از مجموعه خاطرات شهید مدافع حرم سید رضابطحایی و خانواده شهیدش برگرفته از دست نوشته های شهید والا مقام مصطفی صدر زاده

 

بسیجی یعنی….

 

با رفتن سید من هم سال 87 کامل از حوزه بیرون آمدم و بعد از چند سال که از عزیمت سید به نجف می گذشت و از ایشان خبری نداشتم یک روز گوشیم زنگ خورد. باورکردنی نبود .

سید رضا بود. پرسیدم :کجایید؟فقط بگویید کجایید تا بیایم .

برای دیدنشان رفتم قم. خیلی نورانی شده بود با دیدن سید باز هم در دلم جرقه ی بازگشت به حوزه زده شد.

وقتی دیدم می خواهد برای مدتی در ایران بماند و از محضر آیت الله امجد استفاده کند از ایشان خواهش کردم که نزدشان درس بخوانم.

خیلی از دستم شاکی شد که چرا حوزه را ترک کرده ام آخر از همان سال اول طلبگی تذکر داده بود که باید درس بخوانیم.

گفتم: در بسیج فعالیت می کنم. نوجوان های پایگاه خیلی از اوقاتم را گرفته اند. تعدادشان به دو هزار نفر می رسد و سرم خیلی شلوغ است.

سید با دست زد روی شانه ام و گفت: آقا مصطفی ما نباید فقط بسیجی باشیم، باید بسیج آفرین باشیم و اول خودمان را درست کنیم و بعد بسیجیان را. ولی کو گوش شنوا؟!

 

بعد هم با ناراحتی ادامه داد: شما بسیجی ها چرا درس نمی خوانید؟

 

خیلی از دست خودم ناراحت شدم ، با تنبلی ام به آبروی بقیه ی بسیجی ها هم لطمه زده بودم ،در حالی که این طور نبود و در پایگاه ما از استاد دانشگاه تربیت شده بود تا دکترای انرژی اتمی ، من خودم تنبلی کرده بودم و برای درس خواندن برنامه ریزی نکرده بودم و این ربطی به بسیج نداشت.

 

سید بعد حضورش در ایران برای امر تبیلغ به یک شرکت مهندسی دعوت شد.وقتی هم که دید شرکت تهران است و نزدیک حاج آقا امجد قبول کرد. اسم شرکت (موج پویا) بود. یک اتاق به سید داده بودند و آنجا مبلغ و امام جماعت شده بود.

 

اولین بار که آدرس را گرفتم تا نزد سید بروم تصمیم گرفته بودم که جدی جدی طلبه بشوم . ورود به آن شرکت برایم شگفتی ها داشت. اسمش شرکت بود اما در واقع یک پایگاه بسیج درست و حسابی بود که همه ی اعضا مهندس بودند و کارشان طراحی . خیلی ذوق کرده بودم ، از اینکه سید با بسیجیان با سواد و کار درست هم دیدن داشته و فقط من را ندیده خوشحال بودم.

 

مهندسین بسیجی که بالای اتاق کارشان با خط درشت نوشته بودند: «بسیجی یعنی به کار گرفتن تمام توان برای حفظ انقلاب اسلامی.» بعضی از آنها چفیه روی شانه انداخته و با شلوار پلنگی پشت کامپیوتر نشسته بودند. همه هم اهل شوخی و خنده .

 

مدیر شرکت می گفت: تا حالا چند بار از آمریکا و کشورهای اروپایی برای این دلاورها پیشنهاد کار با حقوق و دستمزد عالی و خانه و امکانات شده ولی ایشان به سینه ی همه ی این پیشنهادها دست رد زده اند .

 

سید رضا هم می گفت :اینان حتی علوم حوزوی اشان از من بیشتر است. بعضی از آنها تسلط خیلی بالایی روی تفسیر آیات دارند و در بحث با یکی از آنها کم آورده است. خیلی خوشحال بودم از اینکه این نیروهای بسیجی آبروی ریخته مرا جمع کرده اند. خلاصه من هر روز از شهریار به تهران می آمدم و پای درس استاد زانوی تلمذ می زدم و هر روز به غیر از دروس نظری ، نکات اخلاقی تازه ای از رفتار عملی سید یاد می گرفتم و ایشان گاهی هم نکاتی را به خود من گوشزد می کردند.

 

مثلا:

عادت داشتم موقع حرف زدن مدام قسم بخورم.

یک بار سید با عصبانیت گفت: هیچ وقت برای اثبات حرفت قسم نخور،حرفت را بزن !خواستند باور کنند ،خواستند باور نکنند.

 

یا یک مرتبه خودکاری کنارم بود و می خواستم با آن مطلبی بنویسم، سید گفت :قبلش باید از صاحب آن اجازه بگیری؛ و بعد توضیح داد که حتی چیزهای کوچک هم در قیامت حساب و کتاب دارند و باید مراقب رفتار خود باشیم.خودش هم خیلی اهل مراقبت بود.

 

از نمونه رفتارهای عملی اشان این بود که همیشه از کنار هر فقیری رد می شدند به او پول می دادند حتی اگر آن شخص به زعم ما دروغگو بود و کلّاش. سید رضا معتقد بود اگر کسی از ما کمک خواست و رسیدگی نکردیم قساوت قلب می گیریم.

 

به راستی که سید مرد عمل بود و گوشه گوشه ی رفتار و سکناتش یک نکته از هزار درس نظری کتب حوزه .

 

 

نوشته شده به قلم دوست خوبم معصومه رمضانی ، این کتاب در حال نگارش است و هنوز به چاپ نرسیده است عزیزانی که علاقمند به خواندن این کتاب ارزنده (قبل از چاپ) هستند با ما در پیام رسان ایتا به آدرس زیر همراه باشند

http://eitaa.com/joinchat/2280783888Cc8031724bb

   سه شنبه 27 فروردین 1398نظر دهید »

آیت الله معرفت: اقدام احمقانه ترامپ سبب معرفی سپاه پاسداران اسلامی ایران به جهان شد

 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مدرسه علمیه کوثر ورامین آیت الله محمد هادی معرفت استاد حوزه علمیه، امروز در جلسه درس اخلاق مدرسه علمیه کوثر ورامین در اهمیت علم آموزی گفت: طلب علم فریضه ای واجب است که بر هر مسلمانی واجب می شود.

 

وی با بیان اینکه معلومات دینی شامل مفاهیم و اعیان می شود، مفاهیم دینی به همه آن اموری که در ذهن انسان است اختصاص می یابد اما اعیان در خارج از ذهن انسان قرار دارد.

 

آیت الله معرفت با بیان اینکه یاد ائمه اطهار(ع) در ذهن انسان وجود دارد اما باید از آن بزرگان همانند کسانی که در مقابل دیدگان دیده می شود یاد کرد، عنوان داشت: برای آن که انسان بتواند با وجود مقدس اهل بیت(ع) ارتباط برقرار کند باید آنان را حی و حاضر ببیند و با دل و جان به آنان متصل شود.

 

استاد حوزه علمیه با بیان فرازی از زیارت وارث گفت: وقتی در فرازی از این دعای نورانی بیان می شود « السلام علی اجسادکم و اجسامکم » در اصل فرق جسد با جسم را بیان می شود که جسم زمانی معنا دارد که روح با بدن همراه است اما اگر روح جدا شد بدن به جسد تبدیل می شود.

 

وی افزود: جسد به دلیل جماد شدن قابل توجه نیست و شرع مقدس برای احترام آن را به غسل، کفن و دفن اکتفا کرده است اما در مورد شهدای دشت کربلا بعد از مفارقت روح از جسم از عنوان جمادی و نباتی فارق شده اند اشاره می کند.

 

آیت الله معرفت با اشاره به آیه 69 از سوره عنکبوت گفت: محسن در این آیه به معنای نیکوکار نیست؛ قدم گذاشتن در راه خدا کار آسانی نیست اما نیاز به تلاش دارد.

 

استاد حوزه علمیه با اشاره به اقدام اخیر ترامپ ریس جمهور آمریکا درقرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در لیست تروریستها اظهار داشت: ما سپاه را به عنوان یک شجره طیبه می دانیم و کسی که این شجره طیبه را کاشت امام راحل بودند ایشان مصداق یک انسان عاقل، عارف و شاهد به شمار می روند.

 

وی در پایان ادامه داد : این که می گوییم شاهد به این معناست که امام به اسرار پشت پرده واقف بودند و بر مبنای آن عقل معرفت شهودی درختی کاشتند به نام سپاه که این درخت سایه اش امروز به قدری گسترده شده که امثال ترامپ را آزار می دهد.

 

البته باید بدانیم که این کار ترامپ لطفی از جانب خداست چون ممکن بود سپاه برود به سمت نامعلوم شدن اما کار ترامپ سپاه رابرای همه شناساند.

 

 

   دوشنبه 26 فروردین 13981 نظر »

سه سخن از سه مولود شعبان 

 

امام حسین علیه السلام : و اما حقُ بَصَرِکَ فَغضه عما لایَحلُ لک و ترک ابتذالهِ الّا لموضعِ عبرَه تستقبلُ بها بصراً او تستفید بها علماً ، فانّ البصر باب الاعتبار :

حق چشم این است که آن را به حرام ندوزی ، و جز آن جا که عبرتی در کار باشد ، بصیرتی افزاید یا علمی بدست آرد بکارش نگیری که چشم دریچه عبرت ( قلب) است .۱

 

حضرت عباس علیه السلام :

لا أرهـب الموت اذ المـوت زقـا حتى أواري في المصاليت لقى نفسي لسبط المصطفى الطهر وقا إني أنا العبـاس أغـدو بالســقا ولا أخاف الشرّ يــوم الملتقى :

از مرگ نمي هراســم حتي اگر تلخ باشد حتي اگر در جنگ مرگ را با چشمان خويشتن ببينم جانم را براي دفاع از نواده پيامبر(صلى الله عليه واله وسلم) فدا ميکنم و من همان عبـاس هستم که با آب ميروم ۲

 

امام سجاد علیه السلام :

یا سوأْتاه لِمن غَلَبَتْ أحداته عشراته _ یرید أنّ السَّیَٔه بواحدهٍ و الحسنه بعَشَرهٍ :

ای وای بر آن که یکانش بر دهگانش بچربد ( گناهان که هر کدام یکی محسوب شود از نیکی هایش که هر یک ده تا به حساب آید افزون باشد ) ۲

 

۱_ تحفه العقول ، ابن شعبه حرانی ، ترجمه احمد جنتی ، نشر بین الملل ، رساله معروف امام حسین ( رساله حقوق ) ص ۵۳۷

۲_ قسمتی از رجز خوانی حضرت عباس علیه السلام هنگامی که مشک آب به همراه داشت .

۳_ تحفه العقول ، ص ۶۲۱.

   پنجشنبه 22 فروردین 13981 نظر »

در آغوش موکب

 

اسلام را محرم و صفر زنده نگه داشت ،آری، اما دنیا و مافیها زنده است به نام تو حسین(ع) و اصلا چیست که هُرم نفس هایت بدان خورده باشد و جان نگرفته باشد؟!

 

و چه بسیارند مردگانی که بدون تو و بدون نامت در وهم زندگانی اند ؛جهل مرکبی مدام.

 

نامت، محرم و صفرت، تربت شفا بخشت، اشک های زلال روضه خانه ات، همه و همه برای بذل حیات به کالبد مرده ی عالم در جریان بودند و تو گویی کافی ندانستی این همه را که دست به کار شدی و موکب را عَلَم کردی .

 

کافی است نسیمی از نفس قدسی ات به ذره ای از کائنات برسد تا خودش بشود منبع فیض ، بشود منبع نور.

 

وه که موکب های مسیر اربعین با شمیم یادت چه جانی گرفته اند و چه جان بخش شده اند حسین(ع)!

 

خاک پای زائرت،داغی دیگ های پشت سر هم و بخار سماورهای پر جوش و خروشت ، عرق سینه زنت ، سیاهی بیرق هایت و نام زیبایت یکی پس از دیگری جان داد به موکب و حالا او هم برای خودش اسمی دارد و رسمی و جان بخشیدنی.

 

اسمش خدمت است و رسمش عاشقی و این یعنی جان گرفتن باب جدیدی در فرهنگ یک ملت.

 

چه کسی فکرش را می کرد اینجا… نه در سفر اربعین و نه در اربعین صفر که در شب میلادت و در دل شعبان موکب بزنیم؟

 

به راستی که می توان گفت غذای هیئت و موکب و اشک و تربت و محرم و صفرت همه و همه با هم زندگی بخشند ولو در شعبان ولو در ربیع .

 

کاش قدر بدانیم این باب جدید را که به رویمان گشوده ای.

وجود موکب و موکب داری در تمام طول سال یعنی مهر و صفا و صمیمیت مردم در پهنه ی آن سال.

 

یعنی ستاد بحرانی جدید زیر نگاه رحمانی تو.

 

حیف که جهان نه تو را شناخت و نه راستش ما را.

ما که زنده ایم به نام تو .

و این زنده گی حاصلش یک دلی است و یک رنگی ، اخوت است و برادری و برابری.

 

بیش باد …آری …بیش باد این فرهنگ و این همه محبت زیر خیمه و خرگاهت.

 

حزب الله قدر دان است نه فقط تو را، که فرهنگ باب شده ی موکب هایت را.

 

هلا بیکم یا زوار …هلا بیکم.

 

آری صدا همان صداست ، زیر بیرق حسین (ع) همه رنگ و بوی محبت خواهند گرفت و تو باید اینک پلدختر و اهواز و خوزستان باشی و گلستان و آق قلا ،تا فهم کنی حیات را در آغوش هر موکب.

 

معصومه رمضانی

   چهارشنبه 21 فروردین 1398نظر دهید »

اولین جلسه درس اخلاق در سال ۹۸( رونق تولید )

 

حجت الاسلام و المسلمین سید یاسر موسوی مبلغ دینی در اولین جلسه درس اخلاق که در سال جدید در مدرسه علمیه کوثر برگزار شد گفت : اهل بیت عصمت و طهارت همانند کشتی نجاتی هستند که در دریای مواج و طوفانی مایه امن و امنیت هستند و اگر کسی از این کشتی بیرون بیایید به یقین غرق خواهد شد .

 

وی ادامه داد : در طول تاریخ ۱۴۰۰ ساله بیشترین صدمات به اسلام از تند روی ها و کند روی ها وارد شده ، به خصوص تند روی های برخی به ظاهر مسلمان بوده است که عامل به انحراف کشاندن جامعه اسلامی بوده است .

 

سید یاسر موسوی با اشاره به بیانات رهبر معظم انقلاب پیرامون عمل به هنگام بیان داشت : جامعه کنونی ما نیز اسیر تندروی ها و کند روی های برخی از حزب اللهی ها است .

 

حجت الاسلام موسوی افزود : عده ای از این حزب اللهی ها با تند روی هایی مثل زیاد کردن ادعیه ها باعث دل زدگی مردم از دین می شوند .

 

این مبلغ دینی گفت : در جامعه اسلامی کند روی و جا ماندن از دستورات اسلامی زیاد وجود دارد اما ضرر تند روی ها برای جامعه بسیار بیشتر است .

 

سید یاسر موسوی با اشاره به نامگذاری سال ها توسط رهبر معظم انقلاب بیان داشت : از سال سال ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۸ تمامی شعار سال ها به شعار اقتصادی تبدیل شد .

 

وی افزود : از آنجایی که جامعه اسلامی ما درگیر جنگ فرهنگی است و این جنگ برای فاسد شدن جوانان است ، روزی ۳۲۰ هزار شبکه و صفحات مجازی علیه اسلام و قرآن صحبت می کنند و مطلب پخش می کنند .

 

سید یاسر موسوی گفت : به فرموده رهبر انقلاب شاید به زعم عده ای ما در جنگ فرهنگی شکست خورده ایم اما در حقیقت این جوانان در جنگ فرهنگی هم پیروز شده اند و از بین آنها شهدای مدافع حرم ، راهپیماییان بزرگ اربعین ، نیروهای جهادی و .. بیرون آمده است .

 

این مبلغ دینی گفت : بعد از آن دشمن سعی کرد جنگ داخلی ایران را راه بیندازد و آن را جنگ امنیتی نامیدند که خوشبختانه با رهنمودهای رهبر بزرگ انقلاب و بصیرت مردم این جنگ هم نتیجه ای جز شکست برای دشمنان ما نداشت .

 

وی ادامه داد : یکی دیگر از جنگ هایی که درگیر آن هستیم جنگ نیابتی است ، و متاسفانه بسیاری از مردم این جنگ را درک نکرده و باور ندارند مانند جنگی که در سوریه ، یمن ، عراق و .. اتفاق افتاد و هدف این جنگ شما هستید اما خارج از مرزهای شما اتفاق می افتد .

 

سید یاسر موسوی جنگ اقتصادی را بدترین نوع جنگی خواند که ایران درگیر آن است و افزود : طبق فرموده مقام معظم رهبری « در جنگ اقتصادی کشوری برنده است که بتواند اوضاع اقتصادی خود را تکمیل کند »

 

وی ادامه داد : اقتصاد مقاومتی راه کاریست که رهبر انقلاب داده اند که اگر محقق شود بزرگترین تحریم ها هم نمیتوان کشور را از پای درآورد .

 

حجت الاسلام موسوی ضمن بیان نام امسال و اهمیت حمایت تولید داخلی افزود : طبق بیانات رهبر معظم انقلاب چاره رونق تولید در دو ضلع خلاصه می شود ، یکی ضلع عرضه است و دیگری ضلع تقاضاست .

 

وی در پایان گفت : اگر تولید کننده در سال رونق تولید ، تولید خوب ارائه دهد ، مردم به تولید داخلی اعتماد خواهند کرد و از آنجایی که چاره گرانی تولید بیشتر است در نتیجه تولید بیشتر رقابت بیشتر شده و بسیاری ازمشکلات حل خواهد شد.

   دوشنبه 19 فروردین 13981 نظر »

دعای دفع بلاهای آسمانی( سیل)

 

دعای دفع سیل

 

پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم فرمودند : هر یک از شما زمانی که از نماز فارغ شد بگوید : « سبحان اللهِ و الحمد للهِ و لا اله الا الله ُ و الله اکبر » همانا آن ، مرگ بد و بلای را که در آن روز از آسمان بر بنده نازل می شود دفع می کند و آن از باقیات است .

 

 

ذکر های شگفت معصومین ، سید عباس اسلامی حسینی ، نشر بوستان قرآن ، به نقل از الدعوات ، ص ۲۱۵.

   دوشنبه 12 فروردین 1398نظر دهید »

بنده طلب کار

 

بنده خدا

 

گاهی بنده ی طلب کاری می شوم .

سر شکوه ام که باز می شود نگاه به خدایی او و عبد بودن خویش نمی کنم.

اصلا عبد سرکشی شده ام .مدام گلایه،مدام شکوه،مدام خواهش.

این روزها که دیگر بدتر از همیشه.  نمیدانم ، شاید هم حق با من باشد!

اینکه از او بخواهم دستی بر عقلم بکشد و بزرگم کند و نگاه به معاصی ام نکند، زیاده خواهی است؟

اینکه می گویم مگر قرار نیست بعد از ظهورِ آخرین منجی ات عقل بشر تکامل یابد و زنان در خانه نشسته اعماق قرآن را درک کنند،خب حالا چه می شود ذره ای از آن را قبل ظهور ارزانی ام کنی، تمنای زیادی است؟خب بنده ی عجولی هستم من،از کجا معلوم تا آن موقع زنده باشم؟!

 

بد است می خواهم تا دستم از دار دنیا کوتاه نشده قدری آیات قرآنش را درک کنم؟

چقدر باید بدوم،کار منزل و فرزندان کم است که حال دنبال اساتید و مفسرین هم باید دوید؟!

نمی خواهم که مرا عالمه ای بدون معلم سازد، فقط کمی معرفت می خواهم و درک.همین.زیاد است؟

خدایا! در بارگاه رحمتت این زیاد است؟

همه اش که نباید نگاه به خوبانت کنی.قدری گناهکاران را دریاب، البته با لطف خاصه ی رحیمیه خویش.و الّا صبح تا شب غرقه ی الطاف رحمانی ات که هستیم.

بچشان به من عاصی آنچه را می نوشانی به خوبانت تا کارم رو به راه شود ،درست شود.

اگر نه که یک عمر این بودم و بعد از این هم همین.

شکایت دارم.شکایت دارم.شکایت دارم.

اصلا چرا باید امام حسین منزل به منزل برود دنبال یار و آخرش حر به تور عشقش گرفتار آید و کسی دنبال من نمی آید؟

من که اینجا نشسته ام و می گویم مرا ببرید!

چرا دستانم همیشه خالی است؟

چرا جوابم را نمی دهی خدا!من که بند بند وجودم ذوب شد در در به دری و در تمنا پس چرا نمی بری ؟

چرا نمی کِشی؟

چرا نمی کُشی؟

به راستی چقدر سرکش شده ام ؟

چقدر بی خود شده ام. رسم بندگی چشم گفتن بود نه فریاد، نه شکوه.

امان از من ، بمیرد این من ، بی خود از خویش شود این من ، که هر چه هست زیر سر همین من هاست.

واقعا بنده ی به درد نخور و زیاده خواهی شده ام.اصلا مرا چه به تمنا با این بار گناه؟ اصلا….

 

معصومه رمضانی 

   جمعه 2 فروردین 1398نظر دهید »

آتش به اختیار

آتش به اختیار

 

ما حامیان دین و جان بر کفان یاریم

ثابت قدم در این راه،چون سرو استواریم

 

از مکر های دشمن هرگز نمی هراسیم

همواره با بصیرت،همواره هوشیاریم

 

ترسی به دل نداریم از های و هوی شیطان

ما پیروان حیدر،ما مرد کار و زاریم

 

بی عزت و شرافت، ما آب و نان نخواهیم

ننگ است سرسپردن ،ما کوه اقتداریم

 

ما آزموده هستیم،بر عهد خود نشستیم

عاشق تر از همیشه هستیم و جان نثاریم

 

آماده ی جهادیم تا مرگ تا شهادت

ما افسران این جنگ، آتش به اختیاریم

 

 

محدثه شفاعت


موضوعات: دلنوشته, اشعار
   دوشنبه 27 اسفند 1397نظر دهید »

تقدیم به روح بلند مادری که به خاطرش تلفن به صدا درآمد….

 

مرد چشمان خمارش را به‌زحمت باز کرد و صفحه‌ی نمایشگر روی تلفن را نگاهی انداخت و با دلهره گفت:«پیش‌شماره‌ی (نِکا)ست. مادرته! یعنی چی شده سرصبحی؟» و سریع گوشی را برداشت.

شخصی آن‌طرف گوشی صحبت می‌کرد و معلوم نبود چه می‌گوید. مرد گفت:«سلام خوبید؟ چیزی شده؟» و بعد از مکثی ادامه داد. _اگرنه که این موقع صبح زنگ نمی‌زدید!

زن که دیگر خواب از چشمانش پریده بود هراسان پتو را کنار زد و بدو پای تلفن آمد و گوشی را از دست همسرش قاپید. - سلام مامان! چی شده؟ تو رو خدا راستشو بگو. مرد بی‌طاقت شد.

دلش می‌خواست حرف‌های مادرزنش را از آن‌طرف گوشی بشنود.

دست برد و دکمه‌ی آیفون تلفن را فشار داد. - نه مادر جان! هول نکن. عجب اشتباهی کردما. کاش بعداً زنگ می‌زدم. راستش خواب دیدم،دلم هول برداشت و طاقت نیاوردم. گفتم زنگ بزنم قرچک و یه خبری ازتون بگیرم.

زن نفس عمیقی کشید و گفت: «اووف …خواب؟! وای مادر! شما که ما رو کشتید از دلواپسی.»

و بعد با کنجکاوی پرسید: «حالا چه خوابی دیدید؟» مرد که خیالش راحت شد اتفاقی نیفتاده روی صندلی کنار تلفن نشست و به صدای مادرزن خویش گوش داد. - همین بعدِ نماز صبحی که سر گذاشتم روی بالشت،تا چشمام گرم شد، تو خواب یه اتوبوس سرباز دیدم که لباس خاکی تنشون بود.

همه شون می‌اومدند سمت محله‌ی شما. به یکی از سربازا که چهره‌ی نورانی و زیبایی هم داشت،گفتم:اینجا چه خبره؟ کجا می‌رید؟ لبخند زد و گفت: مادر شهیدان حسین و اصغر ایرلو فوت کرده و امام حسین (ع) تشریف آوردند تا بر پیکر این مادر نماز بخونند.

ماهم اومدیم به ارباب اقتدا کنیم. تلفن از دست زن افتاد. مرد به آنی از روی صندلی کنده شد. هر دو ناباورانه به سمتی می‌دویدند. یکی دنبال چادر و دیگری به دنبال پیراهن. درِ حیاط را که باز کردند، درجا میخکوب شدند.

زن داد زد:«این حقیقت نداره! حقیقت نداره!» مرد پایش سست شد و همان دمِ در نشست.

زن اما دستش را بر سر می کوبید و به سمت خانه‌ی همسایه می دوید.

دوروبر خانه اشان شلوغ بود و درِ حیاط باز. جوان‌ترها آرام و بی‌صدا، بدون آنکه احدی را از خواب بیدار کنند،اشک می‌ریختند و به تن درودیوار خانه‌ی “ننه صونا” لباس مشکی می‌پوشاندند. 

تقدیم به “ننه صونا” مادر حسینِ قصه‌ی ما. مادری درستکار که در قرچک تهران فوت کرد و زنی نیکوکار در نکای مازندران، خواب نماز خواندن سیدالشهدا (ع) بر جنازه‌اش را دید. بدون اینکه حتی او را بشناسد!

 

معصومه رمضانی

   یکشنبه 26 اسفند 1397نظر دهید »

آنها تروریست نیستند 

 

کشتار نیوزلند

 

چقدر مهربان بود

چه دل مهرانی داشت

خواست تا آنان را از بند دنیا برهاند

خواست تا دیگر چیزی آزارشان ندهد

خواست تا …

اصلا قصدش تهاجم نبود

فقط دلتنگ شده بود ..

دلش تنگ بود که چرا با وجود آنها ، وحشی گری کم شده …

خواست تا نشان دهد هنوز غرب وحشیِ جنایتکار در اوج است ..

خونشان را که ریخت خیالش راحت شد اصلا دیگر ناراحتی نداشت چون حضور در مسجد تمام ناراحتی هایش را هم گرفت و حالا با آرامش بیشتر می توانست به زندگی پر توحش خود ادامه دهد .

نه تنها او بلکه همه غربی ها مهربانند، آنها میخندند ، می رقصند ، خوش می گذرانند .

در دنیاشان زن و مرد آزاد است

آنها مهربانند..

حالا با ریختن چند قطره خون ، که کسی تروریست نمی شود فقط کمی روحش کدر می شود که آن هم با دعای کشیش و نهایتا اسقف اعظم درست می شود.

و در نهایت این ما هستیم ، مسلمانانِ تروریست که باید این همه مهربانی ها را خوب ببینیم و خوب ببینیم که آنها مهربانانی خیرخواه هستند که هر کاری می کنند به نفع خود ماست. حتی اگر ما را بکشند …

 

متین


موضوعات: دلنوشته, سیاسی
   شنبه 25 اسفند 1397نظر دهید »

1 ... 49 50 51 ...52 ... 54 ...56 ...57 58 59 ... 257

جستجو
آمار وبلاگ ها
  • امروز: 7293
  • دیروز: 12986
  • 7 روز قبل: 36311
  • 1 ماه قبل: 42587
  • کل بازدیدها: 1616079
رتبه وبلاگ
  • رتبه کشوری دیروز: 8
  • رتبه مدرسه دیروز: 1
  • رتبه کشوری 5 روز گذشته: 14
  • رتبه مدرسه 5 روز گذشته: 1
  • رتبه 90 روز گذشته: 22
  • رتبه مدرسه 90 روز گذشته: 1