شرح حدیثی از امیرالمؤمنین درباره خطرهای درونی امت اسلامی:
خطبه ۴۲ نهج البلاغه :
از خطبه هاى آن حضرت است در نكوهش آرزوى دراز و پيروى از هواى نفس أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا أَلَا وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ لِكُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ بِأَبِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ .
ترجمه: اى مردم، ترسناكترين چيزى كه بر شما مىترسم دو چيز است: يكى پيروى هواى نفس، و ديگرى بى مرز بودن آرزو. اما پيروى هواى نفس انسان را از حق باز مىدارد، و بىمرز بودن آرزو آخرت را از ياد مىبرد. بدانيد كه دنيا به سرعت از شما روى گردانده، و از آن جز ته ماندهاى كه كسى آن را در كاسه باقى نهاده باشد نمانده. و آگاه باشيد كه آخرت روى نموده است، و براى هر يك از دنيا و آخرت فرزندانى است، شما از فرزندان آخرت باشيد نه از فرزندان دنيا، زيرا هر فردى در آخرت به مادرش ملحق مىشود. امروز زمان عمل است و باز خواستى نيست، و فردا روز باز خواست است و عملى در آن ميسّر نمى باشد
رهبر انقلاب:
آرزوی رسیدن به ریاست، آخرت را از یاد ما میبرد. وقتی شما آرزوهای دور و دراز داشتید آخرت را از یاد شما میبرد. آخرت و بهشت و رضوان الهی باید هدف ما باشد.
? وقتی انسان درس که میخواند، درس که می دهد، سر کار شغل دولتی یا غیردولتی که میرود، اگر هدفش همان آرزوهای دور و دراز باشد، فلان مقام و قدرت باشد، هدف آخرت از یاد ما خواهد رفت.
آمریکا و دنیای استکبار خطر است، اما آن خطرها آن وقتی قاطع ضربه به ما میزند که خطرهای درونی در ما وجود داشته باشد.
در میان آنچه که در درون ما است امیرالمؤمنین دلسوز امت دو چیز را مثال می زند « نه قدرت های بیرونی ، نه شمشیر ها ، نه جاسوسی هاست یکی آرزوهای دور و دراز و دیگری دنبال هوسها رفتن است »
دنبال هوس رفتن آشنایی که هوس حکمی می کند و حق حکمی دیگر می کند و انسان از حق دور می شود و در همه چیز جاریست .
وقتی آرزوهای دور و دراز داشتید آخرت را از یاد شما می برد . و نسیان آخرت مهمترین ضربه ایست که به انسان وارد می شود .
۱۳۹۷/۰۹/۰۵
بی اعتنایی امیرالمؤمنین علیه السلام به دنیا
وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ [ضَمْرَةَ الضَّابِيِ] حَمْزَةَ الضَّبَائِيِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِيَةَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَيْتُهُ فِي بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِي مِحْرَابِهِ، قَابِضٌ عَلَى لِحْيَتِهِ، يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِينِ وَ [هُوَ] يَقُولُ: يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا، إِلَيْكِ عَنِّي؛ أَ بِي تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَيَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِينُكِ؛ هَيْهَاتَ، غُرِّي غَيْرِي؛ لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ؛ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا؛ فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ.
دنيا شناسى (امام و ترك دنياى حرام) (اخلاقى):
(ضرار بن ضمره ضبايى از ياران امام به شام رفت بر معاويه وارد شد. معاويه از او خواست از حالات امام بگويد، گفت على عليه السّلام را در حالى ديدم كه شب، پرده هاى خود را افكنده بود، و او در محراب ايستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مار گزيده به خود مى پيچيد، و محزون مى گريست و مى گفت):
اى دنيا اى دنياى حرام از من دور شو، آيا براى من خودنمايى مى كنى يا شيفته من شده اى تا روزى در دل من جاى گيرى؟ هرگز مبادا، غير مرا بفريب، كه مرا در تو هيچ نيازى نيست، تو را سه طلاقه كرده ام، تا باز گشتى نباشد، دوران زندگانى تو كوتاه، ارزش تو اندك، و آرزوى تو پست است. آه از توشه اندك، و درازى راه، و دورى منزل، و عظمت روز قيامت.
نهج البلاغه حکمت ۷۷ ، ترجمه دشتی
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در جلسه درس تفسیر امروز خود در مسجد اعظم با اشاره به فرا رسیدن ایام مباهله اظهار داشتند:
از غريب ترين ايام زندگي ما ايام مباهله است. خيلي از ما عالمانه حرف ميزنيم و عوامانه فكر ميكنيم در نتیجه آن اركان ولايت را تقريباً از دست ميدهيم در حالی که آن اجزاي غير ركني را خيلي محترم ميشمريم مانند اول ذيحجه که سالروز ازدواج وجود مبارك حضرت امير با فاطمه زهرا(سلام الله عليهما) است اينها جزء واجبات غير ركني است.
در نماز يك واجب ركني داريم يك واجب غير ركني، در خصوص امامت و ولایت نیز همين طور است؛ غدير جزء واجبات ركني امامت است، مباهله جزء واجبات ركني ولایت است ، با سالروز ازدواج فرق ميكند. در حالی که نه رسانهها از او نام ميبرند و نه حوزهها خبري هست! آن وقت آن مسائل واجبات غير ركني را خيلي دامن ميزنيم، آنها هم واجب هست اما مثل اجزاي نماز است لکن حمد و سوره كجا، ركوع و سجود كجا؟! حمد و سوره واجب غير ركني است اما ركوع و سجود واجب ركني است.
وقتي مأمون(عليه من الرحمن ما يستحق) به وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) عرض ميكند به چه دليل علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) افضل است؟ ایشان ديگر نفرمود غدير، فرمود با ايه ﴿انفسنا﴾ ، خدا وقتي وجود مبارك حضرت امير را جان پيغمبر ميداند از اين بالاتر فضيلت فرض ميشود؟! «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» كه گفته ی خود پيغمبر است هر چند آن هم از طرف خداست، کجا؛ و اینکه ذات اقدس اله خود فرموده علي جان پيغمبر است، کجا؟! و وجود مبارك امام رضا علیه السلام به اين استدلال كرد .
اما مطلب مهمّي كه در پيش داريم جريان مباهله است كه بيست و چهارم ذيحجّه روز مباهله است؛ اين روز را بايد گرامي بداريم، همه ما؛ چه حوزوي چه دانشگاهي، چه برادران و خواهران ايماني، از برجستهترين روزهاي سال، همين ۲۴ ذيحجّه است كه روز مباهله است. مسيحيها فكر ميكردند كه ـ معاذ الله ـ عيسي فرزند خداست مبتلا به تثليث شدند گفتند اب و ابن و روح القدس و مانند آن, آيه نازل شد: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ » سوره ماعده ، آیه ۷۳.
بعد در سوره مباركه «آلعمران» برهان اقامه كرد، فرمود چرا شما ميگوييد عيسي فرزند خداست؟ اگر ميبينيد عيسي فرزندِ پدري نيست فقط مادر دارد، مهمتر از آفرينش عيسي, بالاتر از آفرينش عيسي, دشوارتر از خلقت عيسي, جريان حضرت آدم(سلام الله عليه) است كه نه پدر دارد نه مادر: ﴿إِنَّ مَثَلَ عيسي عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ﴾ وقتي اين آيه در سوره مباركه «آلعمران» نازل شد، مطلب برهاني شد كه شما از استبعادتان بايد دست برداريد در برابر قدرت ذات اقدس الهي چه منعي است كه فرزندي را بدون پدر به دنيا بياورد؛ فرزندي كه نه پدر دارد نه مادر دارد آن را خدا خلق كرد، فرزندي كه پدر ندارد، ولي مادر دارد هم كاملاً ميتواند خلق كند: ﴿إِنَّ مَثَلَ عيسي عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُون اين ميشود برهان مسئله.
. در آيه فرمود رسول من! حالا كه مطلب براي شما عالمانه ثابت شد، شما هم محقّقانه فهميديد عيسي موجودي است ممكن, مثل موجودات ديگر, فرزند خدا نيست ـ معاذ الله ـ فرزند مادر خودش است؛ لذا اصرار قرآن كريم در نام بردن حضرت ميسح اين است كه ميگويد: « عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ» غالباً نام مبارك عيسي را به عنوان اينكه فرزند مريم است اسم ميبرد «عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ» اين نكتهاي دارد وگرنه انبياي ديگر را به نام پدرشان يا مادرشان صدا نميزند مگر ضرورتي اقتضا بكند كه به نام پدر صدا بزنند؛ ولي با اين وجود در جريان عيسي ميفرمايد: «عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ», «إِنَّ مَثَلَ عيسي عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ»سوره آل عمران ، آیه ۶۱.
اين مطلب برهاني را براي پيامبر تثبيت كرد؛ فرمود از اين به بعد «فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ» بعد از اينكه براي شما روشن شد طبق آيات قرآني و برهان الهي كه عيسي فرزند خدا نيست، فرزند مريم است و در قدرت الهي همه چيز آسان است با اينها احتجاج بكن! اين مطلب را به اينها بگو که اينها دست بر دارند، اگر دستبردار نيستند مباهله بكن! به هر حال راهی براي فصل خصومت هست.
اين روز متأسفانه در نزد ما خيلي جلال و شكوه ندارد، درست است غدير مسئله خاص است؛ ولي قبل از جريان غدير آيه قرآن صريحاً از وجود مبارك علي بن ابيطالب به عنوان جانِ پيغمبر ياد كرده است: «نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُم » هم مفسّران بالاتفاق بر اين هستند، يك; هم روايات اهل بيت بالاتفاق بر اين است، دو; هم تاريخنگاران بالاتفاق اين مطلب را نوشتند، سه گروه گفتند علي بود و فاطمه بود و حسن و حسين بودند در جوار رحمت پيغمبر(عليهم آلاف التحيّة والثناء). كليد غضب به دست اينها شد فرمود ما اين كار را ميكنيم؛ البته خدا فرمود, فرمود بگوييد ما لعنت خدا را بر كاذبين قرار ميدهيم اين كم حرفي نيست. شما درباره فرشتهها به زحمت چنين آيهاي پيدا ميكنيد كه فرشتهاي بگويد من لعنت خدا را بر فلان قوم قرار ميدهم؛ اين بايد به اذن باشد: «ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْكاذِبينَ»، «كاذب» يعني كسي كه ادّعاي باطلي دارد ما ادّعاي صحيح داريم شما ادّعاي باطل داريد ما لعنت خدا را بر كسي كه ادّعاي باطل دارد قرار ميدهيم.
اين روز مباهله روز علمي است اين بِهال يك روز تحقيقي است اين نظير «وَ لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّك » نيست كه بعد از چند سال فهمش آسان باشد، اين يك مسئله دقيق عقلي كلامي است و فخر ماست. قبل از جريان غدير، ذات اقدس الهي وجود مبارك حضرت امير را به منزله جان پيغمبر حساب كرد؛ اينكه تعبير شاعرانه نيست, تعبير تبليغي نيست يك چيز عظيمي است؛ منتها ما شيعهها متأسفانه از اين مفاخرمان خبري نداريم، ۲۴ ذيحجّه هم همينطور ميآيد و ميگذرد.
بنابر اين بيست و چهارم ذیحجه از اعياد برجسته ماست، جريان مباهله از مقتدرترين بحثهای کلامی ماست.
دیده شده در http://javadi.esra.ir/
برای پیروزی یک کمربند فکری داشته باشید
يک بيان نوراني در نهج البلاغه است که برگرفته از قرآن است؛ در قرآن کريم کسي که جيبش خالي است کيفش خالي است گاهي به فقير گاهي به مسکين، گاهي به ﴿خَشْيَةَ إِمْلاق﴾, ياد ميکند.
در نهج البلاغه هم که «إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَة» ببينيد هرگز تعبير به گدايي و نداري و اينها نيست، چون نداري يعني نداری، بار علمي و آثار ديگري ندارد؛ اما «املاق»؛ يعني چاپلوسي و تملّق!
کسي که جيبش خالي است کيفش خالي است ناچار به تملّق است. اينکه فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاق﴾, نگفت «خشية فقدانٍ» از گراني و نداري! ترس از تملّق؛ انساني که جيبش خالي است اهل املاق و تملّق و چاپلوسي است.
فرمود شما عزيز و کريم هستي، مبادا ـ خداي ناکرده ـ از کسي تملّق کني، چاپلوسي کني. وجود مبارک حضرت امير هم در نهج البلاغه فرمود: «إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَة»، اگر خشية املاق است، در آستانه اين هستيد که ـ خداي ناکرده ـ تملّق بگوييد و چاپلوسي کنيد فوراً با خدا تجارت کنيد و صدقه بدهيد. حالا صدقه، مهمترين صدقه صدقات علمي و فکري است که آدم بتواند جان عدهاي را با راهنماييهاي علمي حلّ کند. نشد، صدقه مالي بدهد؛ «إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَة».
اينجا حضرت فرمود شما کمربندي بايد داشته باشيد؛ حالا ميخواهيد يک مسئله رياضي حلّ کنيد آن کمربند متقن قواعد رياضي کمربند شماست. بخواهيد مسئله فقهي حلّ کنيد، آن منابع و مباني قوي فقهي کمربند شماست که بيگانه نيايد و آشنا نرود، شما بستهبندي کنيد و تحويل بدهيد.
فرمود «حزم و زيرکي» به اين معناست. اين کمربند را ميگويند «حازم». تنگ اسب را ميگويند «حازم» که بار نيفتد. کمر هم آسيب نبيند، اين را ميگويند «حازم» و اين مبناي فکري کمربند است.
فرمود اگر ميخواهيد پيروز باشيد چه در مسائل خانوادگي، چه در مسائل اجتماعي، چه در مسائل سياسي يک کمربند فکري بايد داشته باشيد. «الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ وَ الْحَزْمُ بِإِجَالَةِ الرَّأْيِ»؛ يک آدم بسته و متحرّک و ساکن، اين شخص جامد است.
فرمود شما بايد چندين مبنا را فحص کنيد تا کمربندتان را پيدا کنيد، بايد جولان بدهيد، فکر بدهيد؛ فکر بسته هرگز به کمربند دسترسي پيدا نميکند. بايد جَولان داشته باشيد مباني ديگران را، منابع ديگران را، نقد ديگران را، اشکالات و تأييد و تقويت ديگران را همه را دور بزنيد تا کمربندي انتخاب بکنيد و دور انديشه خود را ببنديد.
يک انسان بستهفکر چگونه ميتواند کمربندي درست کند؟! فرمود ظفر به حزم است و حزم به اجاله رأي است و رأي به تحصين اسرار است، تحصين اسرار. «حصن»؛ يعني قلعه و دژ. يک قلعه اساسي است به نام «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِي» که در حديث نوراني «سلسلة الذهب» امام رضا(سلام الله عليه) هست، فرمود اين دژ قلعه است و دژبان آن هم خداست، چون خدا فرمود: «کَلِمَةُ لا إِلَهَ إِلا الله حِصْنِي»، هر کس هم وارد اين حصن شد و اين کلمه را گفت، اين حصن چون حصن من است من دژبان او هستم.
نه او به خودش اجازه ميدهد که بيراهه برود و نه اجازه ميدهد راه کسي را ببندد، چون وارد قلعه شد و امام هشتم هم فرمود امامت و رسالت و ولايت اين درِ ورودي است؛ يعني اگر وجود مبارک پيغمبر درباره حضرت امير(عليهما السلام) فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا»;خود اين چهارده معصوم، خود نبيّ و رسول و وليّ و امام معصوم اينها باب توحيد هستند، از اين راه انسان ميتواند موحّد بشود خدا را بشناسد، اينها دَر هستند، شرط هستند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِن شُرُوطِهَا». اين يک حصن است.
دوم اينکه انسان راز خود را براي هر کسي باز نميکند. مهمترين راه براي پيروزمندي يک متفکر از دخالت وساوس اين است که راه خود را براي شيطان باز نکند. اين يعني چه؟ اگر کسي بيراهه رفت و ـ خداي ناکرده ـ مال حرام خورد، او شريک اوست و شريک در تمام کارهاي انسان راه پيدا ميکند. مگر ممکن است کسي مال حرام بخورد و شيطان شريک انديشه او نشود؟ اين سيزده قسم مغالطه همه از شيطان است، وگرنه نه از طرف فرشتههاست نه از طرف انبياست. ﴿إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُم﴾همين است.
آیا به واسطه بیماری ثواب می بریم؟
کلمه چهل و دوم از کلمات نورانی نهج البلاغه اين است: «وَ قَالَ ع لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِي عِلَّةٍ اعْتَلَّهَا جَعَلَ اللَّهُ مَا كَانَ [مِنْكَ] مِنْ شَكْوَاكَ حَطّاً لِسَيِّئَاتِكَ فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِيهِ وَ لَكِنَّهُ يَحُطُّ السَّيِّئَاتِ وَ يَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِي الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَيْدِي وَ الْأَقْدَامِ وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّيَّةِ وَ السَّرِيرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ». اين کلمه نوراني 42 درباره بيماري که بعضي از اصحابش مبتلا شدند حضرت آن را تحليل کرد. فرمود بيماري کار نيست که خدا اجر بدهد. بيماري يک رخداد آزموني است که ذات اقدس الهي انسان را ميآزمايد.
اگر کسي در اين آزمون سرفراز به درآمد و خدا را شاکر بود، صابر بود، اجر ميبرد و اگر شاکر و صابر نبود، از نظر زبان سخني نگفت، از نظر قلب کاري نکرد، همه اين امور را به حسب ظاهر تحمّل کرد، باز فضل الهي شامل حالش ميشود، برخي از سيّئات او را ميبخشد.
يک بيان نوراني هست که حضرت فرمود اگر اين سه چيز نبود، سرِ بشر را چيزي خم نميکرد: مرگ، مرض و فقر. اين سه عامل براي آزمون است که بشر از اين غرور پايين بيايد. اگر اين سه امر نبود، چيزي بشر را از آن مرکَب غرور پياده نميکرد.
بعد فرمود: «وَ إِنَّهُ مَعَهُنَّ لَوَثَّابٌ» با اينکه اين سه امر هست: مرگ هست مرض هست فقر هست، با اين وجود او جنب و جوش بيفايدهاي دارد.
در اين جمله نوراني وجود مبارک حضرت امير فرمود بيماري، عمل نيست که ثواب داشته باشد. آن صبر و بردباري و شکر است که باعث ثواب است؛ البته انسان بيمار، گاهي ممکن است همين کيفر بعضي از رفتارهاي تلخ او باشد.
فرمود: «جَعَلَ اللَّهُ مَا كَانَ [مِنْكَ] مِنْ شَكْوَاكَ حَطّاً لِسَيِّئَاتِكَ»؛ برخي از گناهان تو را کفّاره گناهانتان باشد، اين اميد هست؛ اما بخواهي ثواب ببري، با بيماري نميشود ثواب برد، چون بيماري کار کسي نيست، فعل انسان نيست تا انسان ثواب ببرد.
«فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِيهِ»، حالا کسي که مريض شد ثوابي ببرد! ثواب در اثر کار خوب، حرف خوب، نوشتن خوب، قيام خوب، اقدام خوب و مانند آن است. «وَ لَكِنَّهُ يَحُطُّ السَّيِّئَاتِ وَ يَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ»، «حَطّ» با طاي مؤلف يعني فروريختن. آن «حَتّ» با تاي منقوط يعني درخت را از برگ ريختن. فرمود گناهان از انسان ريخته ميشود آن طوري که برگها در پاييز از درخت ريخته ميشود. گناه ريخته ميشود؛ اما انسان ثواب ببرد چون کاري نيست که ثواب برده باشد. «وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِي الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَيْدِي وَ الْأَقْدَامِ» انسان يا با قدم، با پا جايي ميرود کار مثبتي انجام ميدهد، يا با دست کاري انجام ميدهد، يا با زبان کاري انجام ميدهد اينها سربازان الهي هستند. مستحضريد اينها ما نيستيم اينها ابزارياند که در اختيار ما هستند.
گوهر های ناب از امیرالمؤمنین علیه السلام
_ به آن که به تو بد کرد نیکی کن تا بر او سروری یابی
_ ادای دین نشانه دین داری است
_ ادب مرد بهتر از زر اوست
_ سود رساندن به خانواده تربیت آنان است
_ اظهار توانگری از سپاسگذار است
_ بهترین زهد پوشاندن زهد است
_ کار نیک برکت عمر است
_ شکم آدمی دشمن اوست
_ برکت دارایی در پرداخت زکات است
_ دنیا را به آخرت بفروش تا سود ببری
_ گرفتاری انسان از زبان است
_تاخیر در بدی کردن از اقبال است
_ زیرکی خود را با ترک گناهان نشان بده
_فعل نیک بزن تا به آن برسی
_تنبلی و سستی انسان در نماز از ضعف ایمان است
_ به خدا توکل کن تا تو را بسنده کند
_ مرگ عالمان شکافی در دین است
پاداش آخرت بهتر از ناز و نعمت دنیا است
جامعه سلامت فرسوده نمی شود
_ بسیار ببخش و به اندک قناعت کن
_ زیبایی مرد در بردباری است
_ تند خویی آدمی را به هلاکت می افکند
_ سرمایه آدمی حرفه اوست
_یاور آدمی بردباری اوست
_ حیای مرد پوشش اوست
_ از خدا بترس تا از غیر او ایمن شوی
_ دوست آدمی نشانه خرد اوست
_ ترس از خدا دل را جلا می دهد
_ آزمندی بیماری جان است
_یاد مرگ دلها را صفا می دهد .
طب امیر المومنین ، یوسف احمدی ، انتشارات ارمغان یوسف ، ص ۱۰۸
شش راه آسان برای خواندن نهج البلاغه
نهج البلاغه کتابی است که نه شرح می خواهد ، نه تفسیری و نه استادی . با روش ما بسیاری از مردم نهج البلاغه را می خوانند . در گام اول به مردم گفتیم این کتاب ۲۴۱ خطبه است و شما فکر می کنید در مسجد کوفه ملاصدرا نشسته بود ، امیرالمومنین علیه السلام به آنها می گوید « یا اشباح الرجال و لا رجال » ای نامردان شبیه مرد ، یعنی ما از مردم کوفه نادانتر و نامردتر هستیم که نمی فهمیم . بعد از خطبه ها ۷۹ نامه است که از این تعداد ۱۴ تا نامه به معاویه نوشته شده است یعنی معاویه که دشمن امیرالمؤمنین علیه السلام است می فهمد و ما نمی فهمیم ؟
ما با شش نکته ساده آسانترین راه برای خواندن نهج البلاغه را به دنیا یاد داده ایم و این شش روش عبارتند از :
۱_ فارسی بخوانید ، نیازی به خواندن متن عربی نیست . یعنی امثال آیتالله مکارم ها که وقت می گذاشتند و ترجمه می کردند کار عبثی می کردند ؟
۲_ ما ۷۴ ترجمه ناقص و کامل نهج البلاغه را بررسی کرده ایم و آسانترین آن ، ترجمه مرحوم محمد دستی است و رهبر معظم انقلاب هم در مقدمه اش این را تایید کرده اند .
۳_ به مردمی که متهم هستند حال مطالعه ندارند ما گفته ایم روزی ده دقیقه بخوانید .
۴_ به جای این که از اول بخوانید تا آخر ، از آخر شروع به خوانش کنید .
۵_در دور اول نیازی به حفظ و یادداشت نیست
۶_ در دور اول هر چقدر متوجه شدی نوش جانت و هر چقدر متوجه نشدی رد شو و در دور خوانی بعدی به آن بپرداز .
با این شش روش ساده همه مردم به کتابخوانی بر می گردند .
سخنان حجت الاسلام حمید رضا مهدوی ارفع مبلغ بین المللی ، موسس نهضت جهانی نهج البلاغه خوانی در جلسه اخلاق مدرسه علمیه کوثر ورامین
اعمال غدیر
عید غدیر روز هجدهم ذیالحجه از بزرگترین اعیاد شیعیان بنابر روایات در روز هجدهم ذیحجه سال دهم هجرت پیامبر اکرم صلی الله به دستور خدا امام علی علیه السلام را به مقام خلافت و امامت منصوب کرد.
واقعه غدیر در سفر حجة الوداع سال دهم هجری و در سرزمین غدیر خم روی داد.
در احادیث شیعه تعابیری هم چون عیدُاللهِ الاکبر (بزرگترین عید الاهی) عید اهل بیت محمد صلی الله و اشرف الاعیاد (والاترین عید) برای این روز به کار رفته است.
شیعیان در سراسر جهان این روز را جشن گرفته، مراسم مختلفی در گرامیداشت آن برگزار میکنند. در قرون اخیر برگزاری این جشن از شعائر شیعه محسوب میشود.
اعمال عید غدیر
علی علیه السلام جانشین پیامبر صلی الله
اسماعیل جعفر گوید در مسجد الحرام نشسته بودم و حضرت ابی جعفر علیه السلام نیز در گوشه ای نشسته بود ، سر بلند کرده و نگاهی به آسمان و نگاهی به کعبه کرد و فرمود : «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى . آیه 1 سوره اسرا » سه بار این آیه را تکرار کرد . آن گاه متوجه من شد و فرمود : اهل عراق درباره این آیه چه می گویند ؟
عرض کردم : می گویند خداوند رسول خدا را از مسجد الحرام به بیت المقدس برد .
فرمود اینطور نیست که آنها می گویند لیکن از اینجا به اینجا سیرش دادند ۱ و با دست اشاره به آسمان کرد و فرمود : ما بین آن دو حرم است .
آنگاه فرمود : به سدره المنتهی رسید و جبرئیل از همراهی با رسول خدا صلی الله باز ایستاد .
پرسید : آیا در چنین جایی مرا تنها می گذاری ؟
جبرئیل گفت : تو پیش برو ، به خدا سوگند به جایی رسیده ای که هیچ خلقی از خلائق بدانجا نرسیده و نخواهد رسید .
اینجا بود بود که پروردگار خود را دید ۲ و تنها سبحه میان او و خداوند فاصله بود .
پرسیدم فدایت شوم سبحه چیست ؟ حضرت با صورت خود اشاره به زمین و با دست خود اشاره به آسمان کرد و سه بار فرمود « جلال ربی ، جلال ربی »
آنگاه خطاب شد : ای محمد !
گفت : لبیک یا رب .
خطاب رسید ؛ ساکنان آسمان در چه چیز مشاجره می کنند ؟
پیامبر فرمود : خداوندا تو منزهی ، من علمی ندارم جز آنچه که تو به من آموختی .
رسول خدا سپس فرمود : پس خدای تعالی دست در میان دو سینه ام گذاشت ۳ و من برودت و خنکی آن را میان دو کتفم احساس کردم . آن گاه هیچ چیز از گذشته و آینده از من نپرسید مگر آن که پاسخ آن را دانستم .
در پایان پرسید : ای محمد ! ساکنان آسمانها در چه چیز مخاصمه دارند ؟
گفتم : در درجات ، کفارات و حسنات .
فرمود : ای محمد ! نبوتت به پایان رسید و خوردنت تمام شد چه کسی را برای جانشینی خود در نظر گرفته ای ؟
عرض کردم : پروردگارا من همه خلقت را آزمایش کرده ام کسی را مطیع تر از علی برای خود نیافتم .
فرمود : ای محمد ! همچنین مطیع تر از همه خلق نسبت به دستورات من است .
عرض کردم : پروردگارا همه خلقت را آزمودم و کسی را نسبت به خودم علاقمند تر از علی علیه السلام نیافتم .
فرمود : همچنین نسبت به من ، پس ای محمد ! او را بشارت بده به این که آیات هدایت و پیشوای اولیای من و نور برای فرمانبران من و کلمه باقیه ایست که من متقین را ملزم به پذیرفتن آن کرده ام ، هر که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که او دشمن بدارد مرا دشمن داشته ، علاوه بر این من او را به خصایصی اختصاص داده ام که احدی را به آن اختصاص نداده ام .
عرض کردم : پروردگارا آخر او برادر من و صاحب و وزیر و وارث من است .
فرمود : این امری است که قضایش مقدر شده که او باید مبتلا شود و مردم هم به وسیله او امتحان شوند ، علاوه بر این من او را ارث داده ام و ارث داده ام و ارث داده ام ، چهار چیز را که گِره آنها به دست اوست و او هرگز فاش نمی کند .۴
۱_ مقصود « از اینجا به اینجا سیرش داد » یعنی آنجناب را از کعبه به بیت المعمور سیر دادند . تفسیر المیزان ، ج ۱۳ ، ص ۲۴
۲_ معنایش دیدن به چشم قلب است نه چشم سر . همان ص ۲۵.
۳_ خدای تعالی دست در میان دو سینه ام گذاشت کنایه از رحمت الهی است و حاصل معنایش این است که علمی از ناحیه او به قلبم وارد شد که هر شک و ریب را از میان برد.
۴_ تاریخ انبیا ، جابررضوانی ، زندگانی حضرت محمد صلی الله ، انتشارات جهان آرا ، ص ۷۴۸ _ ۷۴۹.
قدیس ۱
کشیش کتاب را در دستش گرفت، جلدش را به سرگئی نشان داد و گفت: « نهج البلاغه است؛ سخنان و نامه های علی است. کتاب بسیار عجیبی است؛ پُر از مضامین بکر و راه گشا.»
سرگئی گفت: « لابد به من توصیه می کنی که آن را بخوانم.»
کشیش گفت: «حتما؛ کاری که پدرت باید در جوانی می کرد. مثل جرج جرداق که می گفت از 12 سالگی مطالعه ی نهج البلاغه را شروع کرده و هنوز هم ادامه می دهد. علی شخصیتی است مثل اقیانوس؛ هر چه در عمق آن شنا کنی، شگفتی هایش آشکارتر می شود.»
سرگئی روی کاناپه نشست و پرسید: «اگر چنین است که شما می گویید، پس چرا کشورهای مسلمان که علی امام آن هاست، جزء کشورهای جهان سوم و عقب مانده اند‼️»
کشیش گفت: «ملّت ها و دولت های اسلامی مانند کسانی هستند که گنج گران بهایشان را دفن کرده اند یا اساساً از آن خبر ندارند.گمان می کنم آن ها هم علی را نمی شناسند. من هنگامِ مطالعه ی این کتاب و چند کتاب دیگر، به همین مسأله فکر می کردم. در آن دوران، علی خلیفه ی مسلمانان بود و مردی هم به نام معاویه خود را خلیفه ی مسلمانان نامیده بود. هردوی این ها، داعیه ی حکومت اسلامی داشتند، امّا علی کجا و معاویه کجا!فکر کنم اکثر رهبران کشورهای اسلامی، حکومتشان از جنس حکومت معاویه باشد، نه علی.اگر حاکمی از حاکمان مسلمان، یک بار نهج البلاغه را با دقّت می خواند و به آن عمل می کرد، امروز روزگارشان این نبود که هست.»
سرگئی لبخند زد و گفت: « ما باید کم کم مراسم مسلمان شدن شما را فراهم کنیم پدر…!»
کشیش گفت :« ادیان الهی، شکل، قالب و پوسته ی روح الهی است سرگئی. مهم مغز و درون آن است که یکی است و فرق چندانی با هم ندارند. کسی که مسلمان است یا مسیحی، اگر به ذات و جوهره ی الهیِ دین خود دست نیابد، می خواهد روحانی مسلمان باشد یا کشیش مسیحی، به یک اندازه از مسیر خدا جدا شده است.
در زمان علی دشمنانش و آن هایی که با او می جنگیدند، از حافظان و مبلّغان قرآن و اسلام بودند و درعبادت و زهد و تقوی چنان بودند که زانوهایشان بر اثر سجده پینه بسته بود. آن ها به نام همان الله ی با علی جنگیدند که علی به نام همان الله می خواست هدایتشان کند.»۲
۱_قدیس» داستان دلدادگی یک کشیش مسیحی است که در مسکو زندگی میکند. او کتابها و آثار خطی و قدیمی بسیاری دارد و به این کار عشق میورزد. وقتی یک نسخه قدیمی از مردی تاجیک به دست او میرسد، علاقهمند میشود که کتاب را از او بخرد، اما مرد تاجیک کشته میشود و از اینجا به بعد، کشیش روسی پا در مسیری میگذارد که به شناخت امام متقین، امیرالمؤمنین، علی (ع) منتهی میشود. کشیش به خاطر حفظ جان خود مجبور به ترک مسکو میشود و به بیروت میرود. او کودکیها و بخشی از عمرش را در این شهر گذرانده و پسر، عروس و نوهاش در آنجا زندگی میکنند. علاوه بر این، او در پایتخت لبنان، دوستان و محققان فراوانی از جمله «جرج جرداق» نویسنده کتاب «الامام علی صوتالعدالهالانسانیه» را دارد که میتوانند در کشف شخصیت امام علی (ع) به او کمک شایانی کنند.
۲_کتاب قدیس ، ابراهیم حسن بیگی