« ولایت امام زمان عجل الله | شکرت که محرم حرم حوریا شدم » |
آرامشم کجاست؟
زیر سقف گنبدی فیروزه ،در میان آئینه کاری های رنگ در رنگ ، در فضایی پر از عطر عود و عنبر، بعد گذر از کنار دیوارهای آجرین وکاشی های لاجوردی و کوچه باغ های کاه گلی ،حال من اینجا هستم در مسجد روستای دور افتاده از تمدنم.
تمام اکسیژن هوا را می بلعم تمامش را .اینجا فقط باید سر بالا بگیری و زیر طاق مدورش آغوش باز کنی تا تمام آرامش دنیا را به بر بگیری.
تمام انرژی های خوب و مثبتی که دنیا با ادا و اطفارش با یوگا و ژست هایش، دنبال آن می گردد زیر همین طاق است .
به راستی بشر کی متوجه خواهد شد گمشده ی دیرینش آرامش است و سلامت و امنیت؟
من از علم بی اخلاق می ترسم و از تکنولوژی.
من از شکافتن هسته ی اتم بیزارم.
خون و سر های جدا و دست های جدا.خون و کودکان بر خاک افتاده.خون و مادران داغدار.خون و خون و خون.
گاهی متهجرانه گی ام را دوست تر دارم.
خانه باغ های پر رفت و آمد را به اتاق های محقر عمودی ترجیح دادن ،تهجر است ؟آغوش گرم خانواده و دمنوش صبحگاهی مادر؟خواندن اوراق مثنوی و نفس کشیدن و پر کردن ریه های فکر از نهج البلاغه و صحیفه؟
من تا چه اندازه متهجرم ؟من تا چه اندازه در خوابم ؟من تا چه اندازه خالی از فهم جهان تازگی هام؟
جهان پیش رویم پر است از سازه های عمودی،پراست از ارتباطات مجازی ،از تنش های ناتمام ،از دویدن های بی حاصل،پر است از بگو مگوهای بی پایان،از کرسی های خود محور ،از بیانیه های کودک کش،از بمب های هسته ای و ترور های بیولوژیک.
یکی به امپراطور زور و قدرت و ثروت امپریالیست بگوید صبر کند ،تا کی دور بی حاصل؟تا کی هر روز ماشینی نو برای سرعتی بیشتر ؟کمی هم بنشین ….قرار بگیر…
بشنین…! اینجا کنار حوض ماهی ها کنار شمعدانی ها.کنار زخمه های دل پیرزن افغان .کنار پینه های دست مرد تاجیک.کنار نغمه های کودک فلسطین.
آه …تا چه اندازه تلخم امروز!
به قدری هجوم موشک و تجاوز و تاول زخم های شیمیایی دیده ام که گاهی یادم می رود از گوشی در دستم تا رادارهای ماهواره ای همه بوی تازگی های این عصر را می دهند و منشاء خیر هم بوده اند.
زلزله نگارها و ردیاب ها و ماهواره ها و پهباد ها.
کاش آدمیت هم تغییر می کرد.کاش با نو شدن هر روزه ی علم آدمی هم نو می شد.
کاش….
نوشته شده به قلم م .رمضانی طلبه
فرم در حال بارگذاری ...