تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «سرباز کوچک امام»

 

متن تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «سرباز کوچک امام (رحمه‌الله)» منتشر شد. در این کتاب، خاطرات دوران اسارت آزاده‌ی سرافراز آقای مهدی طحانیان در سنین نوجوانی در زندان‌های رژیم بعث عراق (۱۳۶۱ تا ۱۳۶۹) روایت شده است. این متن دقایقی پیش در برنامه‌ی فرمول یک شبکه اول سیما به راوی و نویسنده کتاب اهدا شد.

 

سرباز کوچک امام

بسمه تعالی

سرگذشت این نوجوان شجاع و با هوش و صبور در اردوگاه‌های اسارت، یکی از شگفتی‌های دفاع مقدّس است؛ ماجراهای پسربچّه‌ی سیزده چهارده ساله‌ای که نخست میدان جنگ و سپس میدان مقاومت در برابر مأموران درنده‌خوی بعثی را با رفتار و روحیه‌ای اعجاب‌‌‌انگیز، آزموده و از هر دو سربلند بیرون آمده است. دلْ بر مظلومیّت او میسوزد ولی از قدرت و تحمّل و صبر او پرمیکشد؛ این نیز بخشی از معجزه‌ی بزرگ انقلاب اسلامی است.

 

در این کتاب، نشانه‌های خباثت و لئامتِ مأموران بعثی آشکارتر از کتابهای مشابهی است که خوانده‌ام.

به‌هرحال این یک سند باارزش از دفاع مقدّس و انقلاب است؛ باید قدر دانسته شود. خوب است سست‌پیمان‌های مغلوب‌دنیاشده، نگاهی به امثال این نوشته‌ی صادقانه و معصومانه بیندازند، شاید رحمت خدا شامل آنان شود.

۹۶/۴/۱۲

 

کتاب «سرباز کوچک امام(رحمه‌الله)» به قلم سرکار خانم فاطمه دوست‌کامی و در ۷۶۱ صفحه، توسط انتشارات پیام آزادگان منتشر شده و در دسترس علاقمندان قرار گرفته است.

   یکشنبه 6 اسفند 13961 نظر »

ضرورت رجوع به تاریخ

 

چه ضرورتی دارد که تاریخ را کاوش کنیم و گذشته را بیان کنیم ؟

ثمره مراجعه به به ۱۴ قرن پیش و کاوش سیره ائمه علیهم السلام هر ساله چیست ؟

 

برای پاسخ به این سوال مراجعه می کنیم به سوره مبارکه هود آیه ۱۲۰ « وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ ۚ وَجَاءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ »

 

خداوند در این سوره می فرماید ثمره نقل تاریخ چیز است : پیامبر ، ما نبا و داستان را برای تو بیان می کنیم تا ؛

۱_ دلت محکم شود ( اگر تو را مسخره می کنند آنها را هم مسخره می کردند ) پس اولین ثمره طرح داستانها این است که قلب انسان محکم می شود .

۲_ با طرح تاریخ مسایل روشن می شود ، حقایق بیان می شود ( باعث بصیرت افزایی می شود )

۳_ طرح مسایل تاریخی موعظه است ( وقتی داستان یوسف خوانده می شود درس عفت گرفته می شود )

۴_طرح این مسایل تذکر است برای مومنین و بسیار هم مفید است .

 

سخنان حجت الاسلام و المسلمین رفیعی ، ۳۰/ ۱۰/ ۹۶ .

   پنجشنبه 3 اسفند 1396نظر دهید »

۱۳ آبان چه روزیست ؟

روز دانش‌آموز در ایران مصادف است با ۱۳ آبان هر سال. علت نامگذاری این روز، واقعه کشتار جمعی دانش‌آموزان تهرانی می‌باشد که به نشانه اعتراض به حکومت پهلوی در صبح روز ۱۳ آبان ۱۳۵۷ در محوطه دانشگاه تهران جمع شده بودند. به منظور گرامی‌داشت این روز، ۱۳ آبان در تقویم جمهوری اسلامی ایران به عنوان روز دانش‌آموز نامگذاری شده است.

 

 وقایع ۱۳ آبان سال ۱۳۵۷

در حالي که انقلاب اسلامي مردم ايران به رهبري امام خميني به روزهاي سرنوشت سازي نزديک مي‌شد همه اقشار مردم ايران از زن و مرد و پير و جوان، سعي در ايفا نمودن نقش تاريخي خود و عمل به تکليف الهي داشتند. در اين ميان دانش‌آموزان و نوجوانان شور و حال ديگري داشتند. صبح روز ۱۳ آبان ۱۳۵۷، دانش‌آموزان در حالي که مدارس را تعطيل کرده بودند، به سمت دانشگاه تهران حرکت کردند تا صداي اعتراض خود را به گوش همگان برسانند. اين جوانان پر شور و خداجو، گروه گروه، داخل دانشگاه شدند و به همراه دانشجويان و گروه‌هاي ديگري از مردم در زمين چمن دانشگاه اجتماع کردند.

 

ساعت يازده صبح، مأموران،‌ ابتدا چند گلوله گاز اشک‌آور در ميان اين جمعيت خروشان پرتاب کردند؛ اما، اجتماع کنندگان در حاليکه به سختي نفس مي‌کشيدند، صداي خود را رساتر کرده و با فرياد الله‌اکبر، لرزه بر اندام مأموران مسلح شاه افکندند. در اين هنگام تيراندازي آغاز شد و جوانان و نوجوانان بي‌گناه، يکي پس از ديگري، در خون خود غلتيدند. در اين روز، ۵۶ تن شهيد و صدها نفر مجروح شدند.

 به همین دلیل هر ساله مردم ایران اسلامی برای پاسداشت خون دانش آموزان با شعار مرگ بر آمریکا به خیابان ها می آیند .

 

تصاویر امروز ۱۳ آبان ۹۶ از طلاب مدرسه علمیه کوثر ورامین

 

 ۱۳ آبان ۹۶

 

۱۳ آبان ۹۶

 

۱۳ آبان

 

۱۳ آبان

 

   شنبه 13 آبان 1396نظر دهید »

نقش حجت الاسلام رییسی در اعدام های سال ۶۷ 

 

 

پاسخ استاد رحیم پور اغذی

   دوشنبه 4 اردیبهشت 1396نظر دهید »

خاطره ای از شهید مهدی باکری 

 

خاطره ای از شهید مهدی باکری

 

راوی طیب شاهین و دکتر اسماعیل جبارزاده 

ساعت ۵ بعدازظهر قرار بود من و دکتر جبارزاده به همراه آقا مهدی برای توجیه منطقه عملیاتی به جلو برویم ، آقا مصطفی مولوی رفته بود تا قایق را بیاورد ،سرپا ایستاده و منتظر بودیم تا آقا مصطفی بیاید و حرکت کنیم .

 

در محوطه پدر قدم می زدیم که آقا مهدی متوجه وضعیت غیر بهداشتی سنگرها شد و به طرفشان حرکت کرد . من و دکتر از دور نگاه می کردیم ، آقا مهدی به کنار سنگرها که رسید شروع کرد به جمع آوری آشغالهای اطراف سنگر .آشغالها را جمع می کرد و به گوشه ای از اطراف پدر که برای همین منظور کنده شده بود ، می برد و می ریخت و دوباره به طرف سنگرها برمی کشت .

 

خجالت می کشیدم که فرمانده لشکر زباله های ما را جمع می کند ، می خواستیم برویم و نگذاریم اما می دانستیم که زیر بار نمی رود ، برای همین آستین هایمان را بالا زدیم و به کمکش رفتیم .

 

کمی از محوطه را تمیز کردیم که آقا مهدی یک بسته صابون پیدا کرد و کفت « ببینید با بیت المال مسلمین چه می کنند ؟! … می دانید اینها را چه کسانی به جبهه می فرستند ؟!.. می دانید از پول چه کسانی تهیه می شود ؟! .. چه جوابی برای خدا دارید ؟.»

 

خیلی عصبانی بود ، من تا به حال آقا مهدی را این چنین عصبانی ندیده بودم .

 

 

دیده شده در کتاب ۱۴ سردار شهید ، احمد امامی راد ، انتشارات حدیث نینوا ، ص ۵۲.

   دوشنبه 28 فروردین 1396نظر دهید »

عید پوریم(۱۳ به در) چیست؟

 

سیزده بدر

 

شب ۱۳ فروردین حکم قتل چه کسانی داده شد ؟ 

 

قتل عام هامان و ۷۷ هزار ایرانی توسط یهودیان ، قتل عامی که آخرین مرحله جنگی دایمی بوده ..

 

روز ۱۳ فروردین عید پوریم و روز هامان سوزان .

 

روز ایرانی کشی را جشن می گیرند ..روز آزادی یهودی ها شده روز کوروش..

 

۱۳ به در چیست ؟

حقایقی درباره ۱۳ به در 

حسن عباسی و رائفی پور

 

   شنبه 12 فروردین 1396نظر دهید »

گفتگو با همسر شهید علی اکبر بهنیا 

 

از برادر شوهرتان هم بگویبد .

برادر شوهر من قبلا افسر شهربانی بود ، عشق و علاقه زیادی به خلبانی داشت و رییس کلانتری شهر ری بود ، برای خلبانی شرکت کرد و از آنجا آمد در نیروی هوایی و دیگر از خوشحالی روی پای خودش بند نبود ، امتحان‌هایی را که از ایشان گرفتند ، فرستاده شد به آمریکا . در آمریکا در خلبانی نفر اول شد و آن موقع رییس جمهور آمریکا کارتر ، به ایشان جایزه داد .


یک ایرانی نفر اول شد و یک آمریکایی دوم و یک روسی نفر سوم شد . و در روزنامه آمریکایی چاپ شد .
و چقدر به ایشان امکانات دادند که آنجا بماند و استاد خلبان شد .و جنگ شد قبول نکرد و آمد کرمانشاه و اول علی شهید شد و ایشان سال ۶۵ شهید شد . یعنی شهید علی اکبر سال ۵۹ شهید شد و شهید علی اصغر ۶۵ ، ۶ سال فرقش بود .

 

من وقتی این اتفاق افتاده بود گریه می کردم ، می گفت : زن داداش غصه نخور تا خودم انتقامش را نگیرم از عراقی ها دست بر نمی دارم .


از مکه آمده بود ، شاید دو روز نبود و آن زمانی هم بود که عربستان خیلی از مردم ایران را کشت ، این صحنه ها را دیده بود خیلی در روحیه اش تاثیر گذاشته بود ، ما رفته بویم دیدنش ، خیلی حوصله حرف زدن نداشت ، کفتم داداش چی شده ؟
گفت : صحنه هایی که من آنجا دیده ام روی روحیه من اثر گذاشته و دلم نمی خواهد با کسی صحبت کنم .سال ۶۴ شهید شد و شاید یک هفته نبود که از مکه آمده بود .
محل خدمتش دزفول بود ، از دزفول زنگ زدند که حتما باید بیایی و نیرو لازم داریم . و آمد به ما اصرار کرد که بیایید برویم آنجا , همسر و فرزندانش دزفول بودند ، گفتم نه ما بعدا می آییم .


ایشان که رفت ، شبش پسرم خواب دیده بود و اینها یک علاقه زیادی به عمویشان داشتند و او هم به اینها خیلی محبت میکرد .


او که رفت شب پسرم خواب دیده بود که هواپیمایش را زدند و روی دریا افتاده و پدرم را صدا می زد که بیا کمکم کن . ولی مادر غرق شد و هیچ کس نتوانست کمکش کند .
صبح که این خواب را تعریف کرد من نگران بودم زنگ زدم منزل مادر همسرم و گفتم چه خبر ؛ گفت هیچ خبری نیست ، میخواست ما را ناراحت نکند چون می دانست بچه ها خیلی عمویشان را دوست داشتند و یک چند روزی گذشت دیدم که اقوام سوالهایی می کنند رفتم دیدم شروع کردند به گریه کردن و گفتند که هواپیمایش را زدند ولی هنوز اعلان نکردند که چه شده است .

 

و زمانی هم که ایشان پرواز می کند با آقای مهرنیا فرمانده نیروی هوایی دزفول ، با هم پرواز می کند و به او گفته بود که آقا مهرداد هواپیمای من را زدند و تو برو و خودت را نجات بده ، گفت رفتم دو الی سه دور زدم که ببینم چه می شود ، آتش دیدم ولی متوجه نشدم چه شد که آیا نجات پیدا کرد ، صندلی اینها حالت پروازی دارد و کفت ندیدم خودش را نجات دهد .

 

 بعد از چند وقت نامه ای از زندان الاماره آمد که ایشان اسیر است ، و ما هم چقدر خوشحال شدیم تا زمانی که اسرا آزاد شدند و آمدند گفتند که ایشان هم جزو اسرا است و این بندگان خدا کوچه را تزیین کردند ، شیرینی خریدند، آشپز دعوت کردند ، ماشین گل زدند ، خرج زیادی کردند رفتند فرودگاه کرمانشاه ، گفتند اول می روند دیدار امام بعد می آیند کرمانشاه ، اینها در فرودگاه منتظر ماندند. حالا نگو که تشابه اسمی بوده و او اهل خرم آباد بوده .

 

دیگر بعد از آن مادر همسرم مریض شد و دوباره سکته کرد و به رحمت خدا رفتند و جنازه ایشان هم نیامد و جاوید الاثر است . و در تهران برای ایشان یک قبر خالی به عنوان یادبود در بهشت زهرا ، قطعه شهدا مربوط به خلبانان گذاشته اند .

 


گفتگو با همسر شهید علی اکبر بهنیا ، شنیده شده

 

   چهارشنبه 9 فروردین 13963 نظر »

گفتگو با همسر شهید علی اکبر بهنیا 

 

 من یکبار به ایشان گفتم یک موقعی شلوغ شد کاش خودت را اسیر کنی ، آن زمان من سنی نداشتم که این حرف را زدم ، به من گفت ؛ من هیچ وقت تن به ذلت نمی دهم . تو رضایت داری که من به عراقی ها التماس کنم که مرا اسیر کند ، نه من هیچ وقت تن به ذلت نمی دهم .


چرا شما به ایشان گفتی که خودت را اسیر کن ؟


می گفتم که زنده بماند .بله ! فکر من اینطوری بود ، می دانستم که می رود ، به من الهام شده بود .


چندین مرتبه هم آمد و شروع کرد که وصیت نامه بنویسد من شروع کردم به گریه کردن و دیدم روی ورقی دارد مینویسد ، گفتم : چه داری می نویسی ؟


گفت : من دارم می نویسم که بعد از خودم اگر یک موقعی دیر آمدم ، مشکلی پیش آمد بچه ها را به دست تو می سپارم ، از بچه ها خوب مراقبت کن . من ناراحتی کردم .
ولی بعدا گویا نوشته بود و در ساک وسایل هایش که فرستاده بودن تحویل مادر و پدرش شد و آنها هم شاید به خاطر این که ما ناراحت نشویم نشانمان ندادند . ولی همیشه سفارش به بچه ها می کرد و آرزو داشت پسر بزرگش برود مدرسه ، خیلی وسایل ها برایش می خرید یا برای آن پسر کوچکم بار آخری که آمده بود کرمانشاه برای مرخصی آمده بود چقدر ما گشتیم که یک عکاسی پیدا کند که عکس بچه را با خودش ببرد ولی متاسفانه یک روز تعطیلی بود و موفق نشد عکس این بچه را با خودش ببرد .


چه تاریخی بود که دقیقا رفتند ؟
روز عاشورای سال ۵۹ بود که ۱۳ آذر ۵۹ شهید شدند یعنی حدود یک ماه بعد یعنی در ماه صفر شهید شدند .

 

از ویژگی ها و خصوصیات اخلاقی آن شهید ؛ یک شخصیتی داشت که دوست نداشت خودش را نشان دهد ما بعد از شهادت فهمیدیم که چقدر خیر بوده است و چقدر به دیگران کمک می کرده ، کمک می کرد به خانواده های بی بضاعت ، خیلی کمک می کرد و من نمی دانستم ، خودشان می آمدند و می گفتند که ایشان ماهانه به ما کمک می کرده یا مثلا یک آقایی بود که سبزی می فروخت ، خیلی تهی دست بود و من آن را دیدم که رفت یک مقداری وسیله که لازم داشت برایش خرید یک گاری برایش خرید ، آن را دیدم ولی مشخص نکرد که من این را خریده ام ، گفت : من چون ماشین نداشته تا آنجا برایش برده ام . پنهان میکرد .


ایشان واقعا یک اسوه بود و الان همگی به نیکی از ایشان یاد می کنند ، آن زمانی که ایشان شد به ایشان لقب دست راست پادگان ابوذر را دادند .

 

بعد از شهادتشان ایشان را در خواب دیده اید ؟
بله !
من خیلی از اتفاق هایی که در زندگی من قرار است بیفتد ، ایشان چند روز قبل می آید و به من می گوید ، خیلی از اتفاق ها .
بچه ها کوچک بودند و شب ها وقتی می خواستیم بخوابیم خیلی برایمان سخت بود و برادر یک مدتی آمد و ایشان هم که تشکیل خانواده داد ، تنها بودیم ، منزل ما هم قبلا نزدیک قبرستان ارامنه بود .
شبها وقتی می خوابیدم می ترسیدم وقتی می خوابیدیم چاقو میگذاشتیم زیر سرم و در را قفل می کردم .


یک شب خواهر زاده ام آمد پیش ما ، نصف شب بود _ من فکر میکنم که دارم خودم را گول میزنم. که خواب بودم ولی خواب نبودم _ قشنگ صدای چرخش کلید را در قفل خانه شنیدم ، خواهر زاده ام را بیدار کردم و این پسرم را بیدار کردم و گفتم مثل این که دزد آمده بلند شوید ، بلند شدند و من افتادم جلو و اینها پشت سرم ، خب بچه ها کوچک بود و هنوز عقلش نمی رسید ، رفتیم همه خانه را نگاه کردیم ، قفلها را همه کنترل کردیم و دیدیم که هیچ چیز نیست . شب خواهرم خوابش را می بیند که خواهرم داشته می آمده کهدبه ما سر بزند گفت وسطهای کوچه آقای بهنیا را دیده ام ، گفتم : شما رفتی و شهید شدی و خواهر من را با بچه های کوچک تنها گذاشتی ، الان اینها چقدر سختی دارند می کشند .


گفت : از توی جیبش یک دسته کلید درآورد و گفت تنها نیستند ، نگاه کن همین الان رفته ام سر زدم . و درست همان ساعتی که خواهرم خواب دیده بود ، همان ساعت هم ما چرخش کلید را احساس کردیم .

 

 

گفتگو با صدیقه ابوطالبیان همسر شهید علی اکبر بهنیا ، شنیده شده

   چهارشنبه 9 فروردین 1396نظر دهید »

روز ملی شدن صنعت .

 

محمد مصدق پسر میرزا هدایت‌الله آشتیانی بود که در دوره ناصرالدین شاه به «وزیر دفتر» معروف بود. کسی که ناصرالدین شاه روی او حساب ویژه ای داشت و به همین دلیل بعد از مرگ میرزا هدایت الله در سال ۱۲۷۱شغل او را به پسر 10ساله اش محمد داد و او را «مصدق‌السلطنه» نامید. نامی که بعدها به محمد مصدق تغییر پیدا کرد و تا زمان مرگ روی او ماند.

 

محمد، بعد از تحصیلات مقدماتی که در تبریز داشت به تهران آمد و وقتی  ۱۷ ساله بود به مستوفی گری (محاسب عواید مالیاتی) منصوب شد و توانست با سن کمش طوری کارها را پیش ببرد که علاقه عموم مردم را جلب کند. با این حال، در دوره مشروطه شغل مستوفی گری در حد دزدی منفور مردم شد و مصدق هم از این کار کناره گرفت. در ۱۹ سالگی با زهرا، دختر میر سید زین العابدین ظهیرالاسلام که سومین امام جمعه تهران بود ازدواج کرد که حاصل آن دو پسر به نامهای احمد و غلام حسین و سه دختر به نامهای منصوره و ضیااشرف و خدیجه بود.

 

محمد مصدق

 

دکتر “محمد مصدق ” بزرگمرد تاریج سیاسی و اقتصادی ایران حرکت بزرگی را در کشور آغاز کرد که سنگ بنای تفکر اقتصاد “بدون نفت” بود. وی در شهریورماه ۱۳۲۰ و سقوط رضاخان، در انتخابات دوره چهاردهم مجلس وقت، بار دیگر به مجلس راه یافت. شرایط بین المللی در این دوره، به نحوی بود که کشورهای مختلف به ویژه روسیه، انگلیس و آمریکا با پیشنهادهایی به دولت ایران، خواستار کسب امتیاز نفتی بودند و از آنجا که انگلیس، امتیاز بهره برداری از منابع نفت جنوب کشور را در اختیار داشت، روسها درصدد کسب امتیاز منابع نفتی شمال و آمریکایی ها نیز به دنبال امتیاز نفت، در ایران بودند.۱

 

دکتر مصدق که رهبری گروهی متشکل از ۱۶ تن از نمایندگان مجلس چهاردهم را برعهده داشت، در خصوص واگذاری امتیاز نفت به خارجی ها گفت: “به بهانه اینکه به یک کشور نفت داده شده است، نباید به هیچ کشور دیگری امتیاز داد چرا که این دور باطل تمامی نخواهد داشت.”

 

مصدق در دوارن مبارزات خود برای ملی کردن صنعت نفت، بارها بر این نکته تاکید داشت که ایرانیان باید خود منابع نفتی کشورشان را اداره و بهره برداری کنند. دکتر مصدق برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، قانونی را در این دوره مجلس به تصویب رساند که دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند، منع می‌شد.

 

حرکت ملی شدن صنعت نفت در شرایطی شکل گرفت که ایران بزرگترین تولیدکننده نفت خام خاورمیانه بود و پس از آمریکا، ونزوئلا و شوروی سابق؛ چهارمین تولیدکننده معتبر نفت خام دنیا محسوب می شد. در آن دوران، کل تولید نفت خام ایران، ‎ ۳۲ میلیون تن در سال معادل بیش از یک سوم مجموع تولید نفت خام خاورمیانه ۹۰میلیون تن در سال بود. از سوی دیگر، ایران ‎ ۹۰ درصد نفت خام مورد نیاز اروپای غربی را در آن دوران تامین می کرد.

 

بدنبال تلاش های دکتر مصدق برای نجات سرمایه های کشور از دست بیگانگان، دربار پهلوی اجازه نداد وی در دوره پانزدهم مجلس، به مجلس راه یابد. در این دوره هدف عوامل وابسته به انگلیس این بود که قرارداد سال ۱۹۳۳ دوره رضاشاه را به دست دولت ساعد مراغه‌ای و با تصویب مجلس تنفیذ کنند. اما بر اثر فشار افکار عمومی مقصود انگلیسی‌ها تأمین نشد و عمر مجلس پانزدهم به‌ سر رسید.

 

لذا، نارضایتی انگلیس از حرکت ملی شدن صنعت نفت و تلاش برای برهم زدن این حق خواهی ملت ایران، امری کاملاً طبیعی بود. شرکت نفت انگلیس که به دلیل تاراج منابع نفتی ایران، دارای سرمایه هنگفتی شده بود اکنون منافع خود را در خطر می دید. گسترش فعالیت‌های سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ سبب گسترش مبارزات مردم و به ویژه توجه آنان به وضع قرارداد نفت شده بود. دکتر مصدق در مجلس و بیرون از آن این جنبش را که به «نهضت ملی شدن نفت» معروف شد، هدایت می‌کرد.

 

در انتخابات مجلس شانزدهم با همه تقلبات و مداخلات شاه و دربار، مصدق در دور دوم انتخابات، به مجلس راه یافت و در این دوره طرح “ملی شدن صنعت نفت” به رهبری وی در مجلس تصویب شد. قانون ملی شدن صنعت نفت در واقع پیشنهادی بود که به امضای همه اعضای کمیسیون نفت در مجلس شورای ملی ایران در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه شد.

 

کمیسیون نفت، کمیسیونی بود که در اول تیرماه ۱۳۲۹ در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی ایران برای رسیدگی به لایحه نفت (معروف به لایحه گس-گلشائیان)تشکیل شد. همین کمیسیون پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را در اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه داد.
سرانجام با تلاش های دکتر مصدق و همراهان وی ، ماده واحده ملی شدن صنعت نفت در روز ۲۴ اسفند ماه سال ۱۳۲۹ در مجلس شورای ملی مطرح و در روز ۲۹ اسفندماه همان سال به تصویب رسید.

 

روز ملی شدن صنعت نفت

 

در متن پیشنهاد تصویب شده ، آمده بود:

“به ‌نام سعادت ملت ایران و به‌منظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد می‌نمائیم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری در دست دولت قرارگیرد.”

مجلس سنا نیز این پیشنهاد را در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ تصویب کرد و پیشنهاد به قانون تبدیل شد.۲

 


۱_ عصر ایران
۲_ بیتوته

 

   یکشنبه 29 اسفند 1395نظر دهید »

حمله شیمیایی به حلبچه

 

حمله شیمیایی به حلبچه

 

یکی از دردناک‌ترین وغم‌انگیز‌ترین رویدادها در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، بمباران شیمیایی شهر حلبچه کردستان عراق است که در آن ‌هزاران تن از شهروندان کُرد عراقی قربانی سیاست‌های رژیم بعث حاکم بر عراق و نسل‌کشی سازمان‌یافته این رژیم شدند.

 

حَلَبْچِه یا حلبجه از شهرهای کردستان عراق در ۱۵–۱۰ کیلومتری مرز ایران و ۲۲۵ کیلومتری شمال شرقی بغداد است. این شهر در منطقه شهرزور عراق قرار دارد. بمباران شیمیایی حلبچه در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ توسط حکومت بعث عراق صورت گرفت. این بمباران بخشی از عملیات گسترده‌ای به‌نام عملیات انفال بود که بر ضد ساکنان مناطق کردنشین عراق انجام گرفت.

 

سالروز بمباران حلبچه

 

انتقام شکست


فاجعه شیمیایی حلبچه در شرایطی رخ داد که پیروزی رزمندگان ایرانی در عملیات والفجر 10، آزادسازی بسیاری از مناطق کردنشین از جمله شهر حلبچه را به‌دنبال داشت. پس از ورود نیروهای ایرانی به شهر حلبچه، مردم شهرها و روستاهای اطراف به استقبال از آنان شتافتند. این مسئله چنان برای رژیم بعث غیرقابل باور بود که در یک اقدام غیرانسانی و به قصد انتقام‏‌گیری از این شکست فاحش و دشمنی با مردم کرد، شهر حلبچه و اطراف آن را هدف بمب‏‌های شیمیایی قرارداد.


صدام حسین به پسرعمویش علی حسن المجید معروف به علی شیمیایی، دستور بمباران شیمیایی این مناطق را داد. پیش از حملات شیمیایی، شهر به‌مدت دو روز با بمب‌های متعارف بمباران شد. حسن المجید  با این کار می‌خواسته شیشه ساختمان‌های شهر را بشکند، تا امکان مقاومت در مقابل گازهای سمی به حداقل برسد

 

ادامه »

   چهارشنبه 25 اسفند 1395نظر دهید »

1 2 4 ...6 ...7 8 9 10

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 234
  • دیروز: 451
  • 7 روز قبل: 12667
  • 1 ماه قبل: 44975
  • کل بازدیدها: 1165263
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 17
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 15
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1
 
مداحی های محرم