
روایت شکنجه سه پاسدار

آنچه پیش روی شماست نمونه ای از اسناد بازجویی منافقین کور دلی است که با شکنجه بی رحمانه سه پاسدار و یک شهروند که به شغل کفاشی مشغول بود، یکی از بارزترین اسناد جنایت آنان را برای تاریخ مشخص خواهد کرد. سازمان مجاهدین خلق ایران نام یک گروه سیاسی- نظامی است که در سال 1344 توسط سه تن از روشنفکران جوان مسلمان، با هدف سرنگونی رژیم وابسته پهلوی تأسیس شد.
این سازمان نیز همچون اغلب گروه هایی که در دهه 1340 مشی قهرآمیز را در مبارزه برگزیدند، تحت تأثیر سرکوب قیام مردمی 15 خرداد و شکست مبارزات مسالمت آمیز، در جریان تدوین استراتژی به «مبارزه مسلحانه» رسید و به تدریج با بهره گیری از تئوری ها و تجارب جریان های چپ و مارکسیست آمریکای لاتین، شیوه «جنگ چریکی شهری» را در تاکتیک اتخاذ کرد.(کتاب سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام جلد 1 صفحه 273)
در سال 50 بنیانگذاران این سازمان و بدنبال آن اکثریت کادر آن توسط ساواک دستگیر و با اعدام بنیانگذاران و تعداد از کادرهای اصلی آن ضربه سختی را متحمل شد و در آستانه تلاشی کامل قرار گرفت.
در سال 54 با تغییر ایدئولوژی، مارکسیسم را پذیرفت و بدنبال آن تصفیه های خونینی در آن صورت گرفت و تعدادی از کادرهای آن از جمله مجید شریف واقفی به قتل رسید.
در سال 57 به یمن پیروز انقلاب پیروزمند و سقوط شاه کادرهای باقی مانده از زندان آزاد شدند و از همان ابتدا به مخالفت با رژیم جدید دست زدند. در سال 60 به دنبال 3 سال کش و قوس بالاخره مشی مسلحانه را بر علیه حکومت جدیدالتاسیس و به منظور سرنگونی سریع آن برگزیدند.
متعاقب آن سران این گروه به فرانسه و سپس به عراق پناهنده شدند و خود را بطور کامل در راستای سیاست های دولت عراق و علیه منافع مردم ایران قرار دادند. به دنبال شکست های پی درپی در استراتژی های اعلام شده بحث های جدیدی به نام انقلاب ایدئولوژیک به راه افتاد که سرآغاز آن ازدواج مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو همسر مهدی ابریشمچی بود.
از این سرفصل یعنی از 64 به بعد این سازمان سیاسی نظامی عملا مسیر تبدیل شدن به یک فرقه مذهبی – تروریستی خطرناک را به سرعت طی کرد و نیروهای خود را به ورطه ای فوق العاده هولناک کشاند.
در سال 67 با نا امیدی دست به آخرین حربه جنگی خود زد و به قصد تصرف تهران با کمک نیروهای عراقی و تسلیحات غربی به سمت تهران به حرکت درآمد و بعد از 3 روز با تحمل تلفات بیشمار شکست را پذیرفت و نیروهای باقی مانده ناچار به عراق متواری گردیدند.
بعد از این واقع سیل ریزش نیرویی در این سازمان آغاز و تاکنون رو به افزایش بوده است و عملا این فرقه تروریستی را به سمت نابودی کامل فیزیکی سوق داده است. این فرقه در حال حاضر به عنوان تنها راه بقاء مشغول وطن فروشی و جاسوسی به نفع بیگانگان است و سعی می کند تا با آویختن خود به قدرت های بزرگ مفری برای نجات بیابد.
لذا پیش از دانلود و مطالعه این کتاب از تمامی خانوده شهدا به خصوص خانواده سه شهید: محسن میرجلیلی، شاهرخ طهماسبی و طالب طاهری عذرخواهی می شود .
متن زیر قسمتی از کتاب شکنجه سه پاسدار شهید است
«یحذر المنافقون ان تنزل علیه سوره تنبئهم بما فی قلوبهم قل استهزوا ان الله مخرج ماتخذرون» (سوره توبه آیه 64)؛ منافقین بیمناک و در هراسند از اینکه سوره ای نازل گردد و آنان را به آنچه در قلبهایشان می باشد، آگاه سازد. به آنان بگو (هرچه می خواهید) استهزاء کنید، خداوند آنچه را که از آن می ترسید بر ملا خواهد ساخت.
هم زمان با حرکت پر روش انقلاب اسلامی در ایران، حباب های توخالی و رنگارنگی در مسیر پر تلاطم آن ظاهر شدند که هر یک به سهم خود می خواستند در مقابل آن جریان اصیل و حیات بخش مانعی ایجاد کرده و آنرا به مسیرهای انحرافی بکشانند.
آنان برای رسیدن به مقاصد پلیدشان جنایات بی شماری را مرتکب گردیدند و همگام با اهداف استکبار جهانی درصدد براندازی نظام جمهوری اسلامی بر آمدند و در مقابله این نظام الهی و مردمی در صف واحدی با کفر جهانی قرار گرفتند.
یکی از چهره های رنگ باخته و رسوای این اتحاد شوم و ضد انقلابی گروهک تروریستی منافقین(سازمان مجاهدین خلق) می باشد که از آغاز شکل گیری حاکمیت اسلامی درصدد ضربه زدن به آن بر آمد و با دعاوی به اصطلاح خلقی سعی نمود افرادی با ویژگی های گوناگون مانند: خود کم بینی، عقده حقارت، ماجراجوئی، قدرت طلبی، اشتهار، غرض ورزی، کینه توزی، مطرود اجتماعی یا خانوادگی، طالب ارضاء تمایلات نفسانی و گاها افراد ناآگاه و ساده لوحی را به خود جذب نماید و به کمک آنان با ایجاد نفاق در جامعه، وحدت و یکپارچگی امت اسلامی را از میان بردارد و مردم را نسبت به انقلاب اسلامی و رهبری قاطع و سازش ناپذیر آن دلسرد کند تا از این رهگذر زمینه را برای حضور مجدد استکبار جهانی و عوامل وابسته به آن آماده سازد.
منافقین برای دستیابی به اهداف فوق از ابتدای پیروزی انقلاب توطئه های بیشماری را طراحی و به اجرا درآوردند که یکی پس از دیگری با بن بست و ناکامی مواجه گردید.
آنان در ادامه توطئه های شکست خورده گذشته خود به همراه دیگر هم پیمانانشان در روز 30 خرداد 1360 به یک شورش خیابانی در جهت انجام کودتا و براندازی حاکمیت خط امام و قبضه کردن قدرت دست زدند که این حرکت شوم بلافاصله با حضور گسترده و میلیونی امت حزب الله با شکست سختی مواجه گردید و چهره ضد بشری و تروریستی شان افشاء گردید و از این پس بود که با بیشرمی تمام به انجام یکسری جنایات فجیع و ترورهای مذبوحانه دیگر اقدام نمودند.
سردمداران منافقین درشامگاه هفتم تیر همان سال به گمان خود طرح کودتا را از طریق ترور مقامات و مسئولین بالای مملکتی دنبال کردند که این بار نیز با وجود به شهادت رسیدن درخشان ترین گهرهای جمهوری اسلامی و موثرترین عوامل ثبات آن به خواست خدا و با هدایت و رهبری پیامبر گونه حضرت امام- ارواحنا له الفداء- و انسجام و یکپارچگی و حضور بی نظیر تمامی مردم در صحنه، دسیسه ننگین دشمنان نقش بر آب شد و سرکرده منافقین به همراه بنی صدر مخلوع فرار کرده و به دامان دولت سوسیال- صهیونیست فرانسه گریختند و در کنار فراریان سلطنت طلب به دریوزگی اربا بان خود پرداختند….
نظر دهید » 
رضاخانِ پالانيِ ميرپنجِ سپهسالارِ پهلوي فقط براي مردم ايران قلدر بود و در مقابل بيگانگان گربه دست آموزي بود كه به هر طريق كه ميخواستند او را ميرقصاندند.

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، فضاي رسانهاي تا قبل از شبكههاي اجتماعي فضاي نسبتاً عالمانهاي بود كه هركس با هر گرايشي فقط زماني قلميهايش ديده ميشد كه در مجامع رسانهاي تا حدودي علميت و توانمديهايش به اثبات رسيده بود و ياداشتها معمولا در سطحي نگاشته ميشد كه اگر بعد از مدتي آنها را دسته بندي موضوعي ميكردند، از هركدام كتابي قابل ارائه به دست ميآمد همانطور كه كتابهاي زيادي وجود دارد كه قبل از انتشار به صورت قطعه قطعه در رسانهها منتشر شده بود.
امّا با پيدايش شبكههاي اجتماعي متاسفانه فضاي رسانهاي آنچنان باز شد كه امكان نظريه پردازي براي هركسي با هر سطحي و در هر موضوعي بدون توجه به توانمندي و علميش فراهم گرديد و خيليها فقط به واسطه داشتن يك گوشي اندرويد و يك خط اينترنت تبديل شدند به انديشهورزاني كه در همه موضوعات صاحبنظر بودند و اجازه داشتند تا تراوشات ذهني خود را به اسم تحليل به خورد مردم بدهند.
البته در اين ميانه از دستهاي پشت پرده و دلارهاي امريكايي، يوروهای اروپايی و ريال هاي سعودي نبايد چشم پوشي كرد. در اين فضا آنچه باعث رشد فالورهای افراد است علميت و دانش آنها نيست؛ بلكه پول و توان رسانهاي كه افراد در اختيار دارند آنها را به شاخهاي نظريه پرداز توئيتر و اينستا تبديل ميكند؛ شاخهايي كه بايك گردش در توئيتهايشان ميتوانيد بيسوادي و قلم به مزد بودن آنها را دريابيد.
همين چند روز پيش كه براي چندمين بار خبر تاييد نشده نبش قبر رضاخان ميرپنج يا همان رضا پالاني در شبكه هاي اجتماعي پيچيد عدهاي اقدام به قلم فرسايي در باب خدمات رضاخان كردند و سعي نمودند تا با چهرهسازي از ديكتاتور پهلوي او را پدر ايران نوين معرفي كنند.
نكته جالب اينجاست كه وقتي با اين سياههها به صورت علمي و بدون تعصب برخورد ميشود تناقض و بي سوادي از سراپاي صاحبان اين هشتكها ميريزد و نشان ميدهد كه نه تاريخ را خواندهاند و نه توان تحليل آن را دارند؛ مثلا در توئيتهاي يكي از شاخهاي توئيتر با ۱۸k فالوور هشتك #رضا_شاه_روحت_شاد را ديدم و بعد به توئيتهاي چند وقت پيش او نگاه كردم و ديدم توئيتهاي فراواني براي دكتر محمد مصدق زده است؛ همين يك نمونه كافي است تا كسي كه با تاريخ معاصر ايران آشناست حكم به بي سوادي چنين افرادي بنمايد .
آنان كه تاريخ را خوانده اند ميدانند كه دكتر محمد مصدق كه رهبري جريان ملي گرا براي ملي شدن صنعت نفت را به عهده داشت هميشه از منتقدان جدي حركتهاي جريان پهلوي بوده و دست آخر نيز به غضب محمد رضاي پهلوي و با كودتا از نخست وزيري خلع شد و باقي عمر را در انزواي مطلق گذاراند تا مُرد.
اين عالمان انديشه ورزي كه حتي نميدانند مصدق و پهلوي در يك قاب جمع نميشوند امروز در بستر رسانه ريخته اند و بدون آنكه علمي در چنته داشته باشند براي اين و آن هشتك ترند ميكنند.
از مسائلی كه پس از نبش قبر مجازي رضا قلدر در فضاي مجازي مورد توجه قرار گرفت مسئله خدمات او به ايران بود تا جايي كه عده اي اور ا پدر ايران نوين معرفي كردند و خدمات او را با دوره ۴۰ ساله انقلاب به مقايسه نشستند حال آنكه هيچكدام از اين افراد حاضر به گفتگو در مورد اين خدمات نيستند و فقط دستي بر copy و شصتي بر paste دارند و اگر از آنها بخواهي راجع به هر كدام از اين خدمات فقط ۱۰ دقيقه صحبت كنند به لكنت ميافتند.
اما اين گروه خدمات رضاخان پالاني پهلوي ميرپنج سپه سالار با آن همه يال و كوپال را در چند موضوع خلاصه ميكنند كه با نگاهي مختصر به هر كدام از آنها واقعيتهايي معلوم ميشود كه اگر براي نسل جديد تشريح ميشد امروز حتي يك هشتك هم براي رضاخان نميزدند.
در اين سياهه به دليل محدوديت فضا فقط چهار مورد را مورد بررسي قرار مي دهيم.
راه آهن
اولين و مشهورترين خدمت رضاخان راهآهن است. سينه چاكان رضاخان ميگويند اگر امروز در كشور راهآهني وجود دارد از صدقه سر تدبير و دور انديشي رضاخان است و او بود كه اين تكنولوژي را براي ايرانيان به ارمغان آورد.
واقعيت چيست؟
اگر چه اسناد زيادي وجود دارد كه اولين راهآهن ايران در زمان كودكي رضاخان كشيده شده است، اما نفي يا اثبات ورود اين تكنولوژي توسط رضاخان مسئله مهمي نيست بلكه آنچه مهم است اثرات و خدمات اين تكنولوژي براي مردم ايران است.
راهآهن براي ايرانيان از جنبه هاي مختلفي داراي اهميت بود؛ انتقال بار و جا به جايي مسافر در حجم گسترده موهبتي بود كه در آن زمان ميتوانست باعث رونق بسياري از شهرهاي ايران شود؛ اما مشروط بر اينكه اين راهآهن از مسيري درست و داراي توجيه اقتصادي ساخته شود.
متخصصان بر اين عقيده بودند كه اين مسير بايد از شرق به غرب كشيده شود تا راه ابريشم احيا شده و ايران به اروپا وصل شود؛ اما رضاشاه كه براي مردم ايران رضا قلدر بود در مقابل خواسته انگليسها، منافع ملت را ناديده گرفت و راهآهن شرق به غرب را از دستوركار خارج نمود و مسير راهآهن را از جنوب به شمال تغيير داد.
راهآهن جنوب به شمالدر ميان شهرهاي ايران تنها از تهران به عنوان پايتخت گذشت و گذرش به هيچ شهر بزرگ و استراتيژيك ديگري نيفتاد؛ برخلاف راهآهن شرق به غرب كه در صورت ساخت از بزرگترين شهرهاي ايران مثل كرمان، اصفهان، تهران، همدان و تبريز عبور ميكرد و رونق افزاي بازار اين شهرها به حساب ميآمد با اين حساب راهآهن جنوب به شمال به خواست رضاخان فقط براي يك منظور ساخته شد و آن خوش خدمتي به انگليسها بود.
اين راهآهن با پول ملت ايران كشيده شد اما منافع آن منحصرا به انگليسها رسيد. آنها از اين مسير به نفت باكو و قفقاز راه پيدا كردند و نيز توانستند ۳ سال بعد، در طول جنگ جهاني دوم، با استفاده از اين مسير ضربههاي مهلكي به دشمن ديرينه خود يعني روسها بزنند؛ در واقع اين راهآهن مسيري بود براي كمك به متفقين و عملا هيچ سودي براي ايرانيان به همراه نداشت.
محمد مصدق كه آن روزها نماينده مردم تهران در مجلس بود در خاطرات به همين نكته اشاره ميكند و پرده از اين خيانت برميدارد او مينويسد: ما راهآهن را براي انگليسها ساختيم و اين خط آهن به درد ايران نخواهد خورد.
سينه چاكان رضاخان راهآهن جنوب به شما را ميتوانند به حجم راهآهن ساخته شده بعد از انقلاب و خدمات آن مقايسه كنند؛ امروز در ايران كمتر شهري است كه از راهآهن فاصله چنداني داشته باشد؛ بعد از ۴۰ سال از انقلاب راهآهن در ۸ جهت جغرافيايي اين كشوركشيده شده است و تقريبا همه شهرهاي بزرگ و كوچك ايران به اين خطآهن متصل است.
دانشگاه
ساخت اولين دانشگاه دومين كاري است كه ارادتمندان به رضاخان از آن به عنوان خدمتي بيبديل ياد ميكنند.دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ به دستور رضاخان در تهران ساخته شد اما نكته قابل توجه اين است كه سابقه آموزشعالي در ايران به سالها پيش از تولد رضاخان بر ميگردد و دانشگاههاي جندي شاپور و پس از آن به دارالفنون و دانشسرای عالی علوم سیاسی قبل از دانشگاه تهران وجود داشت كه اتفاقا خدمات بي نظيري به علم و انديشه در ايران نمود.
رضاخان دانشگاه تهران را با الهام از دانشگاههاي غرب ساخته بود و در آن با علوم واردتي از شرق غرب در پي تربيت نسلي بود كه بتواند پايههاي حكومت خود را به واسطه آن محكم كند.
پهلوي اول نگرش ديني و حتي عِرقملي را سست كننده پايههاي حكومتهاي ديكتاتور ميدانست؛ لذا بر آن شد تا با تغيير نظام آموزشي و تاسيس مدارس نوين و دانشگاه تهران در راستاي مذهبزدایی، دين گريزي ، ناسیونالیسم، توسعهی سرمایهداری دولتی قدم بردارد و به همين دليل قبل از هركاري اقدام به وارد نمودن اساتدي در حوزه علوم انساني نمود كه البته طراحي آن از طرف سفير كبير انگلستان در ايران انجام شد و خود رضاخان توان اين همه برنامه ريزي را نداشت.
حفظ سرزمين
از ديگر ادعاهاي رضاخاني اين است كه ايران در دوره رضاخان كوچك نشد و او توانست تماميت ارضي ايران را حفظ کند؛ حال آنكه آنان كه اسناد تاريخي را به دقت مطالعه کردهاند حتما نام قرار داد سعد آباد را شنيده اند؛ در قرار داد سعدآباد رضاخان براي جلوگيري از تكدر خاطر انگليسها بخشهايي از ايران را به كشورهاي همسايه واگذار نمود و ايران از شرق و غرب و شمال كوچكتر شد؛ رضاخان مناطق شمال باختری کشور را به ترکیه بخشيد و اروند را در اختيار عراق قرار داد او حتي مجبور شد به افغانها هم باج بدهد و چكاب را به حكومت افغانستان هديه كرد و به اين صورت ايران باز هم كوچكتر شد.
ارتش بزرگ و مستقل اين نيز از ادعاهاي قابل توجه جريان پهلوي پرست در ايران است. آنان ميگويند رضاخان توانست ارتشي منظم و كارآمد و بر اساس ساختارهاي روز درست كند كه از تماميت ارضي ايران دفاع نمايد ارتشي كه متشكل از سه نيروي زميني هوايي و دريايي بود و مجهز به تكنولوژيهاي روز بود.
در اين كه در آن دوره وي با پول ملت تجهيزات نظامي خريد شكي نيست او توانست هواپيماي نظامي براي ايران بخرد و نيروها را ساماندهي نمايد؛ اما فقط يك سوال باقي ميماند؛ ارتشي به اين قوت و با آن شكوه افسانهاي كه از آن ياد ميشود چگونه در مقابل حملات نظامي در جنگ جهاني به يك باره در هم شكست و رضاخان با داشتن اين قدرت چگونه نتوانست در مقابل نامه دو خطي سفارت انگلستان دوام بياورد و به راحتي تبعيد را پذيرفت و حكومت را رها كرد؟
رضاخان ارتش خوبي تشكيل داد اما نه براي مقاله با بيگانگان بلكه براي كشتار طوائف و گروههاي مختلف در ايران او به واسطه ارتش خود در شمال باقي مانده مبارزان ضد استعماري جنگل را نابود كرد و در نقاط مرزي و مركزي هر صداي مخالفي را به خاك و خون كشيد و به هيچ قومي رحم نكرد؛ لرها را بوير احمد به خاك و خون كشيد و در كردستان و آذربايجان عشاير كرد را نابود كرد.
ارتش رضاخان ارتش داخلي بود و هيچ تهديد خارجي را دفع نكرد. همين چهار مورد ادعاي اصلي و مطالعه پيرامون آن كافي است تا بدانيم رضاخان پالاني ميرپنج سپه سالار پهلوي فقط براي مردم ايران قلدر بود و در مقابل بيگانگان گربه دست آموزي بود كه به هر طريق كه ميخواستند او را ميرقصاندند. نگارنده قصد داشت تا در ذيل هر بخش خدمات بعد از انقلاب را در همان وادي ادعايي مورد مقايسه قرار بدهد اما اين مقايسه را ناجوانمردانه و بر خلاف اخلاق ديد چه اينكه خدمات بعد از انقلاب به هيچ وجه با آن دوره سياه قابل مقايسه نيست.
عبدالصالح شمساللهی، پژوهشگر و نویسنده حوزوی
نظر دهید » 
کشف جسد مومیایی در شهر ری
خبرگزاریها و رسانههای مجازی روی کشف جسد مومیایی مانور میدادند ادعا داشتند که که این جسد متعلق به رضا خان است اما «روابطعمومی آستان حضرت عبدالعظیم، خبر کشف جسدی مومیایی را در این آستانه در شهرری که آن را به رضاشاه پهلوی نسبت میدهند، یک شایعه میداند».
مصطفی آجرلو، مدیر کل روابطعمومی آستان حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در این زمینه عنوان کرده است: این منطقه در اطراف حرم حضرت عبدالعظیم، قبلا قبرستان بوده است؛ بنابراین کشف جسد در این منطقه و در طرح توسعه آستانه طبیعی است.
او در ادامه با بیان اینکه در طرح در دست انجام، هیچ حفاری انجام نشده است، تأکید میکند: فقط با توجه به اجراییشدن طرح توسعه، بخشهایی از زمین کنده شدهاند، بنابراین در این شرایط و در چنین پروژههایی معمولا پیش میآید که با بقایای اجساد مواجه شویم. جسد کشفشده نیز باقیمانده از یک جسد طبیعی است، هیچ جسد مومیایی در این منطقه به دست نیامده است؛ حتی چهره آن قابل تشخیص نبوده و شایعه پخششده درباره بقایای این جسد صرفا ساختهشده فضای مجازی است.
سخنان آجرلو کشف جسد را تأیید میکند. تکذیب او تنها درباره مومیاییبودن این جسد است و به هر ترتیب نشان میدهد در جریان توسعه این صحن مطهر، جسدی کشف شده است که روابطعمومی آستان میخواهد مهمبودن آن را نقض کند. حتی در اخبار منتشرشده بهنقل از یکی از اعضای روابطعمومی آستان حضرت عبدالعظیم، اعلام شده است که از - یکشنبه، دوم اردیبهشت - حفاریها متوقف شده و ما نمیدانیم دقیقا از کدام بخش مثلا شورای تأمین، امنیت ملی، اطلاعات یا بسیج افرادی در آن محل حاضر شدهاند و عملیات را متوقف کردهاند.
محمدرضا نعمتی، مدیر اداره باستانشناسی اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران نیز در گفتوگو با ایسنا با اظهار بیاطلاعی از جسد مومیایی کشفی، میگوید: اگر چنین اتفاقی بیفتد، قطعا باید نخست میراث فرهنگی استان تهران را در جریان بگذارند تا از این طریق تیم کاوش و مطالعه برای بررسی محوطه وارد عمل شود.
در صورتیکه جسد را متعلق به رضاخان بدانیم، جسد کشفشده قطعا باید مومیایی باشد، چراکه رضاشاه، سال ۱۳۲۴ در تبعید در ژوهانسبورگ از دنیا رفت و به شهادت تاریخ، جنازه مومیاییشده او چهار سال بعد، به ایران آورده شده. جنازه رضاشاه را در مقبره بزرگی در شهرری دفن کردند. بعد از تخریب، جنازه رضاشاه پیدا نشد و شایع شد که محمدرضا، جنازه پدر را مخفیانه در هنگام خروج از ایران (دیماه ۱۳۵۷) با خود برده است.
هنوز هیچ نهادی مومیاییبودن جسد کشفشده را تأیید نکرده است و پیگیری رسانهها از نهادهای مختلف به یک «نمیدانم» بزرگ رسیده است، تاجاییکه امیرمصیب رحیمزاده مدیر اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری شهرری نیز در این زمینه تأکید کرده این خبر را هنوز از منبع موثقی نشنیده است و هنوز از سوی متولیان آستان حضرت عبدالعظیم (ع) به این اداره اطلاعاتی داده نشده است.
او همچنین در پاسخ به این پرسش که متولیان آستان حضرت عبدالعظیم (ع) برای اجراییکردن طرح توسعه از میراث فرهنگی استعلام گرفتهاند، یا خیر؟ میگوید: چیزی به دست اداره میراث فرهنگی شهرری نرسیده اما شاید استعلام از مقاطع بالاتر انجام شده است که ما اطلاعی از آن نداریم.
قبر پهلوی دوم کجاست
در کتاب خاطرات آیتالله خلخالی، شخصی که روزگاری مقبره منتسب به رضاخان را تخریب میکند، ادعای وجود جسد رضاخان در این مکان رد شده است.
در بخشیهایی از این کتاب آمده است: «اطراف مقبره را گروه مسلح فداییان اسلام در محاصره داشتند و پاسداران هم مواظب اوضاع بودند. سرانجام، شب فرارسید ولی ما نتوانستیم مقبره را بخوابانیم، اگرچه خسارت زیادی به آن زدیم و بهصورت مخروبه درآوردیم. ساعت حدود ۱۰ شب، برای استراحت، محل مقبره را ترک کردم. کمی بعد، جناب آقای حاجاحمدآقا خمینی، برای دیدن مقبره و در واقع برای تقویت روحیه اینجانب به آنجا آمد و افراد مستقر در آن محل را تشویق کرد و با این عمل خود، فهماند که امام با تخریب مقبره، مخالفتی ندارند و این امر، بیاندازه موجب تقویت ما شد».
در بخش دیگری از این کتاب آمده: «هرچه قبر رضاخان را کندند، حتی استخوانهای او هم به دست نیامد. بعدا معلوم شد که شاه هنگام فرار، استخوانهای پدرش را برداشته و با خود به قاهره برده است و حالا هم در یک جای امن، در لسآنجلس، نگهداری میشود. این استخوانها را در کنار جنازه فرزند اشرف، آقای شفیق، به امانت نگاهداری میکنند تا بهاصطلاح، در یک فرصت مناسب، در ایران، دفن کنند».۱
مصاحبه فرهودی با مرتضی عشقی پور فرمانده حفاظت کاخ نیاوران تا پایان عمر رژیم منحوس پهلوی: “عموی من تا روز آخر رییس آرامگاه پهلوی بود. وقتی پیکر را آوردند ایران، از مومیایی خارج شد و به طریق اسلامی کفن و دفن شد..
۱_ https://www.isna.ir/news/97020402169/خلخالی-درباره-جسد-رضا-خان-چه-گفت
1 نظر » 
تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «سرباز کوچک امام»
متن تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب «سرباز کوچک امام (رحمهالله)» منتشر شد. در این کتاب، خاطرات دوران اسارت آزادهی سرافراز آقای مهدی طحانیان در سنین نوجوانی در زندانهای رژیم بعث عراق (۱۳۶۱ تا ۱۳۶۹) روایت شده است. این متن دقایقی پیش در برنامهی فرمول یک شبکه اول سیما به راوی و نویسنده کتاب اهدا شد.

بسمه تعالی
سرگذشت این نوجوان شجاع و با هوش و صبور در اردوگاههای اسارت، یکی از شگفتیهای دفاع مقدّس است؛ ماجراهای پسربچّهی سیزده چهارده سالهای که نخست میدان جنگ و سپس میدان مقاومت در برابر مأموران درندهخوی بعثی را با رفتار و روحیهای اعجابانگیز، آزموده و از هر دو سربلند بیرون آمده است. دلْ بر مظلومیّت او میسوزد ولی از قدرت و تحمّل و صبر او پرمیکشد؛ این نیز بخشی از معجزهی بزرگ انقلاب اسلامی است.
در این کتاب، نشانههای خباثت و لئامتِ مأموران بعثی آشکارتر از کتابهای مشابهی است که خواندهام.
بههرحال این یک سند باارزش از دفاع مقدّس و انقلاب است؛ باید قدر دانسته شود. خوب است سستپیمانهای مغلوبدنیاشده، نگاهی به امثال این نوشتهی صادقانه و معصومانه بیندازند، شاید رحمت خدا شامل آنان شود.
۹۶/۴/۱۲
کتاب «سرباز کوچک امام(رحمهالله)» به قلم سرکار خانم فاطمه دوستکامی و در ۷۶۱ صفحه، توسط انتشارات پیام آزادگان منتشر شده و در دسترس علاقمندان قرار گرفته است.
1 نظر » 
ضرورت رجوع به تاریخ
چه ضرورتی دارد که تاریخ را کاوش کنیم و گذشته را بیان کنیم ؟
ثمره مراجعه به به ۱۴ قرن پیش و کاوش سیره ائمه علیهم السلام هر ساله چیست ؟
برای پاسخ به این سوال مراجعه می کنیم به سوره مبارکه هود آیه ۱۲۰ « وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ ۚ وَجَاءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ »
خداوند در این سوره می فرماید ثمره نقل تاریخ چیز است : پیامبر ، ما نبا و داستان را برای تو بیان می کنیم تا ؛
۱_ دلت محکم شود ( اگر تو را مسخره می کنند آنها را هم مسخره می کردند ) پس اولین ثمره طرح داستانها این است که قلب انسان محکم می شود .
۲_ با طرح تاریخ مسایل روشن می شود ، حقایق بیان می شود ( باعث بصیرت افزایی می شود )
۳_ طرح مسایل تاریخی موعظه است ( وقتی داستان یوسف خوانده می شود درس عفت گرفته می شود )
۴_طرح این مسایل تذکر است برای مومنین و بسیار هم مفید است .
سخنان حجت الاسلام و المسلمین رفیعی ، ۳۰/ ۱۰/ ۹۶ .
نظر دهید » 
۱۳ آبان چه روزیست ؟
روز دانشآموز در ایران مصادف است با ۱۳ آبان هر سال. علت نامگذاری این روز، واقعه کشتار جمعی دانشآموزان تهرانی میباشد که به نشانه اعتراض به حکومت پهلوی در صبح روز ۱۳ آبان ۱۳۵۷ در محوطه دانشگاه تهران جمع شده بودند. به منظور گرامیداشت این روز، ۱۳ آبان در تقویم جمهوری اسلامی ایران به عنوان روز دانشآموز نامگذاری شده است.
وقایع ۱۳ آبان سال ۱۳۵۷
در حالي که انقلاب اسلامي مردم ايران به رهبري امام خميني به روزهاي سرنوشت سازي نزديک ميشد همه اقشار مردم ايران از زن و مرد و پير و جوان، سعي در ايفا نمودن نقش تاريخي خود و عمل به تکليف الهي داشتند. در اين ميان دانشآموزان و نوجوانان شور و حال ديگري داشتند. صبح روز ۱۳ آبان ۱۳۵۷، دانشآموزان در حالي که مدارس را تعطيل کرده بودند، به سمت دانشگاه تهران حرکت کردند تا صداي اعتراض خود را به گوش همگان برسانند. اين جوانان پر شور و خداجو، گروه گروه، داخل دانشگاه شدند و به همراه دانشجويان و گروههاي ديگري از مردم در زمين چمن دانشگاه اجتماع کردند.
ساعت يازده صبح، مأموران، ابتدا چند گلوله گاز اشکآور در ميان اين جمعيت خروشان پرتاب کردند؛ اما، اجتماع کنندگان در حاليکه به سختي نفس ميکشيدند، صداي خود را رساتر کرده و با فرياد اللهاکبر، لرزه بر اندام مأموران مسلح شاه افکندند. در اين هنگام تيراندازي آغاز شد و جوانان و نوجوانان بيگناه، يکي پس از ديگري، در خون خود غلتيدند. در اين روز، ۵۶ تن شهيد و صدها نفر مجروح شدند.
به همین دلیل هر ساله مردم ایران اسلامی برای پاسداشت خون دانش آموزان با شعار مرگ بر آمریکا به خیابان ها می آیند .
تصاویر امروز ۱۳ آبان ۹۶ از طلاب مدرسه علمیه کوثر ورامین




نظر دهید » 
خاطره ای از شهید مهدی باکری

راوی طیب شاهین و دکتر اسماعیل جبارزاده
ساعت ۵ بعدازظهر قرار بود من و دکتر جبارزاده به همراه آقا مهدی برای توجیه منطقه عملیاتی به جلو برویم ، آقا مصطفی مولوی رفته بود تا قایق را بیاورد ،سرپا ایستاده و منتظر بودیم تا آقا مصطفی بیاید و حرکت کنیم .
در محوطه پدر قدم می زدیم که آقا مهدی متوجه وضعیت غیر بهداشتی سنگرها شد و به طرفشان حرکت کرد . من و دکتر از دور نگاه می کردیم ، آقا مهدی به کنار سنگرها که رسید شروع کرد به جمع آوری آشغالهای اطراف سنگر .آشغالها را جمع می کرد و به گوشه ای از اطراف پدر که برای همین منظور کنده شده بود ، می برد و می ریخت و دوباره به طرف سنگرها برمی کشت .
خجالت می کشیدم که فرمانده لشکر زباله های ما را جمع می کند ، می خواستیم برویم و نگذاریم اما می دانستیم که زیر بار نمی رود ، برای همین آستین هایمان را بالا زدیم و به کمکش رفتیم .
کمی از محوطه را تمیز کردیم که آقا مهدی یک بسته صابون پیدا کرد و کفت « ببینید با بیت المال مسلمین چه می کنند ؟! … می دانید اینها را چه کسانی به جبهه می فرستند ؟!.. می دانید از پول چه کسانی تهیه می شود ؟! .. چه جوابی برای خدا دارید ؟.»
خیلی عصبانی بود ، من تا به حال آقا مهدی را این چنین عصبانی ندیده بودم .
دیده شده در کتاب ۱۴ سردار شهید ، احمد امامی راد ، انتشارات حدیث نینوا ، ص ۵۲.
نظر دهید » 
عید پوریم(۱۳ به در) چیست؟

شب ۱۳ فروردین حکم قتل چه کسانی داده شد ؟
قتل عام هامان و ۷۷ هزار ایرانی توسط یهودیان ، قتل عامی که آخرین مرحله جنگی دایمی بوده ..
روز ۱۳ فروردین عید پوریم و روز هامان سوزان .
روز ایرانی کشی را جشن می گیرند ..روز آزادی یهودی ها شده روز کوروش..
️
۱۳ به در چیست ؟
حقایقی درباره ۱۳ به در
حسن عباسی و رائفی پور
نظر دهید » 
گفتگو با همسر شهید علی اکبر بهنیا
از برادر شوهرتان هم بگویبد .
برادر شوهر من قبلا افسر شهربانی بود ، عشق و علاقه زیادی به خلبانی داشت و رییس کلانتری شهر ری بود ، برای خلبانی شرکت کرد و از آنجا آمد در نیروی هوایی و دیگر از خوشحالی روی پای خودش بند نبود ، امتحانهایی را که از ایشان گرفتند ، فرستاده شد به آمریکا . در آمریکا در خلبانی نفر اول شد و آن موقع رییس جمهور آمریکا کارتر ، به ایشان جایزه داد .
یک ایرانی نفر اول شد و یک آمریکایی دوم و یک روسی نفر سوم شد . و در روزنامه آمریکایی چاپ شد .
و چقدر به ایشان امکانات دادند که آنجا بماند و استاد خلبان شد .و جنگ شد قبول نکرد و آمد کرمانشاه و اول علی شهید شد و ایشان سال ۶۵ شهید شد . یعنی شهید علی اکبر سال ۵۹ شهید شد و شهید علی اصغر ۶۵ ، ۶ سال فرقش بود .
من وقتی این اتفاق افتاده بود گریه می کردم ، می گفت : زن داداش غصه نخور تا خودم انتقامش را نگیرم از عراقی ها دست بر نمی دارم .
از مکه آمده بود ، شاید دو روز نبود و آن زمانی هم بود که عربستان خیلی از مردم ایران را کشت ، این صحنه ها را دیده بود خیلی در روحیه اش تاثیر گذاشته بود ، ما رفته بویم دیدنش ، خیلی حوصله حرف زدن نداشت ، کفتم داداش چی شده ؟
گفت : صحنه هایی که من آنجا دیده ام روی روحیه من اثر گذاشته و دلم نمی خواهد با کسی صحبت کنم .سال ۶۴ شهید شد و شاید یک هفته نبود که از مکه آمده بود .
محل خدمتش دزفول بود ، از دزفول زنگ زدند که حتما باید بیایی و نیرو لازم داریم . و آمد به ما اصرار کرد که بیایید برویم آنجا , همسر و فرزندانش دزفول بودند ، گفتم نه ما بعدا می آییم .
ایشان که رفت ، شبش پسرم خواب دیده بود و اینها یک علاقه زیادی به عمویشان داشتند و او هم به اینها خیلی محبت میکرد .
او که رفت شب پسرم خواب دیده بود که هواپیمایش را زدند و روی دریا افتاده و پدرم را صدا می زد که بیا کمکم کن . ولی مادر غرق شد و هیچ کس نتوانست کمکش کند .
صبح که این خواب را تعریف کرد من نگران بودم زنگ زدم منزل مادر همسرم و گفتم چه خبر ؛ گفت هیچ خبری نیست ، میخواست ما را ناراحت نکند چون می دانست بچه ها خیلی عمویشان را دوست داشتند و یک چند روزی گذشت دیدم که اقوام سوالهایی می کنند رفتم دیدم شروع کردند به گریه کردن و گفتند که هواپیمایش را زدند ولی هنوز اعلان نکردند که چه شده است .
و زمانی هم که ایشان پرواز می کند با آقای مهرنیا فرمانده نیروی هوایی دزفول ، با هم پرواز می کند و به او گفته بود که آقا مهرداد هواپیمای من را زدند و تو برو و خودت را نجات بده ، گفت رفتم دو الی سه دور زدم که ببینم چه می شود ، آتش دیدم ولی متوجه نشدم چه شد که آیا نجات پیدا کرد ، صندلی اینها حالت پروازی دارد و کفت ندیدم خودش را نجات دهد .
بعد از چند وقت نامه ای از زندان الاماره آمد که ایشان اسیر است ، و ما هم چقدر خوشحال شدیم تا زمانی که اسرا آزاد شدند و آمدند گفتند که ایشان هم جزو اسرا است و این بندگان خدا کوچه را تزیین کردند ، شیرینی خریدند، آشپز دعوت کردند ، ماشین گل زدند ، خرج زیادی کردند رفتند فرودگاه کرمانشاه ، گفتند اول می روند دیدار امام بعد می آیند کرمانشاه ، اینها در فرودگاه منتظر ماندند. حالا نگو که تشابه اسمی بوده و او اهل خرم آباد بوده .
دیگر بعد از آن مادر همسرم مریض شد و دوباره سکته کرد و به رحمت خدا رفتند و جنازه ایشان هم نیامد و جاوید الاثر است . و در تهران برای ایشان یک قبر خالی به عنوان یادبود در بهشت زهرا ، قطعه شهدا مربوط به خلبانان گذاشته اند .
گفتگو با همسر شهید علی اکبر بهنیا ، شنیده شده
3 نظر »