علیه السلام، کاملاً از شرایط یک عزاداری و غمگینی طبیعی، برخوردار است و با رفتارهای اجتماعی مبتنی بر شناخت، انجام می شود. عزاداری مسلمانان بر اساس شناختی که عزاداران از حسین بن علی علیهما السلام و اهداف عالی آن حضرت و حرکت منتهی به شهادت او دارند، انجام می پذیرد. به همین دلیل در حین مرثیه سرایی، سوگواری روشن گرانه دارند؛ نه شیون بی هدف. بلکه آنان با عزاداری، به تمام زندگی خود، هدف می بخشند و حیات خود را حسینی می سازند و کسب نشاط می کنند و از مرگ ذلّت آفرین، فرار می کنند و به سوی زندگی با عزت و شرافت، گام برمی دارند. بنابراین، اشک ریختن و عزاداری برای امام حسین علیه السلام، غمگینی و ماتم نابهنجار و بیمارگونه نیست؛ بلکه عین هنجارهای دینی و اجتماعی و مساوی با سلامت روح و روان است.
از دیدگاه علمی و روان شناسی، شاید بتوان گفت که اگر این نوع واکنش های عاطفی از یک مسلمان بروز نکند، نشان بیماری و مرض باشد؛ منظور از این کلام این نیست که هر شخصی که علائم سوگواری را در حق امام حسین علیه السلام بروز نمی دهد و برای آن حضرت گریه و زاری نمی کند ، از نظر روان شناسی علمی، بیمار شمرده می شود؛ بلکه شاید او به سیدالشهدا علیه السلام دل بستگی ندارد تا از فقدان و شهادت آن حضرت و مصایب وارده بر اهل بیت علیهم السلام، احساس غم نماید و چون وی به امام حسین علیه السلام دل بستگی ندارد و از آن حضرت، جداست، نمی تواند احساس رنج و غم کند . اگر این شخص به اباعبدالله علیه السلام دل بستگی داشته باشد - حداقل مسلمان باشد - ولی با این وجود، فاقد نشانگان غم باشد و یا منعی از بروز نشانگان در وی وجود داشته باشد و یا در بروز نشانگان عزا و سوگواری، دچار تأخیر گردد، این شیوة رفتاری او، نابهنجار تلقی می شود. پس غمگین بودن برای امام حسین علیه السلام، نشان سلامت است؛ نه بیماری و حالتی منفی و نابهنجار نیست .
نگاه ما به حادثة کربلا، تنها یک نگاه علمی، از دریچة یافته های روان شناسی نیست؛ تا برای این حادثة الهی، توجیه زمینی و بشری مستند به علم، ارائه کنیم و مثلاً برای گریستن و سوگواری برای امام حسین علیه السلام، توجیه روان شناختی داشته باشیم! نگاه صرفا بشری و تحلیل طبیعی و زمینی از یک حادثة الهی و آسمانی و ماورای فکر انسانی، بی تردید بی ثمر و ناصحیح است؛ بلکه مقصود آن است که بگوییم شکل سوگواری و غم گساری برای امام حسین علیه السلام، با نظریه های دقیق روان شناختی در مورد غم و ماتم و داغ دیدگی نیز کاملاً مطابقت دارد و موجب از بین رفتن تمام پیامدهای منفی غم و اندوه می شود.
پاسخ ارائه شده خلاصه ای از صص285 الی 295 و صص 169 و 170 کتاب «پرسش ها و پاسخ های دانشجویی/ دفتر 13/ ویژه محرم/ می باشد.
دیده شده درhttp://soogvare.kowsarblog.ir/?p=278432&more=1&c=1&tb=1&pb=1
ایمان، اقرار زبانی و التزام عملی است
آیت الله محمد محمدی ریشهری، نماینده مجلس خبرگان رهبری و تولیت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)، امروز در کلاس تفسیر قرآن کریم که در آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) برگزار شد، با اشاره به آیه سوم سوره بقره و در تبیین «الذین یومنون» از منظر روایات، گفت: روایات مختلفی در زمینه ایمان بیان شده اما همه آن احادیث تنها اشاره به یک معنا دارد.
نخست روایاتی که ایمان را به باور قلبی حقایق غیبی و اقرار زبانی معنا میشود که در برابر کفر قرار دارد برای مثال امام صادق(ع) طبق نقلی فرموند: ایمان یعنی انسان خدا را تصدیق کند، تصدیق چیزی که از نظر او غائب است؛ یعنی هر آنچه که خداوند به بودنش اذعان دارد و انسان آن را نمیبیند تصدیق کرده و با باور قلبی بدان تصدیق اقرار کند و این امر در مقابل کفر قرار دارد.
پیامبر(ص) فرمودند: ایمان یعنی اینکه انسان افزون بر اینکه اقرار زبانی دارد در عمل او نیز متجلی شود. پیامبر(ص) فرمودند: ایمان نیازمند سه عنصر شناخت قلبی، اقرار زبانی و التزام عملی دارد؛ تفسیر دیگر ایمان در احادیث عبارت است از عمل کردن به مقتضای باورهای قلبی، یعنی انسان به آن چیزی که باور دارد عمل کند .
امام کاظم(ع) فرمودند: تمام ایمان عمل است و اقرار نیز خود عمل است؛ عقاید جریان مرجئه برخلاف این حدیث بود. شیخ صدوق(ره) فرمودند: ایمان عبارت است از عقیده ناب درونی که عمل آن را تصدیق کند؛ پیامبر(ص) فرمودند: ایمان با آرزو، خود آرایی و ظاهر سازی محقق نمیشود بلکه ایمان بر اساس عقیده و باور حقیقی درونی انسان تحقق مییابد.
با توجه به روایات بیان شده، ایمان به معنای باور خالص درونی انسان به حقایق غیبی که مبتنی بر علم و معرفت باشد تعریف میشود و این ایمان جدای از تصدیق زبانی و التزام عملی نخواهد بود.
خداوند به پیامبر(ص) فرمودند: بگو اول مسلمان من هستم؛ امیرالمومنان(ع) در نهج البلاغه فرمودند: اسلام یعنی تسلیم؛ انسان اگر در عقیده و اخلاق تسلیم حق باشد مسلمان است، تسلیم به معنای یقین داشتن است و کسی تسلیم حق میشود که به حقایق غیبی باور و یقین داشته باشد و این یقین سبب تصدیق و اقرار به باور بوده که در عمل انسان متجلی میشود به همین سبب اسلام از عمل جدا نیست.
اسلام ظاهری برخلاف ایمان حقیقی همراه با باور قلبی نیست زیرا یک فرد ممکن است مسلمان باشد ولی مومن نباشد، در برخی تفاسیر این گونه آمده که ایمان شریک اسلام است ولی اسلام شریک ایمان نیست.
پیامبر(ص) فرمودند: ایمان چیزی است که در دل جای میگیرد و عمل هم او را تصدیق میکند اسلام چیزی است که بر زبان جاری میشود و ازدواج با او حلال میشود.
سخنان آیت الله محمد محمدی ریشهری ، شنیده شده توسط فاطمه علی آبادی.طلبه پایه سوم .
<< 1 ... 47 48 49 ...50 ...51 52 53 ...54 ...55 56 57 ... 90 >>