(آيه ۶۱)- اين آيه اشاره به يكى از ويژگيهاى حضرت مسيح است مى فرمايد: «او (عيسى) سبب آگاهى بر روز قيامت است» (وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ). يا از اين جهت كه تولد او بدون پدر دليلى است بر قدرت بىپايان خداوند كه مسأله زندگى بعد از مرگ در پرتو آن حل مى شود. و يا از اين نظر كه نزول حضرت مسيح از آسمان طبق روايات متعدد اسلامى در آخر زمان صورت مى گيرد و دليل بر نزديك شدن قيام قيامت است.
به هر حال به دنبال آن مى فرمايد: قيام قيامت قطعى و وقوع آن نزديك است «و هرگز شك و ترديد از ناحيه آن به خود راه ندهيد» (فَلا تَمْتَرُنَّ بِها).
نه از نظر عقيده، و نه از نظر عمل همچون غافلان از قيامت رفتار نكنيد. «و از من پيروى كنيد كه اين راه مستقيم است» (وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ).
(آيه ۶۲)- ولى شيطان مىخواهد پيوسته شما را در غفلت و بى خبرى نگهدارد، به هوش باشيد «شيطان شما را (از راه خدا و از توجه به سرنوشتتان در رستاخيز) باز ندارد، چرا كه او دشمن آشكارى براى شماست» (وَ لا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ). او عداوت و دشمنى خود را از روز نخست يك بار به هنگام وسوسه پدر و مادرتان آدم و حوا و اخراج آنها از بهشت نشان داد، و بار ديگر به هنگامى كه سوگند ياد نمود كه همه فرزندان آدم جز «مخلصين» را گمراه خواهد ساخت.
(آيه ۶۳)- در آيات گذشته به گوشهاى از ويژگيهاى زندگى حضرت مسيح اشاره شد در اينجا مى فرمايد: «هنگامى كه عيسى با در دست داشتن بينات (معجزات و آيات الهى) آمد، گفت: من براى شما حكمت آورده ام و (آمده ام) تا بعض امورى را كه در آن پيوسته اختلاف داريد براى شما تبيين كنم» (وَ لَمَّا جاءَ عِيسى بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ).
«حكمت» به تمام عقائد حق، و برنامه هاى صحيح زندگى- كه انسان را از هرگونه انحراف در ايمان و عمل باز مى دارد، و به تهذيب نفس و اخلاق او مى پردازد- اطلاق شده است. اين حكمت علاوه بر اينها هدف ديگرى نيز به دنبال دارد و آن برطرف ساختن اختلافاتى است كه وجود آنها نظام جامعه را به هم مى ريزد، و مردم را سرگردان و بيچاره مى كند، و لذا حضرت مسيح در متن سخنانش روى اين مسأله تكيه مىنمايد. و در پايان آيه مى افزايد: «اكنون (كه چنين است و محتواى دعوت من اين است) تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ).
دیده شده در تفسیر نمونه آیتالله مکارم شیرازی ، ج ۴ ، ص ۳۷۰، سوره زخرف.
(آيه۵۸)- سپس «گفتند: آيا خدايان ما بهتر است يا او [مسيح]»؟ (وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ). ولى بدان آنها حقيقت را مى دانند «و اين مثل را جز از روى جدال براى تو نزده اند» (ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا). «بلكه آنها گروهى كينه توز و پرخاشگرند»، و براى جلوگيرى از حق به باطل متوسل مىشوند (بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ). « خصمون » جمع خصم به معنی کسی است که زیاد خصومت و مجادله دارد .
(آيه ۵۹)- بلكه «او [مسيح] فقط بندهاى بود كه ما نعمت به او بخشيديم» و او را به نبوّت و رهبرى خلق مبعوث كرديم (إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ). «و او را نمونه و الگوئى براى بنى اسرائيل قرار داديم» (وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِي إِسْرائِيلَ). او در تمام عمرش به مقام عبوديت پروردگار اعتراف داشت، و همه را به عبوديت او دعوت كرد، و همان گونه كه خودش مى گويد: «مادام كه در ميان امّت بود اجازه انحراف از مسير توحيد به كسى نداد»، بلكه خرافه الوهيت مسيح يا تثليث را بعد از او به وجود آوردند.
(آيه ۶۰)- در اين آيه براى اين كه توهّم نكنند خدا نيازى به عبوديت و بندگى آنها دارد كه اصرار بر ايمانشان مى كند مى فرمايد: «اگر ما بخواهيم به جاى شما فرشتگانى در زمين قرار مى دهيم كه جانشين شما باشند» (وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ). فرشتگانى كه سر بر فرمان حق دارند، و جز اطاعت و بندگى او كارى را نمى شناسند.
دیده شده در تفسیر نمونه آیتالله مکارم شیرازی، ج ۴ ، ص ۳۷۰ ، سوره زخرف.
(آيه ۵۶)- در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى از مجموع اين سخن مى فرمايد: «ما آنها را پيشگامان (در عذاب) و عبرتى براى آيندگان قرار داديم» (فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْآخِرِينَ).« سلف » در لغت به معنی هر چیز متقدم است ؛ عز این رو به نسلهای پیشین سسلف و به نسلهای بعد از آن خلف اطلاق می شود . به معاملاتی هم که به صورت پیش خرید انجام می گیرد سلف می گویند زیرا قیمت آن قبلا پرداخت می شود .
« مثل » به سخنی می گویند که در میان مردم به عنوان عبرت ، رایج و جاری می شود و چون ماجرای فرعون و فرعونیان و سرنوشت دردناک آن ها درس عبرت بزرگی بود ، در این آیه از آن به عنوان مثل برای اقوام دیگر یاد شده است .
(آيه ۵۷)- شأن نزول: رسول خدا روزى براى گروهى از سران قريش سخن گفت، «نضر بن حارث» به مقابله برخاست، پيامبر صلّى اللّه عليه و اله با دلائل منطقى (پيرامون بطلان بتپرستى) او را محكوم ساخت، سپس اين آيه را بر آنها خواند «شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد هيزم جهنم خواهيد بود و همگى در آن وارد مى شويد». بعد از اين ماجرا «عبد اللّه بن زبعرى» آمد و به آن جمع پيوست، «وليد بن مغيره» به «عبد اللّه» گفت: «نضر بن حارث» در مقابل محمّد درمانده شد.
«عبد اللّه» گفت: به خدا سوگند اگر من او را مى ديدم پاسخش را مى دادم، از او (محمد صلّى اللّه عليه و اله) بپرسيد آيا درست است كه همه معبودان با عابدانشان در دوزخند؟ اگر چنين است ما فرشتگان را مى پرستيم، و يهود «عزيز» را و نصارى «عيسى بن مريم» را (چه عيبى دارد كه ما با فرشتگان و پيامبرانى چون عزيز و مسيح باشيم!) اين سخن را خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله گفتند، رسول اللّه فرمود: «آرى! هر كس دوست داشته باشد كه معبود واقع شود او هم با عابدانش در دوزخ خواهد بود، اين بتپرستان در حقيقت شياطين را مىپرستيدند، و هرچيز را كه شيطان به آنها دستور مى داد». اينجا بود كه آيه ۱۰۱ سوره انبيا نازل شد و نيز آيه مورد بحث (وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا …) نازل گرديد.
تفسير: كدام معبودان در دوزخند؟
قرآن در اينجا پيرامون مقام عبوديت حضرت مسيح و نفى گفتار مشركان در باره الوهيت او و بتها سخن مى گويد كه تكميلى است براى بحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون دعوت موسى و مبارزه او با بت پرستان فرعونى آمد. نخست مى فرمايد: «هنگامى كه در باره فرزند مريم مثلى زده شد قوم تو از آن مى خنديدند» و روى گردان مى شدند (وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ). « یصدون» از ماده « صد » به معنی خندیدن ، فریاد کشیدن و سر و صدا راه انداختن است .
منظور از مثال همان است كه مشركان به عنوان استهزاء به هنگام شنيدن آيه شريفه «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» شما و آنچه را غير از خدا مى پرستيد هيزم دوزخيد» (انبيا/ ۹۸) گفتند و آن اين بود كه عيسى بن مريم نيز معبود واقع شده و به حكم اين آيه بايد در دوزخ باشد چه بهتر كه ما و بتهايمان نيز همسايه عيسى باشيم! گفتند و خنديدند و مسخره كردند!
دیده شده در تفسیر نمونه ، آیتالله مکارم شیرازی ، ج ۴ ، ص ۳۶۸.سوره زخرف .
(آيه ۵۱)- اگر پيامبر است چرا دستبند طلا ندارد؟ منطق موسى از يك سو، و معجزات گوناگونش از سوئى ديگر افكار توده هاى مردم را نسبت به فرعون متزلزل ساخت. اينجا بود كه فرعون با سفسطه بازى و مغلطه كارى مى خواست جلو نفوذ موسى را در افكار مردم مصر بگيرد، چنانكه قرآن مى گويد: «فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: اى قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست؟ و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ (و از قصر و مزارع و باغهاى من نمى گذرد؟) آيا نمى بينيد؟» (وَ نادى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلا تُبْصِرُونَ). ولى موسى چه دارد؟ هيچ، يك عصا و يك لباس پشمينه!
(آيه ۵۲)- سپس مى افزايد: «بدون شك من از اين فرد كه مقام و نژادى پست دارد، و هرگز نمى تواند فصيح سخن بگويد برترم» (أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَمَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ) . و به اين ترتيب دو افتخار بزرگ براى خود (حكومت مصر، و مالكيت نيل) و دو نقطه ضعف براى موسى (فقر، و لكنت زبان) بيان كرد. در حالى كه موسى هرگز در آن زمان لكنت زبان نداشت، چرا كه به هنگام بعثت عرضه داشت: «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي» خداوندا! گره را از زبان من بگشا» (طه/ ۲۷) و مسلما دعايش مستجاب شد و قرآن نيز گواه بر آن است.
(آيه ۵۳)- سپس فرعون به دو بهانه ديگر متشبث شده گفت: «پس چرا دستبندهائى از طلا به او داده نشده؟ يا اين كه چرا فرشتگان همراه او نيامده اند» تا گفتار او را تصديق كنند؟! (فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ). مى گويند فرعونيان عقيده داشتند كه رؤسا بايد با دستبند و گردن بند طلا خود را زينت كنند. اما پيامبران الهى با كناره گيرى از اين مسائل مخصوصا مى خواستند اين ارزشهاى كاذب و دروغين را ابطال كنند، و ارزشهاى اصيل انسانى يعنى علم و تقوا و پاكى را جانشين آن سازند.
(آيه ۵۴)- در اين آيه قرآن به نكته لطيفى اشاره مى كند، و آن اين كه: فرعون از واقعيت امر چندان غافل نبود، و به بى اعتبارى اين ارزشها كم و بيش توجه داشت، ولى «او قوم خود را (تحميق كرد، و عقول آنها را) سبك شمرد در نتيجه از وى اطاعت كردند»! (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ). اصولا راه و رسم همه حكومتهاى جبار و فاسد اين است كه براى ادامه خود كامگى بايد مردم را در سطح پائينى از فكر و انديشه نگهدارند، و با انواع وسائل آنها را تحميق كنند. چرا كه بيدار شدن ملتها و آگاهى و رشد فكرى ملتها بزرگترين دشمن حكومتهاى خودكامه و شيطانى است كه با تمام قوا با آن مبارزه مى كنند! جالب اين كه آيه فوق را با اين جمله تكميل و پايان مىدهد «آنها قومى فاسق بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ). اشاره به اين كه اين قوم گمراه اگر فاسق و خارج از اطاعت فرمان خدا و حكم عقل نبودند تسليم چنين تبليغات و ترهاتى نمى شدند. آرى! آنها فاسقانى بودند كه از فاسقى تبعيت مىكردند.
(آيه ۵۵)- اين بود جنايات فرعون و فرعونيان و مغلطه كاريهايشان در مقابل فرستاده الهى موسى اما اكنون ببينيم بعد از آن همه وعظ و ارشاد و اتمام حجتها از طرق گوناگون، و عدم تسليم آنها در مقابل حق، سر انجام كار آنها به كجا رسيد؟! مى فرمايد: «اما هنگامى كه ما را (با اعمالشان) به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتيم، و همه را غرق كرديم»! (فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ). خداوند مخصوصا از ميان تمام مجازاتها مجازات غرق را براى آنها انتخاب نمود، چرا كه تمام عزت و شوكت افتخار و قدرتشان با همان رود عظيم نيل و شاخه هاى بزرگ و فراوانش بود كه فرعون از ميان تمام منابع قدرتش روى آن تكيه مى كرد.
دیده شده در تفسیر نمونه آیتالله مکارم شیرازی ، جلد ۴ ، ص ۳۶۶.سوره زخرف .
فرعونیان مغرور و پیمان شکن
(آيه ۴۶)- فرعونيان مغرور و پيمان شكن: در اينجا به گوشهاى از ماجراى پيغمبر خدا «موسى بن عمران» و برخورد او با «فرعون» اشاره شده، تا پاسخى باشد به گفتار بى اساس مشركان كه «اگر خدا مىخواست پيامبرى بفرستد چرا مردى را از ثروتمندان مكّه و طائف براى اين مأموريت بزرگ انتخاب نكرد»؟ مى فرمايد: «ما موسى را با آيات و نشانههاى خود به سوى فرعون و اطرافيان و درباريان او فرستاديم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ). «پس موسى به آنها گفت: من فرستاده پروردگار جهانيانم» (فَقالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ).
(آيه ۴۷)- اكنون ببينم اولين برخورد فرعون و فرعونيان با دلائل منطقى و معجزات روشن موسى چه بود؟ قرآن مى گويد: «هنگامى كه موسى با آيات ما به سراغ آنها آمد همگى از آن مىخنديدند» (فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآياتِنا إِذا هُمْ مِنْها يَضْحَكُونَ). اين نخستين برخورد همه طاغوتها و جاهلان مستكبر در برابر رهبران راستين است، جدى نگرفتن دعوت و دلائل آنها.
(آيه ۴۸)- اما ما براى اتمام حجت، آيات خود را يكى بعد از ديگرى فرستاديم «و هيچ آيهاى و معجزهاى به آنها نشان نمىداديم مگر اين كه از ديگرى بزرگتر و مهمتر بود» (وَ ما نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها). و به اين ترتيب بعد از معجزه «عصا» و «يد بيضا» معجزات «طوفان» و «جراد» و «قمل» و «ضفادع» و غير اينها را به آنها نشان داديم. سپس مى افزايد: «آنها را به عذابها (و مجازاتهاى هشدار دهنده) گرفتار نموديم شايد (بيدار شوند و) به راه حق بازگردند» (وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
(آيه ۴۹)- چنانكه در اين آيه مى خوانيم: «آنها گفتند: اى ساحر! پروردگارت را به عهدى كه با تو كرده است بخوان (تا ما را از اين درد و رنج و بلا و مصيبت رهايى بخشد، و) مطمئن باش كه ما راه هدايت را پيش خواهيم گرفت»! (وَ قالُوا يا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ). چه تعبير عجيبى! از يك سو ساحرش مى خوانند، و از سوى ديگر براى رفع بلا دست به دامنش مىزنند! و از سوى سوم به او وعده قبول هدايت مى دهند! آرى! سبك مغزان مغرور هنگامى كه بر اريكه قدرت مىنشينند چنين است منطقشان و راه و رسمشان.
(آيه ۵۰)- ولى به هر حال موسى به خاطر اين تعبيرات نيشدار و موهن هرگز دست از هدايت آنها برنداشت، و از خيره سرى آنها مأيوس و خسته نشد، همچنان به كار خود ادامه داد بارها دعا كرد تا طوفان بلاها فرو نشيند و فرو نشست. اما چنانكه آيه شريفه مىگويد: «هنگامى كه عذاب را از آنها بر طرف مىساختيم آنها پيمانهاى خود را مى شكستند و به لجاجت و انكار خود ادامه مى دادند» (فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ).
اينها همه درسهايى است زنده و گويا براى مسلمانان و تسليت خاطرى است براى شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كه از لجاجت و سرسختى مخالفان هرگز خسته نشوند. و نيز هشدارى است به دشمنان لجوج و سرسخت كه آنها هرگز از فرعون و فرعونيان قويتر و قدرتمندتر نيستند، سر انجام كار آنها را ببينند و در عاقبت كار خويش بیندیشید.
دیده شده در برگزیده تفسیر نمونه ، آیتالله مکارم شیرازی ، ج ۴ ص ۳۶۴، سوره زخرف.
(آيه ۴۱)- در تعقيب آيات گذشته كه از كفار لجوج و هدايت ناپذير و ستمگر سخن مى گفت در اينجا روى سخن را، به پيامبر گرمى اسلام صلّى اللّه عليه و اله كرده، اين گروه را شديدا تهديد و پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را تسلّى و آرامش خاطر مى بخشد مى فرمايد: «هر گاه تو را از ميان آنها ببرم، حتما از آنها انتقام خواهم گرفت و مجازاتشان مى كنيم»! (فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ). منظور از بردن پيامبر صلّى اللّه عليه و اله از ميان آن قوم، وفات پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است.
(آيه۴۲)- سپس مى افزايد: اگر هم زنده بمانى «و آنچه را از عذاب به آنان وعده داده ايم به تو نشان دهيم باز ما بر آنها مسلط هستيم» (أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ). به هر حال آنها در چنگال قدرت ما هستند چه در ميان آنها باشى و چه نباشى، و مجازات و انتقام الهى در صورت ادامه كارهايشان حتمى است.
(آيه ۴۳)- بعد از اين هشدارها به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله دستور مى دهد: «پس آنچه را بر تو وحى شده محكم بگير كه تو بر صراط مستقيم قرار دارى»! (فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ). كمترين اعوجاج و كجى در كتاب و برنامه تو نيست، و عدم پذيرش گروهى از آنان دليل بر نفى حقانيت تو نخواهد بود تو با نهايت جديت به راه خويش ادامه بده، بقيه با ماست.
(آيه ۴۴)- سپس مى افزايد «اين (قرآنى كه بر تو وحى شده) مايه يادآورى تو و قوم توست» (وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ). هدف از نزول آن بيدار ساختن انسانها و آشنا نمودن آنها به وظائفشان است. «و بزودى مورد سؤال قرار خواهيد گرفت» كه با اين برنامه الهى و اين وحى آسمانى چه كرديد؟! (وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ).
(آيه ۴۵)- سپس براى نفى بت پرستى و ابطال عقائد مشركين به دليل ديگرى پرداخته، مى گويد: «از رسولانى كه قبل از تو فرستاديم بپرس، آيا غير از خداوند رحمن، معبودهايى براى پرستش آنها قرار داديم»؟! (وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ). اشاره به اين كه تمام انبياى الهى دعوت به توحيد كردهاند، و همگى بطور قاطع بت پرستى را محكوم نموده اند، بنابر اين پيامبر اسلام در مخالفتش با بتها كار بى سابقه اى انجام نداده، بلكه سنت هميشگى انبيا را احيا نموده است.
دیده شده در برگزیده تفسیر نمونه آیتالله مکارم شیرازی ، ج ۴ ، ص ۳۶۳، سوره زخرف.
(آيه۳۶)- همنشين شياطين! از آنجا كه در آيات پيشين سخن از دنيا پرستانى بود كه همه چيز را بر معيارهاى مادى ارزيابى مى كنند، در اينجا از يكى از آثار مرگبار دلبستگى به دنيا كه بيگانگى از خداست سخن مى گويد، مى فرمايد:«و هر كس از ياد خدا روى گردان شود شيطانى را به سراغ او مى فرستيم، پس همواره قرين اوست»! (وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ). آرى! غفلت از ذكر خدا و غرق شدن در لذات دنيا، و دلباختگى به زرق و برق آن، موجب مى شود كه شيطانى بر انسان مسلّط گردد و همواره قرين او باشد، و رشتهاى در گردنش افكنده، «مىبرد هرجا كه خاطر خواه اوست»!
(آيه ۳۷)- سپس به دو امر مهم كه شياطين در باره اين غافلان انجام مى دهند. اشاره كرده، مى فرمايد: «و آنها [شياطين] اين گروه را از راه خدا باز مىدارند» (وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ). هر وقت اراده بازگشت كنند سنگى بر سر راه آنها مىافكنند و مانعى ايجاد مى كنند تا هرگز به صراط مستقيم باز نگردند. و آن چنان طريق گمراهى را در نظر آنها زينت مى دهند كه: «گمان مىكنند هدايت يافتگان حقيقى آنها هستند»! (وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ).
(آيه ۳۸)- خلاصه اين وضع همچنان ادامه پيدا مى كند انسان غافل و بى خبر در گمراهى خويش، و شياطين در اضلال او تا هنگامى كه پردهها كنار مى رود، و چشم حقيقت بين او باز مى شود، «تا زمانى كه نزد ما حاضر مى شود (مى بيند ولى و قرينش همچنان با اوست، همان كسى كه عامل همه بدبختيهاى او بوده! فرياد مى زند و) مى گويد: اى كاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود!چه بد قرين و همنشينى هستى تو»! (حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ). آرى! صحنه قيامت نجسمى است گسترده از صحنههاى اين جهان و قرين و دوست و رهبر اينجا با آنجا يكى است.
(آيه ۳۹)- ولى اين آرزو هرگز به جائى نمى رسد، و ميان آنها و شياطين هرگز جدائى نمى افتد، لذا در اين آيه مى افزايد: «هرگز اين گفتگو و ندامت امروز به حال شما سودى ندارد، چرا كه شما ظلم كرديد، و در نتيجه همه در عذاب مشتركيد» (وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ). بايد عذاب اين همنشين سوء را با عذابهاى ديگر براى هميشه ببينيد و به اين ترتيب اميد آنها را در مورد جدايى از شياطين براى هميشه مبدل به يأس مىكند و چه طاقت فرساست تحمل اين همنشينى؟!
(آيه ۴۰)- در اينجا قرآن اين گروه را به حال خود مى گذارد و روى سخن را به سوى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده از غافلان كوردلى كه پيوسته او را تكذيب مى كردند، و از قماش همان گروهى بودند كه در آيات قبل از آنها سخن گفته شد، بحث كرده، مى فرمايد: «آيا تو مى توانى سخن خود را به گوش كران برسانى؟ يا كوران و كسانى را كه در گمراهى آشكارى هستند هدايت كنى» (أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ مَنْ كانَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).قرآن برای انسان دو نوع چشم و گوش قائل است ؛ گوش و چشم و حیات ظاهر ، و گوش و چشم و حیات باطن ؛ و منم ، بخش دوم از درک و تی و حیات است که چون از کار بیفتد ، نه پند و اندرز مفید خواهد بود و نه انذار و هشدار .
دیده شده در برگزیده تفسیر نمونه ، آیتالله مکارم شیرازی ، ج ۴ ، ص ۳۶۲.سوره زخرف
(آيه ۳۱)- چرا قرآن بر يكى از ثروتمندان نازل نشده؟
در آيات قبل سخن از بهانه جوئيهاى مشركان در برابر دعوت پيامبران بود، در اينجا به يكى ديگر از بهانه هاى واهى و بى اساس آنان اشاره كرده، مى فرمايد: «و گفتند: چرا اين قرآن بر مرد بزرگ و (ثروتمندى) از اين دو شهر (مكّه و طائف) نازل نشده است»؟! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ).
(آيه ۳۲)- قرآن مجيد براى كوبيدن اين طرز تفكر زشت و خرافى پاسخهاى دندان شكنى مى دهد و ديدگاه الهى و اسلامى را كاملا مجسم مى سازد، نخست مى گويد: «آيا آنها رحمت پروردگارت را تقسيم مىكنند»؟! (أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ). تا به هر كس بخواهند نبوت بخشند، و كتاب آسمانى بر او نازل كنند. از اين گذشته اگر تفاوت و اختلافى از نظر سطح زندگى در ميان انسانها وجود دارد هرگز دليل تفاوت آنها در مقامات معنوى نيست، بلكه: «ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميانشان تقسيم كرديم و بعضى را براى بعضى برترى داديم تا يكديگر را مسخر كرده» و با هم تعاون نمايند (نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا). آنها فراموش كردهاند كه زندگى بشر يك زندگى دسته جمعى است، و اداره اين زندگى جز از طريق تعاون و خدمت متقابل امكان پذير نيست. «و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آورى مىكنند (از مال و جاه و مقام) برتر و بهتر است» (وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ). بلكه تمام اين مقامها و ثروتها در برابر رحمت الهى و قرب پروردگار به اندازه بال مگسى وزن و قيمت ندارد.
(آيه ۳۳)- قصرهاى با شكوه با سقفهاى نقره اى! (ارزشهاى دروغين) قرآن همچنان بحث پيرامون نظام ارزشى اسلام و عدم معيار بودن مال و ثروت و مقامات مادى را ادامه مى دهد. نخست مى فرمايد: «اگر (تمكّن كفّار از مواهب مادى) سبب نمى شد كه همه مردم امت واحد (گمراهى) شوند ما براى كسانى كه به (خداوند) رحمن كافر مى شدند خانه هايى قرار مى داديم با سقفهايى از نقره و نردبانهايى كه از آن بالا روند» (وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ).
(آيه ۳۴)- سپس مى افزايد: علاوه بر اين «براى خانه هاى آنان درها و تختهايى قرار مى داديم كه بر آن تكيه كنند» (وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ).
(آيه ۳۵)- باز به اين هم اكتفا نكرده مى افزايد: علاوه بر همه اينها «انواع وسائل تجملى و زينت آلات» براى آنها قرار مى داديم (وَ زُخْرُفاً). تا زندگى مادى و پر زرق و برقشان از هر نظر تكميل گردد، قصرهايى مجلل و چند اشكوبه با سقفهايى از نقره، و درها و تختهاى متعدد، و انواع وسائل زينتى، و هرگونه نقش و نگار آن چنانكه مطلوب و مقصود و معبود دنيا پرستان است. سپس مى افزايد: «اما همه اينها متاع زندگى دنياى مادى است و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهيزگاران است» (وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ). كوتاه سخن اين كه سرمايه هاى مادى و اين وسائل تجملاتى دنيا به قدرى در پيشگاه پروردگار بى ارزش است كه مىبايست تنها نصيب افراد بى ارزش همچون كفّار و منكران حق باشد، و اگر مردم كم ظرفيت و دنيا طلب به سوى بى ايمانى و كفر متمايل نمى شدند خداوند اين سرمايه ها را تنها نصيب اين گروه منفور و مطرود مى كرد، تا همگان بدانند مقياس ارزش و شخصيت انسان اين امور نيست. و از اينجا روشن مى شود كه نه بهرهمند بودن گروهى از كفار و ظالمان از اين مواهب مادى دليل بر شخصيت آنهاست، و نه محروم بودن مؤمنان از آن، و نه استفاده از اين امور در حد معقول، به صورت يك ابزار، ضررى به ايمان و تقواى انسان مىزند، و اين است تفكر صحيح اسلامى و قرآنى.
دیده شده در برگزیده تفسیرنمونه ،آیتالله مکارم شیرازی ، ج ۴، ۳۶۰. سوره زخرف.
یکتا پرستی
(آيه ۲۶)- توحيد , سخن جاويدان انبياء: در اينجا اشاره كوتاهى به سرگذشت ابراهيم و ماجراى او با قوم بت پرست بابل شده است، تا بحث نكوهش تقليد را كه در آيات قبل آمده بود تكميل كند، زيرا اولا: ابراهيم (ع) بزرگترين نياى عرب بود كه همه او را محترم مى شمردند، هنگامى كه او پرده هاى تقليد را مى درد اينها نيز اگر راست مى گويند بايد به او اقتدا كنند. ثانيا: بت پرستانى كه ابراهيم در مقابل آنها قيام كرد به همين استدلال واهى (پيروى از پدران) تكيه مى كردند، و ابراهيم هرگز آن را از آنها نپذيرفت. نخست مى فرمايد: «به خاطر بياور هنگامى كه ابراهيم به پدرش (عمويش آزر) و قوم بت پرستش گفت من از آنچه شما مى پرستيد بيزارم»! (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ).
(آيه ۲۷)- و از آنجا كه بسيارى از بت پرستان خدا را نيز پرستش مى كردند ابراهيم بلافاصله او را استثناء كرده، مى گويد: «مگر آن خدايى كه مرا آفريده كه او هدايتم خواهد كرد» (إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ). او در اين عبارت كوتاه هم استدلالى براى انحصار عبوديت به پروردگار ذكر مى كند زيرا معبود كسى است كه خالق و مدبر است، و همه قبول داشتند كه خالق خداست و هم اشاره به مسأله هدايت تكوينى و تشريعى خداست كه قانون لطف آن را ايجاب مىكند.
(آيه ۲۸)- ابراهيم نه تنها در حيات خود طرفدار اصل توحيد و مبارزه با هرگونه بت پرستى بود، بلكه تمام تلاش و كوشش خود را به كار گرفت كه (كلمه توحيد هميشه در جهان باقى و برقرار بماند. چنانكه آيه شريفه مى گويد: «او آن (كلمه توحيد را كلمه باقيه در فرزندان و اعقاب خود قرار داد تا به سوى خدا بازگردند» (وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ). جالب اين كه امروز تمام اديانى كه در كره زمين دم از توحيد مى زنند از تعليمات توحيدى ابراهيم (ع) الهام مى گيرند، و سه پيامبر بزرگ الهى «موسى» (ع) و «عيسى» (ع) و محمد صلّى اللّه عليه و اله از دودمان او هستند، و اين دليل صدق پيشگويى قرآن در اين زمينه است.
(آيه ۲۹)- اين آيه در حقيقت پاسخ به اين سؤال است: با اين حال چگونه خداوند مشركان مكه را عذاب نمى كند؟ مگر در آيات قبل نخوانديم «ما از اقوام گذشته كه انبيا را تكذيب كردند انتقام گرفتيم»؟! در پاسخ مىگويد: «بلكه اين گروه (مشركان مكّه) و پدران آنها را از مواهب دنيا بهرهمند ساختم تا حق و فرستاده آشكار الهى به سراغ آنان آمد» (بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِينٌ). ما تنها به حكم عقل به بطلان شرك و بت پرستى و حكم وجدانشان به توحيد قناعت نكرديم، و براى اتمام حجت آنها را مهلت داديم تا اين كتاب آسمانى كه سراسر حق است، و اين پيامبر بزرگ صلّى اللّه عليه و اله براى هدايت آنان قيام كند.
(آيه ۳۰)- ولى عجب اين كه: «هنگامى كه حق (قرآن) به سراغ آنها آمد (به جاى اين كه به اصلاح و جبران خطاهاى گذشته خويش پردازند گروه كثيرى به مخالفت برخاستند و) گفتند: اين سحر است و ما نسبت به آن كافريم» (وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ كافِرُونَ).
دیده شده در برگزیده تفسیرنمونه ،آیتالله مکارم شیرازی ، ج ۴، ۳۵۸. سوره زخرف.
(آيه ۲۱)- در اين آيه به دليل ديگرى كه ممكن است آنها به آن استدلال كنند اشاره كرده، مى گويد: «يا اين كه ما كتابى را پيش از اين كتاب به آنها داده ايم و آنها به آن تمسّك مى جويند»؟! (أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ). يعنى آنها براى اثبات اين ادعا بايد يا به دليل عقل متمسك شوند، يا به نقل، در حالى كه نه دليلى از عقل دارند، و نه دليلى از نقل، تمام دلائل عقلى دعوت به توحيد مى كند، و همه انبيا و كتب آسمانى نيز دعوت به توحيد كردند.
(آيه ۲۲)- در اين آيه به بهانه اصلى آنان اشاره كرده كه آن هم در واقع خرافهاى بيش نيست كه پايه خرافه ديگرى شده است، مى فرمايد: «بلكه آنها مى گويند: ما نياكان خود را بر مذهبى يافتيم و ما نيز به آثار آنها هدايت شده ايم» (بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ). در حقيقت آنها دليلى جز «تقليد كوركورانه» از پدران و نياكان خود نداشتند و عجب اين كه خود را با اين تقليد هدايت يافته مى پنداشتند، در حالى كه در مسائل اعتقادى و زير بنايى فكرى هيچ انسان فهميده و آزادهاى نمى تواند متكى بر تقليد باشد آن هم به صورت تقليد «جاهل از جاهل».