
دیر آمدم دیر آمدم در داشت میسوخت
هیئت میان وای مادر داشت میسوخت
دیوار دم میداد، در بر سینه میزد
محراب مینالید، منبر داشت میسوخت
جانکاه قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاهتر آیات کوثر داشت میسوخت
آتش قیامت کرد، هیئت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت میسوخت
یاد حسین افتادهام آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت میسوخت
آمد صدای سوت، آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود، اصغر داشت میسوخت
سربند «یازهرا»ی محسن غرق خون بود
سجاد از سجده که سر برداشت میسوخت
باید به یاران شهیدم میرسیدم
خط زیر آتش بود معبر داشت میسوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق سرتاپای اکبر داشت میسوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال گل میداد خنجر داشت میسوخت
شب بود بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرنها در داشت میسوخت
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود حیدر داشت میسوخت
حسن بیاتانی
نظر دهید » 
سروده دکتر سید وحید حقانیان در ماتم شهادت رفیق عزیزش ، سردار دلها ، سپهبد حاج قاسم سلیمانی.

بسم رب الشهداء و الصدیقین
اي عراق! از تو سخت دلگيرم
كرده داغ دلاوران، پيرم
دم به دم مي كني سيه پوشم
با خبرها كه از تو مي گيرم
هر طرف اي عراق! با داغي
مي زني هر نفس به شمشيرم
هر طرف پاره ي تن زهراست
خسته از اين غم نفس گيرم
باز هم اتفاقي افتاده؟
كه بدين حد ز جان خود سيرم؟
حالم اين روزها دوباره بد است
مثل شيري اسير زنجيرم
گله، بسيار دارم از تو ولي
نيست ديگر توان تقريرم
چيزي از درد خود نمي گويم
هست شايد سكوت، تقديرم
گله ها را گذاشتم تا بعد
گرچه هر لحظه مي زني تيرم
با غم و گريه ها رهايم كن
اي عراق! از تو سخت دلگيرم…
دكتر وحيد حقانيان
1 نظر » 
شعر زمستان مهدی اخوان ثالث

سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
و گر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه میآید برون،ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سردست
آی!
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!
منم من، میهمان هر شبت، لولیوش مغموم
منم من، سنگ تیپا خورده رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست،
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه میگویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت میدهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان،
دستها پنهان، نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلور آجین، زمین دلمرده،
سقف آسمان کوتاه غبار آلوده مهر و ماه،
زمستان است
1 نظر » 
سلام رو به ضریحم جواب می خواهم

سلامِ رو به ضریحم؛ جواب میخواهم
جواب، از لبِ عالیجناب میخواهم
سراب، آمده سیراب، از حرم برود
چقدر، تشنهام از تشنه آب میخواهم
پُر است، از بتِ طاغوت، کعبهی دل من
به دستِ بتشکنت انقلاب میخواهم
اگر چه بیادبم؛ از خجالت آبم کن
غرورِ کوهِ یخم؛ آفتاب میخواهم
به سمتِ دستِ کریمت قنوت، میگیرم
دعایم و نفسی مستجاب میخواهم
حسابِ نوکریام قُربةًاِلیالعشق است
که گفته است، که از تو ثواب میخواهم ؟!
سرِ دوراهِ بهشت و زیارتِ حرمت
من اختیار، در این انتخاب میخواهم
رضا قاسمی
2 نظر » 
جا ماندهها بخونن
همه رفتند و دل بی سر و پا جا مانده
از هوای حرم کرب و بلا جا مانده
به گمانم که میان همه زائر ها
فقط امضای برات دل ما جا مانده
یک به یک می رسد از هر طرفی نامه دوست
که حلالم بکن ای از همه جا مانده
صرف کردند همه فعل خداحافظی و
یک نفر هست ز جمع رفقا جا مانده
اربعین، پای پیاده، حرم حضرت عشق
حسرتش بر دل تنهای گدا جا مانده
قصه این است که من لایق آقا نشدم
از همین است که این من ز شما جا مانده
نام ما را بنویسید کف صحن حسین
بنویسید که یک بی سر و پا جا مانده
♦♦♦
لایقوصلتوکهمننیستمـ
قلبی شکسته و همه شب در هوای تو
پر می کشد به نیت ایوان طلای تو
دستم نمی رسد به ضریح تو یاحسین
کاری بکن برای من عالم فدای تو
گویا قنوت من به اجابت نمی رسد
فکر و خیال من شده صحن و سرای تو
یک جای دنج از حرم تو برای من
من هر چه دارم ای همه چیزم…برای تو
هرشب به یاد روضه ی تو غصه می خورم
آری به خون نشانده دلم را عزای تو
صبری خدا به این دل جا مانده ام دهد
این اربعین نشد برسم کربلای تو
من از نگاه مهر تو یک خوشه خواستم
یک گوشه از کناره ی شش گوشه خواستم
اسماعیلشبرنگ
نظر دهید » 
شب جمعه
شب جمعه است همه زائر ارباب شویم
در کنار حرمش شمع صفت آب شویم
مادری آمده در کرببلا با قد خم
باید از ذکر بُنّیهمه بی تاب شویم
شاعر : مرتضی محمودپور
♦♦♦
یا رب شب جمعه کربلا غوغایی است
شش گوشۀ حرم تجلی زیبایی است
امشب دل هر که هست در کرب و بلا
معلوم شود که رزق او زهرایی است
شاعر : جواد حیدری
♦♦♦
پلک چشمم؛ مثل برگیست ؛؛ که شبنم دارد…
بیشتر، گریه “شب جمعه” فراهم دارد….
مدد ”فاطمه”؛ گر روی کند؛ بر چشمم….
از غم ”کرب وبلا” جلوه ی زمزم دارد…
۲۵/۲/۱۳۹۳ شاعر : مهدی قربانی
♦♦♦
جان زهرا تومرا كرب وبلا زائــركن
باهمين اشك شب جمعه مرا طاهركن
گم شده هويتم بس كه گنهكار شدم
المثناى مــــرا با كرمت صـــادر كن
نظر دهید » 
تقدیم به سید آزادگان

آزادمردی که دلم افتاده در بندش
گشتم ولی دیگر ندیدم مثل و مانندش
هر چند هر سلول او فریاد میزد:زخم!
ما را پذیرا بود با اندوه لبخندش
سنگ صبور از دست صبر او ترک برداشت
ایوب اغراق است، اما هست پابندش
هرچند هم پایین بیاید، باز ممکن نیست
دست ملائک هست کوتاه از دماوندش
شلاق اگرچه بند بدنش را جدا میکرد
با یاد زهرا (س) حفظ میشد باز پیوندش
آزاد شد از بند، اما شهر زندان بود
پرواز سمت بیکران میکرد خرسندش
ما باختیم افسوس آری آسمانیها
هنگام بازیهای ما، ناگاه بُردندش!
سیدمحمدحسین ابوترابی
۱۲ خرداد / سالروز درگذشت سیدعلیاکبرابوترابیفرد
نظر دهید » 
اشاره رهبرانقلاب به عاقبت گمنامی شهید ابراهیم هادی
در شب ولادت کریم اهلبیت حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام، جمعی از اهالی فرهنگ، شعر و ادب فارسی با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. آقای محمدحسن جمشیدی از شعرای کشورمان، شعری را در این جلسه قرائت نمود:
در دعای اهل دل باران فراز آخر است
گریه کن در گریهی عاشق صفایی دیگر است
عاشقان با اشک تا معراج بالا میروند
بهترین سرمایه انسان همین چشم تر است
در جواب بیوفایی خلوتی با خود بساز
دست کم تنها شدن از دل شکستن بهتر است
شد فراموش آنکه بیش از قدر خویش آمد به چشم
آنکه با گمنام بودن سر کند نامآور است
صحبت از پرواز جانکاه است وقتی روح ما
مثل مرغ خانگی زندانی بال و پر است
گرچه چندی چهرهی خورشید را پوشاندهاند
در پس این ابرهای تیره صبحی دیگر است
۱) رهبر انقلاب: مثل شهید ابراهیم هادی؛ میخواست گمنام زندگی کند اما امروز در تمام آفاق فرهنگی کشور نامش پیچیده است.
متن کامل اشعار را در لینک زیر ببینید
نظر دهید » 
آتش به اختیار

ما حامیان دین و جان بر کفان یاریم
ثابت قدم در این راه،چون سرو استواریم
از مکر های دشمن هرگز نمی هراسیم
همواره با بصیرت،همواره هوشیاریم
ترسی به دل نداریم از های و هوی شیطان
ما پیروان حیدر،ما مرد کار و زاریم
بی عزت و شرافت، ما آب و نان نخواهیم
ننگ است سرسپردن ،ما کوه اقتداریم
ما آزموده هستیم،بر عهد خود نشستیم
عاشق تر از همیشه هستیم و جان نثاریم
آماده ی جهادیم تا مرگ تا شهادت
ما افسران این جنگ، آتش به اختیاریم
محدثه شفاعت
نظر دهید » 
حضرت ام البنین
اهل عالم هنر، خصلت عباس من است
عشق در سایۀ شخصیت عباس من است
منم آن یار امین حامی دین، اُم بنین
هر چه دارم همه از دولت عباس من است
همسرم شیر خدا و پسرانم همه شیر
شیر مردان وله از صولت عباس من است
در شب چاردهم، ماه که پر نورتر است
عکسی از نیم رخ صورت عباس من است
هنر آن نیست که لب تشنه بمیری به کویر
هنر آن است که در طینت عباس من است
تشنه لب داخل دریا شد و عطشان برگشت
این همان قطره ای از همت عباس من است
غیرت الله علی بی بدل است، اما گفت
بدل غیرت من غیرت عباس من است
نه فقط یثرب و شامات و نه ایران و عراق
کرده کاری همه جا صحبت عباس من است
هر کسی را نتوان باب حوائج گفتن
به حقیقت قسم این، شهرت عباس من است
کوه ها شد متحیر به ثبات قدمش
سروها در عجب از قامت عباس من است
جثه اش گر چه ز شمشیر جفا کوچک شد
این بزرگی است، که از عزت عباس من است
قدرت آن نیست به یک حمله سپاهی بکشی
قدرت لَم یزلی قدرت عباس من است
یا علی گفت و امان نامه ز دشمن نگرفت
دین فروشی بری از ساحت عباس من است
هی نگویید چرا ام بنین پیر شده
سبب حالت من حالت عباس من است
دستهای پسرم گشته قلم در لب آب
صفحه سینه پر از محنت عباس من است
این شنیدم زده فریاد، غریبم مولا
غصه قلب حسین غربت عباس من است
کلامی زنجانی
???????????
روضه ام البنین
دل من خسته ز غم هاست کجایی عباس
مادرت بی کس و تنهاست کجایی عباس
مثل هر روز در این خانه دوباره پسرم
روضه شرم تو برپاست کجایی عباس
مثل هر روز منم فاتحه خوانت مادر
دلم از داغ تو غوغاست کجایی عباس
سائلت آمده تا خرجیِ سالش گیرد
نا امید از همه دنیاست کجایی عباس
کاش امروز سرم بر روی زانوی تو بود
مادرت بی کس و تنهاست کجایی عباس
من شنیدم که شده فرق تو هم مثل علی
چشمم از داغ تو دریاست کجایی عباس
من شنیدم روی تل زینب کبری گفته
شمر بالا سر آقاست کجایی عباس
واشده روی همه در سرِ این ها فکر
غارت خیمه ی زن هاست کجایی عباس
محمد حسین رحیمیان
1 نظر »