بیش از 1400 سال از اسلام پاک نبوی می گذرد و در تمامی قرن ها و سال ها دشمنان اسلام بالاخص شیعیان بیکار نبوده و سعی در تخریب شخصیت ها بزرگ حتی امامان داشتند ، مگر نه اینکه بر قبر سید الشهدا آب بستند و زمین آن را شخم زدند آیا توانستند به اهداف شوم خود برسند یا اینکه روز به روز و بیش از پیش بر عزت و احترام آن بزرگوار افزوده شد و سال به سال پرشور تر از قبل مراسم حسینی برگزار شد، آیا به شخصیت پیامبر(ص) توهین نکردند، و لی با این کار آنان شخصیت ان بزرگوار برای خیلی ها حتی غیر مسلمان هم شناخته تر شد حال امروزه دست به تخریب قبر صحابی پیامبر و امیرالمرمنین دست زدند و جنایتی دیگر بر دفتر سیاه و تاریک و پراز ننگ خود نگاشتند به گمان خویش نبش قبر ایشان کردند ولی در واقع قبری و گودالی سر شار از نفرت کَنده اند ولی بدانند قبر تمامی امامان و بزرگان شیعه در واقع بر قلوب انسان ها و مسلمانان است، چگونه می توانند آن را تخریب کنند؟ هرگز نمی توانند.
امروز قبر شخصیتی را تخریب کردند که مدال شرف و شهادت و شهامت و پیشگامی دفاع از حق داشت، او که سخنگوی مکتب و مبلغ دین رسول(ص) بود و در راه ولایت به شهادت رسید، ولی فریاد های خفته ی تمامی مسلمین جهان و میلیون ها شیعه روزی تمامی عالم را فرا می گیرد که آنان از فرط زبونی و حقارت و خجلت سر در گریبانِ متنفر از خود برده اند ،آن روز دیر نیست و بزودی او خواهد امد.
« آنان حُجری را کشتند ولی هزاران حُجر دیگر بپا می خیزد.»
این عنوان پایان نامه خانم مهدیه شصتی کریمی می باشد .به داوری سرکار خانم دکتر شاکری و با راهنمایی سرکار خانم منصوری، که چکیده آن به شرح ذیل می باشد:
مرگ در زندگی نهفته است. مرگ همواره به عنوان یه سؤال باقی می ماند، گاه ما با تعاریف مختلف و با این که مرگ امری حتمی است به خود آرامش می دهیم. مرگ یعنی جدا شدن روح از بدن و قطع علاقه روح از بدن. مرگ هر کس مانند زندگی اوست، تا مرگ نباشد زندگی معنایی ندارد و تا زندگی نباشد مرگ معنایی ندارد.
فوت از دست رفتن و معنای آن با مرگ یعنی از دست رفتن مساوی است. مرگ به معنای نابودی نیست، بلکه هجرت از این دنیای کوچک به سوی دنیایی پر رمز و راز است. ما به مرگ با تردید نگاه می کنیم، اما اگر نوع نگاهمان را به مرگ عوض کنیم آن را طوری دیگر خواهیم دید.
مرگ برای مقربان رسیدن به راحتی مطلق است، اما کسی که هم اولیاء الله را دوست دارد و هم مال دنیا را، مرگ برای او هول و هراس است. برای انسان مؤمن مرگ مانند باز شدن درهای رحمت است و این نتیجه اطاعت از خداست. نوع دیگر مرگ، مرگ در راه خدا و جهاد برای نجات انسان مظلوم از دست ظالم است.
سقراط می گوید: از مرگ نباید هراسید بلکه در برابر آن باید شجاع بود. افلاطون نیز درباره مرگ می گوید: مرگ تکامل انسان است. موریس مترلینگ می گوید: در این جهان همه چیز مانند خدا ابدی است، ولی به شرط آن که مرگ را نابودی انسان ندانیم. برای افراد هواپرست مرگ ماتم و عزا است و برای افرادی که جز در راه خدا و رسول نرفته اند مرگ فلاح و رستگاری است. مرگ برای عده ای پیام اور وصل و برای عده ای مأمور انتقام. ترس از مرگ، این چیزی است که همیشه همراه انسان است آن کسی که مرگ را به معنای فنا و نابودی می داند و پرونده اش تاریک است، از مرگ می ترسد زیرا می داند چه چیزی در استقبال او است. ترس ما از مرگ گاهی ناشی از این است که ما مرگ را پایان هعمه چیز می دانیم و منشأ این ترس سستی اعتقاد ماست.
واژگان کلیدی: مرگ، زندگی،اعمال نیک، اعمال بد
صفحات: 1· 2
از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز میگذشت.
فرشتهای ظاهر شد و گفت: “چرا این همه وقت صرف این یکی میفرمایید؟”
خداوند پاسخ داد:
“دستور کار او را دیدهای؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسهای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.”
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
“این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید.”
خداوند گفت :
“نمی شود!!
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،
یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد.”
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
“اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی.”
“بله نرم است، اما او را سخت هم آفریدهام.
تصورش را هم نمیتوانی بکنی که تا چه حد میتواند تحمل کند و زحمت بکشد.”
فرشته پرسید :
“فکر هم میتواند بکند؟”
خداوند پاسخ داد :
“نه تنها فکر میکند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد.”
آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
فرشته پرسید :
“اشک دیگر برای چیست؟”
خداوند گفت:
“اشک وسیلهای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، ناامیدی، تنهایی، سوگ و غرورش.”
فرشته متاثر شد:
“شما فکر همه چیز را کردهاید، چون زنها واقعا حیرت انگیزند.”
زنها قدرتی دارند که مردان را متحیر میکنند.
همواره بچهها را به دندان میکشند.
سختیها را بهتر تحمل میکنند.
بار زندگی را به دوش میکشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه میپراکنند.
وقتی خوشحالند گریه میکنند.
برای آنچه باور دارند میجنگند.
آنها میرانند، میپرند، راه میروند، میدوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.
قلب زن است که جهان را به چرخش در میآورد
زنها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و میدانند که بغل کردن و بوسیدن میتواند هر دل شکستهای را التیام بخشد.
کار زنها بیش از بچه به دنیا آوردن است،
آنها شادی و امید به ارمغان میآورند. آنها شفقت و فکر نو میبخشند
زنها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.
خداوند گفت: “این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!”
فرشته پرسید: “چه عیبی؟”
خداوند گفت:
“قدر خودش را نمی داند . . .”
زیباترین گل وجود، «فاطمه» بر شاخسار «نبوت» شکفته است.
میلاد فاطمه، اذان عشق در گوهر هستی است.
سرود عفاف، بر لب وجود است، جوشش «کوثر» بر کرانه ی قیامت ارزشهاست.
طلوع مهر کمال، در سپهر جلال است
میلاد فاطمه«روز مادر» است
چرا که او به مادری آبرو بخشید.
«روز زن» است، چرا که او زن را به جایگاه و پایگاه خود در نظام ارزشی جهان آگاه ساخت.
میلاد فاطمه، روز فوَران«کوثر» خیر و خجستگی در «غدیر» نبوت و حرای «رسالت» است.
زیباترین گل وجود، «فاطمه» بر شاخسار «نبوت» شکفته است.
میلاد فاطمه، اذان عشق در گوهر هستی است.
سرود عفاف، بر لب وجود است، جوشش «کوثر» بر کرانه ی قیامت ارزشهاست.
طلوع مهر کمال، در سپهر جلال است
میلاد فاطمه«روز مادر» است
چرا که او به مادری آبرو بخشید.
«روز زن» است، چرا که او زن را به جایگاه و پایگاه خود در نظام ارزشی جهان آگاه ساخت.
میلاد فاطمه، روز فوَران«کوثر» خیر و خجستگی در «غدیر» نبوت و حرای «رسالت» است.
صفحات: 1· 2
«مادر»، به وسعت یک دریا، امواج محبّت است، و یک جهان خوبی و مهربانی را در خود نهفته دارد.
مادر، فرشته ی عشق و چشمه ی عاطفه و شمع شب سوز، در پای نیاز های فرزند است.
بذر محبت در دل کودک می کارد و با خون دل، آبیاریش می کند، و با حرارت شوق، پرورش می دهد، و با نسیم مهربانی، می شکوفاند.
گوهری است که تنها وقتی از دست می رود، قیمتش معلوم می شود، مادر، ایثار تجسّم یافته و عشق متبلور است.
و … امّا تو، ای مادر! ادای حق تو، بر دوش های ناتوانم سنگینی می کند، ستایش تو، از عهده ام بیرون و از توانم افزون است.
تو دیروزِ خود را وقف امروز من کردی و رنج خود را، به پاس راحت من به جان خریدی و با غمهای معصومانه ات، برایم شادی آوردی.
م. ظفرقندی
فاطمه (س) تکیه گاه علی است.
از پیامبر اکرم (ص) روایت شده است که حضرتش به علی (ع) فرمودند:
سلام بر تو ای پدر ریاحینم! آگاه باش! پس از اندک مدتی یکی از تکیه گاه های تو از دنیا رخت بر می بندد. به خدا قسم جانشینی و وصایت من از آن توست. چون رسول خدا(ص) به دیار باقی شتافتند علی (ع) فرمودند: این یکی از دو تکیه گاهی بود که از دست دادم. و چون همسرش فاطمه (س) را از دست دادند؛ فرمودند: و این هم دومین تکیه گاه.
روز جزا فاطمه(س) سواره بر محشر قدم می نهد
از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که:
خداوند پیامبران را در روز محشر در حالی که سوار بر چارپایانند بر می انگیزد و صالح پیغامبر سوار بر شترش برانگیخته می شود، تا به یاران خود در صحرای قیامت ملحق گردد. فاطمه و حسن و حسین( علیهم السلام) وارد صحرا می شوند در حالی که بر دو شتر از شتران بهشت سوار هستند. علی بر شتر من و من بر براق سوار هستم. بلال هم برانگیخته می شود در حالی که بر شترش سوار است وصدایش را به اذان بلند کرده است.
حنوط و کافور حضرت از بهشت فرود آمد
به سند مرفوع از ابن سنان نقل شده است که: بنا بر سنت وزن کافور سیزده درهم و یک سوم است، که جبرئیل بر پیامبر خدا فرود آمد و چهل درهم کافور از بهشت برای حضرت آورد پس حضرت رسول آن را به سه قسمت تقسیم کرد، یک قسمت برای خودش، قسمت دوم برای علی و اخرین قسمت برای فاطمه (س).
فاطمه (س) در زیر عرش خداوندی است.
رسول خدا(ص) فرمودند: من و علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) در روز محشر به زیر عرش خداوندی جای داریم.
سلام و درود بر حضرت پاداشی مخصوص دارد.
از یزید بن عبدالملک نوفلی، از پدرش، از جدش روایت شده است:
بر فاطمه دختر رسول خدا(ص)وارد شدم و ابتدای به سلام نمودم؛ آنگاه فاطمه(س) فرمودند: پدرم - که در زمان بیان آن حضرت ختمی مرتبت در قید حیات بودند - گوید: هر کس بر من و بر تو سلام کند بهشت از آن اوست. راوی گوید به حضرت عرضه داشتم: در زمان حیات پیامبر و شما، یا پس از وفاتتان؟ حضرت فرمودند: چه در حیات، و چه در ممات ما.
ابن عباس می گوید: چون فاطمه گرامی دخت پیامبر پا به گیتی نهاد؛ پیامبر او را « منصوره» نام نهادند؛ آنگاه جبرائیل فرود آمده گفت: « ای محمد(ص)! خداوند بر تو و بر تازه مولودت سلام می رساند.»
1. محب الدین طبری، ذخائر العقبی، چاپ مصر، ص 56
2. کنزل العمال، ج 6، ص 193
3.بحارالانوار،مجلسی،ج 22،ص504
4. کنجی شافعی، کفایه الطالب، باب 85، ص 311.
5. مناقب، ابن مغازی شافعی، ص 363
6. ذهبی، میزان الاعتدال،ج 2،ص 400
این عنوان پایان نامه خانم مهناز طلوع اختر می باشد .به داوری سرکار خانم دکتر شاکری و با راهنمایی جناب آقای دکتر نصیری که چکیده آن به شرح ذیل می باشد:
طبق روایات تاریخی، پیامبر اکرم(ص) در طول حیات خود ازدواج های متعددی انجام داده اند که این مسأله دستاویزی برای خاورشناسان غربی برای حمله به رسول خدا(ص) و تعالیم آسمانی دین اسلام شده است و این ازدواج ها را ناشی از لذت جویی و کامجویی آن حضرت می دانند که در ذهن برخی از مسلمانان ناآگاه از تاریخ اسلام و شخصیت رسول خدا(ص) نیز ایجاد سؤال می نماید.
سؤالی که اینجا بیان می شود این است که چرا پیامبر اکرم(ص) زنان متعدد اختیار کرد و هدف پیامبر از این کار چه بوده است؟
پس آشنا شدن با زندگی و سیره پیامبر(ص) و بیان تعدد زوجات پیامبر باعث روشن شدن اذهان و برطرف شدن دیدهای منفی نسبت به ازدواج های مکرر پیامبر می شود. چون با مطالعه تاریخ و شرایط آن روز روشن می شود که ازدواج های پیامبر بر اساس انگیزه های سیاسی، انسانی، بیان احکام شرعی و مطابق مصالح عالی اسلام بوده است و نشان دهنده ی فداکاری و از خود گذشتگی رسول خدا است چرا که بدون شک زندگی با زنان متعدد که هر کدام از آن ها سلیقه ها و روحیات خاص خود را دارند با وجود مشغله های فراوان در سال های آغازین حکومت اسلامی در مدینه و جنگ ها و مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی کار آسانی نیست.
کلید واژه: ازدواج، پیامبر(ص)اسلام، تعدد.
ای خاک آرمیده افلاکی!
شهادتت، به «حق» شهادت می دهد و رفتنت، رفته ها را به یاد ها می آورد.
خفتنت در خاک تیره، خفتگان تیره روز را بیدار می کند.
مزار پنهانت، پنهان ها را آشکار می کند،
گریه هایت، از خنده های نا حق پرده بر می دارد.
ایّام فاطمیه، دلهای عاشق و بیقرار،« سرود غم» می خواند و منظومه ی اندوه می سراید. «فاطمیّه» فصل و موسم تجدید داغ های علی است.
در سوگ زهرا، آسمان دل ما ابری و هوای چشمانمان بارانی است.
شیعه، امروز در فاطمیه ای به وسعت ایران، سر بر شانه ی «مظلومیّت» می گذارد و اشک می ریزد. ایّام فاطمیّه، فهرست غم، مظلومیّت و ادعا نامه ی شیعه است.
یکی از مراسم ناپسند نوروز آتش بازی ها و ترقه بازی هاست که مخصوصاً در شب چهارشنبه سوری به اوج خود می رسد که حتی برای نظام و قوای انتظامی هم مسئله آفرین شده است، به حدی که شهر را به ناامنی توأم با رعب و وحشت مبدل می کند که تا حدی جنبه ضد انقلابی هم پیدا کرده است و در توجیه کار خود که ما آن را صرفاً از بقایای افکار آتش پرستان می دانیم این است که می گویند: آتش روشن کردن در شب چهارشنبه سوری از مختاربن ابوعبید ثقفی به یادگار مانده است، این ها یک چیزی شنیده اند لکن به کنه و ریشه مطلب نرسیده اند.
درست است که وقتی مختار می خواست به خونخواهی امام حسین(ع) قیام کند اتش روشن کرد اما او چرا؟ و اینها چرا؟ اولاً مختار عرب و اهل کوفه بود که نه تنها عراق بلکه همه ی کشور های عربی اعتقادی به مراسم نوروزی ما به طور اعم و به چهارشنبه سوری به طور اخص ندارند، مراسم چهارشنبه سوری منحصراً مربوط به ایرانیان است که نوروز اول فروردین را آغاز سال شمسی خود می دانند . ثانیاً قیام مختار هم زمان با چهارشنبه سوری ما نبوده و هیچ ارتباطی با هم ندارند. ثالثاً چرا مختار آتش روشن کرد؟ و اینها چرا؟
همانطوری که در جنگ تحمیلی هشت ساله با صدام ملاحظه می شود حملاتمان رمزی داشتند؛ از قبیل یا زهرا(س) یا رسول الله(ص)، و امثالهم، مختار هم با هم پیمانانش قرار گذاشته بودند که هر وقت پشت بام خانه اش آتش روشن کرد آن رمز قیام است، شمشیر های خود را بردارند و قیام را شروع کنند.
مختار آتش روشن کرد و مردم هم گرد آتش جمع شدند و شعار می دادند چه می گفتند؟ یالثارات الحسین(ع) ، آیا در ایران ما شب چهارشنبه سوری کسی از روی آتش می پرد و بگوید یا لثارات الحسین؟
مسلماً خیر، چه می گویند؟ انچه آتش پرستان می گفتند، زردی من از تو و سرخی تو از من.
شعار خیلی گویا است: یعنی آتش آن غم و رنج و ملالی که صورت مرا زرد کرده از من بگیر و صورتی سرخ و گلگون به من بده ، باید پرسید آتشی که چند لحظه دیگر تبدیل به خاکستر می شود و خاکسترش را بالد می برد می تواند به کسی سلامتی و شادابی بدهد؟! مسلماً خیر.
آنهایی که نظام مقدی جمهوری اسلامی لجام گسیختگی و بی بند و باری و هرزه گی را از انها منع کرده عقده های درونی و روانی خود را در شب های چهارشنبه سوری به عنوان دهن کجی به نظام(نظامی که خود را موظف به حفظ نظم و تأمین رفاه و آسایش جامعه می داند) با چنین عکس العمل های کودکانه بلکه وحشیانه نشان می دهند .
مخصوصاً از طریق رادیو ها و رسانه های گروهی خارجی هم تشویق می شوند رادیو های بیگانه، از یک هفته به چهارشنبه سوری مانده، با تحریک و راهنمایی فراری های دامن آلوده در کشور آنها به سر یم برند شعار می دهند: جوانان عزیز ایرانی شعار اجدادی خودتان را در شب چهارشنبه سوری فراموش نکنیم و امثال این حرفهای متحرک کننده که متأسفانه هموطنان ما هم به این گونه بیهوده گویی ها گوش می دهند و باعث ترویج این گونه سنت های غلط می شوند.
مراحل کمال، حجت الاسلام بروجردی، ص 262
از « گداهای حرفه ای» که بگذریم، بیشتر آنان که دست نیاز پیش این و آن دراز می کنند، «نیاز» دارند.
بعضی ها هم با این که نیازمندند، ولی روح بزرگ و «مناعت طبع» سبب می شود که از کسی چیزی نطلبند، تا « آبرو»ی خویش را حفظ کنند.
به قول صائب تبریزی:
دست طلب چو پیش کسی می کنی دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
با این حال، برخی از مردم چنان روح کوچک و همت کوتاه و احساس حقارت دارند که با رفتارشان نیاز به محبت را داد می زنند. زبان حالشان گویا این است که «مرا دوست داشته باشید»
این چه نامی دارد، جز« گدایی عشق» و « دریوزگی محبت»؟!
بلند همتان هیچ گاه خودشان را ارزان نمی فروشند . آنان که در مقابل یک چشمک و ناز و خنده، خلع سلاح می شوند و سپر عشق می افکنند و دامن اختیار از دست می دهند، قیمت خودشان را نمی دانند. از نرخ« بازار ارزش ها» هم بی خبرند.
عشق و محبت، بسته به این که نسبت به چه چیز و و با چه انگیزه و هدفی باشد، جایگاه متفاوت پیدا می کند، یا « طوق لعنت» می شود یا « مدال شرف».
یا پاک کننده روح از تعلقات پست و وابستگب های حقارت بار است یا آلوده کننده ذهن و دل و زبان و زندگی.
یا گوهری است در «گنجینه دل»، یا جنس تقلبی است در حراج روزمرگی!
محبتی که با یک نگاه، یا شنیدن یک صدا یا دیدن یک عکس پیدا شودت، نمی تواند مجوزی برای تسلیم کردن خود به طرف مقابل باشد، چه دختر چه پسر.
چه انکه خود را تسلیم یک پسر کند، به امید ازدواج آینده، چه آنکه دل را در این قمار ببازد و به اسم« عشق»، خود را اسیر یک « دام» کند و گرفتار «بند» و «کمند» شود.
تنها معشوق ها نیستند که در دام محبت می افتند، گاهی عاشقان هم گرفتار می شوند. «باشد» و «موافقم»، باید دشوارترین کلامی باشد که پس از مشورت ها و آینده نگری های بسیار از زبان خارج می شود.
نه اینکه ترویج کننده وسواس و دودلی باشیم! نه، بلکه هدف یادآوری افق های تاریک و مرداب های عفنی است که گاهی از چشم انداز و دید انسان های کم تجربه و مبتدیان راه زندگی پنهان می ماند.
«عشقبازی» جداست، «بازی با عشق» هم جدا.
اولی میان دو هم دل ودل باخته است که چهره روح خویش را در آینه جان یکدیگر می بینند. ئولی … دومی دام و فریبی است که بر دشت ساده لوحی دیگران گسترده می شود و عصمت ها و گوهر های عفاف را به یغما می برد.
اگر دل باختن و محبت ورزیدنی هم هست، خوب است به چیزی باشد که بیارزد.
حیف است که دل ها بی درو دروازه باشند و عشق ها و بی هویت و بی شناسنامه. کاش انسان ها به اندازه کالایی که می خرند، در دل بستن ها و محبت پیدا کردن ها هم حوصله و وسواس به خرج دهند. و … کاش عشق، این قدر حراج نبود!
به کوشش م ظفرقندی. طلبه
<< 1 ... 127 128 129 130 131 132 ...133 ...134 135 136 ...137 138 >>