تقدیم به سید آزادگان آزادمردی که دلم افتاده در بندش گشتم ولی دیگر ندیدم مثل و مانندش هر چند هر سلول او فریاد میزد:زخم! ما را پذیرا بود با اندوه لبخندش سنگ صبور از دست صبر او ترک برداشت ایوب اغراق است، اما هست پابندش هرچند هم پایین بیاید، باز…
بیشتر »